درس خارج فقه استاد محمدرضا عصمتی

1402/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /نقد و بررسی اشکالات بر برائت عقلی

 

در جلسه ی قبل سخن امام رضوان الله علیه را مبنی بر برائت عقلیه در دوران امر بین اقل و اکثر با مقدماتی که آن بزرگوار بیان فرموده بودند مطلبشان را ذکر کردیم و برائت را اثبات کردیم که توضیحش گذشت.

 

اشکالات بر برائت عقلی

در رابطه با برائت عقلی در بحث اقل و اکثر ارتباطی اشکالات زیادی مطرح شده است که از آنها تعبیر کرده اند به اشکالات ثمانیه.[1] چند تا اشکالش در کلام صاحب کفایه بود که ما آن اشکالات را قبل از کلام مرحوم امام بیان کردیم.

 

اشکال اول بر برائت عقلی

یکی از اشکالات این بود که امر دائر بین اقل و اکثر است؛ بین اقل بحده و اکثر بحده. بنابراین من علم اجمالی دارم به اینکه تکلیفی آمده است. این تکلیف یا به اقل تعلق گرفته است و یا به اکثر تعلق گرفته است. منتهی متعلق تکلیف اقل بما هو هو و مطلق و بی قید و شرط نیست اقل بحده است. چنانکه متعلق تکلیف در اکثر هم اکثر بحده هست نه اکثر مطلقا ، اگر اینجور باشد انحلال علم اجمالی اصلا پیدا نمی شود.

توضیح این مطلب صاحب کفایه این است: شما می گویید از طرف خداوند و مولا تکلیفی شده تکلیفش مسلم و قطعی است. یا به اقل تعلق گرفته یا به اکثر؟ نمی دانید. اقل بحده یعنی چی ؟ یعنی اقل باشد و هیچ چیزی به او اضافه نشود. این معنای اقل است. اقل بحده یعنی هیچی بهش اضافه نشود ، اکثر بحده یعنی چی؟ یعنی هیچی ازش کم نشود، بحده یعنی مرکب ما اقلی است که هیچی بهش اضافه نشود یا اکثری است که هیچی ازش کم نشود، لازمه ی این حرف این است که اقل ما ماهیت بشرط لا است. اگر اقل ما ماهیت بشرط لا هست این ماهیت کی تحقق پیدا می کند ؟ در ضمن اکثر تحقق پیدا میکند؟ نخیر ، در ضمن اکثر اصلا تحقق پیدا نمی کند. اقل بحده یعنی بشرط لا وقتی است که شما فقط و فقط اقل را انجام بدهید اصلا به سمت اکثر رو نیاورید و هیچ چی به او اضافه نکنید که اگر یک چیزی بهش اضافه کردید دیگه او اقل نیست او اقل بحده نیست. اگر اقل ما ماهیت بشرط لا هست اکثر ما ماهیت بشرط شیئ است. ماهیت بشرط شی است یعنی گفته اکثر هیچی ازش کاسته نشود. پس به شرط شیئ است یعنی آن جزء زائد را باید داشته باشد والا واجب نیست. ماهیت بشرط شیئ و ماهیت بشرط لا دو حقیقت متباین اند. هیچ ربطی به هم ندارند اگر هیچ ربطی نداشتند انحلالی صورت نمی گیرد ، شما گفتی انحلال کی میشود؟ وقتی بگویی الاقل واجب علی کل حال یعنی یا به تنهایی یا در ضمن اکثر ، خب در ضمن اکثر که اقل بحده نیست. هیچ وجودی ندارد پس انحلال صورت نمی گیرد. بنابراین شما نمی توانید بگویید الاقل واجب علی کل تقدیر پس اینکه نسبت به اکثر برائت جاری کنید ، نمیشود.

به صاحب کفایه دو تا ایراد اساسی گرفته اند:

ایراد اول: شما بحث در چی می کنید؟ در اقل و اکثر ارتباطی، اگر بگویید اقل بحده یعنی بشرط لا می شود متباینین. ما دعوایمان از متباینین رد شده ماهیت اقل بشرط لا و اکثر بشرط شیئ دو تا ماهیت متباین اند دو چیز است. اگر دو چیز است اینها متباین اند اقل و اکثر نیستند، بله شما میگویید این اجزائش کمتر است آن اجزائش بیشتر است. خب چه ربطی به هم دارد؟ ربطی ندارند متباین اند ، این ایراد اول ، پس تصویری که شما کردید اصلا موضوع بحث را تغییر دادید بحث ما در اقل و اکثر بود شما بردید به متباینین ، هذا اولا.

ایراد دوم: ثانیا گفته اند می دانید لازمه ی حرف شما چیه ؟ شما میخواهید احتیاط کنید یعنی چکار کنید ؟ اکثر را انجام بدهید؟ اکثر را انجام بدهید احتیاط است ؟ اینکه احتیاط نیست چون اگر اقل بحده واجب باشد یعنی اقل بشرط لا اگر واجب باشد شما وقتی که اکثر را انجام دادید که تکلیف را انجام ندادید ، اگر حرف شما باشد معنایش این است که شما دو تا نماز باید بخوانید یکی نماز اقلی بخوانید یکی نماز اکثری بخوانید این احتیاط است. احتیاط این نیست که شما اکثر را انجام بدهید؛ چون شما اقل را بحده گفتید یعنی بشرط لا گفتید. این کلا ماهیت متباین با اکثر است اگر متباین است لازمه ی احتیاط آن است که شما دو تا نماز بخوانید ولی شما خودتان این حرف را نمیگویید؛ بلکه میگویید احتیاط کند یعنی اکثر را انجام بدهد، اینکه احتیاط نشد احتیاط به اتیان فعلین است. دو تا فعل باید انجام بدهی تا بشود احتیاط و لم یقل به احد من الفقهاء هیچ کس نگفته در دوران امر بین اقل و اکثر شما دو تا عبادت انجام بده ، چنانکه شما ببینید یقین دارید، علم اجمالی دارید که ظهر جمعه بر شما نمازی واجب است یا ظهر یا جمعه احتیاطش به این است که هر دو را باید انجام بدهی و الا اگر یکی را انجام دادی که احتیاط نکردی احتیاط به فعل ظهر و جمعه باهم است؛ چون آنها متباینین اند. این اقل و اکثری که شما درست کردی متباینین اند اگر متباینین اند احتیاطش این است که هم اقل و هم اکثر هر دو را انجام بدهی جدا جدا هم انجام بدهی تا بشود احتیاط کردن و خود شما اینجور احتیاطی نمی گویید.

بل الحق این است که اقل ماهیت لابشرط است ماهیت لابشرط است که یجتمع مع الف شرط اگر اینجور باشد هیچ مشکلی ندارد اقل واجبٌ علی کل حالٍ مشکلی ندارد.[2]

اشکال: ممکن است شما بگویید خب لا بشرط هم با بشرط شیئ فرق میکند؟

جواب: اینجا یک حیله ای مرحوم صاحب کتاب اصول فقه مرحوم علامه مظفر یک حیله ی عالمانه ای گفته بود آن حیله ی عالمانه مهم است و آن این است که لابشرطی درست است ماهیت مغایر با ماهیت بشرط شئ است اما نه اینکه بگویید که اقل ماهیت لابشرط است با قید لابشرطی ، بلکه با این خصوصیت که لحاظ لابشرطی مصحح موضوعیت او بشود و داخل در موضوع نباشد قید برای موضوع نباشد مصحح باشد که موضوع قرار بگیرد مصحح باشد برای وقوعه موضوعا نه اینکه قید لابشرطی جزء موضوع باشد. اگر اینجور شد یجتمع مع الف شرط ، این یک حیله ی عالمانه ای است که خودش را از میدان بیرون برده است.[3]

علی کل حال پس بنابراین اصلا اقل ماهیت بشرط لا نیست و الا متباینین میشود استدلالش هم این است مطالبی که این ایراد بر صاحب کفایه گرفته شده است.

 

اشکال دیگر صاحب کفایه بر برائت عقلی

اشکال دیگر صاحب کفایه که قبلا گفتیم و اشاره ای رد میشویم گفت یلزم من وجوده عدمه ، شما تا گفتی اقل واجبٌ علی کل حال و علم اجمالی را منحل کردی یعنی چی یعنی اکثر واجب نیست پس اکثر واجب نیست شما چی میخواستی بگویی؟ اقل یا در ضمن اکثر واجب است یا به تنهایی واجب است تا گفتی اکثری در کار نیست دیگر تقدیرینی تصور نمی کنید پس چجور شما میگویید که تنجز پیدا شد پس بنابراین یلزم از تنجز اقل عدم تنجز اقل چون تا بگویید علم اجمالی منحل شد یعنی علی تقدیرٍ اقل منجَّز است علی تقدیر دیگر منجز نیست. این ایراد را هم صاحب کفایه گرفته بودند.[4]

ظاهرا در ضمن همین ایراد، ایراد سومی هم بود ولی اینها دیگر ایرادات آنچنانی نیست که خواسته باشی دنبالش بری بعد از وضوح مطلب ، مطلب واضح است. اقل واجب علی کل حال با آن شرائطی است که من گفتم.

 

ایراد سوم بر برائت عقلی

یک ایراد اساسی که در اینجا هست این است که این موردی که شما میگویید از باب شک در محصل است و جاییکه شک در محصل بشود مجرای احتیاط است اصلا مجرای برائت نیست.[5]

توضیح این مطلب این است: شکی نیست که احکام تابع مصالح و مفاسد است. مولا امر به مرکب کرده است غرضی داشته است مصلحتی در مرکب بوده است و امر کرده به آن مرکب که باید او را انجام بدهی ، خب، پس مصلحتی بوده غرضی بوده است یک چیزی بوده است همینجوری که نیست که بگویید احکام مصالح ندارند مفاسد ندارند هیچی، اشعری ها میگویند اصلا احکام تابع مصالح و مفاسد نیستند. هر چه مولا امر کند او حسن است هر چه نهی بکند قبیح است ، ما این حرفها را نداریم ما کاری به هیچی نداریم. بله حسن و قبح نیست حسن و قبح واقعی نداریم که احکام تابع حسن و قبح باشد یا مصالح و مفاسدی که احکام تابع باشد هر چه خدا بخواهد و بگوید همان است این را اشاعره گفته اند.

معتزله و عدلیه میگویند: احکام تابع مصالح و مفاسد هستند حالا تابع مصالح و مفاسد در فعل مامور به و فعل منهی عنه هست[6] یا در خود امر و نهی مصلحت است.[7] این اختلاف است؛ برخی میگویند: خود امر و نهی مصلحت دارد. برخی گفته اند: فعل متعلق به امر و نهی مصلحت و مفسده دارد. حالا ما فعلا در صدد این بحث نیستیم. مصلحتی که بخاطر آن مصلحت امر مولا تعلق گرفته به مرکب نمی دانیم اگر اقل را انجام بدهیم آن مصلحت به دست آمد یا نیامد ؟ آن غرض مولا حاصل شد یا حاصل نشد؟ نمی دانیم وقتی نمی دانیم غرض حاصل شد یا حاصل نشد عقل می گوید کاری بکن که یقین پیدا کنی به تحصیل غرض و مصلحت. راهش این است که اکثر را انجام بدهی. بنابراین شک داریم اگر اقل را انجام بدهیم شک داریم در تحصیل غرض. شک در محصل است آیا این کاری که ما انجام دادیم محصل غرض هست مصلحت را استیفا کرد یا نکرد مصلحت حاصل شد یا نشد؟ نمی دانیم عقل میگوید کاری کن که مصلحت حاصل بشود ، چکار کنیم که مصلحت حاصل بشود ؟ اکثر را انجام بده ، پس بنابراین باب اقل و اکثر از باب شک در محصل است اگر از باب شک در محصل است مجرای احتیاط است و مجرای برائت نیست.

این اشکال ، شاید مهمترین اشکال این باشد که اگر از این اشکال جواب دادیم دیگر برائت هیچ مشکلی ندارد.

 

پاسخ به ایراد سوم

اگر شما شک در جزئیت دارید میگویید برائت جاری میکنیم، درسته ؟ ما از شما سوال میکنیم اگر شک داشته باشید شیئی واجب است یا واجب نیست تحقیقاتتان را هم انجام داده اید. احتمال می دهید تکلیفی باشد شک دارید تحقیقات همه جانبه انجام دادید دسترسی به تکلیف اصلا پیدا نکردید برائت میشود جاری کنید یا نه؟ میشود ؟ خب شما احتمال نمی دهی که شاید تکلیفی باشد ، احتمال تکلیف می دهید یا نمی دهید ؟ چطوری برائت جاری میکنید ؟ میگویید قبح عقاب بلابیان ، تکلیف در واقع نیست؟ شاید باشد شاید نباشد. پس شاید تکلیفی در واقع باشد ممکن است باشد ما دسترسی نداشتیم چون بیان واصل نداریم. خب مگر استیفای مصلحت از خود تکلیف مهمتر است؟ مگر استیفای مصلحت از خود تکلیف مهم تر است ؟ خود تکلیف اگر بیان واصل نداری میگویی نیست، مصلحتش که بیان واصل نداره میگویی هست ؟ این چه حرفی است؟! آخر شما برای اصل تکلیف میگویید تکلیف احتمال می دهید باشد میگویید چون بیان ندارم برائت جاری می شود، برای اینکه تحصیل مصلحت بشود شما از کجا می دانی شاید مصلحت برای اقل باشد اصلا مصلحت در اکثر نباشد تازه بر فرض مصلحتکی فوت شد اون هم بخاطر عدم بیان واصل ، حکم عقل به اینکه عذرت موجه است کافی است لو فُرِض که فی الواقع مصلحتی هم از بین برود هیچ مشکلی ندارد پس این تحصیل محصل و امثال اینها درست نیست، اگر حجت واصل نداشته باشی برائت جاری میشود. هر چه میخواهد باشد باشد ، اذاً این اشکالات را ما چون قبلا هم اشاره کردیم دیگر کفایت می کند. بنابراین با این استدلال که به نظر من زیباترین شکل او بیانات امام رضوان الله علیه بود قائل به برائت عقلی می شویم.[8]

علی کل حال می رسیم به حکم نقلی ، عقلا گفتیم برائت ، دیگه در شرعا که مشکل نداریم رفع ما لایعلمون کار ما را حل می کند. تعجب از صاحب کفایه است که فرموده احتیاط عقلی و برائت شرعی ، بین این دو حرف ظاهرا تناقض است.

 


[3] أصول الفقه مع تعليق زارعي السبزواري، المظفر، الشيخ محمد رضا، ج1، ص191.. این بحث را مرحوم علامه مظفر قدس سره در موضوع له اسماء اجناس فرموده اند که استاد مد ظله در اینجا از این مطلب استفاده نموده اند

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo