درس خارج فقه استاد محمدرضا عصمتی

1402/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /انحلال حکمی علم اجمالی در اقل و اکثر ارتباطی

 

تبریک پیروزی غزه در طوفان الاقصی و لزوم حمایت از فلسطین

قبل از اینکه شروع کنیم به درس پیروزی های حماس را تبریک عرض میکنیم و به معنای واقعی کلمه امت اسلام باید از آرمان فلسطین دفاع بکنند تا ان شاء الله این غده ی سرطانی اسرائیل و صهیونیست نابود بشوند انسان هایی که فقط خودشان را انسان می دانند و برای بقیه هیچ ارزشی قائل نیستند ان شاء الله که به لطف خداوند و با خشم خداوند این وعده ای که در قرآن برای خواری و رسوائی و ذلت و شکست آنها داده شده ان شاء الله به زودی محقق بشود.

 

مروری بر مطالب گذشته

بحث ما در رابطه با اقل و اکثر ارتباطی بود. گفتیم اقوال در مساله متفاوت است. یک قول برائت است عقلا و شرعا که این قول را شیخ اعظم انصاری قدس سره فرموده بودند و استدلال کرده بودند. بعد از شیخ هم جمعی طرفدار تفکر و نظر شیخ هستند ، منتهی استدلالهایشان با استدلال شیخ فرق دارد. یکی از آن شخصیت ها امام رضوان الله علیه بودند که قائل به برائت عقلی شده اند و مطلبشان را با چهار تا مقدمه که مفصل آنها را توضیح دادیم، بیان داشتند. نظری بسیار صائب و عالی بود و خدشه ای در آن نبود. قائل به برائت عقلی شدیم، در عین حال بخاطر اینکه بحث ما و مباحثه ی ما از نظرات دیگر هم خالی نباشد یک دو تا نظریه ی دیگر را هم نقل می کنیم.

 

استدلال مرحوم آیت الله خوئی رحمه الله بر برائت عقلی

یکی از آن نظرات نظریه ی مرحوم آیت الله خوئی رضوان الله تعالی علیه است. ایشان بعد از آن که ادله ی شیخ انصاری را بر برائت عقلی نقل میکنند و آنها را رد می کنند خودشان یک بحث و مطلبی را مطرح کردند که نتیجه ای که از آن مطلب گرفته اند همان برائت عقلی است ، شیخ اعظم رحمة الله علیه که فرمودند برائت عقلی فرمودند علم اجمالی به وجوب اقل و وجوب اکثر منحل شد به علم تفصیلی به وجوب اقل و شک بدوی در وجوب اکثر ، شک بدوی برائت است. حالا کلام شیخ دو تا تقریر داشت و دو تا دلیل بفرمایید. یکی فرمود اقل یا واجب است به وجوب غیری یا به وجوب نفسی پس علی کل حال اقل واجب است ولی اکثر علی کل حال واجب نیست پس علم تفصیلی شد و شک بدوی ، تقریب دوم و نوع دوم استدلال این بود فرمودند اقل یا واجب است به وجوب استقلالی یا واجب است به وجوب ضمنی اما هر دو تا وجوب نفسی است حالا یا وجوب نفسی ضمنی یا وجوب نفسی استقلالی ، وجوب نفسی ضمنی یعنی وجوبی که به کل تعلق گرفته به تک تک اجزاء هم تعلق گرفته است همان وجوب نفسی پس یا وجوب نفسی ضمنی دارد یا وجوب نفسی استقلالی دارد خلاصه تفصیلا وجوبش معلوم است ولی اکثر وجوبش معلوم نیست شک در وجوبش داریم برائت جاری میکنیم. مرحوم آقای خویی رحمه الله انحلال واقعی را قبول ندارد می فرماید اصلا چنین انحلالی نیست. بین وجوب غیری و وجوب نفسی جامع وجود ندارد وجوب ضمنی اجزاء هم قابل قبول نیست لذا این انحلال واقعی را ما قبول نداریم.[1] پس چه بگوییم ؟ ایشان می فرماید انحلال حکمی یعنی یک چیزی که نتیجه ی انحلال را دارد ولی انحلال نیست ما او را انحلال حکمی می نامیم.

 

توضیح انحلال حکمی در کلام آیت الله خوئی رحمه الله

برای اینکه کلام این بزرگ را توضیح بدهیم نیاز است که در بعضی موارد یک اعاده فیه الافاده ای باشد و آن بحث احتیاط در متباینین است شما وقتی که علم اجمالی داری یا به وجوب ظهر یا به وجوب جمعه علم اجمالی داری علم اجمالیتان هم اصلا انحلال پیدا نکرده و این علم اجمالی منجز است ، چرا منجز است ؟ بخاطر اینکه در هیچ یک از دو طرف علم اجمالی اصل برائت جاری نمی شود شما میخواهی بگویی که وجوب ظهر را شک دارم رفع ما لا یعلمون یا قبح عقاب بلابیان جاری کنم وجوب ظهر را حذف کنم خب این اصل احتیاط عقلی یا نقلی در وجوب ظهر معارض است با جریان همین اصل در طرف جمعه. نماز جمعه را شک داری واجب است یا نه بگو قبح عقاب بلابیان یا رفع ما لایعلمون جاری کن این دو تا اصل را وقتیکه جاری کردی با علم اجمالی به وجوب همخوانی ندارد. لذا در هیچ یک از دو طرف اصل جاری نمی شود. اگر در هر دو اصل را جاری کنی مخالفت قطعیه با علم اجمالی است در هر کدام هم خواسته باشی اصل جاری کنی منافات دارد با جریان اصل در طرف مقابل لذا دو تا اصلی که جاری میشود تعارض میکنند تساقط میکنند اصل می رود دنبال کارش و علم اجمالی به حال خود باقی است پس در متباینین و آنچه که مشابه متباینین باشد چرا علم اجمالی منجز است ؟ بخاطر اینکه اصل در هیچ یک از دو طرف جاری نمی شود ، اصل اصلا جاری نمی شود نه در شماره ی یک و نه در شماره ی دو ، جریان اصل در هر یک معارض با دیگری است و تساقط میکند لذا وقتی اصل جاری نشد علم اجمالی در میدان هست به تنهایی دیگر هیچ چی در مقابل او وجود ندارد. این مساله ی متباینین است.

اما در باب اقل و اکثر یک خصوصیتی وجود دارد که علم اجمالی منجز نیست و آن خصوصیت این است که شما گفتید وجوبی تعلق گرفته یا به اقل یا به اکثر اگر به اقل تعلق گرفته باشد اقل ماهیت بشرط لا هست یا لابشرط است ؟ گفتیم لابشرط است گفتیم بشرط لا نیست ماهیت لابشرط است یعنی هیچ قید و شرطی ندارد؛ یجتمع مع الف شرط، خیلی مهم نیست پس لابشرطی در بحث اقل لابشرطی یعنی اطلاق یعنی بی قیدی بی شرطی هیچ محدودیتی ندارد به او شیئی اضافه بشود نشود معنایش این است ، پس لابشرطی در باب اقل در طرف اقل به معنای اطلاق است به معنای بی قیدی است رها بودن است وسیع بودن است توسعه داشتن است معنایش این است ، اما در باب اکثر چی میشود ؟ تقیید است یعنی وجوب بشرط زیاده بشرط شیئ است تقیید است. درست شد ؟ این مطلب ، پس در قسمت اقل اگر وجوب تعلق گرفته باشد اقل ما لابشرط است اطلاق دارد با هرچه بود با شیئ زائد بود نبود هرچه بود آن مطلقا واجب است اما در طرف اکثر بشرط شیئ است تقیید است این یک نکته را در نظر داشته باشد.

و نکته ی دوم اصل برائت در کجا جاری میشود؟ ما گفتیم حدیث رفع در مقام امتنان است اگر حدیث در مقام امتنان است در جائی جاری میشود که یک ضیقی بر مکلف باشد ضیق را بردارد. این ضیق را بردارد امتنانی بر مکلف است و الا جایی که اصلا مکلف در ضیق نیست قبح عقاب بلابیان چه مشکلی از مکلف بر میدارد؟ رفع ما لا یعلمون چه مشکلی از مکلف بر می دارد ؟ مکلفی که آزاد و رها است هیچ قیدی ندارد هیچ ضیقی ندارد قبح عقاب بلابیان چی میخواهد ازش بردارد؟ چیزی بر نمی دارد که ، حالا همین مطلب را بیاورید در اقل ، اقل یعنی چی ؟ اگر اقل واجب باشد یعنی چی ؟ در اینکه یک واجبی هست شکی نیست اما اگر اقل واجب باشد یعنی من در توسعه هستم میخواهم اقل را باشیئ زائد بیاورم یا خودش را تک بیاورم در توسعه هستم قبح عقاب بلابیان چه ضیقی را میخواهد از من بردارد ؟ ضیقی بر نمی دارد که ، بنابراین برائت در طرف اقل جاری نمی شود میخواهد جاری بشود بگوید تو در ضیق باش ، اینکه نمیشود ، اصلا قبح عقاب بلابیان و امثال اینها آمده تا ضیق را از مکلف برداد.

سوال....

جواب و ادامه بحث: آن ضیق است بله ولی در انجام اقل ضیق است ؟ مشقتی نیست.

سوال...

جواب و ادامه بحث: اصلا نسبت به اقل حرف میزنیم میگوییم اقل خودش هیچ ضیقی ندارد هیچ مشقتی ندارد چون علی کل حال در اینکه من یک تکلیفی دارم که شکی نیست تکلیف را باید انجام بدهم آن تکلیفی که هیچ مشقت و ضیقی ندارد اقل است اقل هیچی برای من ندارد مشکلی ندارد پس قبح عقاب بلابیان ندارد هیچی جاری نمیشود چون این قبح عقاب بلابیان چیزی از دوش من بر نمی دارد.

پس بنابراین اصل قبح عقاب بلابیان در جانب اقل جاری نمیشود؛ چون هیچ ضیقی از مکلف بر نمیدارد توسعه است برای مکلف ، اگر اینجور شد نسبت به اکثر شک داریم. پس در جانب اقل که اصلا اصل جاری نمیشود. در جانب اکثر اصل جاری میشود بلامعارض معارض ندارد. شما بگو اصل برائت از زائد خب این اصل برائت جاری کردی با هیچی منافات ندارد.[2]

سوال....

جواب و ادامه بحث : آن برائت شرعی است بعدا میگوییم ، ولی قبح عقاب بلابیان را شما جاری کنید در طرف اکثر هیچ معارضی ندارد وقتی معارضی ندارد این اصل جاری میشود بلامعارض و هیچ مشکلی ندارد پس علم اجمالی از تنجز افتاد چون در یک طرف اصل جاری شد در یک طرف اصل جاری شد کمر علم اجمالی را شکست علم اجمالی واقعا و حقیقتا منحل نشد ولی حکما منحل شد.

سوال....

جواب و ادامه بحث: چون اصل در یک طرف جاری میشود در یک طرف اصلا جاری نمیشود تعارضی بین اصلین نیست چون تعارضی بین اصلین نیست ما انحلال واقعی نمی گوئیم ولی انحلال حکمی علم اجمالی را میگوییم ،یعنی چی انحلال حکمی؟ یعنی تنجز ندارد و الا در اینکه هست که هست ولی وقتی بی خاصیت است مثل این است که نیست چرا بی خاصیت شده؟ چون در ناحیه اکثر اصل جاری میشود بلامعارض از این جهت پس بنابراین انحلال انحلال حکمی است انحلال واقعی نیست.

سوال...

جواب و ادامه بحث: متباینین میشوند اصلا از اقل و اکثر خارج میشوند.

این هم یک سبک رسیدن به نتیجه که سبک رسیدن به نتیجه اش خوب است و ورزیدگی علمی هم دارد واقعا اینجوری است خوب هم هست و علی کل حال ایشان هم از این راه وارد شده اند. فرمودند که ما نسبت به اکثر برائت جاری می کنیم؛ چون انحلال علم اجمالی حکما صورت گرفته است گرچه واقعا چنین انحلالی نیست.

بعد مطلبی هم از مرحوم نائینی رضوان الله تعالی علیه هست که آن را هم بیان می کنیم ولی امشب کفایت میکند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo