درس خارج فقه استاد محمدرضا عصمتی

1402/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /بیان محقق اصفهانی قدس سره در پاسخ از استدلال به شک در محصل غرض

 

صاحب کفایه رضوان الله تعالی علیه برای اثبات اصل احتیاط در اقل و اکثر ارتباطی عقلا دو تا دلیل آورده اند:

یک دلیلشان علم اجمالی بود و قول به عدم انحلال علم اجمالی که در جلسات قبل مفصل توضیح داده شد.

دلیل دومشان این بود که شکی نیست اوامر الهی دارای غرض و مصلحت است امری که تعلق گرفته به اقل یا اکثر با انجام اقل نمی دانیم غرض حاصل شد یا نه؟ شک در محصل غرض است؛ بنابراین باید احتیاط عقلی جاری کنیم. بگوییم در مورد شک در محصل مجرای احتیاط است.

عرض کردیم از این کلام صاحب کفایه ،شیخ دو تا جواب داده است. البته معنایش این نیست که جواب از صاحب کفایه داده اند، چون صاحب کفایه بعد شیخ بوده است، معلوم میشود این سوال قبلا مطرح بوده است و شیخ جواب داده است ، جواب های شیخ را هم نقل کردیم ، بنا بود کلام مرحوم محقق اصفهانی را نقل کنیم که جلسه ی قبل به مسائل اجتماعی گذشت و این بحث را نخواندیم.

 

جواب محقق اصفهانی قدس سره از دلیل دوم مرحوم آخوند قدس سره

مرحوم محقق اصفهانی رضوان الله تعالی علیه فرموده است:[1] توضيح المقام أن تحصيل الغرض : تارة : يجب عقلا لنفسه من دون نظر إلى الأمر وموافقته أو إسقاطه.

 

انواع غرض

می فرماید به اینکه تحصیل غرض دو طور یا سه گونه است بلکه شما بگویید غرض سه نوع است :

نوع اول: گاهی غرض و مصلحت به گونه ای است که ذاتا تحصیلش لازم است و هیچ گونه مدارا و مماشات و گذشتی در آنجا وجود ندارد. مثال زدند به موردی که نجات پسر مولا از غرق شدن مصلحت دارد خواه مولا توجه داشته باشد و امر به او بکند یا توجه نداشته باشد و امر نکند ،

اگر غرض از این قبیل باشد یقینا تحصیل غرض لازم است حتی در موارد مشکوکه و مردده هم میتوان گفت تحصیل غرض لازم است مثال شرعیاتش را ملاحظه کنید؛ نسبت به اعراض و نفوس، دماء و فروج در مورد دماء و فروج مساله ای است که شارع اهتمام خاصی دارد که حتما باید ملاحظه بشود خون به ناحقی ریخته نشود. تهجّم بر نفوس مردم و دماء مردم نشود به هر شکلی ، اینجا مبنای شارع بر احتیاط است. مصلحت مصلحت لزومیه ای است که ذاتا استیفای او لازم است نه تنها در مورد اقل و اکثر و این که شک کنی در محصل، احتیاط لازم است؛ نه تنها علم اجمالی به تکلیف منجز تکلیف است، بلکه احتمال تکلیف هم منجز تکلیف است. تدرء الحدود بالشبهات که میگوید همین است. اگر احتمال باشد منجز تکلیف است. اینجا یقینا شارع احتیاط گفته است عقل هم احتیاط می گوید اینجا غرضی است که تحصیلش لنفسه لازم است؛ امر به او شده باشد یا امر به او نشده باشد. این یک نوع است.

نوع دوم از غرض این است که وأخرى : يجب عقلا مقدمة لإسقاط الأمر المنبعث عنه ، حيث لا يسقط المعلول إلا بسقوط علته.[2] عقلا می گویند تحصیل غرض لازم است بخاطر اینکه امر ساقط بشود ، امر مولا تعلق گرفته به فعلی از افعال ، فعل را انجام دادیم نمی دانیم غرض حاصل شد یا نه تحصیل غرض برای چی لازم است ؟ بخاطر اینکه امر مولا دیگه ساقط بشود یقین بدانیم که تکلیف انجام شده است ، این هدف از اینکه دنبال تحصیل غرض می رویم آن است که امر ساقط بشود چون امر کی ساقط میشود ؟ وقتی که غرض حاصل بشود.

ما دو تا رفیق داشتیم سید بودند اهل نجف آباد اصفهان بودند خوب هم درس می خواند. یکی سید مسیح بود. درس تعطیل شده بود داشتیم میرفتیم به درس بعدی. گفتم آقا سید مسیح درس تعطیل شد. این دندانش را به هم فشرد گفت: به جهنم که تعطیل شد؛ غرض از طلبه شدن آدم شدن بود که او که حاصل نشد درس میخواهد خوانده بشود یا نشود ، بله این اینجوری بود.

خب گاهی تحصیل غرض برای سقوط امر است و سقوط تکلیف است میخواهیم تکلیف ساقط بشود؛ لذا میگوییم غرض حاصل بشود تا تکلیف ساقط بشود ، تحصیل الغرض علة لسقوط الامر و سقوط امر معلول است گاهی اینجوری است تحصیل غرض فی نفسه لازم نیست بخاطر سقوط امر لازم است. غرض که میخواهد تحصیل بشود می خواهد امر ساقط بشود دیگر کار دیگری به غرض ندارد این هم نوع دوم تحصیل غرض بود.

نوع سوم این است که وثالثة : يجب شرعا لبّا ، نظرا إلى أن ما يجب لفائدة ففي الحقيقة تلك الفائدة هي المطلوبة أولا وبالأصالة ، ومحصلها مطلوب ثانيا وبالتبع.[3] اینجا شرعا واجب است منتهی لبّاً یعنی دلیل غیر لفظی ، چرا واجب است ؟ بخاطر اینکه اثری بر این فعل مترتب است ، فعل واجب شده و لولا هذا الاثر فعل واجب نمی شد. پس در حقیقت المطلوب لیس هذا الفعل، المطلوب هو الفائدة المترتبة علیه؛ در حقیقت فائده مطلوب است منتهی فعل ابزاری است و طریقی است برای رسیدن به آن فائده ، گاهی هم تحصیل غرض برای به دست آوردن آن فائده است، لبا گفته اند لازم است.

حالا مرحوم محقق اصفهانی رحمه الله می فرماید: ولا يخفى عليك : أن لزوم تحصيل الغرض لنفسه یعنی آن نوع اول از غرض؛ جایی که مصلحت بنفسه لازم الاستیفاء است تارة : يراد به الغرض بما هو غرض أي المصلحة الباعثة الداعية یعنی آن مصلحت فقط مد نظر است فسبيله سبيل موافقة الأمر بما هو أمر المولى. می فرماید این تحصیل غرض مثل موافقت امر است. آیا اگر مولا امر کرد اطاعت امر لازم است یا نه؟ لازم است اما جایی که امر به دست ما برسد. اگر امر اصلا به دست ما نرسید اطاعتش لازم است ؟ لازم نیست ، پس خود امر مولا اگر به ما نرسید اطاعتش لازم نیست ما هیچ تکلیفی نداریم قبح عقاب بلابیان جاری می شود؛ غرضش هم وقتی به دست ما نرسید مصلحتش هم اگر برای ما اثبات نشد وقتی مصلحتش برای ما اثبات نشد تحصیلش بر ما لازم نیست تحصیل غرضی که به دست ما نرسیده و واصل به ما نشده است تحصیل این غرض لازم نیست چنانکه تحصیل خود امری که به ما نرسیده واجب نیست. شما چطور میگویید تحصیل غرض از باب شک در محصل باید اکثر را انجام بدهم. من نسبت به اکثر حجت واصله ندارم لذا اصلا مصلحتش هم واصله به من نیست وقتی خود امر واصل نشده حجت واصله ندارم اطاعتش لازم نیست تحصیل غرضش هم لازم نیست. پس بنابراین تحصیل غرض دائر مدار حجت واصله است؛ اگر حجت واصله بود تحصیل غرض لازم است و الا اگر حجت ندارید تحصیل غرض لازم نیست. شما در رابطه با غرض هیچی در دستتان نیست که حالا بگویید تحصیل غرض لازم است. پس نمی شود تحصیل غرض مهم تر و بالاتر و مقدم باشد بر اصل مامور به و واجب؛ بر اصل امر الهی بر اصل تکلیف. شما در اصل تکلیف اگر واصل نبود ولو در واقع تکلیفی باشد ولی اگر واصل نبود اطاعت تکلیف لازم نیست؛ قبح عقاب بلا بیان جاری می کنید، تا چه رسد به غرض از او. پس تحصیل غرض همه جا واجب نیست که شما خواستید از این راه وجوب اکثر را احتیاطا اثبات کنید و در رابطه با اکثر قائل به احتیاط عقلی بشوید.

این خلاصه ی فرمایش محقق اصفهانی رضوان الله علیه است که بعد از ایشان شاگردانشان هم توضیح دادند. شاید کلام امام و آن توضیحی که ما با مقدماتی که امام فرموده بودند بیان کردیم، از این کلام مقداری گویا تر و روشن تر بود؛ ولی ظاهر قضیه این است که آقایان بعد از محقق اصفهانی بعید نیست فی الجمله از محقق اصفهانی گرفته باشند منتهی با توضیحات و مقدماتی که افزوده اند. هذا تمام الکلام در بحث اقل و اکثر ارتباطی که قائل به احتیاط یا برائت بشویم عقلا.

ما تبعا للشیخ الاعظم الانصاری قدس سره قائل به برائت هستیم عقلا و شرعا برخلاف نظر صاحب کفایه اعلی الله مقامه که فرمود احتیاط عقلی و برائت شرعی.

 

نقد تفکیک بین قول به برائت عقلی و قول به برائت نقلی

و اما برائت شرعی ، تفصیلش را بیان می کنیم اما یک جمله در اول عرض بکنیم تفصیلش در جلسات بعدی و آن این است : صاحب کفایه رضوان الله تعالی علیه چطوری آمده است انفکاک قائل شده بین برائت عقلی و شرعی؛[4] برائت عقلی را گفته نمیشود ولی برائت شرعی را راحت فرموده برائت شرعی ؟ چطوری میشود؟ بگویید رُفِعَ ما لایعلمون؟ شما اگر گفتی علم اجمالی منحل نشده آیا این مورد بحث شما ما لایعلمون است ؟ شما که می گویید علم اعم است از علم اجمالی و تفصیلی این مورد بحث شما مالایعلمون است؟ اصلا ما لایعلمون نیست. اصلا تفکیک بین برائت شرعی و احتیاط عقلی اینجور حرف بزنید این حرف نوعی تناقض است زیرا اگر میخواهید بگویید احتیاط عقلی معنایش این است که علم اجمالی منحل نشده است. علم اجمالی به حال خود هست. اگر علم اجمالی به حال خود باقی است رفع ما لایعلمون یعنی چی؟ چیزی که نمیدانید مرفوع است این نمی دانید معنا ندارد. شما علم دارید به علم اجمالی اگر معلوم بالاجمال معلوم هست رفع مالایعلمون هم قابل اجرا نیست. پس یا باید هر دو جا بگویید احتیاط چنانکه بعض بزرگان فرمودند احتیاط هم عقلا و هم شرعا؛ دلیشان هم این است که انحلال علم اجمالی نشده است. رفع ما لا یعلمون هم اجرا نمی شود جریانش محل تامل است؛ لذا بگویید احتیاط مطلقا و یا بگویید برائت عقلا و شرعا چون این علم اجمالی یا انحلال واقعی پیدا کرده است یا انحلال حکمی پیدا کرده است؛ علم اجمالی نیست بگویید برائت هم عقلا و هم شرعا. اینکه بگویید احتیاط عقلا و برائت شرعا خیلی گفتنی نیست.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo