درس خارج فقه سیدمحمد حسینیقزوینی
88/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه مقارَن/ نكاح موقت/ متعه
عرض شد كه بحث در نكاح موقت است كه بخش اول به اقوال ائمه (علیهم السلام) در اين حوزه برمیگردد.
اشاره شد كه مرحوم شيخ حر عاملي (ره) 46 باب در اين زمینه آورده است كه باب اولش «إباحة المتعة» است و ایشان در اين باب چند مسئله را مطرح كرده است. يكي از آنها احتجاج ائمه (علیهم السلام) به حليت متعه به كتاب خدا است. نكته بعدي بيان حكمت تشريع متعه است. نكته سوم اعتراض بر تحريم عمر است. نكته بعدي بيان حكم متعه و سيره نبی مکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و معصومين (علیهم السلام) و صحابه در متعه و بخش بعدي بخش امر نبی مکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به انجام متعه و در بخش پاياني هم حرمت متعه از روي تقيه است.
روایت اول:
«محمد بن يعقوب كليني عن عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن علي بن إبراهيم عن أبيه جميعا عن إبن أبي نجران عن عاصم بن حميد عن أبي بصير قال : سألت أبا جعفر (عليه السلام) عن المتعة؟ فقال: نزلت في القرآن: ﴿فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فريضة و لا جناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة﴾»[1]
محمد بن يعقوب كليني غني [و بینیاز] از توثيق است. اما بحث در «عدة من أصحابنا» است كه بيش از 300 مورد در «كافي» از اين تعبير داريم. این تعبیر در وسط و آخر سند، 2 ، 3 مورد بيشتر نيامده است و خیلی با آن کاری نداریم، ولی در اول سند است که مهم و اساسي است. بزرگان و فقهاء ما از زمان شيخ طوسي (ره) به اين طرف، این تعبیر، معركه آراء بوده كه اينها چه کسانی هستند؟ و آيا همه ثقه هستند يا خير؟ و آيا در میان اينها كسي ثقه وجود دارد يا خير؟ در این مورد، در جلسات تدریس بحث رجال بحث كردهايم و مرحوم كلباسي (ره) نيز درباره «عده من أصحابنا» در «سماء المقال» بحث كرده است که این كتاب مفصلترين كتابي است كه در اينباره بحث كرده است. البته محدث نوري (ره) در «مستدرك الوسائل» هم بحث مفصلي دارد. بنده هم در پاورقي «سماء المقال» تا اندازهای که امکانپذیر بوده نسبت به متن، توضيح داده شود، توضیح دادهام. ولي خلاصه سخن اين است كه مروي عنه «عدة من أصحابنا» در «كافي» سه نفر بيشتر نيستند: «عدة من أصحابنا» عن سهل بن زياد كه مانند همين روايت امروز ماست. «عدة من أصحابنا» عن احمد بن محمد بن عيسي و «عدة من أصحابنا» عن احمد بن محمد بن خالد است و این «عدة من أصحابنا» در هر 3 مورد با يكديگر متفاوت هستند. يعني 3 گروه متفاوت هستند. خلاصه سخن اين است كه در هر 3 گروه، افراد ثقه وجود دارد. يعني فرضا اگر 10 نفر از سهل بن زیاد نقل میکنند، اگر در بين اينها یکی دو نفر ثقه وجود داشته باشد، اين مقدار براي ما كفايت ميكند. حتی اگر يك ثقه هم در ميان اينها وجود داشته باشد، برای ما كفايت میکند. اگر 100 نفر مطلبي را از شخصي نقل میکنند، اگر 99 نفر غير ثقه باشند و يك نفر ثقه باشد، براي ما كفايت ميكند. يعني اگر اين 99 نفر هم نبودند، ما به اين روايت استناد ميكرديم.
خلاصه مطلبي كه من در كتاب رجالي «المدخل في علم الرجال» خود آوردهام، عبارت مرحوم نجاشي (ره) است كه در شرح حال شيخ كليني (ره) نقل ميكند: « وقال أبو جعفر الكليني: كل ما كان في كتابي عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن عيسى، فهم محمد بن يحيى و علي بن موسى الكميذاني و داود بن كورة و أحمد بن إدريس و علي بن إبراهيم بن هاشم : كليني گفته است هر كسی كه در كتاب من آمده و عبارت «عدة من أصحابنا» از احمد بن محمد بن عيسي در آن هست، عبارتند از محمد بن یحیی ـ ابو جعفر عطار قمی از أجلّای اصحاب شیعه ـ و علي بن موساي كميذاني، داود بن كوره، احمد بن ادريس ـ ابو علی اشعری قمی ـ و علي بن ابراهيم بن هاشم ـ كه لا ينبغي الشك في وثاقة الرجل ـ هستند».[2]
پس هر كجا این عبارت «عدة من أصحابنا عن احمد بن محمد بن عيسي» بیاید، ما در ميان اين چند نفر، 3 نفر از شخصيتهاي برجسته روات شيعه داريم كه عبارتند از محمد بن يحيي قمي، احمد بن ادريس ابو علي اشعري قمي، علي بن ابراهيم قمی. علامه حلي (ره) هم همان عبارت نجاشی (ره) را آورده است: «كلما ذكرته في كتابي المشار إليه عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد البرقي، فهم علي بن إبراهيم و علي بن محمد بن عبد الله ابن أذينة و أحمد بن عبد الله بن أمية و علي بن الحسن : هر کجا مروي عنه «عدة من أصحابنا»، احمد بن محمد بن خالد است، آنها عبارتند از علي بن ابراهيم و علي بن محمد بن عبد الله ابن أذينه و أحمد بن عبد الله بن أميه و علي بن الحسن». همين علي بن ابراهيم براي ما كفايت ميكند و اگر كسي در ميان آنها هم ضعيف یا مجهول وجود داشته باشد، وجود علي بن ابراهيم در اينجا براي ما كفايت ميكند. «قال: و كلما ذكرته في كتابي المشار إليه عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد، فهم علي بن محمد بن علان و محمد بن أبي عبد الله و محمد بن الحسن و محمد بن عقيل الكليني: هر کجا مروي عنه «عدة من أصحابنا»، سهل بن زياد است، آنها عبارتند از علي بن محمد بن علان و محمد بن أبي عبد الله و محمد بن الحسن و محمد بن عقيل كليني» در بین اينها هم 2 نفر مورد وثوق است. پس هر کجا «عدة من أصحابنا» آمد و مروي عنه آن: سهل يا ابن عيسي يا ابن خالد باشد، ما دغدغهاي از نظر وثاقت سند نداريم. البته آنجایی كه احمد بن محمد بن عيسي و يا احمد بن محمد بن خالد آمده باشد، سند قويتر است و در مورد سهل، سند كمرنگتر و كمي وثاقت كمتر است. در مورد سهل بن زياد هم بحث زياد شده است و معرکة آراء است. حتي شيخ طوسي (ره) در «رجال» خود ميگويد: «ثقة» و در «فهرست» ميگويد: «ضعيف جداً». به همين شكل هم نجاشي (ره) و علامه حلی (ره) كه هر كدام نظري درباره وي دارند.
آيت الله وحيد خراساني در درس خارج اصول خود در سال 56 هجري، دو هفتة تمام در مسجد سلماسي وقت خود را به بررسي وثاقت و عدم وثاقت سهل بن زياد اختصاص دادند كه روز آخر نتيجه اين شد: «الأمر في السهل سهل: خيلي زياد نبايد درباره وي سختگيري كرد. اسمش سهل است و بررسيها هم درباره وي بايد با سهولت و مقداري مسامحه صورت گيرد و نباید خیلی به تضعیفات توجه کرد». اضافه بر اين كه سهل بن زیاد از جمله افراد «كثير الرواية» است و بعد از علي بن ابراهيم و ابراهيم بن هاشم، كمتر كسي داريم كه به اندازه وي روايت داشته باشد و اگر بخواهيم روايات سهل بن زیاد را بنا بر آنچه مرحوم حضرت آیت الله العظمی خويي (ره) در «معجم الرجال» خود آورده، مته به خشخاش بگذاريم، چيزي در كاسه نميماند. فقهای ما هم در طول تاريخ شيعه به روايات او عمل كردهاند. عمده هم همان تضعيف شيخ طوسي (ره) در «فهرست» ايشان است كه ميفرمايد: «ضعيف جداً». نشر بنده این است که معمولا نظر أخير فقيه، حجت است. یعنی اگر یک فقیه، فتوایی را 10 سال قبل داد و یک فتوایی را امروز، فتوای امروز حجت است و ناسخ فتوای قبلی. كتاب «رجال» شيخ طوسي (ره) كتاب أخير وي است و متاخر از «فهرست» ميباشد. لذا آنچه كه در تعارض قول مرحوم شیخ طوسی (ره) برای ما حجت است، فرمایش ایشان در «رجال» است.
به یاد دارم از مرحوم حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره) که باب حدود را تدریس میکردند، ایشان یک روایتی را از سهل بن زیاد نقل کرد و ردّ کرد. من بعد از درس خدمت ایشان رسیدم و گفتم که استاد شما مرحوم مامقانی (ره) ـ که از خریطین فنّ رجال است ـ سهل بن زیاد را توثیق کرده است. گفت: «شیخ طوسی (ره) تضعیف کرده است». گفتم استاد شما میگوید: «رجال شیخ طوسی (ره) متأخر از فهرست است». گفت: «من این را قبول ندارم». از قرائن به دست میآید که «رجال» شیخ طوسی (ره) از «فهرست» متأخر است.
در جلسه روز گذشته که اشارهاي به نظر مرحوم امام (ره) شد كه در «وكالة الأب و الجد» نظرات ايشان متفاوت است، بايد اين نكته را عرض كنيم كه تعارض آراء يك فقيه، دليل بر ضعف وي نيست، بلكه نقطه قوت وي ميباشد. چون نشان میدهد که این فقیه، پویا و به روز است و هر روز به دنبال بررسی و مدرک است و اگر ادله جدیدی پیدا کند، از نظر قبلیاش برمیگردد. اینطور نیست که شخصی 50 سال قبل، در مورد مسئلهای نظر داده باشد و دیگر سراغ آن بحث نرود. ما معتقديم كه برای فقیه، «للمصیب أجران و للمخطئ أجر واحد».
درباره «رجال» شیخ طوسی (ره) هم بحث زیاد است و بنده معتقدم که «رجال» ایشان، در حقيقت مُسْوَدّه (سیاهه و پیشنویس) ایشان بوده است و مطالبی را یادداشت کرده بود و حتی در زمان ایشان، افرادی نسخهبرداری کرده بودند و منتشر شده بود و ایشان فرصت نداشت که این پیشنویس را پاکنویس کند. در خیلی از موارد هم اشکالاتی در كتاب «رجال» شیخ طوسی (ره) است که برمیگردد به این مسودّه بودن آن. البته این عرض ما در رابطه با سهل بن زیاد، شامل این مورد نیست و ایشان قاطعانه میگوید: «ثقة». كتاب «فهرست»، كتاب تدوینی ایشان بوده است، ولی كتاب «رجال»، یادداشتهای ایشان بوده است. البته يك اشكالي در كتاب «رجال» شيخ طوسي (ره) هم هست و آن اين كه مثلا يك راوي را در 3 جا در اصحاب امام صادق (عليه السلام) نوشته است و یک راوی را در اصحاب امام صادق (علیه السلام) آورده و همان راوی را در بخش «فی من لم یرو عنهم» آورده است.
اين بحث سهل بن زياد بود. علي بن ابراهيم هم كه در وثاقت نياز به بحث ندارد. اما ابراهيم بن هاشم، يعني پدر علي بن ابراهيم كه درباره وي نيز مقداري ميان آقايان علماء بحث هست و حال آن كه «كثير الرواية»ترين راوي شيعه، ابراهيم بن هاشم است. حدود 7 هزار و اندي روايت دارد؛ يعني «كافي» كه 16،199 روایت دارد، نزديك به نصف آنها، ابراهيم بن هاشم در سندش قرار دارد. درباره ايشان، توثيقات صريح نيامده است که مثلا «ثقة» است. فقط همين مقدار آمده است: «اول من نشر حديث الكوفيين بقم، ابراهيم بن هاشم». ولي یک ضابطه و قاعده كلي وجود دارد که در همه جا به كار ميآيد و این است: زمانيكه ابراهیم بن هاشم به حوزه علميه قم آمد، حوزه علميه قم در آن زمان، دقيقترين حوزه در مسائل حديثي بوده است. حتي اگر احساس ميكردند يك راوي، آدم خوبي است و فقيه و مجتهد هم هست، ولي گاهي از ضعفاء هم نقل روايت ميكند، با او برخوردهاي خیلی تندي ميكردند. بهطوري كه گاهي تصور ميشود اینطور برخورد کردن، زيبنده حوزه علميه نیست. مثلا با احمد بن محمد بن خالد برقي كه از فقهاي بنام حوزه آن زمان بوده است و در حد مراجع فعلي اين زمان ما است، برخورد تندی شد. در همان زمان، رئيس حوزه يعني احمد بن محمد بن عيسي اشعري، احمد بن محمد بن خالد برقي را فقط به اين جرم كه از ضعفاء نقل روايت كرده، از قم به كاشان تبعيد ميكند. همچنین سهل بن زياد را به شهر ري تبعيد ميكند. البته اين مقدار هم شجاعت داشت كه وقتي فهميد درباره احمد بن محمد بن خالد برقي اشتباه كرده است، رفت به كاشان و او را به قم بازگرداند و از او تجليل كرد و در تشييع جنازه او هم با پاي برهنه شركت كرد تا بتواند إعاده حیثیت بکند.
به هر صورت اگر يك حوزه علميه اينچنيني، 7 هزار روايت از ابراهيم بن هاشم نقل كند، نشانگر جايگاه رفيع علمي ابراهيم بن هاشم است و مرحوم حضرت آیت الله العظمی خوئي (ره) هم وقتي أقوال ضد و نقيض را درباره ايشان در «معجم رجال الحدیث» نقل ميكند، در آخر ميفرمايد: «فلا ينبغي الريب في وثاقة الرجل».
[در پاسخ به اشكال يكي از شاگردان که گفتند شاید این برخوردها برای اخراج اخباریگری در قم بوده، استاد فرمودند]: بحث اخباريگري داستان جدايي است كه درگیری بين كلاميها و اخباريها بود و از زمان امام صادق (عليه السلام) شروع شد. احمد بن محمد بن خالد، متهم به اخباریگری نیست. اخباریها در برابر كلاميها بودند و و يك سري مباحث عقلي را در روايات دخيل ميدانستهاند و در برابر آنها عدهاي ميگفتند که ما فقط حدیث را ملاک قرار میدهیم است و بس. البته خود ائمه (علیهم السلام) هم از دست اخباريها دل پر خوني داشتند. از جمله امام صادق و امام باقر (عليهما السلام) و این اخباریها پدر يونس بن عبد الرحمن، هشام بن حكم، هشام بن صالح و مؤمن الطاق را در آوردند. اینها کسانی بودند كه اگر نباشند، شيعه حرفي براي گفتن ندارد. اینها كساني بودند كه در خط مقدم دفاع از حريم اهل بيت (عليهم السلام) بودند. مثلا كسي مثل مؤمن الطاق كه مناظراتي بينظير را با علماي اهل سنت دارد و دشمنانش به اين خاطر به او نسبت شيطان الطاق را داده بودند، كسي بود كه در علم كلام و فن مناظره، حتي از هشام بن حكم كه بهترين شاگرد امام صادق (عليه السلام) بوده، جلوتر بوده است و وقتی انسان مناظرات او را میشنود، از خوشحالی بال در میآورد. راوي ميگويد: «من او را ديدم كه در مسجد كوفه نشسته و بحث امامت را خيلي واضح و بيپروا بيان ميكند و حتي درباره غصب خلافت توسط ابوبكر و عمر، بيپروا همه چيز را بيان ميكند. جلو رفتم و با اعتراض به او گفتم: آقاي مؤمن الطاق! اين چه كاري است كه شما ميكنيد؟ در مدينه خود امام صادق (عليه السلام) به من فرمود: مبادا يك وقت از اين حرفها بزني. مؤمن الطاق هم خيلي مؤدبانه به او گفت: اينكه امام (عليه السلام) به شما چنين چيزي فرمود، آيا اين را هم به شما فرمود كه به من هم چنين بگويي كه من هم از اين حرفها نزنم؟ گفت: نه. گفت: خب، پس شما به وظيفه خودتان عمل كنيد». با اين وجود كه اينقدر محترمانه با او صحبت كرد، اما راوي از او عصباني شد و خدمت امام صادق (عليه السلام) آمد و موضوع را عرض كرد و حتي جوابي كه مؤمن الطاق به او گفته بود را هم به امام (عليه السلام) عرض كرد. حضرت فرمود: «آري، من به شما گفتم از اين حرفها نزنيد، اما به او گفتهام از اين حرفها بزند. چون شما به اين فن آشنا نيستيد و او آشنا و عالم به اين فن است و شما خودتان و ديگران را هم به خطر مياندازيد و او هيچ ردّ پايي هم از خود نشان نميدهد. حالا همين شخص را ببيند که اخباريها چه بلايي بر سر او آوردهاند و يا يونس بن عبد الرحمن كه در عصر امام رضا (عليه السلام) و امام جواد (عليه السلام) تقريبا شاخصترين راوي شيعه در خط مقدم دفاع و نماينده امام (علیه السلام) در مدينه است كه وقتي ميآيد خدمت امام (علیه السلام) و خادم ميگويد: آقا! تعدادي از پيرمردان بصره آمدهاند و ميخواهند خدمت شما برسند و از يونس بن عبد الرحمن شكايت كنند. چون فهميده بودند كه يونس از طرف امام (علیه السلام) براي نمايندگي به مدينه اعزام شده بود، جمعی از پيرمردها را جمع كرده بودند و خدمت امام (علیه السلام) فرستاده بودند كه بگويند يونس مرتد و منافق است. امام (علیه السلام)به يونس بن عبد الرحمن فرمود: «برو پشت پرده و بنشين و تا وقتی من نگفتم، بيرون نيا». خود يونس نقل ميكند: «اينها شروع كردند به حرف زدن عليه من. امام (علیه السلام) هم همينجور نشسته بود و گوش فرا ميداد. من پشت پرده نشسته بودم و حق دفاع كردن و يا بيرون آمدن از پشت پرده را هم نداشتم و فقط بدنم ميلرزيد و قطرات اشكم جاري شده بود. فكر ميكردم كه كار من تمام شد. اما بعد از اين كه اينها رفتند امام (علیه السلام) فرمود: يونس از پشت پرده بيرون بيا. من آمدم و افتادم به دست پاي امام (علیه السلام) و شروع كردم بوسيدن و گريه كردن كه آقا من هيچ حرف يا كار خلافي انجام نمیدهم. آنها اشتباهي برداشت ميكنند. امام (علیه السلام) فرمود: اي يونس! اگر در دست تو طلا باشد و مردم بگويند كلوخ است، آيا گفتار مردم ارزش آن را كم ميكند و يا بر عكس ؟ گفتم: خير يا بن رسول الله! امام (علیه السلام) فرمود: اي يونس! سعي كن امام زمانت از تو راضي باشد. اگر امامت از تو راضي باشد، اگر تمام مردم مذمت تو را بكنند، چيزي از ارزش تو كم نميشود و بر عكس».
علي اي حال! آقاي مدرسي كتابي دارد ظاهرا به نام «مقدمهاي در فقه شيعه» كه در مقدمه اين كتاب حدود 60 صفحه، تاريخ اخباريگري را از عصر معصومين (علیه السلام) تا عصر علامه وحيد بهبهاني (ره) به رهبري ملا محمد امين استر آبادي كه به اوج خود رسيده بود را آورده است. البته ما حرفهاي مدرسی را در مباحث كلامي اصلا قبول نداريم و ايشان را در مباحث امامت و ولايت، انسان كاملا منحرفي ميدانيم. اما در زمينه فقه، ايشان توانمند بوده است. كه در آمريكا حضور دارد و مباحث منحرفانهاي را در مباحث امامت وولايت مطرح ميكند كه بسياري از وهابيها و لائيكها به استناد حرفهاي وي، به شيعه ميتازند. مثلا كتابي دارد به نام «مكتب در فرايند تكامل» كه در این كتاب، تمام فرهنگ شيعه را حرّاج كرده و در محيط دانشگاه، مباحث ايشان عليه شيعه زياد به چشم ميخورد. چون او، عصمت، علم غيب و بسياري از مسلّمات شيعه درباره امام معصوم (علیه السلام) را زير سؤال برده است و چيزي براي امام معصوم (علیه السلام) باقي نگذاشته است.
در سند این روایت هم سايرين ثقه هستند. اما بحث به أبيبصير ميرسد كه نكته مهمي است. نام ابو بصير را در روايات زياد داريم و حدود 2،275 روایت از ابو بصير در كتب أربعه داريم. اينجا هم معركه آراء است كه مراد از او چه كسي است؟ خيلي از بزرگان حتي علامه حلي (ره) در خيلي جاها روايت را ردّ ميكند ميگويد: «ابوبصير در اين سند، مشترك بين ثقه و ضعيف است و نتيجه، تابع أخسّ مقدمتين است و لذا روايت ضعيف است». حتي برخي از بزرگان، كتاب مستقلي درباره ابو بصير نوشتهاند، مثل مرحوم آقاي خوانساري (ره) که كتابي دارد به نام «رسالة في أبي بصير». از جمله كتابهايي كه در اين زمينه جانانه كار كرده، كتاب مرحوم كلباسي (ره) است به نام «سماء المقال» كه جا دارد اين كتاب چند بار مطالعه شود و در قواعد علم رجال، بينظير است و 90٪ كتاب «كليات علم رجال» آقاي سبحاني، از اين كتاب استفاده شده است.
مرحوم حضرت آیت الله العظمی خويي (ره) درباره ابو بصير تعبیری دارد كه نتيجه سخن مرحوم كلباسي (ره) هم همين است. ايشان فرموده: «هرجا كه ابو بصير، به صورت مطلق بيايد ـ برخلاف جايي كه ابو بصير المكبوب و يا ابو بصير المرادي و يا بصري و يا هر پسوندي باشد و مقيد باشد ـ مراد از او يحيي بن أبي القاسم است كه وثاقتش اتفاقي است و يا مراد از او ليث بن بَختري است كه او هم وثاقتش اتفاقي است». پس ابو بصير مطلق را مشكلي نداريم كه «كلاهما ثقتان و التردد و الإشتراك بين الثقات لا يضر بإعتبار الراوي».