درس خارج فقه سیدمحمد حسینیقزوینی
88/07/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه مقارَن/ نكاح موقت/ متعه
بحث ما در رابطه با أحاديث متعه از ديدگاه أئمه (عليهم السلام) بود و رسيديم به اين روايت:
حديث بيست و چهارم
أمر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بالمتعة
«وَ عَنْ عُمَرَ بْنِ دِينَارٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: خَرَجَ مُنَادِي رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَدْ أَذِنَ لَكُمْ فَتَمَتَّعُوا يَعْنِي نِكَاحَ الْمُتْعَةِ»[1]
اين حديث هم مرسل و ضعيف است. مشکل سند روايت فوق، يکي در ارسال شيخ مفيد (ره) ـ متوفاي 413 هجري ـ از عمر بن دينار ـ از صحابه امام باقر (عليه السلام) ـ است و حدود 4 واسطه حذف شده است و يكي هم مجهول بودن حسن بن محمد حنفيه است.
حديث بيست و پنجم
«وَ عَنْ يُونُسَ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ قَالَ: قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: كَانَتِ الْمُتْعَةُ تُفْعَلُ عَلَى عَهْدِ إِمَامِ الْمُتَّقِينَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله»[2]
اين حديث هم كاملا مرسل است. در سند روايت فوق علاوه بر ارسال، شهاب الدين زهري هم از معاندين اهل بیت (عليهم السلام) است و نزد حجاج رفت و ديد که آنهايي به امیر المومنین(عليه السلام) ناسزا ميگويند و او هم با آنها همصدا شد و اين حديث: «من سبّ عليا فقد سبّني و من سبّني فقد سبّ الله ـ الأمالي للشيخ الصدوق، ص157 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص121» شامل حال او ميشود و بر اساس اين روايت، تقيه هم شامل حال او نميشود و برخي خواستهاند با اين توجيه، او را توثيق کنند. به هر حال او براي اهلسنت هم برخي او را مدلّس و برخي هم او را موثق دانستهاند. عروه بن زبير هم ـ که برادر عبد الله بن زبير است و هر دو، از صيغه به دنيا آمدهاند ـ از منظر اهل سنت موثق است، ولي نزد شيعه از وثاقت برخوردار نيست.
با صرف نظر از ارسال اين روايت، اين دو راوي، نزد اهلسنت موثق هستند و لذا از باب احتجاج به خصم و قاعدهٔ إلزام براي احتجاج با اهلسنت، اين روايت حجيت ندارد. البته اهلسنت مرسلات صحابه و تابعين را حجت ميدانند و مرسلات بعد از تابعين را حجت نميدانند. گرچه اين هم اختلافي است و غالب علماء اهلسنت، روايات مرسل را ضعيف ميدانند.
اهلسنت شيخ مفيد (ره) را به عنوان عالم شيعي قبول دارند و مورد وثوق است، اما شاگرد او يعني سيد مرتضي (ره) را قبول ندارند. چرا که او شمشير را عليه اهلسنت از رو بسته است و مطالب تندي نسبت به اهلسنت دارد. شيخ طوسي (ره) هم در بعضي از موارد كه به خلفاء ميرسد، بيپرده حرف ميزند و جاي تعجب است که ايشان با توجه به کتاب خلاف كه در فقه مقارن است و ايشان مقبول شيعه و سني بوده، اينگونه بيپرده حرف بزند. مرحوم محمد تقي مجلسي (ره) ميگويد: «در پاي درس شيخ طوسي (ره) حدود 800 فقيه و مجتهد شيعي و از سنيها «ما لا يعدّ و لا يحصي» حاضر ميشدند».
آنچه که امروز مطرح ميكنيم، نظر امام خميني (ره) است که در بخش طهارت کتاب مکاسب خودشان، صراحت دارند: «إن الإمامه من أصول المذهب، لا الدين : امامت از ضروريات مذهب است، نه دين ـ کتاب الطهاره، ج 3، ص323 و ج1، ص85». مرحوم حضرت آیت الله العظمی خوئي (ره) در
مورد اينکه اهلسنت آيا اهل محكوم به كفر هستند و نجاست يا نه؟ خيلي مفصل وارد ميشود و ما در مناظرهها همين مطلب را مطرح ميکنيم که نکته خيلي ظريفي است و ايشان ميفرمايند: «نعم، الولايه بمعني الخلافه من ضروريات المذهب لا من ضروريات الدين ـ کتاب الطهاره،ج2، ص82
ـ 87». ما از اين تعبير ميتوانيم در عرصههاي بين المللي استفاده کنيم در برابر اتهامي که وهابيت به شيعه ميزند که شيعه، اهلسنت را کافر و نجس ميداند. دليل ديگر ما بر ردّ اين اتهام اين است كه همه ساله، شيعيان به مناسک حج ميروند و از ذبيحه اهلسنت استفاده ميکنند و
غذاي آنها را هم ميخورند. در حاليکه اگر شيعه، اهلسنت را کافر ميدانست، غذاي كفار را نجس و ذبيحه آنها مَيْته ميداند. پس اين دليل بر اين است كه شيعيان قائل به نجاست و كفر اهلسنت نيستند. در طول اين 15 قرن گذشته هم هيچ فقيهي از فقهاي شيعه را نميبينيد که
وقتي به حج مشرف میشود، با خودش گوشت ذبيحه شيعه برده باشد، بلکه از ذبيحه اهلسنت استفاده کرده است. مرحوم حضرت آیت الله العظمی خويي (ره) تعبير خيلي زيبا دارد كه ميفرمايد: «و قد أسلفنا أن إنكار الضروري إنما يستتبع الكفر و النجاسة فيما إذا كان مستلزما لتكذيب
النبي (ص) كما إذا كان عالما بأن ما ينكره مما ثبت من الدين بالضرورة و هذا لم يتحقق في حق أهل الخلاف لعدم ثبوت الخلافة عندهم بالضرورة لأهل البيت : اگر کسي كه منکر ولايت ميشود، منظورش انکار نبوت رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلم) است، بله، او کافر است. اگر
ثابت بشود که امامت از اموري است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را آورده، بله، چنين کسي کافر و مرتد است. حال كه چنين چيزي نسبت به اهلسنت ثابت نيست و ثابت نشده است ضرورت خلافت اهل بیت (عليهم السلام) از هيچ طريقي ـ يا از تقليد بيچون و چرا از
علماءشان يا از آباء و اجدادشان ـ کتاب الطهاره،ج2، ص82 ـ 87»
يعني وقتي براي كسي ثابت نشده كه: «الإمامه من الدين و الإمامه مما جاء به النبي»، نميتوان او را کافر دانست. پس بايد محرز شود چنين چيزي و گر نه اگر محرز نشد، نميتوان چنين حکمي نمود.
توصيه ميكنم كه وارد بحث جاهل قاصر و مقصر نشويد؛ زيرا اگر وارد شديد، نميتوانيد براي جاهل قاصر مصداق پيدا کنيد. مگر براي مجنون و يا برخي از مستضعفان فکري که در حد نزديک به مجنون هستند. اما اگر شما بتوانيد در بحث توحيد، جاهل قاصر درست کنيد، در نبوت هم ميتوانيد و در بحث امامت هم خواهيد توانست.
حديث بيست و ششم
الحرمة التقية
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ (عليٍ الطوسي) بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي الْجَوْزَاءِ (المنبه بن عبد الله) عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ (عامي لم تثبت وثاقته) عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ (الواسطي المجهول) عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ: حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَوْمَ خَيْبَرَ لُحُومَ الْحُمُرِ الْأَهْلِيَّةِ وَ نِكَاحَ الْمُتْعَةِ : پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ خيبر، گوشت الاغ أهلي و متعه را حرام كرد»
اين روايت هم ضعيف است؛ زيرا در سند اين روايت، عمرو بن خالد، بتري ـ از شعبههاي زيديها ـ است. إن شاء الله وقتي به روايات اهلسنت رسيديم، در مورد اينكه آيا متعه، نسخ شده است يا نه؟ بيشتر بحث خواهيم كرد و مانند اين روايت در صحیح بخاری از امیر المومنین(عليه السلام) نقل شده است.
موحوم صاحب وسائل (ره) میگوید: «حَمَلَهُ الشَّيْخُ وَ غَيْرُهُ عَلَى التَّقِيَّةِ فِي الرِّوَايَةِ، لِأَنَّ إِبَاحَةَ الْمُتْعَةِ مِنْ ضَرُورِيَّاتِ مَذْهَبِ الْإِمَامِيَّةِ : شيخ طوسي (ره) و غيره، روايت فوق را حمل بر تقيه نمودهاند. زيرا مباح بودن متعه، از ضروريات مذهب إماميه است».
عبارتي شيخ طوسي (ره) كه در کتاب وسائل الشيعة نيامده، اين است: «فإن هذه الرواية وردت مورد التقية و على ما يذهب إليه مخالفوا الشيعة و العلم حاصل لكل من سمع الأخبار إن من دين أئمتنا عليهم السلام إباحة المتعة، فلا يحتاج إلى الإطناب فيه»[3]
به خدمت مرحوم صاحب وسائل (ره) و مرحوم شيخ طوسي (ره) عرض ميكنيم: «وقتي روايتي را به باب تعارض ميبريم و از مرجحات سندي و دلالي استفاده ميکنيم که براي ما ثابت شود اين روايت به صحيح است و مرحله حجيت رسيده باشد». زماني که به مقام حجيت نرسيده، مثل روايتي که مرسل است، ديگر نوبت به تعارض نميرسد تا بخواهيم از مرجحات سند و دلالي استفاده کنيم. لذا ما از اين دو بزرگوار توقع داشتيم که اول بفرمايند در مرحله اول، اين سند ضعيف است و فاقد اعتبار است و در مرحله دوم بر فرض اينکه سندش تمام باشد، ميگوييم اين روايت حمل بر تقيه ميشود. وقتي صحت روايت ثابت نيست، نوبت به اين مراحل نميرسد. روايت ضعيف، صلاحيت تعارض ندارد. اي کاش اين دو بزرگوار به اين نکته هم اشاره ميکردند که قضيه نسخ متعه از دروغهاي تاريخ است که بعدا ثابت خواهيم کرد. بهطوري كه ابن حجر و ديگر علماء اهلسنت نقل كردهاند ـ به اين مضمون ـ از شخصيتهاي برجسته كه كساني كه قائل له نسخ متعه هستند: «لا علم لهم لا في الرواية و لا في الدراية و لا في التاريخ : علم روايت و درايت ندارند و از تاريخ خبر ندارند».
قويترين دليل وهابیت عليه شيعه، همان روايت امیر المومنین(عليه السلام) از در صحیح بخاری. در يكي از روايات خوانديم كه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در يكي از غزوات، متعه را اجازه داد. علت تشريع متعه، مسافرتها و جنگها بود تا سربازان اسلام تحت تأثير شهوات قرار نگيرند و در جنگ با دشمن، قوي باشند. اينكه ميگويند در جنگ خيبر حرام شد، اصلا در اين جنگ، حتي يك زن هم در ارتش اسلام حضور نداشت تا اينكه نسخ شود يا نشود. اين از دروغهاي شاخدار تاريخ است. اگر تاريخ را خوب بررسي كنيم، ميبينيم كه اين روايات در دوران بنياميه وارد شده است و از آنجا كه دروغگو، كمحافظه است، مسائلي را درست كردهاند كه با حقائق تاريخي منافات دارد.
روايات زير در باب استحباب متعه است و از آنجا که مطلب مهمي ندارد، فقط روايات را ذكر ميکنيم.
حديث بيست و هفتم
بَابُ اسْتِحْبَابِ الْمُتْعَةِ وَ مَا يَنْبَغِي قَصْدُهُ بِهَا
«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُتْعَةِ، فَقَالَ: إِنِّي لَأَكْرَهُ لِلرَّجُلِ الْمُسْلِمِ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا وَ قَدْ بَقِيَتْ عَلَيْهِ خَلَّةٌ مِنْ خِلَالِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَمْ يَقْضِهَا»[4]
اين روايت صحيح است.
حديث بيست و هشتم
«قَالَ الصَّدُوقُ وَ قَالَ الصَّادِقُ (عليه السلام): إِنِّي لَأَكْرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ يَمُوتَ وَ قَدْ بَقِيَتْ عَلَيْهِ خَلَّةٌ مِنْ خِلَالِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَمْ يَأْتِهَا، فَقُلْتُ: فَهَلْ تَمَتَّعَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)؟ قَالَ: نَعَمْ وَ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ وَ﴿إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً﴾ إِلَى قَوْلِهِ ﴿ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً﴾»[5]
اين روايت مرسل است.
حديث بيست و نهم
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ، صالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِيهِ (عقبة بن قيس) عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: قُلْتُ: لِلْمُتَمَتِّعِ ثَوَابٌ؟ قَالَ: إِنْ كَانَ يُرِيدُ بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَى وَ خِلَافاً عَلَى مَنْ أَنْكَرَهَا، لَمْ يُكَلِّمْهَا كَلِمَةً إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهَا حَسَنَةً وَ لَمْ يَمُدَّ يَدَهُ إِلَيْهَا إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً، فَإِذَا دَنَا مِنْهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ بِذَلِكَ ذَنْباً، فَإِذَا اغْتَسَلَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ بِقَدْرِ مَا مَرَّ مِنَ الْمَاءِ عَلَى شَعْرِهِ، قُلْتُ: بِعَدَدِ الشَّعْرِ؟ قَالَ: بِعَدَدِ الشَّعْرِ: آيا براي كسي كه متعه ميكند، ثوابي هست؟ اگر نيتش براي خداوند باشد، با هر كلمهاي خداوند حسنه مينويسد .... زماني كه غسل كند، به تعداد هر موئي، خداوند او را ميبخشد»[6]
اين روايت به خاطر مجهول بودن عقبة بن أبيه، ضعيف است.
حديث سيام
«قَالَ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام: إِنَّ النَّبِيَّ (ص) لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ، قَالَ: لَحِقَنِي جَبْرَئِيلُ عليه السلام، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ (ص)! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ: إِنِّي قَدْ غَفَرْتُ لِلْمُتَمَتِّعِينَ مِنْ أُمَّتِكَ مِنَ النِّسَاءِ»[7]
اين روايت مرسل است.
حديث سي و يكم
«قَالَ وَ رُوِيَ: أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يَكْمُلُ حَتَّى يَتَمَتَّعَ»[8]
حديث سي و دوم
«وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ (بن عبد الله القمي) عَنْ حَمَّادِ بْنِ يَعْلَى بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: لَهْوُ الْمُؤْمِنِ فِي ثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ: التَّمَتُّعِ بِالنِّسَاءِ وَ مُفَاكَهَةِ الْإِخْوَانِ وَ الصَّلَاةِ بِاللَّيْلِ»[9]
اين روايت به خاطر مجهول بودن حماد بن يعلي و أبيه، ضعيف است.
حديث سي و سوم
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِي الْمِصْبَاحِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: إِنِّي لَأُحِبُّ لِلرَّجُلِ أَنْ لَا يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَتَمَتَّعَ وَ لَوْ مَرَّةً وَ أَنْ يُصَلِّيَ الْجُمُعَةَ فِي جَمَاعَةٍ»[10]
اين روايت صحيح است و آنچه كه در برنامه دراية النور آمده و اين حديث را ضعيف دانسته، اشتباه است.
حديث سي و چهارم
«وَ قَدْ تَقَدَّمَ فِي الْحَجِّ حَدِيثُ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: الْمُتْعَةُ وَ اللَّهِ أَفْضَلُ وَ بِهَا نَزَلَ الْكِتَابُ وَ جَرَتِ السُّنَّةُ»[11]
حديث سي و پنجم
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ بِشْرِ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ رَجُلٍ مِنْ قُرَيْشٍ قَالَ: بَعَثَتْ إِلَيَّ ابْنَةُ عَمٍّ لِي كَانَ لَهَا مَالٌ كَثِيرٌ قَدْ عَرَفْتَ كَثْرَةَ مَنْ يَخْطُبُنِي مِنَ الرِّجَالِ، فَلَمْ أُزَوِّجْهُمْ نَفْسِي وَ مَا بَعَثْتُ إِلَيْكَ رَغْبَةً فِي الرِّجَالِ غَيْرَ أَنَّهُ بَلَغَنِي أَنَّهُ أَحَلَّهَا اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ سَنَّهَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي سُنَّتِهِ، فَحَرَّمَهَا زُفَرُ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُطِيعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوْقَ عَرْشِهِ وَ أُطِيعَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) وَ أَعْصِيَ زُفَرَ فَتَزَوَّجْنِي مُتْعَةً، فَقُلْتُ لَهَا: حَتَّى أَدْخُلَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام فَأَسْتَشِيرَهُ، قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ فَخَبَّرْتُهُ، فَقَالَ: إفْعَلْ، صلَّى اللَّهُ عَلَيْكُمَا مِنْ زَوْجٍ»[12]
حديث سي و ششم
«مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْمُفِيدُ فِي رِسَالَةِ الْمُتْعَةِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: يُسْتَحَبُّ لِلرَّجُلِ أَنْ يَتَزَوَّجَ الْمُتْعَةَ وَ مَا أُحِبُّ لِلرَّجُلِ مِنْكُمْ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَتَزَوَّجَ الْمُتْعَةَ وَ لَوْ مَرَّةً»[13]
حديث سي و هفتم
«وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ الْحَجَّاجِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: قَالَ لِي: تَمَتَّعْتَ؟ قُلْتُ: لَا، قَالَ: لَا تَخْرُجْ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى تُحْيِيَ السُّنَّةَ»[14]
حديث سي و هشتم
«وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: يَا إِسْمَاعِيلُ! تَمَتَّعْتَ الْعَامَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: لَا أَعْنِي مُتْعَةَ الْحَجِّ، قُلْتُ: فَمَا؟ قَالَ: مُتْعَةَ النِّسَاءِ، قُلْتُ: فِي جَارِيَةٍ بَرْبَرِيَّةٍ، قَالَ: قَدْ قِيلَ: يَا إِسْمَاعِيلُ! تَمَتَّعْ بِمَا وَجَدْتَ وَ لَوْ سِنْدِيَّةً»[15]