< فهرست دروس

درس تفسیر استاد غلامعباس هاشمی

98/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر قرآن/سوره بقره /آیه 19-20/ مَثَل منافقین

 

1- آیه ۱۲۰ سوره بقره

 

﴿أَوْ كَصَيِّبٍ مِنْ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنْ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ﴾[1]

﴿يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْ قَدِيرٌ﴾ [2]

شخصیت شناسی منافقین

آیات نوزده و بیستم از سوره مبارکه بقره مثل دومی است که برای تبیین حالت روانی منافقان ذکر می کند. در باب شخصیت شناسی و انسان شناسی قرآن انسان را به مؤمن، منافق و کافر تقسیم کرده است و بر این اساس به بررسی شخصیت اینها می پردازد.

در باب شخصیت شناسی قرآن باید هم مباحث هستی شناسی قرآن را دقت داشته باشیم و هم مباحث انسان شناسی قرآن را دقت داشته باشیم که محصول معرفی روانکاوانه قرآن می شود روانشناسی قرآن کریم.

دومین مثلی که قرآن از باب تشبیه امر معقول به امر محسوس ذکر می کند این است که می فرماید یا این که حال منافقان ﴿کصیّبٍ[3] ، اینجا مضاف و مضاف إلیه درواقع بوده است که مضاف حذف شده است.

عرض کردم این حذف هایی که شخصیت های اینچنینی اتفاق می افتد از باب ایجاز حذف است و برای تحقیر است. هم را هم حذف کرد، ﴿صمٌ بکمٌ عمیٌ﴾[4] ، نگفت هم صمٌ.

اینجا هم مضاف را حذف کرده است، ﴿أو کصیّبٍ من السماء﴾[5] ، صیّب آن باران شدیدی است که به صورت رگبار می بارد که خود باران شدید وقتی می آید و انسان در وسط این باران خصوصا در جایی تنها و بیابان اگر گیر کند، خود این باران وحشت آفرین است، بخلاف آن بارانی که با لطائف و با آرامش نازل می شود، در هوای روشن نازل می شود، باران شدید وحشت آفرین است، خصوصا اگر شب باشد و ما اینها را خودمان تجربه کردیم، صیّب آن حالت رگباری است که باران دارد.

می گوید حال منافقان، نه این که بخواهد بگوید مثل آن رگبار است، کأصحاب الصیّب، مثل کسانی است که گرفتار این رگبار هستند، حال منافقان مانند کسانی است که گرفتار این رگبار هستند که از آسمان می آید، ﴿فیه ظلماتٌ و رعدٌ و برق﴾[6] ، که در این رگبار و در این باران شدید ظلمت هائی است، باز هم این تنوین نشان می دهد که ظلمت ها روی ظلمت ها انباشته شده است، ظلمت هایی که برای بسیاری از ما ناشناخته است، چون خود شب اگر مراد آیه باشد، خود شب ظلمانی و خود شب وحشتی دارد، شبی که خب باران وقتی می آید لازمه آن باران اینچنینی ابرهای متراکم روی همدیگر است که این ابرها مانع تابش کواکب سماوی می شود و آن روشنی را هم که در شب وجود دارد این گونه ابرها کاملا از بین می برد، این هم خودش ظلمت است. بعد که می فرماید ﴿و رعدٌ و برقٌ﴾ [7] خود این هم یک ظلمتی است، چون هوا تاریک باشد یا روشن باشد باز وحشت تاریکی محض یا وحشت روشنی محض به مراتب کمتر از وحشت رعد و برق است، تاریک شود در آن دوباره روشن شود، چون وقتی روشن می شود امید در دل می تابد یک قدم انسان حرکت می کند، دوباره که تاریک می شود باز امید انسان از بین می رود و وحشت یک باره بر انسان نازل می شود.

ظلمت خود آن باران، ظلمت تاریکی، ظلمت ابرها، ﴿فیه ظلماتٌ و رعدٌ و برقٌ یَجعَلون أصابِعَهُم فی آذانهم﴾[8] ، اینها اصابع و انگشتان خودشان را در گوش های خودشان قرار می دهند، إصبع و اُذن، جمع آنها می شود أصابع و آذان. اینها از ترس صائقه، انگشتان را به گوش های خودشان می گذارند، ﴿حَذَرَ الموت﴾[9] ، چون می ترسند این صداها و رعد و برق اینها را بکشد چون اینقدر این صدا سهمگین است، از ترس مرگ دست ها را کاملا به گوش خودشان فرو می کنند، ﴿و الله محیطٌ بالکافرین[10] ، خدای متعال احاطه دارد کاملا به کافران، چون منافقان به مسلمانان ملحق نیستند، جایگاه اینها نه تنها جایگاه کفر است بلکه پایین تر از کفر هم است، خدا احاطه دارد، یعنی اگر کسی بخواهد با قراردادن انگشت در گوش از صدای کشنده فرار کند، از دست خدا که نمی تواند فرار کند، خدا احاطه دارد، خدا بخواهد اینها را همانجا می کشد.

خوب دقت کنیم ببینیم حال روانشناسی منافق چه شباهتی به حالا یک چنین کسی دارد. دوباره توضیح می دهد، توضیح این حکایت و تشبیه را در آیه 20، ﴿یَکادُ البَرقُ یَخطَف أبصارهم﴾[11] ، نزدیک است که این برق چشمان اینها را برباید یعنی بینائی اینها را از بین ببرد، اینقدر این برق قوی است و اینقدر این نور قوی است که در اثر نور قوی و برق قوی بینائی اینها از بین برود.

برق همین روشنائی است که رعد است و برق، رعد آن صداهایی است که تولید می شود، انفجارهایی است ک تولید می شود، برق همان روشنائی است که تولید می شود ولی یک روشنائی وحشتناکی است، روشنائی دل انگیز مثل روشنائی آفتاب و ماه نیست و نفس این که رعد و برق حاصل می شود، روشنائی حتی به خانه و زیر سقف به آدم می رسد انسان می ترسد، چون جریان آن می گیرد و کشنده است و می سوزاند.

﴿يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ﴾[12] ، هرچقدر این برق روشنی ایجاد می کند، اینها در آن روشنی راه می روند، به طرف مقصد خودشان حرکت می کنند، به طرف پناهگاه کأنّ حرکت می کنند، ﴿وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا﴾[13] ، و وقتی که این برق ظلمت ایجاد می کند یعنی فروکش می کند و روشنی از بین می رود اینها می ایستند، خود این رفتن و ایستادن نوعی وحشت را ذکر می کند. ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ﴾[14] ، اگر خدای متعال بخواهد همانطور که نور قلب اینها را برد، اگر بخواهد چشم وگوش اینها را هم می برد که نتوانند اصلا در روشنی راه بروند و یا صدائی را بشنوند، ﴿إنّ الله علی کلّ شیء قدیر[15] ، خدای متعال بر هر چیزی تواناست.

چه شباهتی از نظر روانی بین حال منافق و حکایتی که قرآن به آن حکایت مثل می زند وجود دارد؟ منافق در مقابل حقیقت قرآن قرار گرفته است و در مقابل حقیقتی به نام محمد صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفته است، منافق در مقابل حقیقتی به نام معارف متعالی اسلام قرار گرفته است، این که می فرماید ﴿أو کصیّبٍ من السماء﴾[16] ، آن رگبار بارانی که از آسمان بر سر او می آید و رعد و برق شروع می کند به زدن و او در ظلمات گیر می کند، رعد و برق اصلی و بارانی که می آید همین قرآن است، همین حقانیت نبوت پیغمبر است، عظمتی است که این قرآن دارد، اینها در مقابل قرآن است که به وحشت افتادند، قرآن مثل رگبار معارف اصلاح گر و هدایت گر و اعجاز را بر سر اینها می ریزد.

وحشت آن بخاطر چیست؟ عمری اینها در معارفی زندگی کردند که پوچ بوده است، عمری از آباء و اجداد خودشان تقلید کردند، الان برق قرآن وقتی می زند اینها چرا انگشت می گذارند به گوش خودشان؟ اینها نمی خواهند این حقائق را بشنوند، همانطور که آن شخص در بیابان می ترسد که آن صدا آنها را بکشد، اینها می ترسند که ندای قرآن، منطق قرآن و پیامبر اکرم تمام معارف فکر اینها را نابود کند، حیات اینها را متلاشی کند. به قول امروزی ها دکان اینها را کاملا ببندد، این حقیقت قرآن است، حقیقت مواجهه با قرآن مثل مواجهه با رگبار بارانی است که ﴿فیه ظلماتٌ و رعدٌ و برق﴾[17] . مواجهه منافق با قرآن عین همین است.

اینها اتفاقا از جهت فیزیکی هم انگشت در گوش خودشان می گذاشتند تا کلام پیغمبر را نشنوند، جالب این است که در قرآن کریم در سوره مبارکه نوح آیه 7 وقتی نوح به خدا گزارش می دهد که خدایا من به قوم خودم وقتی سخن از مغفرت و رحت کردند اینها چه برخوردی می کردند، ﴿و إنّی کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا أصابعهم فی آذانهم﴾[18] ، خدایا هر وقت من رفتم که اینها را به تو و به مغرفت تو دعوت کردم اینها انگشتان خودشان را به گوش خودشان گذاشتند تا نشنوند، ﴿و استغشوا ثیابهم، اینها لباس ها و پیراهن خودشان را روی سر و صورت خودشان کشیدند تا من را نبینند و کلام و دعوت من را نشوند، و أصرّوا و استکبروا استکباراً﴾[19] ، و بر آن انکار و مطالب و مسائل خودشان اصرار کردند و طغیان و سرکشی بزرگی کردند.

هروقت انسان هایی که مبانی آنها ضعیف است، انسان هایی که حرف هایی می زنند که فقط برای شهرت و عنوان است، برای این که بخواهد نام آنها در زبان ها بیفتد، هروقت در مقابل خودشان یک مکتب عمیقی بینند، یک دانشمند بزرگی ببینند و با معارف قوی مواجه شوند، آنها مثل این است که یک بارانی رگبارگونه بر سر آنها می بارد، لذا اینها دست خودشان را فوری روی گوش خودشان می گذارند تا حرف احدی را نشنوند، اصلا گوش نمی کنند ببینند چه کسی چه چیزی گفت.

در زمان پیامبر هم همین بود، اینها عملاً برای این که کلام پیامبر را نشوند پنبه داخل گوش خودشان می گذاشتند.

همین روایتی که مرحوم طبرسی [در] اعلام الوری[20] نقل می کند از أسعد بن زراره، پیامبر هنوز در مکه بود أسعد بن زراره از بزرگان قوم خزرج، از یهودیان خزرج که اختلاف داشتند با یهودیان اوس، آمده بود مکه تا برخی از یهودیان مکه را با خودش همدست کند، این رفت خانه عتبة بن ربیعه، پدرزن ابوسفیان، پدر هند که او را و قبیله او را با خودش همراه کند، وقتی به خانه او رسید او گفت خبر نداری که در مکه جدیداً اتفاقی افتاده است همه ما را درگیر خودش کرده است، ما دیگر به هیچ چیزی نمی توانیم فکر کنیم که حالا به یاری شما فکر کنیم، گفت شخصی آمده و ظهور کرده است، ادعای نبوت کرده است، مطالبی آورده است و مکه را بهم ریخته است و آینده را هم بهم ریخته است، گفت این آدم کجاست؟ گفت این آدم در مسجد الحرام کنار حجر اسماعیل می نشیند و آنجا حرف های خودش را می زند و مردم را فریب می دهد. حقیقتا قرآن چه بوده است، چه آورده است قرآن هم از جهت محتوا و هم از جهت اعجاز لفظی و ادبی و فصاحی و بلاغی که کسانی که در اوج فصاحت و بلاغت بودند گفتند این ساحر است، این کلمات را سحر گونه بر زبان می آورد.

ببینید شما در یک عصری برجسته ترین شعرا را داشته باشید، اوج شعر و ادب، یک نفر بیاید یک شعری بگوید، نه خواندن بلد است، نه نوشتن بلد است، بزرگترین شعرا بگویند این سحر است، شعر بیاید بگویند این سحر است. این که می گفتند ﴿[هذا] ساحر﴾[21] ، این خودش بزرگترین اعتراف به اوج فصاحت و بلاغت قرآن بود.

این آدم گفت خب من آمدم باید بروم احرام بستم، عمره خودم را بجا بیاورم و برگردم، خب حج بود، عمره بود، می رفتند بجا می آوردند، گفت من باید بروم زیارت خودم را انجام بدهم، رفت، عتبه به زراره اسعدی گفت حالا که می روی پنبه ای در گوش خودت کن تا صدای او را نشنوی، چون او با کلمات خودش سحر می کند، هر کس بشنود از دین و عقیده خودش برمی گردد، این هم ترسید، بزرگی اینچنین گفت تو را سحر و جادو می کند، پنبه به گوش گذاشت، آمد مشغول طواف بود دید کنار حجر اسماعیل پیغمبر اکرم نشسته است، نور سیمای پیغمبر او را خیلی جذب کرد، آمد از کنار او عبور کند صدای پیغمبر خیلی ریز به گوش او رسید، تا رسید چنان صدای پیامبر و قرائت قرآن را جذب کرد نتوانست پنبه را از گوش خودش بیرون نیاورد، پنبه را وقتی برداشت همانجا ایستاد، محو کلمات رسول خدا شد، رفت با پیامبر سلام و علیک کرد، گفتگوئی کردند، همانجا به پیغمبر ایمان آورد گفت أشهد أن لا إله إلا الله، به پیامبر ایمان آورد و به رسول خدا گفت این بشارت است برای ما که شما با این کلمات حکیمانه و با این نفوذ کلام خودتان قطعا بین ما در آینده دعوای ما را حل خواهید کرد و اصلاح خواهید کرد و پیامبر را او دعوت کرد برای سفر به مدینه و هجرت به مدینه.

اینچنین بوده است جذابیت قرآن منتها منافقین با آن مکتب بی پایه فکری که داشتند می دانستند که قرآن با آنها چه می کند، لذا مثال روانی منافق در مواجهه با قرآن و پیغمبر و حق مثال همین کسی است که در مقابل این رگباری از باران ایستاده است و خودش را در آستانه مرگ می بیند، جالب است که می فرماید: ﴿کلّما أضاء﴾[22] ، هرچقدر این روشن می کرد این راه را، یک قدم می رفتند، نشان می دهد که قرآن برای اینها هم فایده هایی داشته است، از جمله فایده های آن این بود که اینها بالاخره از حکمت های قرآن استفاده هایی می کردند، نمی خواستند از مرام و مکت بخودشان دست بردارند ولی واقع قرآن برای آنها رعد و برق است، واقع قرآن بگونه ای است که اینها ﴿حذر الموت﴾[23] باید انگشت در گوش خودشان بگذارند. قرآن برای طالبان حق هدایت گر است اما برای کسانی که منکر حق هستند رعد و برق است و همین است که می فرماید: ﴿و نُنَزِّلُ من القرآن ما هو شِفاءٌ و رَحمَةٌ للمؤمنین و لایَزیدُ الظّالمین إلا خَساراً﴾[24] (اسراء 82)، مثل بسیاری از غذاهای خوشمزه و روح افزا است، مثل ترشی های خوشمزه ای است که برای انسان سالم شفا است، برای انسان مریض درد است، برای انسان مریض مرگ است، برای انسان مریض آزاردهنده است.

1.1- اسلام‌ستیزی و اسلام‌هراسی

جالب این است که بدانید مسئله امروز هم همین است، یعنی این مسئله امروز هم همین است، امروز هم در مقابل قرآن همین مواجهه را داریم. شما امروز هم در مقابل قرآن، کسانی که طالب حق هستند ببینید چه اعترافاتی در مقابل قرآن دارند، چگونه قرآن را مطالعه کردند و در مقابل قرآن قلم زدند. مستشرقان و دانشمندان بزرگ غربی را در همین سال های اخیر و در این دهه ها و در این قرون اخیر مطالعه کنید خودش یک کتاب است، دانشمندان بزرگ که افراد فراوانی مثل گوته، این شخصت های بزرگ، مثل مونتگمری وات، مثل گوستاولوبون، مثل هانری کربن، مثل روژه گارودی، مثل جان دیون پورت، مثل برنارد شاو، مثل لامارتین، اینها قلم زدند در مورد اسلام و قرآن و پیغمبر که من فهرست کوتاهی از اینها را در همین رهاورد قرآن نوشتم و مطالبی از این دانشمندان را آنجا آوردم اما مع الوصف کسانی که حق گریز هستند، کسانی که اهل نفاق هستند همین تعاملی که قرآن از منافقین نقل می کند که معامله رعد و برق با قرآن می کردند اینها همین کار را می کنند، بلکه می خواهند به دیگران هم قرآن را رعد و برق معرفی کنند، رگبار ظلمانی معرفی کنند، دست و انگشت دیگران را هم می خواهند هدایت کنند که دیگران هم همین کار را بکنند و تا حدودی هم موفق می شوند، اعمال مسلمین را به عنوان اسلام را، رفتار وحشیانه یک عده، مکتب های انحرافی مثل داعش و وهابیت را به عنوان دولت اسلامی، افکار اسلامی به دنیا، در هالیوود چه فیلم هایی که اینها می سازند، فیلم هایی که خشونت را به عنوان تز اسلامی، عقیده اسلامی، تئوری اسلامی به دنیا ارائه می دهند، فکر جوانان را در غرب با اسلام این گونه آشنا می کنند که اسلام دین ترور است، دین خشونت است، در اسلام حقوق نیست، حقوق بشر نیست، حقوق زن نیست.

جالب است این که با این همه اسلام ستیزی و اسلام هراسی باز هم جوانان غربی آنقدر که باید از اسلام وحشت داشته باشند ندارند، باز هم دنبال مطالعه قرآن و حقائق اسلام هستند، باز هم گرایش به قرآن و اسلام الان در خود غرب رتبه اول را دارد در بین گرایش هایی که به ادیان وجود دارد. اینها می ترسند وقتی با یک مکتب.

1.1.1- داستان معبد لوتوس بهائیان

بنده در شهر دهلی نو که اینها آن معبد لوتوس که برای بهائیان است، یکی از مهم ترین معابد بهائیان است که در دهلی است. اینها هشت تا معابد هم کشورهای مختلف، آلمان ژاپن آمریکا و اینها دارند، یکی از مهم ترین آنها در دهلی است که شاید بشود گفت در یکی از گران ترین جاهای دهلی است، از نظر قیمت مالی به خود زمین آنجا نمی شود اصلا قیمت گذاشت، روزانه هم گاهی شاید دویست هزار سیصد هزار نفر بازدید کننده دارد.

من رفتم آنجا که با رئیس معبد، معابد آنها روحانی به عنوان واعظ و گوینده و اینها ندارند، اصلا در معابد بهائیان عبادت به عنوان نماز و سخنرانی و اینها ممنوع است و نیست، اینها فقط در معابد خودشان سکوت است و هرکس بخواهد یک دعایی کند. بنده با یک دوست عزیزی رفتم آنجا که رئیس آنجا را هم ملاقات کنم و با گفتگو و بحث کنم، رفتیم آنجا مسئول آن معبد که مردم می آمدند می رفتند سکوت می کردند، ایستاده بودند به صف، می آوردند این مردم را داخل این معبد، چون حرفی برای گفتن ندارند که اینها که در این معبد دو تا کلمه حرف بگویند و طرف قبول کند، مثلا بگویند اصول ما این است، فقط سکوت، هزار و چهارپانصد نفر جا برای نشستن در آن صندلی ها دارد، همه ساکت، حدود دو سه دقیقه ساکت می شوند بعد اینها بیرون می روند افراد دیگری می آیند.

رئیس آنها که یک خانمی بود، رئیس آن مجتمعی که آنجا بود یک خانمی بود ایرانی هم بود، آمد با ما صحبت کرد، بی حجاب بود و شیرازی هم بود، او ما را دید و شناخت که ایرانی هستیم، آمد احوالپرسی کرد، گفت شما اینجا؟ گفتیم آمدیم با آقایان گفتگو کنیم، من با لباس نبودم آنجا، لباس من شخصی بود، منتها چون آنجا می خواستیم به چند تا از این معابد بودائیان و اینها هم برویم، رفتیم آنجا و خلاصه ایشان گفت درواقع دانشمند اینجا، متولی و پاسخگوی اینجا دکتر فلانی است، گفت من هماهنگ می کنم، رفت داخل، برگشت آمد چون من هم به او گفتم ما مسافر هستیم ما باید برویم، آمد از این حرف ما که ما مسافر هستیم گفت دکتر جلسه دارند و اینها، تا نیم ساعت اگر بتوانید صبر کنید ان شاء الله آن جلسه هماهنگ است، گفتیم مشکلی ندارد، ما تا اینجا آمدیم نیم ساعت صبر می کنیم، نیم ساعت گذشت آمدند گفتند پس شما هنوز نرفتید، گفتیم نه، رفت دوباره آمد، گفتند که باید کمی دیگر صبر کنید تا جلسه تمام شود، کمی دیگر صبر کردیم، آمدند گفتند که وقت ناهار دکتر است، ایشان می خواهد ناهار بخورد، شما را هم دعوت می کند، گفتیم ممنون، ما جایی باید برویم ناهار و دعوت هستیم، ما بعد از ناهار جلسه منتظر هستیم، گفتند اشکال ندارد، ناهار تمام می شود، ناهار تمام شد گفتند پس شما بروید آن پایین یک ساختمان رسمی داشتند بروید آنجا، رفتیم و گفتند ایشان تا ناهار را بخورند بیست دقیقه دیگر می آیند، رفتیم پایین، رسیدیم وقتی پایین یک موزه ای بود، موزه های آنها را دیدیم، یک آثاری را گذاشته بودند آنجا، پشت درِ دفتر اصلی آنجا ایستادیم و من در نهایت گفتم که به ایشان بگو ما برای گفتگو منتظریم و اگر نیاید من همه جا این را خواهم گفت که من با رئیس معبد دهلی بهائیان چقدر اصرار کردم و شاهد هم دارم که بیاید گفتگو کنیم ببینیم چه چیزی دارد این مکتب برای ارائه و اگر ما را قانع کردند ما هم برگردیم از مکتب خودمان، من آنجا یکوقتی تشریف آوردید منزل به شما نشان می دهم، ما پشت درِ دفتر اصلی او عکس انداختیم با حالت انتظار که کلی هم با هماهنگی ما را آنجا فرستاده بودند، این آدم نیامد که دو جمله با ما بنشیند و گفتگو کند ولی بزرگان ما، دانشمندان ما به تمام دانشمندان دنیا همیشه اعلام آمادگی کردند که بیایید منصفانه بنشینیم و گفتگو کنیم و حرف بزنیم.

الان ترسی که از قرآن کریم وجود دارد در دنیا این ترس واقعا ترسی است که همان آیاتی که قرآن کریم می فرماید، حالت رعد و برق می خواهد اینها را بگیرد، رگبارهایی است که کأنّ کشنده است.

چند تا جمله از همین وضعیت را با استناد به همین آیات قرآن کریم عرض کنم. این خصوصیات باعث شده است که هر ضعیف العقیده ای قرآن را رعد و برق ببیند برای خودش، این خصوصیات فقط برای قرآن است، در کتاب های دیگر این خصوصیات پیدا نمی شود. تمام قرآن وحی است و تنها کتابی که ادعا دارد تمام حروف آن وحی است قرآن است، ﴿و ما یَنطِقُ عَن الهَوی﴾[25] ﴿إن هُوَ إلّا وَحیٌ یوحی﴾[26] ، حتی مسیحی ها ادعا ندارند اناجیل آنها وحی است صادر شده است، اینها می گویند اینها را یوحنا نوشته است، اینها را افراد نوشتند و بازتاب زندگی جناب عیسی است.

تنها کتابی که هرچقدر سؤال های عمیق تری در متن آن شود، عظمت آن کتاب بیشتر روشن می شود، استحکام آن بیشتر روشن می شود، سؤال ادبی، تاریخی، علمی که در خود آن متن آمده است، شبهه برانگیز است، سؤال برانگیز است، هرچه سؤال کنید، استحکام معارف این کتاب بیشتر مشخص می شود برای همگان و این فقط از خصوصیات قرآن کریم است.

﴿کتابٌ فُصِّلَت آیاتُهُ قُرآناً عَرَبیاً لِقَومٍ یَعلَمون﴾[27] ، زبان این کتاب عربی است ولی برای عرب نیست، برای همه است، برای شرق و غرب عالم است، تنها این کتاب است که این خصوصیت را دارد که برای کل جهان است، اعجاز قرآن اعجازی است که تاریخی نیست، اعجازی است که ابدی است و طراوت آن محفوظ است، ﴿أم یَقولون إفتَراهُ قُل فَأتوا بَعَشرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفتَرَیاتٍ و اُدعوا مَن إستَطَعتُم من دون الله إن کُنتَُم صادقین﴾[28] این تنها قرآن است که چنین تهدی دارد که بیایید مثل قرآن بیاورید.

تمام تکالیف قرآن تنها چنین است، همه تکالیف آن مطابق با فطرت انسانی و فرهنگ بشری است، ﴿فَأقِم وَجهَکَ للدّین حَنیفاً فِطرَةَ الله الّتی فَطَرَ النّاس علیها﴾[29] .

هیچ مطلب نامفهومی در قرآن وجود ندارد، تمام مطالب قرآن یا حکمت است، یا جدال احسن است، یا موعظه است که قابل فهم است و کجی در قرآن نیست، ﴿الحمدلله الّذی أنزَلَ علی عبدِهِ الکتاب و لَم یَجعَل لَه عِوَجاً﴾[30] .

کتابی که مملو از اخبار غیبی است و اخبار غیبی قرآن همه به وقوع پیوستند، ﴿ذلکَ من أنباءِ الغَیبِ نوحیهِ إلیکَ و ما کُنتَ لَدَیهِم إذ یَلقون أقلامَهُم أیُّهُم یَکفُلُ مَریَم و ما کُنتَ لَدَیهم إذ یَختَصِمون﴾[31] .

قرآنی که اساس کار آن تربیت انسان است و اساس کار آن آموزش و تعلیم بشری است. آن نقطه اصلی که بشر از فقدان آن رنج می برد، ﴿یَتلو علیهم آیاتِه و یُزَکّیهِم و یُعَلِّمُهُم الکتابَ و الحکمةَ﴾[32] .

قرآنی که ایمان از روی ظن و تخریس و گمان را نمی پذیرد، ﴿لاتَقفُ ما لَیسَ لَکَ به عِلمٌ﴾[33] ، ﴿إجتَنِبوا کثَیراً من الظّن﴾[34] ، ﴿إنّ الظَّنَ لایُغنی من الحق شیئاً﴾[35] ، ﴿إن هم الا یَظُنّون﴾[36] ، قرآن گمان را به هیچ وجه نمی پذیرد.

معارف قرآن با بیشترین سرعت نسبت به معارف کتب آسمانی دیگر ترویج پیدا کرد. ﴿و رَأیتَ النّاس یَدخُلون فی دینِ اللهِ أفواجاً﴾[37] .

تفسیری جدید از خدا و انسان و جهان ارائه داده است و همه عقول را به سوی رشد هدایت می کند. ﴿یَهدی إلی الرُشدِ فَآمَنّا به و لَم نُشرِک بِرَبِّنا أحداً﴾[38] .

و قرآن کتابی است که صلح و آرامش در جهان تنها در سایه این کتاب محقق می شود، تنها دین و کتابی که چهار ماه جنگ را حرام اعلام کرده است و جابجائی ماه های حرام را حرام اعلام کرده است قرآن است، ﴿إنّما النسیءُ زیادةٌ فی الکُفر﴾[39] ، ضمن این که فرموده است ﴿أربَعَةٌ منها حُرُم﴾[40] ، چهار ماه حرام است، جابجائی این را اسلام حرام کرد، اگرچه حرمت ماه ها قبل از اسلام هم بود، اسلام آمد فرمود ﴿إنّما النَسیءُ زیادةٌ فی الکُفر﴾[41] .

با تمام این وضعیت دنیا، قدرتمندان دنیا، صاحبان ثروت و صاحبان اعتبار در دنیا که می ترسند از قرآن، همه نوع قرآن ستیزی و اسلام ستیزی می کنند ولی همچنان قرآن به عنوان وحی الهی، این که می فرماید ﴿إنّ اللهَ محیطٌ بالکافرین﴾[42] ، ﴿إنّ اللهَ علی کُلِّ شیءٍ قَدیر﴾[43] ، اینها با دست گذاشتن بر گوش خودشان نمی توانند جلوی آن مرگ را بگیرند، بخاطر این که مرگ در دست خداست. کافران و ملحدان و منافقان با روی برگرداندن از قرآن نمی توانند از نشر و توسعه حقیقت قرآن جلوگیری کنند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo