درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1400/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه خانواده / مسأله ازدواج مسلمان با غیر مسلمان / بررسی حکم ازدواج مرد مسلمان با زن صابئیه / بررسی اعتقادات صابئین / تبیین جایگاه عقل و عقلانیت در فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام)

یکی از این شبهات در مورد صابئین، شبهه پلورالیسم معرفتی و یا به تعبیر دیگر تکثرگرایی است. یعنی ولو ممکن است حقیقت در عالم یک چیز بیشتر نباشد، اما چون هیچ‌کس حاوی تمام اطلاعات و معارف و حقیقت نیست، نمی‌تواند بگوید من صاحب حق و تو بر باطل هستی. بلکه کل یعمل علی شاکله و همه حظ و بهره‌ای از حقیقت دارند. لذا هر کسی در هر زمانی پیرو هر دین و آئینی باشد، چون اولاً بهره‌ای از حقیقت دارد و ثانیاً غیر او نمی‌تواند ادعا کند که حق مطلق است، لذا تدین به تمام ادیان که هدفشان خدای متعال باشد، جایز است. چه، کسی که می‌گوید خدای متعال یکیست (قل هو الله احد)، چه، کسی که می‌گوید خدای متعال دوتاست (خیر و شر)، چه، کسی که می‌گوید خدای متعال 3تاست (پدر، پسر، روح القدس)، در همه موارد یکی هستند و فرقی نمی‌کنند.

جایگاه عقل و عقلانیت در فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام)

1- توجه اسلام و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) به جایگاه عقل (إنما یتذکر اولوا الالباب)

2- عقل در قرآن و اهمیت تعقل و تأکید به استفاده از عقل

4- تعریف عقل، البته تعریف به آثار عقل داریم (العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان، یا إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ، یا الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ)

در روایات هم ذکر آثار شده و هم اینکه چه چیزهایی عقل را تقویت و چه چیزهایی عقل را تضعیف می‌کند و یا چه چیزهایی نورانیت عقل را بیشتر و چه چیزهایی کمتر می‌کند. مرحوم شهید ثانی در منیة المرید این شعر را آورده است:

انارة العقل مكسوف بطوع هوى‌ و عقل عاصى الهوى يزداد تنويرا

پرتوافشانی عقل، با اطاعت از هوای نفس در پوشش قرار می‌گیرد، کسی که نافرمانی هوای نفس را کند، عقل اوست که ازدیاد نورانیت و پرتوافشانی معرفتی دارد. گناه هر چه بیشتر، پرتوافشانی عقل کمتر و گناه هر چه کمتر پرتوافشانی عقل بیشتر.

در روایات عقل را هم ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان گفته‌اند و هم گفته‌اند عقل یعنی تمیزدهنده خوبی از بدی. در این زمینه در یک روایت امام کاظم (علیه السلام) می‌فرمایند:

١٢‌/ ١٢. أَبُو عَبْدِ اللهِ الْأَشْعَرِيُّ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ ، قَال: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عليه‌السلام: «يَا هِشَامُ ، إِنَّ اللهَ ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ بَشَّرَ أهْلَ الْعَقْلِ وَالْفَهْمِ فِي كِتَابِهِ ... يَا هِشَامُ ، مَنْ سَلَّطَ ثَلَاثاً عَلَى ثَلَاثٍ ، فَكَأنَّمَا أَعَانَ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ : مَنْ أَظْلَمَ نُورَ تَفَكُّرِهِ بِطُولِ أَمَلِهِ ، وَمَحَا طَرَائِفَ حِكْمَتِهِ بِفُضُولِ كَلَامِهِ، وَأَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ ، فَكَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلى هَدْمِ عَقْلِهِ ، وَمَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ ، أَفْسَدَ عَلَيْهِ دِينَهُ وَدُنْيَاهُ.[1]

اگر کسی 3 چیز را بر 3 چیز مسلط کند گویی خودش کمک کرده بر ویران کردن عقلش. کسی که نور تعقل و تفکرش را با آرزوهای دنیوی تاریک کند و طرفه‌های حکمت‌آمیز را به کلام‌های لغو و بیهوده محو کند و نور عبرت‌گیریش را به شهوات نفسانی غیر صحیح خاموش کند؛ گویی خودش کمک کرده بر ویران کردن عقلش.

اهمیت و جایگاه عقل

1- صَديقُ كُلِّ امرِئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّهُ جهلُهُ

2- لا يبلغ أحدكم حقيقة الايمان حتى يكون فيه ثلاث خصال ...

3- افضل العقل معرفت الانسان نفسه

شیوه قرآن بر استفاده از عقلانیت

إن مَثل حضرت عیسی (علیه السلام) عند الله کمَثل حضرت آدم (علیه السلام) خلقه من تراب، مَثل حضرت عیسی (علیه السلام) نزد خدای متعال مثل مَثل حضرت آدم (علیه السلام) است. پس خدایی که توانسته حضرت آدم (علیه السلام) را بدون پدر و مادر بیافریند، به طریق اولی آفرینش حضرت عیسی (علیه السلام) برای او راحت‌تر (استدلال برای آنها) است.

یکی دیگر از مثال‌های قرآنی استفاده از ﴿لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا﴾[2] . آقایان نام این مثال را قیاس استثنائی اتصالی گذاشته‌اند. این قیاس 2 نحوه انتاج دارد.

1- استثنا می‌کردیم عین مقدم را و عین تالی را نتیجه می‌گرفتیم.

2- استثنا می‌کردیم نقیض تالی را و نقیض مقدم را نتیجه می‌گرفتیم.

توجه دادن به ﴿إن فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون﴾ [3] ، ﴿لقوم یعقلون﴾[4] ، اولوا الالباب، أفلا یتدبرون و ...

یکی از تجلی‌های عقلانیت اهل بیت (علیهم السلام) در مناظراتشان است. تجلی اول اینکه در مناظرات به پیروان مکاتب می‌کردند:

1- استفاده از نقاط مشترک مورد قبول همه

2- احتجاج از مطالب کتاب‌های خودشان

3- ابتدا برای طرف مقابل اسلام را حق مطلق تصویر نمی‌کردند و می‌گفتند ﴿إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‌ هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ﴾[5] ، یا ما یا شما بر هدایت یا در گمراهی آشکار هستیم.

4- در استدلال عقلی بر اساس مشترکات اعتقادی وارد می‌شدند.

تجلی دوم مقابله با غلو و غالیان بود. یعنی کسانی که اهل بیت (علیهم السلام) را خدای عالم می‌دانستند. ولی اهل بیت (علیهم السلام) با اینها مبارزه می‌کردند و این، یعنی عقلانیت دین و فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام). ابراهیم پسر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) از دنیا رفت و اتفاقاً همان روز خورشیدگرفتگی اتفاق افتاد و غالیان گفتند چون پسر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) از دنیا رفته، کسوف شده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمودند خیر، این یک پدیده طبیعی جوی است و ربطی به فوت ابراهیم ندارد.

حضرت (صلی الله علیه و اله) کنار قبر ابراهیم درون قبرستان بقیع اشک می‌ریختند و دومی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) اعتراض کرد که چرا گریه می‌کنید؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمودند اَلْعَيْنُ تَدْمَعُ وَ اَلْقَلْبُ يَحْزَنُ وَ لاَ نَقُولُ إِلاَّ مَا يَرْضَى رَبُّنَا، قلبمان محزون می‌شود و اشک جاری می‌شود اما ما چیزی جز آنچه که رضایت خدای متعال باشد، نمی‌گوییم.

اگر در آن زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) می‌گفتند وقتی مردم اینگونه تصور می‌کنند، و این به نفع دین تمام می‌شود و ما هم بپذیریم، امروز چه می‌شد؟ آیا اعتماد ما به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) همین قدر می‌ماند؟ خیر.

وقتی امام حسین (علیه السلام) از دنیا رفتند، امام صادق (علیه السلام) فرمودند آسمان بر حسین و یحیی بن زکریا گریست. از حضرت (علیه السلام) سؤال کردند گریه آسمان چگونه بود؟ حضرت (علیه السلام) فرمودند خورشید در زمان طلوع، قرمز و همه پهنه آسمان در زمان غروب هم قرمز بود.

در مورد غلو اشتباه برداشت نکنید که اگر کسی بگوید اهل بیت (علیهم السلام) می‌توانند معجزه کنند، غالی هستند. نزلونا عن الربوبیه و قولوا فینا ما شئتم. امام باقر (علیه السلام) می‌فرمایند یا جابر إن الله اقدرنا علی ما نرید.

بحث تقویت عقل

الإمامُ الكاظمُ عليه السلام: مَن أرادَ الغِنى بِلا مالٍ، و راحَةَ القَلبِ مِنَ الحَسَدِ، و السَّلامَةَ في الدِّينِ، فَلْيَتَضَرَّعْ إلَى اللّه ِعَزَّ و جلَّ في مَسألَتِهِ بِأن يُكمِلَ عَقلَهُ، از خدای متعال بخواهیم عقلمان را کامل کند. گفتارهای بشری حرف‌هایی مثل عقول عشره را می‌گویند، چون خدای متعال به معنای حقیقی، وجود واحد است و ترکیبی در او نیست و واحد حقیقی است و یک چیز بیشتر، از او صادر نمی‌شود. الواحد لایصدر عنه إلا الواحد. البته ما با این حرف همراهی نمی‌کنیم. خدای متعال ﴿علی کل شیء قدیر﴾ است. آقایان می‌گویند از او فقط باید یک چیز صادر شود و گاهی به بحث الشیء ما لم یجب لم یوجب می‌رسد و همه اینها قابل مناقشه است.

مکتب اهل بیت (علیهم السلام) غلو واقعی را به شدت کنار می‌زند، اما با این مسئله اشتباه نشود که انسان فکر کند تا کوچکترین فضیلت و معجزه‌ای نقل شود، بگویند او غالی است. باید حد غلو را شناخت و از آن حد جلوتر نرفت. شاید خیلی از حدهایی که فکر می‌کنیم غلو باشد، مادون مقام و جایگاه رفیع اهل بیت (علیهم السلام) باشد.

ازدواج با مرتد

بزرگان این بحث را در 4 جا آورده‌اند.

1- کتاب الطهاره در جواهرالکلام جلد 6 صفحه 46

2- بحث موانع نکاح و ما یحرم بالکفر (بحث ما نحن فیه) در جواهر جلد 30 صفحات 47 و 79

3- موانع ارث در جواهر جلد 39 صفحه 15

4- حد مرتد در جواهر جلد 41 صفحه 600 (تقریباً)

مرتد یا مرد است یا زن و یا فطری است یا ملی.

مرتد فطری به کسی می‌گویند که در لحظه انعقاد نطفه‌اش یکی از پدر و مادر و یا هر دو مسلمان بوده باشند و این بچه در سن بلوغ اسلام را اختیار کرد، ولی بعداً از اسلام خارج شد.

مرتد ملی به کسی می‌گویند که در لحظه انعقاد نطفه‌اش نه پدر و نه مادر او مسلمان نبودند و در لحظه بلوغش اسلام را اختیار کرد، ولی دوباره از اسلام خارج شد.

نکته: قبل از ارتداد حتماً باید اسلام آوردن از لحظه بلوغ به بعد باشد.

احکام مرتد

مرتد فطری مرد 4 حکم دارد.

1- انفساخ نکاح (مرتبط به بحث ما)

2- اعتداء زوجة عدة الوفات، اگر مردی مرتد فطری شود نکاح زن فسخ می‌شود و زن هم باید عده وفات نگه دارد.

3- تقسیم امواله بین ورثته

4- وجوب قتله و عدم قبول توبته ظاهراً أو ظاهراً و واقعاً. البته اعتقاد ما ظاهراً است. یعنی احکام توبه او فایده‌ای ندارد و باید مرتد فطری مرد را بکشند.

مرتد ملی مرد: یستتاب فإن تاب فهو، فإن لم یتب یقتل، یک زمینه برای پذیرش توبه و توبه کردن برایش هست.

مشهور می‌گویند مرتد فطری و ملی زن فرقی نمی‌کند. لاتقتل فطریتاً کانت او ملیتاً، بل تستتاب فإن تاب فهو وإلا تحبس و یضیق علیها حتی تتوب وإلا تبقی فی السجن، از او طلب توبه می‌شود وإلا حبس می‌شود و بر او سخت می‌گیرند تا توبه کند وإلا او را در زندان نگه می‌دارند تا از دنیا برود. یعنی اسلام احکام مرتد را در ناحیه زن‌ها آسان‌تر گرفته است.

در مورد نکاح ابتدایی مرتد همه بالاتفاق می‌گویند باطل است. اما نکاح استدامه‌ای او فرق می‌کند. یعنی مرتد یا مرتده در یک بازه زمانی اسلام داشت و ازدواج کرد و بعد از ازدواج یکی از زن یا مرد از اسلام برگشت و کسی که برگشته، اگر مرد باشد، مرتد فطری یا ملی است و این، محل کلام ماست.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo