درس خارج فقه استاد سید محسن حسینیفقیه
1400/09/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه خانواده / مسأله ازدواج مسلمان با غیر مسلمان / بررسی حکم ازدواج با مرتد / اقسام مرتد
مسئله ازدواج مرتد یا مرتده
مرد مرتد فطری یا ملی و زن مرتده فطری یا ملی احکامی دارند و بزرگان در کتب فقهیه در 4 موضع متعرض این بحث شدهاند:
1- طهارت
2- موانع نکاح
3- موانع ارث
4- ارتداد
بعضی میگویند شما از یک طرف میگویید ﴿لااکراه فی الدین﴾[1] و از طرف دیگر میگویید مرد مرتد فطری باید کشته شود و مرد مرتد ملی و زن مرتده فطری و ملی هم احکامی دارند. همه این احکام، احکام سختگیرانه هستند و آزادی را از انسان سلب میکنند. پس اینکه میگویید ﴿لااکراه فی الدین﴾ چه معنایی دارد؟
1- در این زمان و از ابتدا شبهات زیادی در مباحث عقیدتی موجود بوده و هست.
2- الان شبهات بیشتر و زمینه انتقال آنها هم بیشتر شده است.
3- به تعبیر بعضی از آقایان معاصر (مثل آیت الله مکارم) دیانت با سیاست مخلوط شده است.
4- سیاستمداران منحرف در پی هدم ارکان دین هستند.
5- اینکه اسلام در این زمینه تشدید امر کرده، به خاطر این است که غربیها بحث حقوق بشر را مطرح میکنند و میگویند باید در این زمینه رفض ادیان کرد. یعنی آیا کسی حق دارد به دینی ملتزم باشد؟ بله. اما الزامی به اینکه باید بر این دین باشی، نیست. بنابراین لااکراه فی الدین آمده است. لذا میگویند قتل مرتد فطری و حبس و خصوصیاتی که برای مرتد ملی و مرتده ملی و فطری هست، کار درستی نیست.
به علاوه میگویند اسلام دین تساهل و تسامح است. سوره توبه میفرماید ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّىٰ يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ﴾[2] ، اگر به تو پناهنده شد، به او پناه بده تا کلام خدای متعال به گوشش برسد (قبول کرد یا نکرد، اشکالی ندارد) او را به جای امنی برسان. درست است که شبهات متکثر است و شبهات از زمان گذشته سریعتر منتقل میشود، اما بالاخره مائیم و حقوق بشر، مائیم و ادله نقلی اسلام.
در مقام پاسخ میگوییم مرتد 3 گونه است:
1- ایمان به اسلام میآورد ولی بعد به خاطر یک شبهه واقعی که برایش عارض شده، شک میکند، یعنی شک در نفسش است.
2- در شک باقی نمیماند و دین دیگری غیر از اسلام را اختیار میکند، ولی با اسلام سر عناد و ناسازگاری ندارد.
3- دین دیگری را اختیار میکند ولی با اسلام از در ستیزهجویی بر میآید.
در مورد گونه اول (در نفسش شبهه دارد) و گونه دوم (بر ضد اسلام تبلیغ نمیکند)، کسی با این دو گونه کاری ندارد. ولی با گونه سوم کار داریم، چون عملاً یا قولاً و یا هر دو، مردم را به معارضه با اسلام تشویق میکند. پس دو گونه اول از محل بحث ما خارج است. وقتی قرآن میفرماید ﴿لااکراه فی الدین﴾، این آیه ناظر به دو گونه اول است. ولی کسی که با کلام الله مخالفت علنی میکند، مأمنی ندارد. پس اسلام به دو گونه اول کاری ندارد ولی به گونه سوم کار دارد و این هم اشکالی ندارد و با ادله و حکم عقل هم مخالف نیست.
مثلاً وقتی کسی در کشتی نشسته و زیر پای خودش را سوراخ میکند، میگوید من به دیگران کاری ندارم، ولی دیگران به او متعرض میشوند و میگویند درست است که به ظاهر زیر پای خود را سوراخ میکنی ولی در نهایت کشتی را غرق میکنی. نظام اجتماعی جامعه هم همینطور است. یعنی اگر کسی تظاهر به فسق و فجور و یا تظاهر به خروج از دین و عدم حقانیت دین اسلام کند، در بحثنا هذا این مسئله دامنگیر عده زیادی میشود، مخصوصاً کسانی که اطلاعات مذهبی بالا ندارند.
﴿وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾[3]
شأن نزول
12 حبر یهودی از قلعه خیبر و غیر آن، با هم اتفاق کردند که در ابتدای روز داخل دین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شویم و بگوییم اسلام آوردیم و در انتهای روز بگوییم دقت بیشتری کردیم و با علما مشورت کردیم و دیدیم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بر حق نیستد، تا با این کار در دل مسلمانان تشکیک ایجاد کنیم و مسلمانان بگویند اینها علمای یهود بودند و عناد هم ندارند و معلوم است که طالب حق بودند، وإلا مسلمان نمیشدند و حالا که مسلمان شدند و بعد دقت بیشتری کردند، دیدند اسلام بر حق نیست و اینگونه در ذهن مسلمانان ایجاد تشکیک کنیم.
لذا آیه 72 از سوره آل عمران نازل شد، اما اسلام به عنوان یک اقدام پیشگیرانه گفت اگر کسی مرتد شود (گونه 3)، احکامی بر او وارد میشود. وإلا اگر جلوی آن را نمیگرفت، هر کسی در هر جایی و به هر شکلی تبلیغ منفی میکرد و اسلام از آن زمان احکامی را برای ارتداد بیان کرد تا از ایجاد انحراف و تشکیک در مردم جلوگیری کند، خصوصاً کسانی که ایمانشان قوی نیست. چون هر دینی حق دارد برای حفظ افرادی که در آن دین هستند، تدابیر پیشگیرانه ایجاد کند. احکامی مثل احکام ارتداد، احکام زنا، احکام لواط و امثالهم عمدتاً احکام پیشگیرانه هستند، یعنی بترسند و این کارها را نکنند.
لذا به قول آیت الله مکارم این، از زاویهای یک حکم سیاسی است که مواظبت کنیم. از این قبیل احکام سیاسی هم داریم مثل ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ ۚ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ [4] یا ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ﴾ [5] . در این آیه بعضیها فقط به من رباط الخیل توجه میکنند و به من قوه توجه نمیکنند، در صورتی که باید من قوه را بیاورند چون قوه از جهات نظامی، سیاسی، اقتصادی، افکار مردمی و اجتماعی است. لذا اسلام باید همیشه از هر جهت و از جمله آن جهات، از جهت نظامی هم در مقابل کفر آماده باشد.
مؤید این مطلب روایتی است در دعائم الاسلام، کافی و من لایحضره الفقیه. ولی ما از آیت الله مکارم تعجب میکنیم که چرا ایشان میگویند سند این روایت مشکل دارد. ولی ما میگوییم این روایت در دعائم الاسلام، کافی و من لایحضره الفقیه و حتی علمای اهل سنت مثل ابن حزم اندلسی و المصنف عبدالرزاق هم این روایت را نقل کردهاند. روایت این است:
راوی این روایت به نام مُسْتَوْرِدٍ الْعِجْلِيِّ قبلاً مسیحی بود و بعد مسلمان شد و بعد دوباره دوباره مسیحی شده بود و حضرت (علیه السلام) قبل از اینکه از او سؤال کنند، راه حل به او ارائه کردند که منجر به احکام سختگیرانه بعدی نشود. متن روایت این است:
1719- وَ عَنْهُ ص أَنَّهُ أُتِيَ بِمُسْتَوْرِدٍ الْعِجْلِيِّ وَ قَدْ قِيلَ لَهُ أَنَّهُ قَدْ تَنَصَّرَ وَ عَلَّقَ صَلِيباً فِي عُنُقِهِ فَقَالَ لَهُ قَبْلَ أَنْ يَسْأَلَهُ وَ قَبْلَ أَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ وَيْحَكَ يَا مُسْتَوْرِدُ إِنَّهُ قَدْ رُفِعَ إِلَيَّ أَنَّكَ قَدْ تَنَصَّرْتَ فَلَعَلَّكَ أَرَدْتَ أَنْ تَتَزَوَّجَ نَصْرَانِيَّةً فَنَحْنُ نُزَوِّجُكَ إِيَّاهَا قَالَ قُدُّوسٌ قُدُّوسُ فَلَعَلَّكَ وَرِثْتَ مِيرَاثاً مِنْ نَصْرَانِيٍّ فَظَنَنْتَ أَنْ لَا نُورِثَكَ فَنَحْنُ نُورِثُكَ لِأَنَّا نَرِثُهُمْ وَ لَا يَرِثُونَنَا قَالَ قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ قَالَ فَهَلْ تَنَصَّرْتَ كَمَا قِيلَ فَقَالَ نَعَمْ تَنَصَّرْتُ ثُمَّ قَالَ الثَّانِيَةَ تَنَصَّرْتَ فَقَالَ نَعَمْ تَنَصَّرْتُ، قَالَ عَلِيٌّ اللَّهُ أَكْبَرُ فَقَالَ مُسْتَوْرِدٌ الْمَسِيحُ أَكْبَرُ فَأَخَذَ بِمَجَامِعِ ثِيَابِهِ فَكَبَّهُ لِوَجْهِهِ وَ قَالَ طَئُوا عِبَادَ اللَّهِ فَوَطِئُوهُ بِأَقْدَامِهِمْ حَتَّى مَاتَ.
حضرت میفرمایند: به من گفتهاند که تو نصرانی (مرتد ملی، چون قبلاً نصرانی بوده) شدهای، شاید تو اراده کردی با نصرانی ازدواج کنی؟ من پیامبر خودم به تو زن نصرانی میدهم، یعنی حضرت رسول برایش راه فرار ایجاد کردند، اجلی گفت خیر، دوباره میفرمایند شاید تو میراثی از یک نصرانی برایت آمده و فکر کردی ما نمیگذاریم از آن نصرانی ارث بگیری، ما به تو ارث میدهیم، نگران نباش چون ما قائل هستیم که مسلمان از نصرانی ارث میبرد ولی نصرانی از مسلمان ارث نمیبرد، ولی اجلی باز قبول نکرد؛ پس حضرت امیر (علیه السلام) لباس او را گرفتند و بیرون انداختند و فرمودند او را لگدمال کنید، کسی که صلیب انداخته و لباس خاصی پوشیده و اینهمه راه فرار برایش قرار میدهند و باز هم دست بر نمیدارد، میشود کسی که بر علیه اسلام تبلیغ منفی کرده است.
نکته مهم: شبیه این روایت داریم، وقتی امام حسین (علیه السلام) با عمر سعد گفتگو میکردند، عمر با پسر و غلامش آمد و حضرت با قمر بنی هاشم و حضرت علی اکبر آمدند و قرار شد دو نفری (امام حسین (علیه السلام) با عمر سعد) صحبت کنند. امام حسین (علیه السلام) به عمر سعد فرمودند چرا اینگونه رفتار میکنی؟ عمر گفت میترسم خانهام را خراب کنند، امام حسین (علیه السلام) فرمودند خانهات را از نو میسازم، گفت میترسم باغاتم را از من بگیرند، امام حسین (علیه السلام) فرمودند من باغ خوبی دارم و آن را به تو میدهم، گفت میترسم زن و بچهام را اسیر کنند، امام حسین (علیه السلام) فرمودند من ضامن زن و بچهات میشوم، گفت از گندم ری نمیشود گذشت، امام حسین (علیه السلام) فرمودند: به گندم ری هم دست پیدا نمیکنی.
اهل بیت (علیهم السلام) چون امام هدایت هستند، تا آخرین لحظهی ممکن سعی میکنند طرف مقابل باز هم اسلام بیاورد، لذا امام سجاد (علیه السلام) میفرمایند وقتی پرده خیمه بالا زده شد و دیدم پدرم شمشیر را به بعضی میزند و به بعضی نمیزند و رد میشود و به علم امامت دانستم آنکه پدرم به آن شمشیر نمیزند، قرار بوده از نسلش یک مؤمنی متولد شود. لذا احکام مرتد هیچ مشکلی ندارد.
در این مورد 4 روایت داریم.
[ ٣٤٨٦٥ ] ٣ ـ وبالإسناد عن ابن محبوب ، عن هشام بن سالم ، عن عمار الساباطي ، قال : سمعت أبا عبدالله عليهالسلام يقول: كل مسلم بين مسلمين ارتد عن الإسلام وجحد محمدا صلىاللهعليهوآله نبوته وكذبه فان دمه مباح لمن سمع ذلك منه، وامرأته بائنة منه (يوم ارتد)، ويقسم ماله على ورثته، وتعتد امرأته عدة المتوفى عنها زوجها، وعلى الإمام أن يقتله ولا يستتيبه.[6]
ورواه الصدوق بإسناده عن هشام بن سالم.
ورواه الشيخ بإسناده عن سهل بن زياد ، وأحمد بن محمد جميعا ، عن ابن محبوب.
این روایت مربوط به حکم مرتد فطری مرد است که:
اولاً مرد مرتد فطری کشته میشود. ثانیاً زنش همان لحظه از او جدا میشود. ثالثاً زن هم باید عده وفات را نگه دارد. رابعاً اموالش هم بین ورثه تقسیم میشود.
[ ٣٤٨٦٤ ] ٢ ـ محمد بن يعقوب ، عن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، وعن عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زياد جميعا ، عن ابن محبوب ، عن العلاء ابن رزين ، عن محمد بن مسلم ، قال : سألت أبا جعفر عليهالسلام عن المرتد ، فقال : من رغب عن الإسلام وكفر بما انزل [١] على محمد صلىاللهعليهوآله بعد إسلامه فلا توبة له وقد وجب قتله ، وبانت منه امرأته ، ويقسم ما ترك على ولده. [7]
در این روایت سهل بن زیاد از نظر سندی محذوری ندارد. این روایت 2 طریق دارد و در یک طریق آن سهل بن زیاد نیست. این روایت هم ناظر به مرتد فطری است.
[ ٣٤٨٧٦ ] ٥ ـ وعن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن محمد بن الحسن بن شمون، عن عبدالله بن عبد الرحمن، عن مسمع بن عبد الملك، عن أبي عبد الله عليهالسلام قال: قال أمير المؤمنين عليهالسلام: المرتد عن الإسلام تعزل عنه امرأته ، ولا تؤكل ذبيحته، ويستتاب (ثلاثة أيام ، فان تاب)، وإلا قتل يوم الرابع.[8]
ورواه الشيخ بإسناده عن سهل بن زياد، والذي قبله بإسناده، عن أبي علي الأشعري ، والذي قبلهما بإسناده، عن أحمد بن محمد.
روایت سوم از نظر سند دو مشکل دارد:
اول: سهل بن زیاد که مشکلی ندارد.
دوم: محمد بن الحسن بن شمّون که متهم به غلو است.
ولی ما ثابت کردیم که اتهامهای مربوط به غلو ملاک نیست و صرف اتهام به غلو را اسباب ضعف نمیدانیم. به علاوه اصحاب به این روایت عمل کردند و البته این روایت تصریح نکرده که فطری یا غیر فطری است، اما علی الغالب مرتدها فطری بودند و مرتد ملی کم است و لااقل اگر هم اطلاق داشته باشد، ما میگوییم این اطلاق با روایاتی که تصریح کردند، تقیید میخورد. در این روایت نگفته فطری یا ملی، ولی اینکه گفته شده 3 روز به او مهلت میدهند، معلوم میشود که مرتد ملی است.
[ ٣٢٤١٣ ] ٤ ـ وبالإِسناد عن ابن محبوب، عن سيف بن عميرة، عن أبي بكر الحضرمي، عن أبي عبد الله (عليه السلام)، قال: إذا ارتدَّ الرجل المسلم عن الإِسلام بانت منهُ امرأته كما تبين المطلّقة ، فإن قتل أو مات قبل انقضاء العدَّة فهي ترثه في العدَّة، ولا يرثها إن ماتت وهو مرتدّ عن الإِسلام.[9]
گفتهاند ابوبکر حضرمی (عبدالله بن محمد) به خاطر مجهول بودنش ضعیف است. ولی اصحاب به این احادیث عمل کردند و بر طبق آنها فتوا دادهاند. عمل اصحاب جابر است خصوصاً اصحاب قدما. ضعف ابوبکر حضرمی ثابت نشده و میگویند این آقا مجهول است. لذا وقتی اصحاب قدما به روایتی عمل کردند، (طبق فرمایش آیت الله بروجردی که بین عمل قدما و متأخرین تفصیل میدهند که عمل آنها را به یک حدیث، جابر ضعف سند میدانند دون المتأخرین)، ما میگوییم سند این روایت درست است.
مسئله مهم دیگر این است که بعضی از صور مسئله در این روایات نیامده اما اجماع بر آن داریم و ظاهراً کسی هم مخالف نیست و علی القاعده هم همینگونه است. لذا در این روایات محذوری نمیبینیم و احکام مربوط به مرتد و انقساماتش به قوت خود محفوظ است.