درس خارج فقه استاد سید محسن حسینیفقیه
1400/09/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه خانواده / مسأله ازدواج مسلمان با غیر مسلمان / بررسی مبحث کفویت یا کفائت در ازدواج / ازدواج زن مسلمان با مرد مخالف
کفویت از چند جهت بررسی میشود.
جهت اول مسئله تساوی در اسلام است. یعنی ازدواج زن و مرد مسلمان با غیر چگونه است؟ زن مسلمان با مرد کافر و اهل کتاب نمیتواند ازدواج کند. یعنی بطور کلی زن مسلمان نمیتواند با غیر مسلمان ازدواج کند.
ازدواج زن مسلمان با مرد مخالف (سنی)
ازدواج مرد مؤمن (12 امامی) با غیر مؤمن (6 امامی یا 4 امامی یا زن سنی) چگونه است؟ مرد مسلمان حتی میتواند با زن کتابی هم ازدواج کند و طبعاً زن سنی یا 6 امامی یا 4 امامی هم به طریق اولی. پس کلام منحصر شد در ازدواج زن امامی (12 امامی) با مرد غیر 12 امامی که غیر کافر و غیر اهل کتاب است. حاصل ساده این مطلب ازدواج زن مؤمنه (12 امامی) با مرد غیر 12 امامی اما مسلمان اعم از سنی یا 4 امامی یا 6 امامی و امثالهم است.
تارتاً انسان مقلد کسانی است که قائل هستند که سنیها نجس و کافر هستند مثل سید مرتضی و ابن ادری در این صورت زن مؤمنه حق ازدواج با سنی را ندارد، چون داخل در عنوان کافر میشود. اما اگر قائل به کفر و نجاست غیر 12 امامی یعنی 6 امامی یا 4 امامی و به طریق اولی سنی نباشیم، محل کلام ما میشود. پس محل کلام ما ازدواج زن 12 امامی با مرد غیر 12 امامی اما سنی یا 6 امامی یا 4 امامی است.
صاحب جواهر میفرمایند لاخلاف فی جوازه، به خاطر اینکه در کشف اللثام از فاضل هندی نقل شده است. حتی بعضیها گفتهاند اجماع داریم.
2 قول کلی مسئله به شرح زیر است.
قول اول که مشهور هم هست، این است که زن مؤمنه حق ازدواج با مرد مخالف را ندارد.
1- صاحب جواهر میفرمایند مشهور بین متأخرین و متأخرالمتأخرین است و بر آن اجماع داریم.[1]
2- مرحوم صاحب ریاض[2]
3- بعضیها اجماعات مستفیضه را از خلاف حکایت کردند.[3]
4- مبسوط شیخ طوسی[4]
5- سرائر ابن ادریس[5]
سلار در کتاب المراسم
7- مرحوم صاحب غنیه[6]
پس قول اول در مسئله این است که ازدواج زن مؤمنه با مرد سنی جایز نیست.
قول دوم این است که ازدواج با مرد سنی جایز است.
1- مرحوم مفید در المقنعه[7]
2- مرحوم یحیی بن سعید حلی در الجامع للشرائع[8]
3- مرحوم محقق حلی (محقق اول) در شرایع[9]
4- صاحب جواهر در جواهر الاحکام إلی شرح شرائع الاسلام[10]
پس قول دوم در مسئله این است که ازدواج زن مؤمنه با مرد سنی جایز است.
بررسی ادله
دلیل اول: اجماع. از جمله کسانی که ادعای اجماع کردهاند مرحوم صاحب ریاض[11] اجماعاتی را از کتب متقدم نقل کرده و سپس میفرمایند وهي الحجة فيه، و این اجماعات حجت هستند. چون اجماعات متعددی است که شاید بتوانیم بگوییم برای انسان اطمینان ایجاد میکند.
بعضی از آقایان از این دلیل جواب داده و میگویند اجماع ثابت نیست، چون جمعی از بزرگان قائل به جواز هستند.
1- مرحوم شیخ طوسی در خلاف [12]
2- مرحوم شیخ طوسی در مبسوط [13]
آقایان میگویند یعتبر التساوی فی الاسلام. اگر هم ایمان را میگویند، این ایمان مرادف با اسلام است. یعنی اگر کسی مؤمن بود گویا مسلمان هم هست. لذا همین مقدار که در اصل اسلام با هم تساوی داشته باشند، کافی است. شاهد مطلب این است که میگویند اینها در مقام استدلال اینگونه میگویند و چیزی اضافه بر اعتبار ایمان و یسار (یسر داشتن که بتواند نفقه زندگی را مطابق شأن پرداخت کند، چون بحث ما بحث کفویت است) نیست.
در مقابل قول شافعی و غیر شافعی از علمای سنی است که بیشتر از ایمان و یسار را شرط کردهاند و گفتهاند بر عدم اضافه شرط (و الاصل عدم الزیاده) اجماع داریم. یعنی شرطهای دیگری هم دارند. اما ما میگوییم اصل، عدم زیاده است. پس اولین دلیل اجماع بر این است که زن امامیه نمیتواند با مرد سنی ازدواج کند، و در اسلام اعتبار تساوی شده است.
دلیل دوم اجماع مدرکی است. چون در این زمینه ادلهای وجود دارد، پس نمیتوانیم به این اجماع اکتفا کنیم.
دلیل سوم نصوص مستفیضه یا متواتره است.
وسائل جلد 28 [14] از ابواب حد مرتد. استدلال این است که آقایان میگویند نصوص مستفیضه یا متواتره داریم که مخالفین هم محکوم به کفر هستند، در این صورت زن مسلمان حق ازدواج با مرد غیر مسلمان را ندارد. وقتی اینها موضوعاً ملحق به کفار شدند، طبعاً حکم آنها جاری است و زن مسلمان نمیتواند با آنها ازدواج کند.
استدلال این است که:
یا معنای حقیقی از این روایات اراده شده که واقعاً کافر است و زن مسلمان نمیتواند با مرد کافر ازدواج کند،
یا مراد مشارکت در احکام کفار است که باز هم فرقی نمیکند. به تعبیر دیگر یا الحاق موضوعی است یا الحاق حکمی و هر کدام از این دو باشد وافی به غرض ما نحن فیه است.
مورد اول: بعضیها مثل آیت الله سید محمدصادق روحانی صاحب کتاب فقه الصادق میفرمایند مراد این است که اینها در آخرت در حکم کفار هستند نه در دنیا. در این صورت دلیل دوم برای عدم جواز از بین میرود. دلیل ایشان خبر سماعه در اصول کافی است.
بَابُ أَنَّ الْإِيمَانَ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَانَ
1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِي عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ أَ هُمَا مُخْتَلِفَانِ فَقَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فَقُلْتُ فَصِفْهُمَا لِي فَقَالَ- الْإِسْلَامُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِيقُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَنَاكِحُ وَ الْمَوَارِيثُ وَ عَلَى ظَاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ وَ الْإِيمَانُ الْهُدَى وَ مَا يَثْبُتُ فِي الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الْإِسْلَامِ وَ مَا ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِهِ وَ الْإِيمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ فِي الظَّاهِرِ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فِي الْبَاطِنِ وَ إِنِ اجْتَمَعَا فِي الْقَوْلِ وَ الصِّفَةِ.[15]
آیا اسلام و ایمان یک چیز هستند یا دو چیز؟ ایمان با اسلام مشارکت دارد اما اسلام با ایمان مشارکت ندارد. یعنی ایمان خاص است و بر این اساس هر مؤمنی مسلمان است، ولی هر مسلمانی مؤمن نیست. پس هر مسلمانی مشارکت با مؤمن و ایمان ندارد (عموم و خصوص مطلق که ایمان خاص و اسلام عام است). فقلت تصفهما لی، آیا میشود بیشتر برایم توصیف و روشن کنید؟ الْإِسْلَامُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِيقُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص. شاهد مطلب این است که به این اسلام خونها محفوظ میشوند و بر اساس این اسلام ازدواجها جاری هستند و ایمان برتر از اسلام است.
سؤال: این چه شاهدی است و ایشان از کجای این روایت استفاده میکنند که اینها ناظر به بحث آخرت است؟ آیت الله سید محمدصادق روحانی میفرمایند روایاتی که میگویند اینها کافر هستند، معنای آخرتی است وإلا انگار در دنیا احکام را مساوی بار کردند و گفتهاند ملاک اسلام است. پس، از این روایات که میگویند در دنیا حکم مسلمان بر هر دو طرف بار میشود و اشکال ندارد، روایاتی که گفتهاند اینها در حکم کفار و یا ملحق به کفار هستند، ناظر به مقام آخرت هستند.
مورد دوم خبر حمران بن اعین در اصول کافی میباشد.
5- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْإِيمَانُ مَا اسْتَقَرَّ فِي الْقَلْبِ وَ أَفْضَى بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَدَّقَهُ الْعَمَلُ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ التَّسْلِيمِ لِأَمْرِهِ وَ الْإِسْلَامُ مَا ظَهَرَ مِنْ قَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ وَ هُوَ الَّذِي عَلَيْهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ مِنَ الْفِرَقِ كُلِّهَا وَ بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَوَارِيثُ وَ جَازَ النِّكَاحُ وَ اجْتَمَعُوا عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَخَرَجُوا بِذَلِكَ مِنَ الْكُفْرِ وَ أُضِيفُوا إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْإِسْلَامُ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَانَ وَ الْإِيمَانُ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ هُمَا فِي الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ يَجْتَمِعَانِ كَمَا صَارَتِ الْكَعْبَةُ فِي الْمَسْجِدِ وَ الْمَسْجِدُ لَيْسَ فِي الْكَعْبَةِ وَ كَذَلِكَ الْإِيمَانُ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامُ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَانَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- ﴿قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْدَقُ الْقَوْلِ قُلْتُ فَهَلْ لِلْمُؤْمِنِ فَضْلٌ عَلَى الْمُسْلِمِ فِي شَيْءٍ مِنَ الْفَضَائِلِ وَ الْأَحْكَامِ وَ الْحُدُودِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ فَقَالَ لَا هُمَا يَجْرِيَانِ فِي ذَلِكَ مَجْرَى وَاحِدٍ وَ لَكِنْ لِلْمُؤْمِنِ فَضْلٌ عَلَى الْمُسْلِمِ[16]
ایمان چیزی است که در قلب مستقر میشود و شخص را به سوی خدای متعال میرساند.
مورد سوم صحیحه عبدالله بن سنان در وسائل میباشد.
[ ٢٦٣٣٣ ] ١٧ ـ وبإسناده عن الحسين بن سعيد ، عن النضر بن سويد ، عن عبدالله بن سنان قال : سألت أبا عبدالله عليهالسلام بم يكون الرجل مسلما تحل مناكحته وموارثته ، وبم يحرم دمه؟ قال : يحرم دمه بالاسلام إذا ظهر وتحل مناكحته وموارثته.
قال الشيخ : هذا لا ينافي ما قدمناه لان من ظهر منه النصب والعداوة لاهل البيت عليهمالسلام لا يكون قد أظهر الاسلام بل يكون على غاية من إظهار الكفر.[17]
البته اسلام را باید اظهار هم بکند یعنی صرف اینکه در قلبش مسلمان باشد، فایدهای ندارد و باید شهادتین را بگوید. از حضرت (علیه السلام) سؤال میشود که بم یکون الرجل مسلماً تحل مناکحته، انگار یک امر مفروغ عنهی بوده که اگر مسلمان بود مناکحه با او اشکال ندارد. شاید کسی بگوید مراد از مسلمان در اینجا مؤمن است. خیر. چون حضرت (علیه السلام) میفرمایند یحرم دمه بالاسلام إذا ظهر و یحل مناکحته و موارثته، فرض این است که شهادت به خدای متعال و رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بیان شده است.
پس از نصوص مستفیضه یا متواتره کفر مخالفین را استفاده کردیم. یک وجه جمع دیگر داریم و آن اینکه در عالم واقع حتی در دنیا نیز ایمان بلکه اسلام هم ندارند. اما شارع تخفیفاً و تسهیلاً لامر شیعیان و دوستداران و طرفداران اهل بیت (علیهم السلام) (امامیها) از باب تخفیف، حکم ظاهری اسلام و جواز مناکحه و امثالهم را بر آنها بار کرده تا برایشان مشکل ایجاد نشود. اما به حسب ظاهر احکام اسلام بر اینها جاری میشود.
دلیل سوم بر عدم جواز این است که میگویند اگر مراد از ناصبی در روایات، مخالفین هستند؛ ازدواج با ناصبی جایز نیست، پس ازدواج با مخالفین هم جایز نیست. یعنی المخالف ناصبی (شکل اول) و الناصبی لایجوز مناکحته، نمیشود زن به ناصبی داد چون ناصبی در ابتدا جدا شدند، پس مخالف ناصبی است (صغری) زن مؤمنه نمیشود با ناصبی ازدواج کند (کبری) پس زن مؤمنه نمیتواند با مخالف ازدواج کند (حد وسط را کنار میگذاریم).
سؤال: چه کسی گفته مخالف، ناصبی است؟
[ ٣٥٣٢٤ ] ٢ ـ محمد بن علي بن الحسين في ( معاني الاخبار ) عن محمد بن علي ماجيلويه ، عن عمه محمد بن أبي القاسم ، عن محمد بن علي الكوفي ، عن ابن فضال ، عن المعلى بن خنيس ، قال : سمعت أبا عبدالله عليهالسلام يقول : ليس الناصب من نصب لنا أهل البيت ، لانك لا تجد أحدا يقول : أنا ابغض ( آل محمّد )، ولكن الناصب من نصب لكم ، وهو يعلم أنكم تتولونا وتبرؤون من أعدائنا.[18]
ناصبی کسی نیست که نصب عداوت کند با ما (اهل بیت (علیهم السلام)). کسی را پیدا نمیکنید که به صراحت بگوید من بغض پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و آل او را در ذهن دارم. و لکن الناصب من نصب لکم، ولی ناصبی کسی است که نصب عداوت کند برای شیعیان ما (اهل بیت (علیهم السلام)). در حالیکه میداند شما (شیعیان) از موالیان و پیروان ما (اهل بیت (علیهم السلام)) هستید. پس ناصبی از مخالفین (سنیها) است و مخالفین عمدتاً شیعیان را دوست ندارند.
مرسلهای داریم که هم مرحوم شیخ طوسی در تهذیب الاحکام و هم مرحوم کلینی در روضه کافی آن را نقل کردهاند.
(١٤١) ١٢ ـ وعنه عن يعقوب بن يزيد عن محمد بن عمر عن محمد ابن عذافر عن عمر بن يزيد قال : سألته عن الصدقة على النصاب وعلى الزيدية قال : لا تصدق عليهم بشئ ، ولا تسقهم من الماء إن استطعت ، وقال : الزيدية هم النصاب.[19]
وقتی حکم ناصبی بر زیدیه بار شود به طریق اولی، پس بر سنی هم بار میشود. ایشان در ادامه میفرمایند و قیل المراد البطریه من الزیدیه لتصریحهم بأن النصاب الذین قدموا فلاناً علی علی، مراد یک گروه خاص است چون اهل بیت (علیهم السلام) گاهی میگویند ناصبی کسی است که اولی یا دومی یا سومی را بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) مقدم میکند (سنیها). چه مراد زیدیه به ما هی زیدیه (به طریق اولی سنیها) باشند و چه مراد بطریه از زیدیه باشند، که در این جهت شبیه سنیها میشوند و در هر دو صورت ازدواج با مخالف در این مرسله جایز نیست.
[ ٢١٥٠٣ ] ٢ ـ وعن الحسين بن محمد ، عن علي بن محمد بن سعيد ، ( عن محمد بن سالم أبي سلمة )، عن محمد بن سعيد بن غزوان ، عن عبدالله بن المغيرة قال : قلت لابي الحسن عليهالسلام: إن لي جارين أحدهما ناصب والآخر زيدي ، ولابدّ من معاشرتهما، فمن اعاشر؟ فقال : هما سيان ، من كذب بآية من كتاب الله فقد نبذ الاسلام وراء ظهره ، وهو المكذب بجميع القرآن والانبياء والمرسلين، ثم قال: إن هذا نصب لك ، وهذا الزيدي نصب لنا.[20]
روایت مرحوم کلینی در روضه کافی روایتی است که صاحب وسائل آن را نقل میکنند. یکی ناصبی و دیگری زیدی است در همسایگی هم. فقال هما سیان، هر دو یکی هستند. این سنی نصب عداوت با شخص تو میکند (البته معنایش این نیست که نصب عداوت با اهل بیت (علیهم السلام) ندارد) و آن زیدی نصب عداوت کرده با ما (اهل بیت (علیهم السلام)).
مرحوم ابن ادریس حلی در انتهای کتاب سرائر بحثی دارند به نام باب مستطرفات و نکات مهمی در این باب دارند. مستطرفات سرائر از مکاتبات محمد بن علی بن عیسی با امام هادی (علیه السلام) است. أسأله عن الناصب هل أحتاج في امتحانه الى أكثر من تقديمه الجبت و الطاغوت و اعتقاده بإمامتهما؟ فرجع الجواب: من كان على هذا فهو ناصب، سؤال کرد از حضرت (علیه السلام) در مورد ناصبی که آیا همین مقدار که بگوید اولی و دومی امام هستند و آنها را قبول داشته باشد، کافی است برای ناصبی بودن یا صرف این اعتقاد کافی در نصب نیست؟ هر کس این خصوصیت را داشته باشد (یعنی به اولی و دومی معتقد باشد) حکم ناصبی بر او بار میشود.