درس خارج فقه استاد سید محسن حسینیفقیه
1400/10/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه خانواده / مسأله ازدواج مسلمان با غیر مسلمان / کفائت در ازدواج / ازدواج زن مسلمان با مرد مخالف / بررسی اسلام مخالفین
قرآن در بعضی از آیات میفرماید ﴿كَذَٰلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ﴾[1] ، خدای متعال رجس یا پلیدی را بر کسانی که ایمان ندارند، قرار داده است. آقایان میگویند مراد در این آیه یعنی علی الذین لایسلمون، کسانی که مسلمان نیستند. چون اگر بپذیریم اینها (سنیها) مؤمن نیستند، باید بگوییم نجس هستند چون داخل در لایؤمنون میشوند. رجس یعنی اینها واقعاً نجس هستند، چون طهارت و نجاست اعتباری است. ولی ما برای راحتی شما میگوییم اینها پاک هستند. پس میگویند در آیه ﴿كَذَٰلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ﴾[2] مراد ایمان خاص نیست بلکه ایمان عام است.
﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴾[3] . ما میگوییم اتفاقاً از این آیه استفاده میشود که بین اسلام و ایمان فرق است. پس شارع که در اینجا استعمال کرده ﴿کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایؤمنون﴾، واقعاً مراد غیر مؤمنهاست. مگر اینکه آقایان بخواهند به بخش اول آیه یعنی قالت الاعراب آمنا تمسک کنند و بگویند مراد ایمان به معنای اسلمنا است. ما به تتمه آیه میگوییم شما (سنیها) ایمان نیاوردید بلکه حداکثر اسلام آوردید.
ما میگوییم قرآن قطعا بین اسلام و ایمان فرق میگذارد. شاهدش قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا است. وقتی قرآن بین اسلام و ایمان فرق میگذارد، باز بگوییم منظور از لایؤمنون در ﴿کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایؤمنون﴾ اسلام است. به چه دلیل؟ قرینه شما چیست؟ شاید کسی بگوید در عبارت قالت الاعراب آمنا منظورشان مسلمان بوده و مراد از آمنا مسلمان بودن است و در ما نحن فیه مراد از لایؤمنون در کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایؤمنون، لایسلمون بوده است.
ما میگوییم شما برای اختلاف این دو تعبیر به تصور ذهنی قالت الاعراب تمسک میکنید اما به تتمه آیه که قل لم تؤمنون و لکن قولوا اسلمنا است، تمسک نمیکنید. لذا این فرمایش آیت الله مکارم که دفاع کردند و به تعبیری از استناد به کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایؤمنون پاسخ دادند، برای ما روشن نیست.
یکی از ادله این است که ﴿إن الدین عند الله الاسلام﴾[4] و ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[5] . آقایان میگویند در این آیه مراد از الاسلام، اسلام به معنای اعم است. ما میگوییم آیا واقعاً این اسلام به معنای اعم است؟ یعنی دین در نزد خدای متعال هم سنیگری و هم شیعهگری است؟ اتفاقاً به نظر ما ﴿إن الدین عند الله الاسلام﴾ دلیل خوبی است بر اینکه بگوییم اینها آن دینی را که خدای متعال گفته ندارند.
ادله اینکه اینها ظاهرا مسلمان هستند:
دلیل اول: مرحوم صاحب جواهر میفرمایند اینها اگر انکار ضروری دین کنند کافر هستند. اگر در روایات هم نصی هست که اینها کافر هستند پس کافر هستند.
ولعلك بعد الاطلاع على ما عرفت تستغني عن إطالة الكلام في أحوال الفرق المخالفة من المسلمين ، إذ الضابط في كفرهم إنكار ضروري الدين أو ما نص على كفرهم منها.
نعم هو لا يندرج فيه الساب منهم للنبي صلىاللهعليهوآلهوسلم أو الإمام عليهالسلام أو الزهراء عليهاالسلام أو الهاتك لحرمة الإسلام بقول أو فعل ، لكن لم أعرف من نص على نجاستهم هنا عدا شيخنا في كشف الغطاء ، وهو جيد في الثاني لما يأتي إن شاء الله من تحقق الارتداد به ، كما نص عليه هناك في القواعد ، ولا يخلو من تأمل في بادئ النظر في الأول إذا فرض عدم دخوله في الناصب ، خصوصا في سب غير النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم لعدم الدليل الصالح لقطع الأصول والعمومات وما دل على طهارة المسلمين ، واستحقاقه القتل كما نص عليه المصنف وغيره في الحدود أعم من الحكم بكفره المستلزم لنجاسته ، إذ لعله لكونه حدا من الحدود ، كما يقتل مرتكب الكبائر في الثالثة وغيره ، بل قد يظهر من القواعد بل والكتاب هناك ان قتله له لا للارتداد ، لذكرهما له ملحقا بحد القذف مع عدم ذكر أولهما له في أسباب الارتداد ، لكن قد يكون مندرجا عندهم في الهاتك لحرمة الإسلام ، كما هو الظاهر ، بل ينبغي القطع به عند التأمل ، وفي الانتصار ان سب النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم وعيبه والوقيعة فيه ردة من المسلم بلا شك ، وحينئذ يكون كالسابق أو في الناصب ، بناء على تحقق مسمى العداوة عرفا بذلك.[6]
آقایان چون در اینجا یک روایت خارجی را دیدند، مجبور هستند این روایات را توجیه کنند.
امام زمان (علیه السلام) بعداً با اینها معامله کفار میکنند. یعنی اینها واقعاً کافر هستند و احکام کافر بر اینها بار میشود و امام زمان (علیه السلام) بر اساس واقعیات عمل میکنند.
شاید کسی بگوید اگر واقعاً کافر هستند، الان حکمشان چیست؟ ما میگوییم بین اینکه اینها کافر هستند، میشود جمع کرد، در حالیکه طاهر هستند. آقایان میگویند اینها در زمان ظهور کافر هستند اما در اعصار قبل از ظهور (در زمان غیبت) کافر نیستند و معامله کفر با اینها نمیشود.
ما میگوییم واقعاً کافر هستند ولی حکماً با اینها معامله کافر نمیشود. یعنی با اینها در زمان ظهور معامله کفر میشود ولی در زمان غیبت معامله کفر نمیشود.
ایشان میفرمایند وقتی مردند با آنها معامله کافر میشود. باید با اینها معامله طاهر کنیم و ذبیحه اینها در زمان غیبت حلال است. ما یقین داریم که ائمه (علیهم السلام) و اصحاب ائمه (علیهم السلام) با اینها مخالطه داشتند؛ به گونهای با اینها اختلاط داشتند که یقیناً از باب تقیه نبوده است. اگر هم شک کنیم که تقیه بوده یا نبوده اصل این است که بگوییم تقیه نیست. اگر واقعاً از باب تقیه بود باید میدانستیم در حالیکه اینگونه نیست. اصل هم عدم تقیه بود و دلیل هم داریم که ائمه (علیهم السلام) از اینها احتراز نمیکردند. اگر اینها نجس بودند واقعاً برای شیعه عسر و حرج پیش میآمد. و این عسر و حرج هم به دلیل عقلی و هم بر اساس آیه 181 از سوره بقره و هم بر اساس روایات منتفی است.
ولذا حكى الإجماع في كشف اللثام والرياض على عدم احتراز الأئمة عليهمالسلام وأصحابهم عنهم في شيء من الأزمنة وهو الحجة بعد الأصل بل الأصول فيهم وفيما يلاقيهم والعمومات وشدة العسر والحرج على تقدير النجاسة المنفيين بالعقل والآية والرواية وللنصوص المستفيضة بل المتواترة في حل ما يوجد في أسواق المسلمين والطهارة مع القطع بندرة الإمامية في جميع الأزمنة سيما أزمنة صدور تلك النصوص فضلا عن أن يكون لهم سوق يكون موردا لتلك الأحكام المزبورة ، فهو من أقوى الأدلة على طهارة هؤلاء الكفرة ، وإن كانوا في المعنى أنجس من الكلاب الممطورة.[7]
شاهد مطلب این است که للنصوص المستفیضه بل المتواتره فی حل ما یوجد فی اسواق المسلمین و طهاره، در حالیکه قطع داریم بندرت الامامیه فی جمیع الازمنه، تعداد امامی در جمیع زمانها خیلی کم است. مخصوصا در زمان صدور این نصوص از طرف امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) تعداد امامیه کم بوده است.
دلیل دوم روایات زیادی است که بین اسلام (که مدارش بر شهادتین است) و ایمان فرق میگذارند و حلیت ذبائح و امثالهم دائرمدار اسلام قرار گرفته است.
1- 4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ السِّمْطِ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ مَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ سَأَلَهُ فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ الْتَقَيَا فِي الطَّرِيقِ وَ قَدْ أَزِفَ مِنَ الرَّجُلِ الرَّحِيلُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَأَنَّهُ قَدْ أَزِفَ مِنْكَ رَحِيلٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ فَالْقَنِي فِي الْبَيْتِ فَلَقِيَهُ فَسَأَلَهُ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ مَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا فَقَالَ- الْإِسْلَامُ هُوَ الظَّاهِرُ الَّذِي عَلَيْهِ النَّاسُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ وَ حِجُّ الْبَيْتِ وَ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَهَذَا الْإِسْلَامُ وَ قَالَ الْإِيمَانُ مَعْرِفَةُ هَذَا الْأَمْرِ مَعَ هَذَا فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَ لَمْ يَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ كَانَ مُسْلِماً وَ كَانَ ضَالًّا. [8]
شخصی از امام صادق (علیه السلام) سؤال کرد که فرق بین ایمان و اسلام چیست؟ حضرت (علیه السلام) پاسخ ندادند. دوباره سؤال کرد، حضرت (علیه السلام) پاسخ ندادند. در کوچه به هم رسیدند. آن شخص آماده رفتن بود. حضرت (علیه السلام) فرمودند بیا داخل. آن شخص داخل شد. وقتی رفت داخل حضرت (علیه السلام) پاسخ دادند. فقال الاسلام هو الظاهر الذی علیه الناس شهادت أن لاإلهإلاالله وحده لاشریک له و أن محمداً عبده و رسوله و اقام الصلوه و ایتاء الزکوه و حج البیت و صیام شهر رمضان فهذا الاسلام و قال الایمان معرفت هذا الامر، (یعنی امر امامت ما (اهل بیت)). مع هذا فإن اقر بها و لم یعرف هذا الامر، اگر اقرار به شهادتین و نماز و زکات و حج و روزه دارد. کان مسلماً و کان ضالاً، اما گمراه است و ما به حسب ظاهر به او میگوییم مسلمان و آن احکام هم دائرمدار اسلام ظاهری است. ما میگوییم اینها نه ایمان دارند و نه اسلام واقعی.
روایت دوم روایت معتبره سماعه است.
1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِي عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ أَ هُمَا مُخْتَلِفَانِ فَقَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فَقُلْتُ فَصِفْهُمَا لِي فَقَالَ- الْإِسْلَامُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِيقُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَنَاكِحُ وَ الْمَوَارِيثُ وَ عَلَى ظَاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ وَ الْإِيمَانُ الْهُدَى وَ مَا يَثْبُتُ فِي الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الْإِسْلَامِ وَ مَا ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِهِ وَ الْإِيمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ فِي الظَّاهِرِ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فِي الْبَاطِنِ وَ إِنِ اجْتَمَعَا فِي الْقَوْلِ وَ الصِّفَةِ.[9]
از حضرت (علیه السلام) خواست که کمی مطلب را توضیح دهند. فقال الاسلام شهادت أن لاإلهإلاالله و التصدیق برسول الله بهی حقنت الدماء، با همین خون محفوظ است. جماعت سنیها (خیلی وقتها مراد از ناس، سنیها هستند) بر ظاهر اسلام هستند و ظاهر اسلام را دارند و شارع حفظ خون و ذبیحه و امثالهم را بر اساس اسلام ظاهری برای ما بار کرده است.
پس اینها اسلام واقعی را ندارند و شارع تسهیلا لکم گفته اینها ظاهراً مسلمان هستند و آن احکام را دائرمدار اسلام ظاهری قرار دادهایم. و الایمان الهُدی و ما یثبت فی القلوب من صفت الاسلام، اینها اسلام باطنی ندارند و اسلامشان فقط ظاهری است.
روایت سوم از امام باقر (علیه اسلام) است.
5- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْإِيمَانُ مَا اسْتَقَرَّ فِي الْقَلْبِ وَ أَفْضَى بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَدَّقَهُ الْعَمَلُ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ التَّسْلِيمِ لِأَمْرِهِ وَ الْإِسْلَامُ مَا ظَهَرَ مِنْ قَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ وَ هُوَ الَّذِي عَلَيْهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ مِنَ الْفِرَقِ كُلِّهَا وَ بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَوَارِيثُ وَ جَازَ النِّكَاحُ وَ اجْتَمَعُوا عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَخَرَجُوا بِذَلِكَ مِنَ الْكُفْرِ وَ أُضِيفُوا إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْإِسْلَامُ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَانَ وَ الْإِيمَانُ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ هُمَا فِي الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ يَجْتَمِعَانِ كَمَا صَارَتِ الْكَعْبَةُ فِي الْمَسْجِدِ وَ الْمَسْجِدُ لَيْسَ فِي الْكَعْبَةِ وَ كَذَلِكَ الْإِيمَانُ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامُ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَانَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْدَقُ الْقَوْلِ قُلْتُ فَهَلْ لِلْمُؤْمِنِ فَضْلٌ عَلَى الْمُسْلِمِ فِي شَيْءٍ مِنَ الْفَضَائِلِ وَ الْأَحْكَامِ وَ الْحُدُودِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ [10] ...الحدیث.
پس ایمان با اسلام فرق میکند و اینها حکم اسلام باطنی و واقعی را ندارند و بعد از مرگ با اینها معامله کفار میشود و فقط در دنیا حکم اسلام ظاهری را دارند.