درس خارج فقه استاد سید محسن حسینیفقیه
1400/10/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه خانواده / مسأله ازدواج مسلمان با غیر مسلمان / کفائت در ازدواج / بررسی حکم ازدواج با غلات
آیا ازدواج با غالی یا غالیه جایز است یا خیر؟
آیا افرادی که در کتب رجالیه متهم به غلو شدهاند، حقیقتاً غالی هستند یا نیستند؟ علت تسمیه آنها به غالی این بوده که آن عالم رجالی قائل به درجات معرفتی آنچنانی نبوده، پس کسی را که به درجات معنوی برای معصومین (علیهم السلام) عنایت میکند، متهم به غلو کردهاند، در حالیکه او غالی واقعی نیست.
در این زمینه 2 کتاب معرفی کردیم و مطالبی از این 2 کتاب بیان شد.
1- کتاب اعتبارسنجی احادیث شیعه از آقای سید علیرضا حسینی شیرازی
2- کتاب الغلو والفرق الباطنية رواة المعارف بين الغلاة والمقصرة از آقای شیخ محمد سند
حکم ازدواج با غالی یا غالیه
غالی یعنی کسی که نسبت به معصومین (علیهم السلام) غلو میکند و آنها را از حدی که در واقع هستند، بالاتر تصور میکند.
مرحوم آیت الله خویی در کتاب التنقیح فی شرح العروه الوثقی (علت اینکه از کتاب الطهاره نقل میکنیم، این است که ایشان میخواهند بگویند غلات طاهر هستند یا نجس، ولی بحث ما ازدواج با غالی یا غالیه است و ما از این کتاب کمک میگیریم برای بحثنا هذا) میفرمایند لااشکال فی نجاست الغلاة، غلات قطعاً نجس هستند. الغلات علی طوائفه، چند طایفه هستند.
[نجاسة الغلاة]
الغلاة على طوائف: فمنهم من يعتقد الربوبية لأمير المؤمنين أو أحد الأئمة الطاهرين(ع) فيعتقد بأنه الرب الجليل و انه الإله المجسم الذي نزل إلى الأرض و هذه النسبة لو صحت و ثبت اعتقادهم بذلك فلا إشكال في نجاستهم و كفرهم لأنه إنكار لألوهيته سبحانه لبداهة انه لا فرق في إنكارها بين دعوى ثبوتها لزيد أو للأصنام و بين دعوى ثبوتها لأمير المؤمنين(ع) لاشتراكهما في إنكار ألوهيته تعالى و هو من أحد الأسباب الموجبة للكفر.[1]
1- کسی که معتقد است امیرالمؤمنین (علیه السلام) و یا یکی از ائمه (علیهم السلام)، خدا هستند. نزلونا عن الربوبیه و قولوا فینا ما شئتم. ولی ما تعبیر ربوبیت را برای اهل بیت (علیهم السلام) قائل نیستیم. ایشان میفرمایند انه الإله المجسم الذي نزل إلى الأرض، او خدایی است که مجسم شده و وارد زمین شده است. و هذه النسبه لو صحت و ثبت اعتقادهم بذلک فلااشکال فی نجاستهم، اگر واقعاً کسانی باشند که چنین اعتقادی داشته باشند یقیناً کافر و نجس هستند چون الوهیت خدای متعال را انکار میکنند و میگویند تو اله ما هستی و اله دیگری نداریم.
2- و منهم من ينسب اليه الاعتراف بألوهيته سبحانه، اله خدای متعال است. إلا أنه یعتقد، اموری که راجع به تشریع و تکوین است به ید امیرالمؤمنین (علیه السلام) و یا یکی از ائمه (علیهم السلام) است. كلها بيد أمير المؤمنين أو أحدهم(ع) فيرى أنه المحيي و المميت و انه الخالق و الرازق[2] . ما در این مورد با مرحوم آیت الله خویی همراهی نمیکنیم و میگوییم:
اولاً بعضی میگویند تعبیر خالق و رازق را فقط باید به خدای متعال نسبت داد. ولی اگر کسی عبارت أنه (امیرالمؤمنین (علیه السلام)) الذي أيد الأنبياء السالفين سرا و أيد النبي الأكرم(ص) جهرا را نقل کند، غلو نیست چون از واضحات است. وقتی انسان یک مقوله معرفتی پیشینی را مطالعه کند، خودبخود اینها حل میشود. شاید بهتر بود که مرحوم آیت الله خویی این عبارت را نمیگفتند. ایشان میفرمایند اعتقادهم هذا و ان كان باطلا واقعا و على خلاف الواقع حقا، چون کتاب عزیز میگوید اموری که رجوع به تکوین و تشریع دارد. کلها بید الله سبحانه، مگر شما نمیگویید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دو رکعت دیگر نماز را تشریع کردند؟
استاد مرحوم آیت الله خویی (مرحوم محقق نائینی) میفرمایند (فاعلم) ان لولايتهم مرتبتين (احديهما) الولاية التكوينية التي هي عبارة عن تسخير المكونات تحت ارادتهم ومشيتهم بحول الله وقوته، كما ورد في زيارة الحجة ارواحنا له الفداء بأنه ما من شئ إلا وانتم له السبب، و ذلك لكونهم عليهم السلام مظاهر اسمائه وصفاته تعالى فيكون فعلهم فعله وقولهم قوله، وهذه المرتبة من الولاية مختصة بهم وليست قابلة للاعطاء إلى غيرهم لكونها من مقتضيات ذواتهم النورية ونفوسهم المقدسة التي لا يبلغ إلى دون مرتبتها مبلغ (وثانيتهما) الولاية التشريعية الالهية الثابتة لهم من الله سبحانه و تعالی.[3]
از بین معاصرین، آیت الله فیاض میفرمایند اهل بیت (علیهم السلام) ولایت تشریعی را داشتند اما اعمال نکردند. ولی ما میگوییم ولایت تشریعی داشتند و بعضاً اعمال هم کردهاند. مثلاً امیرالمؤمنین (علیه السلام) در یک بازه زمانی زکات را بر اسب لازم کردند و وقتی آن بازه زمانی گذشت، زکات را از اسب برداشتند. اعتقاد به آن، عقیده تفویض است. بنابراین این اعتقاد هم انکار ضروری است چون امور راجع به تکوین و تشریع مختص به ذات خدای متعال است.
شاید مرحوم آیت الله خویی میخواهند بگویند در جایی که حضرت (علیه السلام) به نقش شیر روی دیوار اشاره کردند و آن تبدیل به شیر واقعی شد، خود حضرت (علیه السلام) این کار را نکردند بلکه از خدای متعال خواستند و خدای متعال این کار را کرده است. ولی ما میگوییم این کار، فعل خود حضرت (علیه السلام) بوده است. ایشان میفرمایند اگر مطالب این طایفه سر از انکار ضروری دین درآورد، اینها هم میشوند کافر و نج
3- کسانی که نه به ربوبیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و نه به تفویض الامور إلیه قائل نیستند، منهم من لا يعتقد بربوبية أمير المؤمنين(ع) و لا بتفويض الأمور اليه و إنما يعتقد أنه(ع) و غيره من الأئمة الطاهرين ولاة الأمر و أنهم عاملون لله سبحانه و أنهم أكرم المخلوقين عنده فينسب إليهم الرزق و الخلق و نحوهما-[4] ، نه به اعتبار استقلالی بلکه به اعتبار اینکه اینها خیلی مقرب درگاه هستند و خدای متعال حتی امر رزق را هم به اینها واگذار کرده است.
لا بمعنى إسنادها إليهم(ع) حقيقة لأنه يعتقد أن العامل فيها حقيقة هو اللّه بل کاسناد الموت إلى ملك الموت و المطر إلى ملك المطر و الاحياء إلى عيسى(ع) كما ورد في الكتاب العزيز: و أحيى الموتى بإذن الله و غيره مما هو من إسناد فعل من أفعال اللّٰه سبحانه إلى العاملين له بضرب من الاسناد[5] احیاء موت میکنم اما به اذن خدای متعال. مما هو من اسناد فعل من افعال الله سبحانه إلی العاملین له بضرب من الاسناد، کسانی که این کارها را انجام میدهند به خود اینها به انحایی اسناد داده میشود. و مثل هذا الاعتقاد، نه مستطبع کفر است و نه انکار ضروری است.
و مثل هذا الاعتقاد غير مستتبع للكفر و لا هو إنكار للضروري فعدّ هذا القسم من أقسام الغلو نظير ما نقل عن الصدوق (قده) عن شيخه ابن الوليد: إن نفي السهو عن النبي(ص) أول درجة الغلو. و الغلو- بهذا المعنى الأخير- مما لا محذور فيه بل لا مناص عن الالتزام به في الجملة.[6]
اگر کسی بگوید نبی سهو ندارد این، اولین درجه غلو است (این را بعضی از اقسام غلو شمردهاند). و الغلو بهذا المعنی الاخیر مما لا محذور فیه بل لا مناص عن الالتزام به فی الجمله، اگر به این معنا باشد اتفاقاً باید در بعضی از این معانی به آن ملتزم شویم.
مرحوم آیت الله خویی در اینجا با احتیاط سخن گفتهاند. ما میگوییم عامل در این امور حقیقتاً معصومین (علیهم السلام) هستند اما خدای متعال قدرت و اذنش را داده و هر زمان بخواهد، میتواند این قدرت را از آنها بگیرد و اینها عبدترینِ به درگاه خدای متعال هستند و همین هم غلو نیست. ایشان میفرمایند بعضیها گفتهاند اینکه اینها این کارها را میکنند، اولین مرتبه غلو است و حقیقتاً اسناد دادنِ این کارها به اهل بیت (علیهم السلام) معنا ندارد چون عامل در همان لحظه هم خدای متعال است. ما میگوییم اگر حتی عامل خود اهل بیت (علیهم السلام) باشند، سر از غلو در نمیآورد.
پس غالی کیست؟ غالی کسی است که خدایی را برای غیر خدای متعال قائل شود و اگر بگوید تفویض، نه به این معنا که خدای متعال نتواند، بلکه یک بار تفویض میکند، اما خدای متعال به اهل بیت (علیهم السلام) عنایت میکند ولی کار را اهل بیت (علیهم السلام) انجام میدهند و هر زمان هم بخواهد، میتواند اختیار کار را از آنها بگیرد. اینها نه اشکال عقلی دارد و از نظر نقلی هم ممکن است.
آیت الله مکارم میفرمایند وأمّا المغالي فلم يرد فيه روايات كثيرة؛ لعدم الابتلاء به كثيراً، عدا ما عرفتسابقاً من مرسلة الصدوق، عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم أنّه قال[7] : صنفان من امتي لا نصيب لهم في الاسلام : الناصب لاهل بيتي حربا ، وغال في الدين مارق منه[8] . در اینجا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بحث غالی در دین و مارق از دین را مطرح میکنند ولی نمیگویند غالی در دین کیست. ما میگوییم غالی کسی است که مخلوق را از حد واقعی خودش برتر بداند.
آیت الله مکارم میفرمایند در این عبارت به مسئله نکاح اشاره نشده و ما میگوییم حتی معنای غالی هم مطرح نشده است. در باب 10 از ابواب حد مرتد روایاتی داریم که گفتهاند غالی کافر است ولی باز هم مسئله نکاح را بیان نکردهاند.
٣٤٩٤٤ ] ٤١ ـ محمد بن عمر بن عبد العزيز الكشي في كتاب ( الرجال ) عن محمد بن مسعود ، عن علي بن محمد ، عن أحمد بن محمد بن عيسى ، عن الحسين بن سعيد ، عن ابن أبي عمير ، عن مرازم ، قال : قال أبو عبدالله عليهالسلام : قل للغالية : توبوا إلى الله فانكم فساق كفار مشركون. [9]
آیت الله مکارم میفرمایند به علاوه اینکه شکی نداریم که غالی کافر است. چون یا اصل توحید و یا اصل نبوت را انکار میکند. مثلاً لایعتقد بالوهیت غیر امیرالمؤمنین (علیه السلام) (انکار توحید). یا به خاطر کفر و یا به خاطر شرک او است. چون غیر اله را اله میداند و یا ضروری دین را انکار میکند.
ایشان میفرمایند ضروری دین مثل امر خلق، رزق، احیا و اماته را به ید ائمه (علیهم السلام) میداند. ومن المؤسف جدّاً ميل الطباع إلى الغلوّ كثيراً، اگر انسان حد و مرز دین را دقت کند میل به غلو پیدا نمیکند. ولی ما میگوییم آیا واقعاً همه طباع (طبعی که بر اساس فطرت است) مایل به غلو هستند؟ خیر. ایشان هم میخواهند بگویند طباعی که میبینند و میشنوند و امثالهم. ما میگوییم غلو دلیل بر معرفت امامت و ولایت نیست بلکه بعضیها نقل روایات فضائلی بالا برای ائمه (علیهم السلام) را دلیل میدانند و اینکه غیر غالی مقصر است. إذا ثبت کفر الغلات ثبت بطلان نکاحهم مع المسلمین حدوثاً و بقائاً. ولی مثل اینکه برای آیت الله مکارم هم در اینکه عنوان کفر بر آنها بار میشود یا خیر، اول کلام است.