درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1401/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه خانواده / مسأله ازدواج مسلمان / اولیاء عقد / عقد باکره رشیده / اذن عمو و برادر در عقد

روز اول سال تحصیلی جدید، ان شاء الله خداوند به همه ما توفیق درس و بحث و تحقیق و نگارش و تدریس و سایر شئون دراسی و علمی را به تمام معنا به همه ما عنایت کند و ان شاء الله با قصد قربت کامل در این مسیر حرکت کنیم.

سخن ما قبل از تعطیلات در ولایت اب و جد بود که آیا جد و جد پدری، پدرِ پدر، در اجرای صیغه عقد مانند پدر ولایت دارند یا خیر؟ ما عرض کردیم که شش قول در مسئله هست، و دنبال شش قول در مسئله رفتیم که سال دراسی تمام شد، الان بحث را در یک قالب دیگری منعقد میکنیم اول مباحث سلبی را اشاره می کنیم و بعد وارد موارد محل گفتگو و بحث می شویم.

یکی از موارد سلبی که بزرگان فرموده اند عمو است، آیا عموی دختر ولایت در جریان عقد نکاح برای دختر دارد یا ندارد؟ چرا ما عمو را می گوئیم و دیگران را نمی‌گوییم؟ چون برای هر کدام از این عناوین یک ادله ای داریم مختص به خود آن عنوان، در این جا یکی از روایات صحیحه محمد بن الحسن الاشعری است.

[ ٢٥٦١٩ ] ٢ ـ وعنه ، عن أحمد بن محمد ، عن علي بن مهزيار ، عن محمد بن الحسن الاشعري قال : كتب بعض بني عمي إلى أبي جعفر الثاني عليه‌السلام: ما تقول في صبية زوجها عمها، فلما كبرت أبت التزويج، فكتب لي: لا تكره على ذلك والامر أمرها.[1]

محمد بن حسن اشعری می گوید بعض از پسر عمو هایم نامه نوشتند به امام جواد (علیه السلام)، ابی جعفر اول امام باقر است، ابی جعفر ثانی امام جواد (علیهما السلام) هستند، یک دختری که عمویش آن را به ازدواج در آورده باشد، نظر شما در این باره چیست؟ فلمّا کبرت ابت التزویج، یعنی ابا کرده است، وقتی که به سن بلوغ رسید و بزرگ شد این ازدواج را قبول ندارد، حالا این طفل بوده و برایش عقد بسته است و الان او این ازدواج را قبول ندارد؛ شاید شما بگویید خوب این طفل بوده است. می‌گوییم به طریق اولی اگر بزرگ بوده است، اگر طفل بوده و عقد اش جائز نبوده است، به طریق اولی اگر بزرگ بوده عقدش جائز نبوده. اکراه بر این ازدواج نمی شود و امر، امر این دختر است!

توضیح طریق اولویت: چون دختر کوچک به ذهن می آید که اگر بابا ندارد، عمویش ولایت داشته باشد، عمو الان او را به عقد کسی در می آورد و درست است. اما اگر بزرگ باشد بگوئیم که عقد عمو درست نیست. پس وقتی در زمان طفولیت دختر، عمو ولایت نداشت، وقتی بزرگ باشد و خودش صاحب نظر باشد و بد و خوب را بفهمد، به طریق اولی عمو ولایت ندارد.

دقت کنید که سند روایت، همه ثقه هستند و درست است، تنها راوی اصلی می ماند که محمد بن الحسن الاشعری است، مرحوم صاحب جواهر در جلد 29 در صفحه 170 تعبیر می‌کنند به صحیحه. مرحوم آیة الله خوئی می‌گویند که این روایت ضعیف السند است، به همین آقای محمد بن الحسن الاشعری که این آقا معروف بوده است به شنبوله؛ در معجم رجال الحدیث آیة الله خوئی می‌فرمایند که این ضعیف السند است، به این خاطر که این آقا ممن لم یرد فیه توثیق.

ما عرض می‌کنیم که این آقای محمد بن الحسن الاشعری در تعابیر بزرگان آورده اند که کان یرجع و یُرجِعُ الناس الی ائمَّةَ اهل البیت علیهم السلام، هم خودش دائم الرجوع به اهل بیت بود و هم دائما مردم را به اهل بیت رجوع می داده است. ایشان از یاران سه امام بوده اند،امام کاظم، امام رضا و امام جواد (علیهم السلام) که در این روایت، مکتوبی را عرضه کرده است به محضر امام جواد (علیه السلام)؛ تا اینجا ما هنوز قائل به وثاقت نیستیم اما شاگردان ایشان را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم که احمد بن محمد خالد برقی، احمد بن محمد عیسی اشعری قمی، حسین بن سعید اهوازی، علی بن مهزیار اهوازی و دیگران هستند. به این مجموعه که نگاه می‌کنیم و با نقل روایات این اجلاء از این آقا، برای ما اطمینان حاصل می شود که این آقا ثقه است و لذا صاحب جواهر هم تصریح به صحیحه می‌کند.

به اضافه این روایت را هم مرحوم کلینی، هم مرحوم شیخ صدوق و هم مرحوم شیخ طوسی آورده اند، لذا باز سبب اعتماد بیشتر به صدور این روایت از معصوم می‌شود.

این روایت کاملا صریح در این است که عمو، حق تزویج ندارد و به تعبیر دیگر عمو ولایت بر عقد نسبت به دختر ندارد. این سند روایت، دلالت اش هم خیلی واضح است که از آن روز که بچه بود و خیلی چیزی نمی‌فهمید، انکار و قبولش خیلی خصوصیت نداشت، تا بالغ شد گفت نه، پس اینجا عقد درست نیست.

از حال راوی احساس می کنیم که اگر بزرگ می‌شد و می گفت بله، عقد درست بود، معلوم می شود که این داخل در عقد فضولی می شود، پس عقد عمو بما هو عمو مجوزی ندارد و اگر می داشت دیگر فضولی نبود، از اینکه فضولی هست معلوم می شود که ولایت نداشته است.

البته بعضی حمل کرده اند بر فرضی که دختر پدر ندارد. شاهد اش این است که معمولا اگر پدر داشته باشد دیگر عمو عقد ازدواج نمی‌بندد، از اینکه عمو عقد ازدواج بسته است، معلوم می شود که این دختر بدون پدر است، وقتی که بدون پدر بود، امر ازدواج می‌افتد به دست خودش.

پس اصلا عمو ولایت ندارد. تازه اگر ولایت هم داشته باشد در طول ولایت پدر هست نه در عرض ولایت پدر.

روایت دیگری داریم [ ٢٥٦٥٧ ] ١ ـ محمد بن الحسن بإسناده ، عن أحمد بن محمد بن عيسى ، عن محمد بن أبي عمير ، عن صفوان ، عن علاء ، عن محمد بن مسلم ، عن أبي جعفر عليه‌السلام في الصبي يتزوج الصبية يتوارثان؟ فقال : إذا كان أبواهما اللذان زوجاهما فنعم ، قلت : فهل يجوز طلاق الاب؟ قال : لا.[2]

یک پسر غیر بالغ با یک دختر غیر بالغ ازدواج می کنند، آیا ازدواجشان درست است؟ اگر یکی از آن دو از دنیا رفت، از هم ارث می برند یا خیر؟ اگر دو پدرشان آن دو را به ازدواج در آورده باشند، آری! این برای دوران صبی بودنشان هست.

دعوای اصلی ما در جائی است که دختر بالغ است، بعضی گفته اند که از این روایت انحصار ولایت را از این دو می فهمیم، یعنی شرط گذاشتند، پس معلوم می شود ما سوای این دو، ولایت ندارند و یکی از ما سواها هم عمو است.

به نظر می رسد که این روایت از این حیث در مقام بیان نباشد، حصر را نمی‌رساند، می‌خواسته بگوید که پدر این و پدر او اگر بودند درست است.

دلیل بعدی اصل فساد عقد است؛ یا بگو اصل عدم انعقاد علقه زوجیت با چنین عقدی.

تا اینجا عمو معلوم شد. اما در مورد برادر، روایت این است: [ ٢٥٥٩٦ ] ٣ ـ وبإسناده عن داود بن سرحان، عن أبي عبدالله عليه‌السلام في رجل يريد أن يزوج اخته ، قال : يؤامرها فإن سكتت فهو إقرارها وإن أبت لم يزوجها ، فان قالت : زوّجني فلاناً زوّجها ممن ترضى ، واليتيمة في حجر الرجل لا يزوجها إلا ( برضاها ).[3]

باسناده، یعنی شیخ صدوق سند خودش را تا داوود بن سرحان نگفته، بعدا در مشیخه من لا یحضر گفته است. طریق مرحوم صدوق به داوود بن سرحان این است. مرحوم صدوق نقل می‌کند از پدر خودش علی بن الحسین بن بابویه قمی و از محمد بن حسن بن ولید، پس نفر بعد از شیخ صدوق، پدرش و استاد پدرش مرحوم ابن ولید، آن دو از سعد بن عبدالله اشعری، سعد بن عبدالله از احمد بن محمد بن عیسی (شیخ القمیین)، او از احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی و عبد الرحمن بن ابی نجران. سند شیخ صدوق تا داوود به سرحان، این افراد در سلسله سند هستند که همه ثقه اند؛ پس سند شیخ صدوق تا داوود بن سرحان هیچ مشکلی ندارد، داوود بن سرحان هم از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند. داوود بن سرحان هم تصریح به وثاقتش شده است، بنابراین، این روایت صحیحه است.

در این طریق چهار واسطه قرار گرفته است. یک طریق است، یعنی این روایت را در نسل اول از هر دو گرفته، هر دو این‌ها از نفر دوم گرفته اند، نفر دوم هم از نفر سوم، نفر سوم از دو نفر چهارم، دو نفر چهارم از داوود به سرحان، داوود سرحان هم از امام صادق (علیه السلام).

روایت این است که شخصی می خواست خواهرش را به ازدواج در بیاورد، مؤامره کند یعنی نظرش را بپرسد، امر به دست اوست. مؤامره کردن یعنی نظر پرسیدن و او را صاحب نظر بداند، از ماده إمارت می‌آید، اما معنای عرفی‌اش همین است که عرض کردم. اگر ساکت شد، چون ذات دختر معمولا با حیا هست اگر ساکت شد، این اقرار اوست. اگر قبول نکرد، برادر حق ندارد او را به ازدواج کسی در بیاورد، و اگر گفت من را به ازدواج فلانی در بیاور، باید او را به ازدواج آن شخصی که این دختر او را می خواهد در بیاورد.

کاملا صریح در این است که برادر در این زمینه ولایتی ندارد.

مرحوم صاحب جواهر یک روایتی از ابی بصیر نقل می کنند. تعبیرشان هم روایت ابی بصیر است، في خبر أبى بصير « ان ﴿الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ﴾ هو الأب والأخ والرجل يوصى اليه والذي يجوز أمره في مال المرأة فيبتاع لها ويشتري.[4]

سوال کردم از کسی که عقد نکاح به دست اوست، اختیار نکاح به دست اوست. سه نفر، یکی پدر، یکی برادر و دیگری کسی که وصیت شده به او که کنایه از وکالت است.

این روایت را مرحوم آیة الله خوئی و دیگران می‌گویند سندش ضعیف است و خود صاحب جواهر هم از این روایت تعبیر به خبر می‌کند و می‌فرمایند و خبر ابی بصیر.

مرحوم کلینی باسناده عن احمد بن محمد بن عیسی که درست است. اما اشکال کار این است عن البرقی أو غیره، این جا راوی نمی داند که برقی برایش نقل کرده است یا یک شخص دیگری، و آن شخص دیگر را اسمش را نمی‌داند. عن صفوان عن عبد الله عن ابی بصیر عن ابی عبد الله (علیه السلام). حالا عبد الله چه کسی هست، محل کلام است. اما تصریح آقایان این است که این کلمه عن البرقی او غیره می شود زمینه ساز برای ضعف سند. پس این روایت اولا ضعف سندی دارد و ثانیا با توجه به روایاتی که می‌گوید برادر ولایتی ندارد، حمل بر تقیه می شود. چون اهل تسنن قائل هستند که برادر ولایت بر عقد دارد.

مرحوم آیة الله خوئی می‌گویند که اما اشکال کار این است، مضمون این روایت که برای برادر ولایت قائل شد، مضمون این روایت در بسیاری از اخبار آمده است که حتی معتبره هم هستند. اینجا می‌گویند باید تأویل ببریم. بگوئیم این مورد در جائی بوده است که برادر وکیل از خواهر بوده است. یا اینکه بگوئیم این روایت حمل بشود بر تقیه. للاجماع والقطع بعدم ثبوت الولایة له علیها[5] ، پس یکی از ادله اجماع است.

ایشان نکته ای را هم می‌گویند که تصدی امر خواهر توسط برادر فرد نادری هم نبوده که بگوئیم چون فرد نادری بوده روایات متعرض اش نشده اند. اتفاقا خیلی محل ابتلاء بوده است. اگر قرار بود برادر ولایت داشته باشد، باید علمای ما قائل به ولایتش می‌شدند در حالی‌که یک نفر از علما قائل به و لایت نشده است.

ایشان می‌فرمایند ما دو روایت صحیحه هم داریم و یکی از آن ها را الان خواندم از داوود بن سرحان،

یک روایت دیگر هم صحیحه حلبی است از امام صادق علیه السلام روایت این است: [ ٢٥٦١٢ ] ٤ ـ وعن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن ابن أبي عمير ، عن حماد ، عن الحلبيّ ، عن أبى عبدالله عليه‌السلام ـ في حديث ـ قال : سئل عن رجل يريد أن يزوج اخته؟ قال : يؤامرها فإن سكتت فهو إقرارها وإن أبت لا يزوجها.[6]

سند درست است و مرحوم ایة الله خوئی می‌فرمایند روایاتی که می گویند برادر ولایت دارد با روایاتی که می گویند برادر ولایت ندارد با هم تعارض می کنند و اینجا به نظر شما باید کدام یک را مقدم بدانیم؟


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo