درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1401/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه خانواده / مسأله ازدواج مسلمان / اولیاء عقد / ولایت (استقلالی) ولی بر عقد دختر باکره رشیده / دلیل اوّل: آیات

کلام ما منتهی شد به دختر باکره رشیده که آیا اختیار ازدواج او به دست کیست؟! من جلسه قبل رشیده را توضیح دادم و بعد مراجعه کردم دیدم بزرگان، تعبیری خاص دارند. همه بزرگان می‌گویند رشیده در مقابل سفیهه هست، اما اینکه سفاهت مالی مراد است یا غیر آن، شهید ثانی می‌گویند سفاهت یعنی سفاهت مالی. پس رشیده یعنی رشیده در امور مالی.

صاحب جواهر می‌فرمایند سفاهت یعنی در امر ازدواج، پس رشیده ای که در اینجا هست، رشیده در ازدواج است. به نظر حقیر وجه جمع بین این دو بزرگوار خوب است. بگوییم رشیده یعنی رشیده در امور مالی، چون مهم ترین رکن ازدواج غیر از صیغه عقد تعیین مهریه است فلذا امور مالی در ازدواج دخیل است، لذا دیدم آیة الله شبیری زنجانی هم فرموده اند که سفیه یعنی کسی که رشد مالی ندارد، رشیده یعنی کسی که رشد مالی دارد.

در جلسه قبل آیاتی که به آن ها تمسک شده بود برای اینکه چنین دختری اختیار عقدش به دست خودش است نه دیگری، به آیاتی اشاره کردیم و به نظر ما استدلال به آیات بسیار مشکل است و حداکثر بنابر احتیاط می‌شود.

اولین روایت، صحیحه فضلاء یا فضله است، البته سابق به آن حسنه می‌گفتند اما الان صحیحه هست. فضلاء یعنی رواتی که همه آنها فقیه باشند. سابق به فقیه فاضل می‌گفتند، به علامه حلی می‌گفتند فاضل، به دایی ایشان محقق حلی فاضل می‌گفتند و هردو را می‌گفتند فاضلان، اما الان به کسی که اصول فقه می‌خواند می‌گویند فاضل محترم نظر شما در این مسئله چیست؟

صحیحه فضلاء سندش اینگونه است، کلینی عن علی بن ابراهیم از ثقات درجه یک، پدر علی بن ابراهیم همچنین ولو به حسب ظاهر توثیقی در مورد ایشان نیامده است، در مورد شیخ صدوق هم، شیخ طوسی و اینها گفته اند اما کلمه ثقةٌ را پشت آن نیاورده اند، صرف این که یک کلمه ثقةٌ نیامده است، اما عناوین دیگری آمده است که نشان دهنده اوج عظمت این بزرگوار هست و به قول آیة الله شبیری، نفس این که علی بن ابراهیم نامی با آن جایگاه از این پدر بزرگوار نقل می‌کند برای انسان ایجاد اطمینان می‌کند به وثاقت این بزرگوار، علاوه بر این به تعبیر آیة الله شبیری حدود 4000 روایت نقل می‌کنند که در سند این ها نام ابراهیم بن هاشم، یعنی پدر علی بن ابراهیم هست و معلوم می‌شود از زوایه دید مرحوم کلینی که کمتر از نجاشی وشیخ طوسی و ابن قذائری و کشی نیست، این بزرگوار مورد وثوق بوده است، لذا ما این را حسنه نمی‌گوییم به اعتبار وجود علی بن هاشم پدر علی بن ابراهیم، بلکه تا اینجا فعلا صحیحه است. عن ابن ابی عمیر، عن عمر بن اذینه، عن الفضیل و محمد بن مسلم و زراره و برید بن اجلی، این چهار نفری که آخر سند قرار گرفته اند و هر چهارتا از امام باقر علیه السلام که نقل می‌کنند، هر چهار تا فقیه هستند لذا اصطلاحا اسم این روایت را صحیحه فضلاء گذاشته اند.

شهید ثانی در مسالک گفته است که این روایت صحیحه نیست به خاطر ابراهیم بن هاشم، نوه ایشان صاحب مدارک می‌گوید صحیح، و دلیلش را اینگونه بیان می‌کنند که همین حدیث را شیخ صدوق در من لا یحضر نقل کرده و او به این روایت طریق صحیح دارد، پس در واقع بحثی است به نام تعویض سند، بحث تعویض سند پیش می‌آید که این سند را ما می‌گذاریم به جای آن سند، از مرحوم کلینی به بعد ولو ابراهیم بن هاشم در وسط قرار گرفته است اما در آن روایتی که در من لایحضر آورده است، طریقش صحیح است، پس آن طریق به جای این طریق قرار می‌گیرد و روایت از این نظر در نقل کلینی روایت صحیحه می‌شود.

آیة الله شبیری می‌گویند شیخ صدوق در من لایحضر به همین روایت طریق صحیح دارد، اما سرَّش این است، آیة الله شبیری می‌گویند ما مراجعه می‌کنیم به مشیخه صدوق می‌بینیم که صدوق طریق صحیح به زراره دارد، صحت طریقش را به فضیل عده ای منکر هستند مثل خود شهید ثانی و صاحب مدارک، صحت طریق به محمد بن مسلم را هم که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم شیخ صدوق به محمد بن مسلم طریق صحیح ندارد، برای برید بن معاویه هم در مشیخه شیخ صدوق اسمی به میان نیامده است، پس نسبت به فضیل طریق آورده است شیخ صدوق در مشیخه اما بعضی ها اشکال دارند. نسبت به زراره طریق دارد اما صحیح نیست، نسبت به برید اصلا طریقی نقل نکرده است و تنها طریقش به زراره می‌ماند، اگر طریقش به زراره صحیح باشد، همان را می‌گذاریم جای این طریق پس خود آن عنوان را چون گفتیم مثل همین حدیث را نقل کرده است، خود این حدیث را از من لا یحضر می‌گیریم، البته از کتاب کافی مرحوم کلینی هم گرفتیم.

بررسی دلالی روایت

[ ٢٥٥٩٤ ] ١ ـ محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن الفضيل بن يسار ومحمد بن مسلم وزرارة وبريد بن معاوية كلّهم، عن أبي جعفر عليه‌السلام قال المرأة التي قد ملكت نفسها غير السفيهة ولا المولى عليها تزويجها بغير وليّ جائز.

بعد می‌رویم به سراغ دلالت روایت، متن روایت: المرأةُ التی قد ملکت نفسها، حضرت می‌فرمایند آن خانمی که مالک نفسش است، غیر السفیهه و لاالمولَّی علیها، سه قید دارد، یک مالک نفس است، دو، سفیهه نیست، سه، مولَّی علیها نیست، مولَّی علیها یک معنایش این است که مجنون نیست مثلا که ولایتی بر آن است. یا دختری بالغ نشده است هنوز، اما مولَّی علیها است چون در صغراثبات کردیم که پدر و جدّ پدری ولایت دارند. تزویجها بغیر ولیٍّ جائزٌ. ازدواجش بدون ولی جایز است، این تصریح می‌کند در استقلال دختر. باب سوم حدیث اول و آقایان می‌گویند این به اطلاق عمومش شامل باکره دارای پدر هم می‌شود.

شهید ثانی می‌گویند اصلا ذکر کلمه سفیهه در کنار مولَّی علیها تهافت است، چون گفتند غیر السفیهه و لا المولَّی علیها. به این خاطر تهافت است، زیرا غیر سفیهه چه خبر المرأة باشد و چه وصف برای آن باشد، غیر سفیهه داخل مولَّی علیها هست، غیر و لا را اگر بردارید، عنوان مولَّی علیها اعم از سفیهه است، یعنی یکی از کسانی که پدر بر آن ولایت دارد سفیهه است، یکی از کسانی که پدر بر او ولایت دارد مجنون است و هکذا، یا صغیره است مثلا، پس می‌شود ذکر عام بعد از خاص، اگر اینگونه هست، به نظر شهید ثانی دیگر وجهی برای ذکر خاص نیست، امام علیه السلام نباید غیر السفیهه را می‌آوردند.

بعد ایشان از ذکر عام بر خاص جواب میدهند که شاید یک جهت دیگری در کار هست، و یمکن ان یکون فائدة الجمع بین السفیه و المولَّی علیها، انَّ الولایة علی السفیه لیست عامَّةً[1] ، ولایت بر سفیه شاید همیشگی نیست بر خلاف مولَّی علیها که آن همیشگی است. مثل مجنون. و من ثمَّ لا یُحجر علیها فی غیرِمالٍ، سفیه در غیر امور مالی از تصرف و ممنوع از تصرف نیست،پس سفیه یک عنوان خاصی است که در بعض از حالات دون حالات دیگر تحت ولایت قرار می‌گیرد آن هم در سفاهت مالی، چون این خصوصیت در سفیه هست، به خاطر این، این سفیه را حضرت بیان کردند و بعد از سفیه مولَّی علیها را هم بیان کردند. لذا به خاطر این خصوصیت سفیه ذکر خاص بعد از عام دارای اشکال نیست.

بعد می‌فرمایند و قد یتوهَّم من جواز تزویجها نفسها لذلک فخصَّها بالذکر حذرا من توهم خروجها عن المولَّی علیها حیث انَّ الولایة منتفیةٌ عنها علی بعض الوجوه. سفیه بعض از تصرفاتش، تصرفات اشکال داری نیست، مثلا نذر می‌کند که من اگر نماز شب موفق شدم، یک نماز جعفر طیار سلام الله علیها بخوانم. این در نفس خودش نذر می‌کند می‌خواهد خودش کاری را انجام دهد، آیا اینجا (سفیهی که بالغ است) پدر می‌تواند او را نهی کند؟ حالا عند القائلین به این که نمی‌تواند، نگویید این سفیه است، می‌گوییم سفیه فقط در امور مالی پدر بر او ولایت دارد، در غیر آن ولایت ندارد. مرحوم شهید ثانی می‌گویند، چون سفاهت در تصرفات مالی تنها اثر گذار است، حضرت سلام الله علیه، سفیه را آورده اند که بفهمانند سفیه با مولَّی علیها دو تا هست. سفیه تنها در فرضی پدر و جدِّ پدری بر آن ولایت دارند که تصرُّف مالی بخواهد انجام بدهد، اما تصرفات دیگر خیر.

صاحب جواهر عطف عام بر خاص را توضیح می‌دهند، ایشان می‌گویند عطف عام بر خاص این است، والجمع بین السفیه و المولّی علیها، لعدم اندراج الاولی فی الثانیه، اذا فرض عدم رشدها فی خصوص النکاح و ما یشبهه.[2] می‌گوید اگر رشد نداشته باشد در نکاح و ما یشبهه النکاح، این داخل در دومی نمی‌شود، لا سفیهاً مالیّاً، به تعبیر ایشان اینجا اصلا نظر به مال ندارد بلکه لا سفیهاً نظر عمده به انتخاب همسراست. عبارت می‌گوید المرأة التی قد ملکت نفسها، ما می‌خواهیم بگوییم که اصلا ملکت نفسها یعنی چه؟ عرض بنده این است که مراد از ملکت نفسها، آقایان می‌گویند مراد از قد ملکت نفسها آن دو عنوان بعدی است که مبیِّن عنوان قبلی هستند، زیرا سه تا عنوان داشتیم، قد ملکت نفسها غیر السفیهه و لا المولَّی علیها. این سه تا تعبیر، دومی و سومی توضیح دهنده اولی هستند، یا دومی خاص است و سومی عام یا به قول صاحب جواهر اصلا سومی ناظر به تصرفات مالی هست لعدم اندارج الاولی فی الثانیه اذا فرض عدم رشدها فی خصوص النکاح، این غیر السفیهه یعنی غیر سفیهه در امر نکاح، آن مولَّی علیها من جمیع الجهات البته ما سوای بحث نکاح، مولی علیها در امور مالی و اجازه رفت و آمد داشتن و جملة تصرفاتی را که او دارد.

مجموعا سه قید از روایت به دست می‌آید، یک، عهده دار امور شأنیه خودش باشد، دو، سفیه نباشد، سه، از مصادیق مولَّی علیه هم نباشد، مثل جاریه و کنیز، کنیز می‌تواند سفیه نباشد و می‌تواند امور خودش را عهده دار بشود. پس خانم مالک نفس، سفیه نباشد و مولّی علیها هم نباشد، این خانم تزویجش به غیر ولیٍّ جائزٌ. بنده این را هم عرض کنم، تازه من می‌خواهم بگویم که ما دنبال چه بودیم؟ قول دوم این بود که دختر خودش ولایت دارد، فقط. اما از این روایت فقطیت استفاده نمی‌شود، چون این روایت می‌گوید تزویجها بغیر ولیٍّ جائزٌ، بدون ولیّ می‌تواند ازدواج کند اما ولیّ چی؟ به نظر ما ولی هم قابل جمع است، می‌تواند ولیّ او را مستقلاً ازدواج بدهد و می‌تواند ازدواجش ندهد.

به نظر ما با همه این کرّ و فرع، این روایت برای اثبات فقطیَّت به درد نمی‌خورد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo