درس خارج فقه استاد سید محسن حسینیفقیه
1401/08/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه خانواده / اولیاء عقد / ادله قول دوم در ولایت بر عقد دختر باکره رشیده (روایت پنجم)
کلام ما در نقل روایاتی بود که از آن ها استقلال دختره باکره رشیده در امر ازدواج استفاده میشود، البته قول دوم این بود که خودش استقلال دارد و پدر استقلال ندارد، حال ما میخواستیم از این روایات اصل استقلال دختر را اثبات کنیم البته در مرحله دوم پدر استقلال دارد یا ندارد، در مرحله اول اصلا خود دختر استقلال دارد در امر ازدواجش یا نه.
در جلسه قبل به روایت پنجم رسیدیم، روایتی بود که ابان از عبد الرحمن ابن ابی عبدلله نقل کرد از آقا امام صادق علیه السلام که تزوج المرأةُ من شائت اذا کانت مالکةً لأمرها، به قول آقای صاحب جواهر پر واضح است که این مالکةً لأمرها یعنی مالک در غیر امر نکاح، والا اگر مالک در امر نکاح باشد میشود ضرورت به شرط محمول دیگر، معنا ندارد بگویند خانم اختیار نکاح را دارد وقتی که مالک امر نکاح است، این که معلوم است، لذا این مالکةً لأمرها باید در غیر نکاح باشد. فإن شائت جعلت ولیاً.
دیروز عرض شد در سند این روایت شخصی به نام معلَّی بن محمد هست، این آقای معلَّی مورد اشکال قرار گرفته است و تعبیر آقای نجاشی این است، مضطرب الحدیث و المذهب و کتبه غریبه، تعبیر ابن غضائری این است، ابو محمد یعرف حدیثه و ینکر و یروی عن الضعفاء. دیروز ما عرض کردیم به تبع آیة الله شبیری زنجانی، میگویند معلَّی بن محمد به نظر ما ثقه هست به این خاطر که دو نفر راوی از این آقا هستند که از اجلاء اصحاب اند و اکثار در نقل هم از این آقا دارند وزیاد نقل میکنند از آن، یکی از آن ها آقای حسین بن محمد بن عامر است که کنیه او ابو عبد الله الاشعری است و نفر دوم هم احمد بن ادریس است که هردو از مشایخ مرحوم کلینی و شخصیت بسیار بارز و ممتاز هستند، این ها اکثار از نقل معلَّی بن محمد دارند.
دیروز در پایان بحث بعض از دوستان مناقشه ای کردند که دیگر فرصت بحث آن نشد ظاهرا، مناقشه کردند باشد، این دو نفر کثرت نقل دارند از معلَّی بن محمد، در حالی که ابن غضائری تعبیرش این بود که ابو محمد یعرف حدیثه و ینکر و یروی عن الضعفاء و یجوز ان یخرج شاهدا، ابن غضائری به صراحت میگوید حدیث یعرف و ینکر، چرا شما صراحت کلام ابن غضائری را رها میکنید و به سراغ نقل این دو نفر از آقای معلَّی بن محمد و از این راه میخواهید وثاقت معلَّی بن محمد را اثبات کنید؟
ما عرض میکنیم، اولا یک مبنایی است که به تضعیفات ابن غضائری قائل نمیشویم، آقای ایروانی پاسخ دادند، فرمودند توثیقات ابن غضائری کم تر از تضعیفاتش نیست، زیرا توثیقاتش به دست ما نرسیده است، فقط تضعیف ها رسیده است، تضعیف ها هم که رسیده است فقط آدم تضعیف ها هم که رسیده است، آدم دائم تضعیف میبیند، میگوید ابن غضائری خیلی کثیر التضعیف است، در حالی که در واقع کثیر التضعیف نبوده است، کثیر التضعیف و التوثیق بوده است، توثیقاتش به دست ما نرسیده است.
همین رواة معروف هم که بعضا توثیقشان مفروغٌ عنه هست، همین ها هم از دم تیغ ابن غضائری خیلی هایشان به سلامت رد نشده اند، پس همین معاریف توثیقیه را این ها را هم آمده است و تضعیف کرده، معلوم میشود که ممشای ایشان در تضعیف غالب بوده و بر توثیق میچربیده. به اضافه اینکه اصلا معنای یعرف و ینکر یعنی چه؟ مرحوم مجلسی اول یک معنا کرده است در روضة المتقین جلد14 صفحه 55،[1] ایشان در شرح مشیخه من لا یحضره الفقیه میفرماید معناه، توضیح این که حدیثه یعرف و ینکر، ایشان میفرماید معناه اذا روی مسندا من الثقات فمعروفٌ و حسن. اگر اسناد به ثقات بدهد میشود معروف و حسن، و اذا روی عن الضعفاء او مرسلا، فمنکرٌ، اما اگر از ضعفاء نقل کند منکر است، یعنی چی قول ابن غضائری در مورد معلی بن محمد، یعنی این آقا هم از ضعفاء نقل میکند و هم از ثقات؟
بنده عرض میکنم، صرف نقل از ضعفاء دال بر ضعف یک راوی نیست، هم چنان که صرف نقل از ثقات هم دال بر وثاقت راوی نیست، پس ما باید ضعف و وثاقتش را از جای دیگر بگردیم و دنبالش باشیم، از کجا میگردیم، از همین راهی که آیة الله شبیبری زنجانی فرمودند، پس اینکه حدیثه یعرف أی یروی عن الثقات، حدیثه ینکر ای یروی عن الضعفاء، نه دال بر وثاقت راوی هست و نه دال بر ضعفش، شاید آن جایی که از ضعفاء نقل میکند، اطمینان به صدور این روایت داشته است لذا بنابر مبنای وثوق صدوری این روایت را نقل کرده است ولو راوی و واسطه این وسط ضعیف بوده است، یا به خود کتاب دسترسی پیدا کرده است ولو سند را واسطه تا این کتاب را نقل کرده است، اما خود متن کتاب به دستش رسیده است.
لذا یروی عن الضعفاء، پس صرف این که حدیث او یعرف و ینکر، به معنایی که مجلسی اول در روضة المتقین فرمودند دال بر ضعف یک راوی نیست. این یک معنا. حالا در مورد آقای سالم بن ابی سلمه الکندی السجستانی این آقای راوی، تعبیری که دارند این است، حدیثه لیس بالنقیّ و ان کنّا لا نعرف منه الا خیرا، ببینید متن را ملاک قرار داده اند.
حرف دوم این است که آقایان معلوم میشود بعضی از بررسی ها و نکاتشان ناظر به متن بوده است که میگوید حدیثه لیس بالنقی و ان کنا لا نعرف منه الا خیرا، جز خوبی در مورد این آقا سراغ نداریم، یعنی آدم بسیار خوب و درستی است، اما حدیثش پاکیزه نیست، پس معلوم میشود متن را به آن مدخلیت داده اند، لعل که یروی و ینکر آقای ابن غضائری در مورد آقای معلی بن محمد ناظر به شخصش نبوده است، خودش آدم ثقه ای بوده است، احادیثش به نظر ابن غضائری مضمون احادیثش معروف یا منکر بوده است و قابل پسند نبوده است، شاهدش این است، آقایان دیگر هم همینطور هستند.
مرحوم تستری صاحب قاموس الرجال در مورد ابوالمفضل شیبانی اینطور میگوید، میخواهم بگویم قدیمی ها گاهی وقتی که میگفتند یعرف و ینکر، به متن دقت میکردند، مثلا ایشان در مورد ابو المفضل شیبانی دعاء میگوید: این آقا دعایی در ماه رجب نقل کرده است که منکر است، دعاء منکر است، همچنان که حدیثه یعرف و ینکر، صاحب قاموس الرجال در مورد ابوالمفضل شیبانی میگوید دعایی نقل کرده است و منکر است و نمیتوان به آن اعتناء کرد، آن دعاء، دعای ماه رجب است که در آن دعا این فقره وجود دارد، لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک، فتقها و رتقها بیدک، دعای معروف ماه رجب، صاحب قاموس الرجال میگوید این دعا را که ابوالمفضل شیبانی نقل کرده است، این منکر است، زیرا گفته است فرقی بین تو و اهل بیت نیست هیچ فرقی نیست الا اینکه این ها عباد و خلق تو هستند، این واقعا جای تعجب دارد اتفاقا این روایت کمال توحید است، این جمله کمال وابستگی مخلوق به خالق است، این یک تعبیر متداول و عرفی است.
در مورد ابوالمفضل شیبانی میگوید دعایی نقل کرده است که دعا منکر است، به این خاطر که این جمله در دعا آمده است. لعل آقای حسین بن عبید الله غضائری هم که گفته است آقای معلَّی بن محمد حدیثه یعرف و ینکر، ینکر به اعتبار مضامینی بوده است که از دیدگاه ابن غضائری مضامین غلو آمیز یا امثال این ها بوده است، لذا به صرف اینکه ابن غضائری گفته است یعرف و ینکر، به نظر ما دلیل بر ضعف این آقا نمیشود.
خود نجاشی در مورد احمد بن هلال عبرتائی، نجاشی میگوید صالح الروایة یعرف منها وینکر، این به نظر حقیر نقطه عطفی هست که یعرف و ینکر دال بر ضعف نیست، نجاشی در اینجا تصریح میکند و میگوید این آقا صالح الروایة هست، اما یعرف منها و ینکر، بعضی از این روایات یعرف و بعضی از این روایات ینکر، یعنی بعضی هایش مضمونش قابل پذیرش نیست. البته قابل پذیرش برای من نجاشی، ممکن است قابل پذیرش برای دیگران باشد.
از این تعبیر نجاشی در مورد احمد بن هلال عبرتایی که میگوید صالح الروایة یعرف منها و ینکر، میخواهم استفاده میشود که تعبیر یعرف و ینکر دال بر عدم وثاقت راوی نیست. پس از کلام ابن غضائری عدم وثاقت استفاده نشد، از آن نقلی که آیة الله شبیری زنجانی فرمودند که اکثار نقل اجلاء و الی آخر، مانعی ندارد که ما وثاقتش را احراز کنیم، فقط میماند تعبیر مرحوم نجاشی، مرحوم نجاشی در مورد ایشان گفته اند مضطرب الحدیث و المذهب، این هم معنایش واضح است، مضطرب الحدیث یعنی احادیثش خوب و بد دارد، مذهبش هم نفهمیدیم زیرا گاهی احادیث بلندی دارد که شاید آن ها غلو آمیز باشند مثلا. لذا به نظر ما صرف این مطلب دال بر ضعف این بنده خدا نیست.
حال نسبت به این روایت پنجم به نظر ما مناقشه ای نسبت به این بنده خدا نیست و سندش را دیروز نقل کردیم که مناقشه ای در سندش نیست، دلالتش هم که دیروز عرض کردیم، تزوَّج المرأةُ من شائت اذا کانت مالکةً لأَمرها فإن شائت جعلت ولیاً. در مورد دلالتش هم اشاره کردیم، مرأة اعم از باکره و غیر باکره هست و عرض کردیم این روایت به درد قول هفتم میخورد که قول ایة الله سیستانی هست حفظه الله، همین که مالک امر خودش است کافی است.
آن روایت دیگر گفت تبیع و تشتری و تعتق و تشهد و امثال این ها، یعنی مالک امر هست پس تتزوج من شائت، و ان شائت جعلت ولیاً اشکالی ندارد اگر هم خواست برای خودش ولیّ قرار بدهد، این قرار دادن کنایه از این است که با اجازه ولیش این کار را انجام بدهد. برخی دیگر گفته اند که شاید مراد از ان شائت جعلیت ولیاً یعنی جعلت وکیلاً، یک نفر را وکیل از طرف خود قرار بدهد، بنده عرض میکنم یعنی ولایت در اجراء صیغه نکاح، اشکالی ندارد اگر این معنا را بگیریم اما به نظر حقیر میتوانیم بر خود معنای ولی تحفُّظ کنیم، بگوییم اگر خواست ولی قرار بدهد یعنی تحت نظر ولیّ اقدام بر امر ازدواج کند، اختیار به دست خودش هست.
تا اینجا مرحوم نراقی در مستند جلد 16 صفحه 112 میگویند[2] در اشکال به استدلال این روایات بر استقلال بکر ما که میگوییم خودش استقلال دارد بکر، گفته اند در بعض از روایاتی که المرأة دارد که اتفاقا در بسیاری از روایات هم کلمه المرأة آمده است، میگویند صدقش بر باکره محلُّ نظرٍ. پس این اصلا تزوَّجُ المرأةُ از اول شامل باکره نمیشود که محل بحث ما هست، پس از محل بحث این روایت کلا خارج است، مرحوم نراقی تعدی میکنند از این محلُّ النظر، میگویند بلکه بعضی گفته اند اصلا مراد از المرأة ثیبه هست. اگر این حرف را زدیم، این روایت و نظائر این روایت که در آن کلمه المرأة هست، اصلا شاهد بر بحث ما نخواهد بود.
در پاسخ به این بزرگوار باید عرض کنیم به قول آیة الله شبیری وقتی به آیات و روایات مراجعه میکند آدم، میبیند که اتفاقا خلاف این سخن از آیات و روایات برداشت میشود، مثلا در آیه ارث میگوید ﴿و ان کان رجلٌ یورثُ کلالةً أم امرأةٌ و له أخٌ أو أختٌ فلکل واحدمنهما السدس﴾[3] ، که ایشان میفرمایند همه قائل هستند این مرأة لازم نیست مرأة ثیبه باشد، اگر مرأة باکره هم باشد همین است، پس امرأة استعمال شده است در حالی که در خودش هم ثیبه را دارد و هم باکره را مثال های قرآنی زیادی راجع به این استعمال و اعم بودن کلمه امرأة داریم و المرأة شامل باکره هم میشود.
[ ٢٥٦٠٠ ] ٧ ـ وعن الحسين بن محمد ، عن معلى بن محمد ، عن الحسن بن عليّ ، عن أبان بن عثمان ، عن أبي مريم ، عن أبي عبدالله عليهالسلام قال : الجارية البكر التي لها اب لا تتزوج إلا باذن أبيها ، وقال : إذا كانت مالكة لامرها تزوجت متى شاءت.[4]
روایت ششم از مرحوم شیخ صدوق است. عن حسین بن محمد در باب سه حدیث 7 وسائل، از حسین بن محمد از معلَّی بن محمد از حسن بن علی از ابان بن علی از ابی مریم از ابی عبدالله، آیة الله خویی در مورد این حدیث میگویند معتبرة، نمیگویند صحیحه، به این اعتبار که حسن بن علی بن فضال از فتحی ها هست. عن ابی عبد الله علیه السلام قال الجاریة البکر التی لها اب، لا تتزوج الا بإذن ابیها، این فراز از روایت کاملا به درد قول اول میخورد تا اینجا، اما و قال اذا کانت مالکة امرها تزوجت متی شائت، اما اگر مالک امر بود چه کسی مالک امر بود؟ الجاریة البکر.
عرض بنده این است که مقسم جاریه بکر است، این جاریه بکر اگر لها ابٌ لا تتزوج الا باذن ابیها اگر همین جاریه بکر مالک امر بود، تزوجت متی شائت. به نظر حقیر این روایت از بهترین روایات برای قول حضرت آیة الله سیستانی حفظه الله است، اینجا مرحوم آیة الله خویی فرمایشی دارند آیة الله شبیری فرمایشی دارند، مرحوم نراقی و صاحب جواهر فرمایشی دارند، به شرط حیات برای جلسه بعد ان شاء الله.