درس خارج فقه استاد سید محسن حسینیفقیه
1401/08/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه خانواده / اولیاء عقد / استقلال باکره رشیده در ازدواج (حدیث هفتم، هشتم و نهم)
کلام ما در در قول دوم بود در این که باکره رشیده میتواند مستقلا خودش را به ازدواج دیگری در بیاورد و نیاز به اذن پدر و یا جد پدری نیست، در روایات در بحث ادله بودیم و شش دلیل را خوانده بودیم و کلام در دلیل هفتم بود از کتاب جعفریات یا اشعثیات. دلیل هفتم سندا بحث شد و بیان شد. اما دلالت آن را امروز بحث میکنیم.
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ لِرَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً بِغَيْرِ وَلِيٍّ وَ لَكِنْ تَزَوَّجَهَا بِشَاهِدَيْنِ فَقَالَ عَلِيٌّ ع النِّكَاحُ جَائِزٌ صَحِيحٌ إِنَّمَا جُعِلَ الْوَلِيُّ لِيُثَبِّتَ الصَّدَاقَ[1]
شخصی هست که با خانمی ازدواج کرده است بدون ولیّ، این آقا با یک خانم بغیر ولیّ ای ازدواج کرد، اما دو شاهد گرفت، فقال علیٌّ علیه السلام النکاح جائزٌ صحیح، نکاح درست است پس نیاز ما به ولی برای تعیین مهریه است که سر این خانم کلاه نرود، ولی حافظ منافع دختر یا نوه اش باشد.
در سندش که مفصل بحث شد، دلالتش را بعضی گفته اند این بغیر ولیٍّ شاید صفت برای رجل باشد، صفت برای مرأة نباشد، اگر صفت برای رجل باشد، روایت از بحث ما خارج میشود، معنای روایت این میشود، مردی که ازدواج کرده است با خانمی و این مرد از ولیّش اجازه نگرفته، لرجلٍ که رجل تزوج با خانم، اما بغیر ولی، پسر نرفته از پدرش اجازه بگیرد، زیرا نوعا پسر ها احتراما از پدرها اجازه میگرفتند یا مهریه را هم گاهی باباها مهریه را بر دوش خودشان میپذیرفتند یا تلفیقا، اگر اینطور گفتیم، روایت اصلا ناظر به بحث ما نحن فیه نیست؛ زیرا بحث ما نحن فیه این است که دختر بدون اذن پدر این کار را انجام بدهد. اگر این احتمال باشد ربطی به بحث ما نحن فیه ندارد.
ما عرض میکنیم انصافا این احتمال خلاف ظاهر حدیث است، زیرا ظاهر حدیث این است که قال لرجلٍ تزوج امرأةً بغیر ولیّ، به غیر ولی پشت سر امرأة آمده است، این صفت بلا فاصله پشت سر امرأة آمده است و معلوم میشود برای امرأة هست. هم از این راه حقیر دلیل میآورم که صفت برای إمرأة هست و مربوط به بحث ما نحن فیه هست، هم روایتی داریم که این روایت را سنی ها نقل کرده اند که پیغمبر اکرم فرموده اند لا نکاح الا بولیٍّ و شاهدین، بولی، ما فقه امامیه دو شاهد در امر نکاح قائل نیستیم، ما در نکاح میگوییم شاهد نمیخواهد و در طلاق دو شاهد عادل میخواهد، آن ها میگویند در نکاح دو شاهد باید باشد و در طلاق شاهد نمیخواهد، حال مؤید عرض بنده این است که سنی ها این حدیث را از پیامبر ص که ما بخش دوم آن را قبول نداریم، اما برداشتشان از لا نکاح الا بولیٍّ این است که مراد ولی دختر است.
اینجا که هیچ چیزی قید نشده است میگویند ولی ناظر به ولی دختر است و میخواهم بگویم فهم عرفی این است و در ما نحن فیه به طریق اولی که درست پشت سر کلمه إمرأة آمده است و ناظر به مؤنث هست، پس روایت فرض ما نحن فیه را شامل میشود، اما ببینیم نتیجه اش چیست؟ فردی با خانمی ازدواج کرده است و این خانم ولی نگرفته است، حالا اینجا دو احتمال است:
یک احتمال این است که اصلا ولی نداشته است و مراد از بغیر ولیّ این است که به غیر ولیِّ که کان، اصلا ولی ای نداشته است، اگر ولی ای نداشته، مشکلی ندارد.
عرض میکنیم این صورت شکی در آن نبوده که راوی سوال کند، زنی که ولی ندارد، معلوم است دیگر. یک صورتش این است که ولی داشته است اما بدون وجود و همراهی ولی خانم خودش را با آن آقا عقد کرده است که محل کلام ما اینجاست.
باز اینجا دو احتمال دیگر است:
یک: ولی اصلا نداشته است.
دو: ولی داشته اما اذنی از او گرفته نشده است، باز هر کدام از این دو تا دو صورت دارد:
یا این دختر باکره است یا این خانم ثیِّبه هست، به اطلاقش روایت شامل باکره هم میشود. پس باکره و اذن ولی ای نداشته، اما در عین حال عقد بسته است و عقدش درست است، پس این روایت این صورت را یقینا شامل میشود، دختر بابا داشته ولی از باب اجازه گرفته است و بعد عقدش هم درست است، صورتش هم این است که این دختر باکره بوده است، به اطلاق شامل باکره بودن هم میشود.
احتمال دیگر هم این است که بگوییم این بغیر ولیِّ متعلق باشد به تزوج، تزوج بغیر ولی، باز تزوج بغیر ولی همان دو احتمال هست، بغیر ولی یعنی ولی ای وجود نداشته اصلا یا ولی وجود داشته اما این تزویج بدون ولی محقق شده است، یعنی بدون اذن ولی محقق شده است. حالا ولی کدام است؟ اینجا معلوم نیست. ممکن هست اطلاق داشته باشد بدون ولی، چه ولی پسر و چه ولی دختر، اگر بتوانیم همچنین اطلاقی را استفاده کنیم که به نظر من استفاده اش خیلی مشکل است در این صورت شامل ما نحن فیه میشود و الا نمیشود، زیرا احتمال های دیگری در مسئله هست که بنابر آن احتمالات به درد بحث ما نحن فیه نمیخورد.
نگویید اطلاق دارد و شامل همه محتملات میشود، این محتملا به گونه ای هستند که با هم قابل جمع نیستند، یک صورت این است که اصلا ولی ای ندارد، یک صورت این است که ولی دارد اما اذنش نیست، بعد نمیتوانیم بگوییم بغیر ولیٍّ هم صورتی را بگوید که ولی ندارد و هم صورتی را بگوید که ولی دارد و اذن او نیست. اطلاق نمیتواند هم وجود و هم عدم را در یک مسئله، ولی داشتن و نداشتن هردو را شامل بشود.
پس ما هستیم و استظهار از این روایت. ببینیم چه استظهار میکنیم؟ حقیر به زعم خودم اعتبار این که بغیر ولیٍّ پشت سر إمرأة آمده است ولو به تزوج هم بخورد، اما مربوط به امرأة میشود، تزوج با إمرأة، تزویج هم بدون ولی بوده است، اما بدون ولی برای امرأة، امرأة ولی ندارد، حال که ولیّ ندارد آیا از اساس ولیّ ندارد، اگر از اساس ولی نداشت، میگفتند و کان ابوها میِّتاً معمولا در روایات این قید را میزنند، اما این که میگویند بغیر ولیٍّ یعنی بدون همراهی با ولی، ظهور دارد در این مطلب، پس اطلاق ندارد اما ظهور در فرض ما نحن فیه دارد. مردی ازدواج کرده است با خانمی و این خانم اذن ولی ندارد، این ازدواج چگونه است؟ حضرت میفرمایند صحیح است.
فقط یک کلمه میماند که این خانم ثیبه است یا باکره است؟ از اطلاقش استفاده میکنیم همه باکره را و هم ثیبه را لذا به زعم حقیر روایت دلالتش به درد بحث ما نحن فیه میخورد اما سندش متأسفانه حداکثر مؤیدیت دارد.
روایت هشتم
٨٣ ـ عنه عن موسى بن عمير عن الحسن بن يوسف عن نصر عن محمد بن هاشم عن ابى الحسن الاول عليهالسلام قال إذا تزوجت البكر بنت تسع سنين فليست مخدوعة. [2]
روایت هشتم، روایت مرحوم صفار است، صاحب بصائر الدرجات، عن موسی بن عمیر، موسی بن عمیر را آیة الله شبیری زنجانی میفرمایند موسی بن عمیر ظاهرا تصحیف شده است و مراد موسی بن عمر بن یزید صیقل است، پس موسی بن عمر است، بعد عن الحسن بن یوسف عن نصر عن محمد بن هاشم عن ابی الحسن الاول علیه السلام، آقا امام کاظم. این روایت معتبر نیست؛ چون موسی بن عمر هست و گفته شد که تصحیف شده است، این با موسی بن عمر بصری که عبد الله بن جعفر حمیری از او نقل کرده است یکی است به احتمال قوی، ما عرض میکنیم که اگر آن طوری باشد میتواند موسی بن عمر بصری باشد، شما میگویید موسی بن عمیر است که با موسی بن عمر بصری یک نفر است، اگر با موسی بن عمر بصری یک نفر است، اینجا هم همان موسی بن عمر باشد و مراد از موسی بن عمر، موسی بن عمر بصری باشد. آقای موسی بن عمر توثیق صریح ندارد، اما اکثار نقل بزرگان از او وثاقتش را ثابت میکند، مرحوم سعد بن عبدالله اشعری در رجال نجاشی ضمن جمله فرد 406 از این آقا نقل میکند، مرحوم محمد بن علی بن محبوب طبق نقل فهرست شیخ از این آقا نقل میکند متعدد لذا به خاطر اکثار نقل اجلاء از موسی بن عمر، ما میگوییم موسی بن عمر میشود ثقه، اما مشکل، مشکل در سه نفر است، یکی حسن بن یوسف است، یکی نصر است، یکی محمد بن هاشم است، که هرسه مجهول هستند، پس این روایت واجد مجاهیل است از نظر تصحیح سندی اعتباری برایش نیست.
بررسی دلالی حدیث
دلالتش هم یک کلمه است، اذا تزوجت البکر، بنت تسع سنین، اگر باکره نه ساله ازدواج کرد فلیست مخدوعه، دختر باکره بالغه فریب نمیخورد لذا نیازی به اذن پدر نیست. کیفیت استدلال، خدعه نمیخورد، یعنی سر او کلاه نمیرود، نه ساله ای است که بالغ شده است، معمولا وقتی دختر ها بلوغ جسمی پیدا کنند یک بلوغ فکری ای هم برایشان ایجاد میشوند و کم کم آماده خانه داری میشوند و الی آخر. ظاهر روایت به بحث ما نحن فیه که اذن دختر فقط کافی بودن میخورد اما اینکه از پدر اذن ندارد را این روایت نمیفهماند. این روایت هایی که ما آوردیم، نوعا میفهماند که دختر مستقل است، اما اینکه پدر هم مستقل هست یا نیست، به آن کار ندارد.
1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي أَكُونُ فِي بَعْضِ الطُّرُقَاتِ فَأَرَى الْمَرْأَةَ الْحَسْنَاءَ وَ لَا آمَنُ أَنْ تَكُونَ ذَاتَ بَعْلٍ أَوْ مِنَ الْعَوَاهِرِ قَالَ لَيْسَ هَذَا عَلَيْكَ إِنَّمَا عَلَيْكَ أَنْ تُصَدِّقَهَا فِي نَفْسِهَا.[3] [4]
روایت نهم و دهم، روایت نهم از کتاب کافی جلد 5 صفحه 462 و کتاب جامع احادیث الشیعه جلد 25 صفحه 214 باب 65 از ابواب تزویج. روایت نهم این است، مرحوم کلینی، عدةٌ من اصحابنا، این را همیشه گفتهایم که ثقات هستند، عن احمد بن محمد، این احمد بن محمد بن خالد برقی است، عن محمد بن علی، عن محمد بن اسلم، عن ابراهیم بن الفضل، عن ابان بن تغلب، سند این روایت صحیحه است. قال قلت لأّبی عبدالله، ابان میگوید به آقا عرض کردم، گاهی من در یک مسیر هایی میروم، یک خانم زیبایی را میبینم، معلوم میشود آن زمان ها صورت دیده میشده است، من نمیدانم که آیا ممکن است شوهر دار باشد یا ممکن است خدای ناکرده از عواهر باشد، به معنای اهل عمل شنیع زنا باشد، ما میبینیم و دل ما میرود و او هم که آماده است، این بر شما چیزی لازم نیست، انما علیک ان تصدِّقها فی نفسها، شما این را تصدیقش کنید، وقتی میگوید من شوهر ندارم و حاضرم به عقد تو در بیایم، این العیاذ بالله زن فاسقه هم نیست، زیرا بعضی از روایات میگوید اگر زن فاسقه بود عقد نمیشود خواند، زن سالم و درستی هست، اینجا محل استشهاد در این روایت این است که این خانم ممکن است دارای شوهر باشد ممکن است زانیه باشد العیاذ بالله و ممکن است باکره باشد.
اشکالی که آیة الله شبیری و بعض دیگر میکنند همین است که اصلا روایت در مقام بیان بحث باکره و ثیبه بودن نیست، در مقام این است که این خانم ادعا خلیه بودن میکند، خلیه یعنی خالی از شوهر، ادعا میکند که من شوهر ندارم، ادعا هم میکند که من اهل عمل حرام نیستم. به تعبیر ما مشهوره بالسفاح و زنا نیست، پس عقد با این خانم جائز است.
اشکال کار این است که این روایت دلالتش درست نیست. محمد بن علی و محمد بن اسلم هردو را گفته اند از غلاة و ضعیف الحدیث هستند، ابراهیم بن فضل هاشمی هم که مجهول است ولی مهذَّب الاحکام آیة آقا سید عبدالاعلی سبزواری رحمه الله، میگوید این روایت معتبر است. ایشان سند این روایت را معتبر میداند، لذا مهذَّب الاحکام تعبیر میکند به معتبره.