درس خارج فقه استاد سید محسن حسینیفقیه
1401/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه خانواده / اولیاء عقد / ازدواج باکره بالغه (روایت دوازدهم، سیزدهم و چهاردهم)
کلام ما در قول دوم بود از اقوال ازدواج باکره بالغه، قول دوم این بود که او حق مستقل در اجراء ازدواجش را دارد و پدر یا جد ندارند، تا به حال یازده روایت را ما بررسی کردیم که این روایت ها بعضی ها مشکل سندی داشتند و بعضی مشکل دلالتی داشتند به این معنا که حداکثر اختیار دختر را اثبات میکرد اما نافی اختیار پدر یا جد نبود.
[ ٢٧١١٧ ] ١ ـ محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن علي بن محبوب ، عن أحمد بن محمد ، عن محمد بن سنان ، عن محمد بن عمار ، عن سماعة بن مهران ، عن أبي عبدالله عليهالسلام ، قال : قلت له : رجل جاء إلى امرأة فسألها أن تزوجه نفسها ، فقالت : أزوجك نفسي على أن تلتمس مني ما شئت من نظر والتماس وتنال مني ما ينال الرجل من أهله إلا أنك لا تدخل فرجك في فرجي وتلذذ بما شئت ، فاني أخاف الفضيحة؟ قال : ليس له منها إلا ما اشترط.[1]
امروز کلام ما در روایت دوازدهم است، محمد بن علی بن محبوب عن احمد بن محمد عن محمد بن سنان عن محمد بن عمار عن سماعة بن مهران، این روایت سندش خوب است، فقط محمد بن عمار مجهول است، اما عین این روایت با همین الفاظ در کافی و در تهذیب به نقل از کافی آمده است لذا ما نگرانی نسبت به سند این روایت نداریم. روایت را مرحوم صاحب وسائل در جلد 21 صفحه 295 باب 36 از ابواب مهور حدیث اول میآورند.
به امام صادق علیه السلام عرض کردم، یک آقایی جای خانمی آمد، به او گفت خودت را به عقد من در بیاور، کنایه از اینکه همسر من بشود، من خودم را به عقد تو در میآورم برای اینکه شما هرچه بخواهی از من تمتُّعات داشته باش، من نظرٍ أو لمسٍ، چه میخواهد نظر داشته باشی و لمس کنی بدن من را، در بعضی جا ها نوشته اند او التماسٍ، ظاهرا أو التماس غلط است، من نظرٍ أو لمسٍ، این درست است، هر آقایی از خانم خودش هرچه که میتواند بهره وری داشته باشد شما هم آن بهره وری ها را از من که زن تو هستم داشته باش، الا اینکه عمل اصلی که مواقعه هست را انجام ندهی.
بعد میگوید و تتلذَّذُ ما شئت، هر کاری میخواهی انجام بده، اما یک کار انجام نشود، فإنی اخاف الفضیحة، زیرا من از رسوایی اش میترسم، حضرت فرمودند لا بأس مانعی ندارد لیس له منها الا ما اشترط، برای آقا نسبت به این خانم حقی نیست الا مقداری که شرط شده است، البته مقداری که شرط شده است در روایت دائره اش وسیع است، اما یک چیزی شرط عدمش شده است.
سندش را که عرض کردیم دلالتش را هم آقایان میگویند از اینکه امام علیه السلام سوال نکردند که آیا این خانم باکره هست یا غیر باکره از ترک الاستفصال یفید العموم، پس به ترک استفصال شامل باکره هم میشود.
عرض میکنیم اصلا وقتی میگوید فإنی اخاف الفضیحة من از فضاحتش میترسم، علی القاعده این خانم باکره بوده است.
به نظر حقیر این روایت اصلا موردش مورد باکره هست، نه موردی که آیة الله شبیری میگویند که اعم باشد، و این روایت دلالت بر جواز ازدواج دختر به نفس خودش دارد، انما الکلام سر این است که متأسفانه محمد بن عمار مجهول است، اما عرض کردیم در کافی و تهذیب به نقل از کافی آمده است، سندش هم این است، علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن عمار بن مروان عن ابی عبد الله، این سند صحیح است، عمار بن مروان، عمار بن مروان یشکری هست که توثیق صحیحی دارد از باب راوی و مرویٌّ عنه، اصلا به فرض توثیق، صریح هم نداشته باشد، راوی از او مرحوم محمد بن ابی عمیر است که محمد بن ابی عمیر هم در اصحاب اجماع است هم در مشایخ ثلاثه هست، لذا سند روایت در نقل تهذیب از کافی که کرده است، سند روایت کافی درست است، تهذیب هم که از کافی نقل میکند و لذا مانعی در دلالت و سند این حدیث نیست، البته این حدیث حداکثر همچنان که در اول بحث گفتم و قبلا هم اشاره کرده بودم، حداکثر دلالت دارد که دختر مستقلا میتواند تزویج را انجام بدهد، اما نافی استقلال پدر نیست.
[ ٢٧١١٨ ] ٢ ـ وعنه ، عن أحمد بن محمد ، عن محمد بن إسماعيل ، عن محمد بن عبدالله ابن زرارة ، عن محمد بن أسلم الطبري ، عن إسحاق بن عمار ، أبي عبدالله عليهالسلام ، قال : قلت له : رجل تزوج بجارية عاتق على أن لا يفتضها ، ثم أذنت له بعد ذلك؟ قال : إذا أذنت له فلا بأس.[2]
روایت سیزدهم روایت اسحاق بن عمار است، این روایت را مرحوم صاحب وسائل در جلد 21 صفحه 295 حدیث دوم متعرض شده اند، روایت در سندش آمده است که عنه عن محمد بن اسماعیل عن محمد بن عبدالله بن زراره عن محمد بن اسلم الطبری، به این خاطر که محمد بن اسلم طبری توثیق نشده است، راه دیگری برای اثبات وثاقتش نیست، سند علی الظاهر مشکل دارد به خاطر محمد بن اسلم.
به محضر مبارکشان عرض کردم یک آقایی با یک خانمی ازدواج میکند، آن رجل یعنی دیگر انگار قسم خورده است که این فضِّ بکارت نکند یعنی اینکه بکارت دختر را زائل نکند، این را بر دوش خودش پذیرفته است، اول این شرط را کرده است اما بعداز تحقق عقد اجازه داده است و گفته است اشکالی ندارد، قال اذا اذنت له، فلا بأس، اگر این خانم اجازه داد، بعد از اجازه اشکالی ندارد عمل مواقعه، عاتق اصطلاحا میتوانیم صفت جاریه هم بگیریم، بعد معنا عوض میشود، بجاریةٍ عاتق در کتاب های لغت میگویند یعنی باکره ای که در نزد پدر و مادر زندگی میکند، اصلا معنای این عبارت کاملا عوض میشود، رجلٌ تزوَّجَ بجاریةٍ عاتق، عاتق مثل حامل، یعنی جاریه ای که در نزد پدر و مادر زندگی میکند، باکره، اگر این طور عاتق را معنا کنیم میشود باکره، یک آقایی تزوُّجی با یک باکره ای انجام داده است و شرط عقد و تزوّج و آن علی متعلق به تزوَّج میشود، شرط تزوُّج این است که افتضاض بکارت نشود، ثمَّ اذنت، بعد اجازه میدهد خانم، قال اذا اذنت له، فلا بأس، فرض سوال این است که این خانم میتواند اذن بدهد برای ازدواج، شرط بگذارد عدم زوال بکارت را، مثل دلالت روایت قبل، خانمم یا بگو اعم از باکره و ثیِّبه هست، یا بگو حتما فقط خود باکره هست، اگر عاتق را اینطور که عرض کردم معنا کردیم، پس یا به تصریح یا به اطلاق روایت دال بر باکره هست و گفته است که اجازه ازدواج دارد، امام هم سوال نکردند که منظور باکره هست یا ثیبه، لذا هردو را شامل میشود.
آیة الله شبیری زنجانی به استدلال این روایت اشکال کردند، ایشان میگویند فرض سوال این است که شرایط دیگر موجود بوده است، تنها شرطی که موجود نبوده است، همین اذن پدر بوده و سائر شرایط بوده است، فقط دختر این یک شرط را گذاشته است، حضرت سلام الله علیه میگویند اگر دختر این شرط را گذاشت، باید به شرطش عمل کرد، اما سائر شرایط مفروغٌ عنه بوده است وجودشان در روایت، بینکم و بین الله واقعا میشود از دلالت روایت استظهار کرد که سایر شرایط که از جمله مهمترینشان اذن پدر است محقق بوده است و فقط دعوا سر این بوده است که آیا بعد از اذن پدر و ... اگر دختر چنین شرطی گذاشت، این شرط نافذ است یا نه؟! بنده که چنین ظهوری را نمیفهمم.
[ ٢٥٦٤٨ ] ٤ ـ محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن علي بن محبوب ، عن أحمد بن الحسن ، عن عمرو بن سعيد ، عن مصدق بن صدقة ، عن عمار الساباطي قال : سألت أبا الحسن عليهالسلام عن امرأة تكون في أهل بيت فتكره أن يعلم بها أهل بيتها ، أيحل لها أن توكل رجلا يريد ان يتزوجها؟ تقول له : قد وكلتك فاشهد على تزويجي؟ قال : لا ، قلت له : جعلت فداك ، وإن كانت ايما قال : وإن كانت ايما ، قلت : فان وكلت غيره بتزويجها منه ، قال : نعم.[3]
روایت چهاردهم، وسائل جلد 20 ابواب اولیاء العقد، باب دهم، حدیث چهارم، روایت این است، مرحوم محمد بن الحسن الطوسی، باسناده عن محمد بن علی بن محبوب ما قبلا تا به حال چند بار عرض کردیم سند شیخ طوسی به محمد بن علی بن محبوب همه ثقات هستند و سند مشکلی ندارد، خود محمد بن علی بن محبوب هم همینطور اما اشکال کار این است که در این روایت چند فتحی واقع شدند، اما خوشبختانه فتحی ها همه توثیق شدند، لذا سند این روایت تمام است.
از حضرت کاظم علیه السلام سوال کردم، یک خانمی در یک خانواده ای زندگی میکند، اما کراهت دارد و دوست ندارد اهل بیتش متوجه اقدامش بشوند، آیا جایز است یک آقایی را که میخواهد با این خانم ازدواج کند وکیل کند بگوید قد وکَّلتک، بگوید تو را وکیل قرار دادم یعنی عقد ازدواج من و خودت را بخوان، تو شاهد بر تزویج من باش، البته بنده از این عبارت فقط شاهد بودن بر تزویج را میفهمم، یعنی تو شاهد بر ازدواج من باش، قال لا، قلت له جعلت فداک و ان کانت أیِّماً، اگر چه که بیوه باشد؟ قال و إن کانت أیِّما، اگر چه که بیوه باشد، قلت فإن وکَّلت غیره بتزویجها، اولی وکَّلت غیر را که شما شاهد بر ازدواج باش.
آیة الله شبیری زنجانی در اینجا طور دیگری معنا کرده اند و عرض حقیر این است که آن طور صحیح نیست، ایشان معنا میکنند که بار اول گفته است تو من را برای دیگری تزویج کن، یعنی عقد ازدواج از طرف دو نفر را بخواند، صورت دوم گفته است من را برای خودت تزویج کن که در واقع عقد ازدواج از طرف چند نفر را مرد میخواند، یک نفر را، خودش که هست.
عرض میکنیم اولین سوال و خواهش، خواهش بر شاهد بودن بر امر ازدواج است، تو شاهد باش که دیگری با من عقد ازدواج را محقق کند، شاهدش هم این است، عن امرأةٍ تکون فی اهل بیتٍ فتکره ان یعلم بها اهل بیتها أیحل لها أن توکل رجلا یرید ان یتزویجها، فقط در این یرید ان یتزویجها مشکل داریم، تقول له، قد وکَّلتک فاشهد علی تزویجی؛ یعنی مرد میخواسته است با این ازدواج کند، این گفته است نه، تو شاهد بر ازدواج من باش. حضرت میگویند این درست نیست، زیرا ما در عقد از نظر شیعه، شاهدی بر ازدواج نداریم، البته مستحب هست اما واجب نیست. بعد میگوید فإن وکَّلت غیره بتزویجها، اگر توکیل کند غیر را به این که عقد من را ببند، شاهد نباش و عقد من را محقق کن، فیزوِّجها منه، قال نعم.
سند را که عرض کردیم ثقات هستند، دلالت به نظر میرسد گفته است این بخش اخیر، فإن وکَّلت غیره بتزویجها، فیزوِّجها منه، قال نعم، این جا اعم از بیوه و باکره هست آخر سوال زیرا در صورت قبلش راوی میگوید و إن کانت أیِّما، اگر چه که بیوه باشد؟ حضرت میفرمایند فرقی نمیکند.
شاید بتوان گفت با این انتهای روایت که میگوید فإن وکلت غیره بتزویجها فیزوِّجها منه، قال نعم، این عقد اعم از دائم و موقت است و ازدواج را هم این خانم که گفته است حق ازدواج هم باخودش بوده است اما یک مقداری این اطلاق پذیرشش سخت است، لذا به نظر ما روایت چهاردهم دلالت صریحی بر مدَّعای ما ندارد. تا اینجا ما چهارده روایت گفتیم و خواستیم از این ها استفاده کنیم که دختر باکره حق ازدواج در دست خودش هست.
ان شاء الله در جلسه بعد میخواهیم هفت روایت را بگوییم که از این ها عدم استقلال پدر به دست میآید. اعم از اینکه اصلا ولایت ندارد یا قول به تشریک، یعنی اشتراک پدر و دختر.