درس خارج فقه استاد سید محسن حسینیفقیه
1401/09/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه خانواده / مسأله ازدواج مسلمان / اولیاء عقد / ازدواج باکره رشیده / دیدگاه مرحوم صاحب جواهر
کلام ما در این بود که دختر باکره رشیده اختیار ازدواج دارد یا خیر؟ در جلسه گذشته قول آیت الله خویی بیان شد، و ایشان از باب احتیاط قائل به تشریک شدند و مسألة را مشکل دانستند و ایشان احساس اشکال بین روایات کردند، و عقد نکاح باکره رشیده را بدست دختر و پدر شراکتا دادند.
در بین اقوال مطرح، مرحوم صاحب جواهر نیز چنین نظری دارند که دختر مستقل در ازدواج است و در جلسات قبل در بیان اقوال به این مطلب اشاره کردیم و مرحوم صاحب جواهر به ادله اربعه تمسک کردند.
دلیل اول اجماع است، که ایشان ابتدا ادعای شهرت بین قدماء و متأخرین میکنند، آیت الله شبیری به اولین دلیل اشکال میکنند و اجماع منقول از سید مرتضی را مخدوش میدانند، البته ما عرض میکنیم: اجماع در آن اول و زمان اول بوده و سپس از بین رفته است، لذا ادعای اجماع صاحب جواهر کامل نیست.
در ادامه میفرمایند: اگر کسی به استصحاب برای وجود ولایت پدر تمسک کند، اینطور پاسخ میدهیم که موضوع تغییر پیدا کرده است و آن زمان دختر صغیره بوده و الان دختر بالغه کبیره است، اتفاقاً ما اصلی داریم که استقلال دختر را اثبات میکند، و آن اصل عدم سلطه یکی بر دیگری است و هر کسی مختار در انتخابهای خود است.
تحریر محل بحث از جهتی دیگر: اصل عدم سلطه یکی بر دیگری ثابت است و در زمان صغر دختر قطعاً نقض شده، پس از بزرگ شدن دختر باز هم چنین اصلی بازمیگردد به حالت پیشین و یا حکم وجود ولایت پدر همچنین جاری است؟ که ما عرض کردیم دو صورت دارد: در صورتی که از اولین زمان تحقق فرد، تخصیص هم صورت گرفته باشد، حکم خاص جریان دارد.
سپس صاحب جواهر بوسیله آیات نیز استدلال میکنند و آیت الله شبیری میفرمایند: آیاتی که به نفع قول شماست و آیاتی نیز در نقطه مقابل وجود دارد. و ما گفتیم این آیات در مقام بحث ما در مقام بیان نیستند. در نقطه مقابل روایاتی نیز اضافه میکنند از جمله صحیحه فضلاء، که روایات نیز چند دسته بودند و طوایفی از اخبار بیان شد و مرحوم صاحب جواهر برای قول خود آن روایاتی که دال بر استقلال دختر بود آوردهاند از جمله صحیحه فضلاء از امام باقر علیه السلام:
[۲۵۵۹۲] ۸ ـ وبهذا الإسناد، عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر علیهالسلام ـ فی حدیث آلتی وهبت نفسها للنبی صلیاللهعلیهوآله ـ قال: فأحل الله هبة المرأة لنفسها لرسول الله صلیاللهعلیهوآله ولا یحل ذلک لغیره.[1]
سپس صاحب جواهر میفرمایند: باکره را اگر مالک نفس ندانستید، و المرأة را مفید عموم ندانستید ما پاسخ میدهیم و این روایت دال بر استقلال دختر باکره رشیده است.
سؤال: ممکن است در غیر مسأله نکاح مالک امر باشد؟
پاسخ: مالک امر در روایت شامل باکره نمیشود و یعنی در غیر نکاح مالک امر است.
و اینکه سفیهه نباشد قید توضیحی است و برای رشیده بودن به کار رفته است. اگر روایتی هم باشد پاسخ داده میشود.
[۲۵۶۰۳] ۱۰ ـ محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن علی بن محبوب، عن العباس، عن صفوان، عن منصور بن حازم، عن أبی عبدالله علیهالسلام قال: تستأمر البکر وغیرها ولا تنکح إلا بأمرها.[2]
باکره صغیره به دلیل خاص جدا شده است و بالغه نیز تحت دلیل باقی است. خبر سعدان «لابأس بتزویج البکر اذا رضیت بغیر اذن ولیها»، خبر عبد الرحمن «تتزوج المرأة من شاءت اذا کانت مالکة لامرها و ان شاءت جعلت ولیا».
صاحب جواهر معنای مالکة امرها و امثال اینها را بالغه رشیده معنا کردهاند و اختیار آن را بدست خود دادهاند برخلاف فهم آیت الله سیستانی که مراد از بین ابویها و مالکة امرها را به شئون زندگی و زندگی مستقل معنا کردهاند. و صاحب جواهر هم مؤیداتی دارند و در نهایت امر به سراغ دلیل عقل میروند و میفرمایند: مقتضی عقل هم ولایت باکره بالغه بر خودش است به این بیان که: اگر عاقل کامل را مجبور کنند ظلم است و شارع هم با ظلم مخالف است پس اجبار کردن بالغه باکره منتفی است و باکره رشیده استغاثه میکند و مستغاثی نیست بلکه گاهی فساد عظیمی بر این امور مترتب میشود و دچار خیانت و قتل و جنگ و دعوا بشود و به ضمیمه اصل عدم ولایت دلیل کتاب و سنت و اجماع و عقل تمام شد.
آیت الله شبیری خیلی به این دلیل عقلی اشکال میکنند: صاحب جواهر چرا استبداد پدر را بزرگ نمایی کردند؟ بحث ما استقلال پدر است، مگر چقدر از پدرها خلاف مصلحت عمل میکنند؟ بله، بر خلاف خواست دختر شاید باشد ولی همان هم مخالف مصلحت او نیست و دختری است که باکره است و تجربهای هنوز ندارد و دلسوز برای دختر خودش است، مگر چند پدر اهل ظلم به دختر خود هستند؟ لذا این حکم عقلی که شما فرمودید و بحث ظلم را مطرح کردید، قبول نداریم. صاحب جواهر چون با عشایر عرب سر و کار داشتند، و عشایر عرب هم چون اهل ظلم و استبداد بودند، ذهنیت ایشان بر استقلال پدر تحکم و ظلم آن چنانی بوده است. اتفاقاً بسیاری از موارد دختر بهانههایی میآورد و ازدواج نمیکند و به پیر دختر تبدیل میشود. ولی پدرها جوانها را خوب میشناسند و مصلحت دختر خود را خوب میدانند، بعلاوه اینکه طلاق نیز وجود دارد، در نهایت اگر راضی نبود طلاق وجود دارد، البته به بیان استاد، طلاق بدست مرد است و رافع اشکال نیست، مگر اینکه مراد شما از طلاق، دادن حق طلاق به دختر و یا راضی کردن همسر به طلاق است.
سپس آیت الله شبیری به صحیحه منصور بن حازم و صحیحه صفوان توجه میدهند و با توجه به مجموعه این روایات ادله عقلی صاحب جواهر را مخدوش میدانند.
جمع بندی روایات نیز در جلسات بعد مطرح خواهد شد.