درس خارج فقه استاد سید محسن حسینیفقیه
1400/02/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجاب بانوان / بررسی محدوده حجاب بانوان / موارد استثناء حرمت نظر و یا لمس / بررسی حکم نظر به اجنبیه (نگاه مرد به زن نامحرم)
یکی از موارد استثنا حرمت نظر به اجنبیه است. یعنی نگاه کردن مرد به زن نامحرم جایز نیست، البته صورت، دستها و پاها از سر انگشتان تا مچ و بدون زینت و قصد ریبه و خوف وقوع در فساد اشکال ندارد و در موارد استثنا از این مقدار بیشتر هم اشکال ندارد. موارد استثنا مثل مقام معالجه، مقام ضرورت، مقام تحمل و اداء شهادت و القواعد من النساء.
اصل این مطلب در سوره نور آیه 60 میباشد. کلمه القواعد بر وزن فواعل جمع مکسر و جمع قاعده است یعنی زنهایی که قاعد شدهاند و مراد از زنهای قاعد این است که فواعل جمع فاعله و اسم فاعلی که با تاء تأنیث است، یعنی جمع مکسر اسم فاعل ثلاثی مجرد وقتی مذکر باشد فَعل، فعّال و فُعَّل بسته میشود. فاعل جمع مفرد مذکر بدون تاء تأنیث برای کلمات مؤنث به کار برده میشود مثل حامل به معنای زن باردار که جمعش میشود حوامل.
قواعد در ما نحن فیه جمع قاعده است و چرا به زنهای مسنه میگویند قواعد؟ یعنی کسانی که قاعد از ولادت هستند و نمیتوانند بچه به دنیا بیاورند، یا قاعد از حیض هستند و حائض نمیشوند و یا قاعد از نکاح هستند که در این صورت شامل زنهای 50 سال به بالا، غیر از سادات میشود، یعنی کسانی که زمینه و میل و رغبت ازدواج در آنها نباشد. البته این معانی با هم متفاوت هستند چون زنها، غیر از سادات در 50 سالگی قاعد از حیض و تولد بچه و حامله شدن میشوند اما قاعد از نکاح نمیشوند چون معمولاً گاهی بالاتر از 50 سالگی هم ممکن است میل و رغبت به ازدواج وجود داشته باشد.
یعنی زنهای مسنهای که امید به نکاح ندارند و سن آنها به گونهای بالا رفته که از نظر شرایط جسمانی زمینه ازدواج در آنها نیست و نه دیگران رغبتی به ازدواج با آنها دارند و نه خود آنها رغبتی نسبت به ازدواج و نکاح دارند. همچنان که آیه قرآن هم القواعد من النساء را به معنای اخیر توضیح داده یعنی این معنا را از بین 3 معنا اشاره کرده است. البته این معنا به سن خیلی بستگی ندارد و همان نگاه و برداشت عرفی است.
نکته بعدی این است که آیا مراد از ثیاب، همه ثیاب است و معنایش این است که برهنه شوند و فقط عورت پوشانده شود؟ در این مورد بین آقایان اختلاف است چون بعضیها میگویند فقط جلباب، بعضیها میگویند جلباب و مقنعه و بعضیها میگویند جلباب، مقنعه و خمار.
صاحب عروه میفرماید همه روسری و خمار را برندارد بلکه بعضی از موی سر میتواند پوشانده نشود. پس یک قول نهایت سعه ما عد العوره است، یک قول که خیلی ضیق است، فقط بخشی از موی سر و مقداری از ساعد دست حداکثر تا آرنج و قول سوم این است که تمام موی سر، دستها تا آرنج و مقداری از ساق پا. تمام موی سر، دست تا آرنج (ذراع) و مقداری از ساق پا معنا ندارد.
فقط یک جهت است و آن اینکه در آن زمان اینگونه نبوده که تمام سر برهنه باشد حتی برای پیرزنها، یعنی امری بوده که در نزد مسلمانان غیر متعارف بوده و در طول تاریخ هم همینطور بوده است. یعنی بین زنهای عجوزه و پیرزن متعارف نبوده، پس اینکه گفته میشود یضعن ثیابهن به معنای این نبوده که به صورت کامل بردارد.
پاسخ این مطلب شاید این باشد که درست است که این به خاطر حیا و عفافی بوده که از جوانی داشتند و اگر در سن پیری بخواهند کل روسری را بردارند، برایشان امر بسیار سختی بوده یعنی عملاً اینگونه بوده اما آیه قرآن به برداشتن کل روسری اجازه داده است. شاهدش این است که در ما عد العوره به تبع اولی جایز است که به بدن مرد دیگر بدون قصد ریبه نگاه کند، ولی رسم نبوده که مردها در مقابل دیگری فقط عورت را بپوشانند و برهنه راه بروند. یعنی صرف اینکه رسم نبوده دلیل بر این نمیشود که بگوییم مراد از آیه قرآن هم این مقدار از سعه نبوده است. بلکه مراد از آیه قرآن میتواند تمام سر و دستها و بخشی از ساق پا باشد. شاهد این مطلب روایات هستند. البته ساق پا در روایات نیامده و اگر بخواهیم روی مفاد ادله متمرکز شویم، ساق پا در آنها ذکر نشده است.
واژه غیر متبرجات بالزینه یعنی زنها تبرج با زینت نداشته باشند و قصدشان خودنمایی و بروز و ظهور با زینت نباشد. برداشت اول از این واژه این است که بعضی از مفسرین مثل زمخشری در کشّاف میفرماید مراد از غیر متبرجات بالزینه یعنی زینتهایشان را آشکار نکنند. یعنی اگر قرار است روسری را کنار بزند و وضع و کشف ثیاب کند، در حالی باشد که اظهار زینت نکند. یعنی میشود حالِ از خود زنها، یعنی این زنها در حالی باشند که تبرج به زینت نکرده باشند. در چه زمانی تبرج به زینت نکرده باشند؟ بعد از اینکه وضع ثیاب میکنند، تبرج به زینت نداشته باشند.
برداشت دوم از این واژه این است که با خود برداشتن و وضع ثیاب قصد تبرج به زینت نداشته باشند. یعنی با خود وضع ثیاب قصدشان تبرج نباشد. به تعبیر برداشت اول بعد از وضع ثیاب و به تعبیر برداشت دوم در حین وضع ثیاب است. در این برداشت دو احتمال وجود دارد. البته خلاصه مطلب این است که این زنها حق تبرج به زینت را ندارند چه از باب برداشت اول و چه از باب برداشت دوم. مثلاً دستبند، گردنبند و خلخال داشته باشند و بخواهند با این کار تبرج کنند که این، قدر متیقن است.
روایات 2 طایفه هستند.
طایفه اول روایاتی است که فقط اجازه میداد جلباب را کنار بزنند. صاحب جواهر این روایت را تعبیر به خبر میکند چون محمدبن فضیل در این روایت وجود دارد و بعضیها ایشان را توثیق و بعضیها ایشان را تضعیف میخوانند و امر دائر بین توثیق و تضعیف است. مشهور رجالین میگویند در تعارض بین جرح و تعدیل، جرح بر تعدیل مقدم است ولو جرح هم مقدم نباشد، اما قدر متیقنی است که تعدیل هم مقدم نیست، لذا نمیشود عمل کرد و حکماً جرح بر تعدیل مقدم میشود.
به تعبیر دیگر دست ما بسته است و نمیشود عمل کرد. بنابراین از این جهت این روایت مشکل پیدا میکند. زنهایی که شوهر دارند، نگاه کردن به موهای آنها حرام شده و زنهایی که شوهر ندارند، ابتدا به هیجان میآیند و هیجان زمینهساز فساد است و دخول در چیزهایی که نه حلال است و نه مناسب و هر چیزی که شبیه به مو باشد، مثل بعضی از قسمتهای دیگر بدن، إلا مقداری که خدای متعال در سوره نور آیه 60 فرموده موهای مثل این زنها، پس این روایت هم جزء روایات طایفه اول است.
ولی نکته این روایت این است که سند این روایت مشتمل بر محمدبن سنان است و نسبت به این شخص اختلاف است، ولی از نظر ما وثاقت ایشان محذوری ندارد و محرز است. اشکال کار این است که حضرت میفرماید جلباب در عرف آن زمان پوشاننده موی سر نبوده که با کنار رفتنش موها کاملاً دیده شود، بلکه مقنعه و خمار و روسری پوشاننده موی سر بوده و جلباب اشکال ندارد و همین مسئله شاید صاحب عروه را به تردید انداخته است. لذا ایشان میفرماید بعضی از موهایشان مثل قسمت جلوی سر.
ولی بنا بر روایات طایفه اول و دوم، استفاده میشود که مجموعه موهای این زنها هم اشکال ندارد. ممکن است بگوییم اینها کسانی بودند که جلبابشان تنها ساتر سر بوده، ولی در عرف آن زمان فقط جلباب نبوده و روسری یا مقنعهای داشتند که روی جلباب میانداختند. ولی جلباب، خود مقنعه و روسری نباشد، بلکه جلباب ملحفه یا پوشش بلندتری باشد که بالای روسری قرار بگیرد. یعنی بعضیها جلباب را به پیراهن، بعضیها به لباس بلند و گشاد و بعضیها به مقنعه، ملحفه، عذار و رداء معنا کردهاند.
طایفه دوم، روایاتی هستند که هم جلباب و هم خمار را میتوانند کنار بزنند. البته اگر همینها هم سعی بر پیشه کردن عفاف کنند، برایشان بهتر است. لذا حضرت در این روایت میفرماید برایشان بهتر است که این کار را نکنند. روایت بعدی باب 110 حدیث 5 که میفرماید به حضرت نامه نوشتند و در مورد حد القواعد من النساء سؤال کردند و در این روایت ذراع هم اضافه شده است.
اشکال کار این است که در این روایت علیبن احمدبن یونس کیست؟ در مختوت تهذیب نام علیبن احمدبن یونس آمده، ولی در سند اصلی تهذیب نام علیبن احمد أن یونس آمده، یعنی در اینجا میشدند 2 نفر. اشکال کار این است که علیبن احمدبن یونس در کتب رجال شناخته شده نیست، لذا احتمالی که هست این است که علیبن احمد أن یونس باشد.
نفر بعدی حسین است که این شخص باید کسی باشد که به معصومی که محل کلام بوده نامه نوشته و از آن معصوم در مورد قواعد من النساء و ذراع سؤال کرده است. در اینجا سؤال در مورد القواعد من النساء اشکالی ندارد، مشکل در مورد ذراع است که ذراع را هم اضافه کرده است.
این حسین یقیناً امام حسین(علیهالسلام) نیست و ناظر به معصوم دیگری است و هر معصوم دیگری هم باشد، اشکال ندارد. اما اشکال کار این است که این حسین کیست؟ و چون هویت این شخص مشخص نیست، لذا این روایت مشکل دارد. طبعاً القواعد من النساء به اقتضای حالشان روسری و جلباب بوده و طبع قضیه این است که مقداری از ساعد و ساق پا کنار میرفته و این مقدار جایز است، اما فراتر از این مقدار علیالقاعده محل کلام نیست و البته آیه قرآن میفرماید اگر عفاف پیشه کنند برایشان بهتر است.