درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1400/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه شعائر/ بررسی موانع تعظیم شعائر / بدعت و خرافه

موانع تعظیم شعائر

یکی از موانع تعظیم شعائر- آنچه که به عنوان شعائر انگاشته می‌شود- بدعت است و کسانی که در این مقام بر می‌آیند، اهل بدعت هستند و اهل بدعت داخل در کفر هستند و باید با آنها به تمام معنا مقابله کرد. بدعت یعنی ادخال ما لیس من الدین فی الدین و یا ادخال ما لایعلم أنه من الدین فی الدین. در ما نحن فیه فرض این است که مواردی را که در بحث شعائر اقامه می‌کنیم، از دین هستند، پس بدعت نیستند. از دین بودنشان:

تارتاً خصوصاً به اعتبار تأیید خود مورد شعائر است.

اخری به اعتبار دلالت عموماتی بر این موارد است و حجیت و عدم محذور بودن را از آن عمومات استفاده می‌کنیم.

کتاب البدعه دراسه موضوعیه لمفهوم البدعه و تطبیقاتها علی ضوء منهج اهل البیت، نوشته شیخ جعفر محمد علی الباقری مفصل‌ترین کتاب در زمینه بدعت است. ایشان در این کتاب از صفحه 457 به بعد این بحث را بیان می‌کنند: دور اهل البیت فی مواجهه الابتداع، اهل بیت (علیهم السلام) چه نقشی در برابر بدعت‌ها ایفا کردند؟

مبارزه اهل بیت (علیهم السلام) با بدعت

1- الجبر و التفویض و القضاء و القدر. ایشان در این زمینه به 23 مورد اشاره می‌کنند.

2- مقوله قیاس و رأی که از بدعت‌ها بوده و اهل بیت (علیهم السلام) با آن مبارزه کرده‌اند. ایشان در این زمینه به 29 مورد اشاره می‌کنند. البجلي عن أبان بن تغلب قال‌ قلت لأبي عبد اللَّه ع ما تقول في رجل قطع إصبعا من أصابع المرأة كم فيها قال عشر من الإبل قلت قطع اثنين قال عشرون قلت قطع ثلاثا قال ثلاثون قلت قطع أربعا قال عشرون قلت سبحان اللَّه يقطع ثلاثا فيكون عليه ثلاثون و يقطع أربعا فيكون عليه عشرون إن هذا كان يبلغنا و نحن بالعراق فنبرأ ممن قاله و نقول الذي جاء به شيطان فقال مهلا يا أبان هذا حكم رسول اللَّه ص إن المرأة تعاقل الرجل إلى ثلث الدية فإذا بلغت الثلث رجعت إلى النصف يا أبان إنك أخذتني بالقياس و السنة إذا قيست محق الدين.

3- بدعت تشبیه و تجسیم. خدای متعال شبیه بشر باشد و جسمیت داشته باشد و یا از جهات مختلف شبیه بشر باشد. عن امیرالمؤمنین فی وصفه تعالی لَا تَصْحَبُهُ الْأَوْقَاتُ وَ لَا تَضَمَّنُهُ الْأَمَاكِنُ وَ لَا تَأْخُذُهُ السِّنَاتُ وَ لَا تَحُدُّهُ الصِّفَاتُ وَ لَا تُقَيِّدُهُ الْأَدَوَاتُ سَابَقَ الْأَوْقَاتِ كَوْنُهُ وَ الْعَدَمَ وُجُودُهُ وَ الِابْتِدَاءَ أَزَلُهُ بِتَشْعِيرِهِ الْمَشَاعِرَ عُرِفَ أَنْ لَا مَشْعَرَ لَهُ وَ بِتَجْهِيرِهِ الْجَوَاهِرَ عُرِفَ أَنْ لَا جَوْهَرَ لَهُ وَ بِمُضَادَّتِهِ بَيْنَ الْأَشْيَاءِ عُرِفَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَيْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا قَرِينَ لَهُ ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ وَ الْجَلَايَةَ بِالْبُهَمِ ...

ایشان به نفی رؤیت اشاره می‌کنند. (829) 1- محمّد بن يعقوب الكلينيّ (رحمه الله): محمّد بن أبي عبد اللّه، عن عليّ ابن أبي القاسم، عن يعقوب بن إسحاق، قال: كتبت إلى أبي محمّد (عليه السلام) أسأله كيف يعبد العبد ربّه، و هو لا يراه؟ فوقّع (عليه السلام): يا أبا يوسف! جلّ سيّدي و مولاي، و المنعم عليّ، و على آبائي أن يرى. قال: و سألته هل رأى رسول اللّه (صلى الله عليه و آله و سلم) ربّه؟

فوقّع (عليه السلام): إنّ اللّه تبارك و تعالى أرى رسوله بقلبه من نور عظمته ما أحبّ‌.

4- تأویل ظواهر احادیث دال بر تشبیه و تجسیم. مثلاً حسین بن خالد می‌گوید‌ قال قلت للرّضا (ع): يا ابن رسول اللّه، إنّ الناس يروون أنّ رسول اللّه (ص) قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق آدم على صورته. فقال: قاتلهم اللّه! لقد حذفوا أوّل الحديث. إنّ رسول اللّه (ص) مرّ برجلين يتسابّان، فسمع أحدهما يقول لصاحبه: قبّح اللّه وجهك و وجه من يشبهك! فقال (ص) له: يا عبد اللّه، لا تقلّ هذا لأخيك، فإنّ اللّه عزّ و جلّ خلق آدم على صورته، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند وقتی می‌گویی خدای متعال صورت تو را قبیح و زشت کند یعنی انگار حضرت آدم (علیه السلام) را نفرین می‌کنی و به او فحش می‌دهی چون خدای متعال حضرت آدم (علیه السلام) و همه بنی آدم را شکل دوستت خلق کرده است. این حدیث یکی از مواردی است که حضرت (علیه السلام) بیان کردند و جلوی احادیثی که ظاهرش تشبیه و تجسیم بود، می‌گرفتند و ارشاد می‌کردند. ایشان در این زمینه به 6 مورد اشاره کرده‌اند.

5- تصوف و رهبنه (راهبیت). یکی از چیزهایی که معمولاً با آن سعی می‌شد در مقابل ائمه (علیهم السلام) قد علم کند، بحث تصوف بود و اهل بیت (علیهم السلام) کمال مبارزه را با بحث تصوف داشتند. افرادی مثل آیت الله صافی گلپایگانی در بحث تصوف کتاب نوشته‌اند، میرزا جواد آقا تهرانی هم کتابی دارند با عنوان عارف و صوفی چه می‌گوید.

دخل على الرضا بخراسان قوم من الصوفية فقالوا له : إن أميرالمؤمنين المأمون نظر فيما ولاه الله تعالى من الامر فرآكم أهل البيت أولى الناس بأن تؤموا الناس ، ونظرفيكم أهل البيت فرآك أولى الناس بالناس ، فرأى أن يرد هذا الامرإليك والامة تحتاج إلى من يأكل الجشب ويلبس الخشن ، ويركب الحمار ، ويعود المريض ، قال : وكان الرضا 7 متكئا فاستوى جالسا ثم قال : كان يوسف 7 نبيا يلبس أقبية الديباج المزورة بالذهب ويجلس على متكئات آل فرعون ويحكم ، إنما يراد من الامام قسطه وعدله : إذا قال صدق ، إذا حكم عدل ، وإذاوعد أنجز ، إن الله لم يحرم لبوسا ولامطعما ، وتلا «قل من حرم زينة الله التي أخرج لعباده والطيبات من الرزق».

6- مبارزه و مواجهه با حرکت غلات. اینطور نیست که هر کس که 4 مقام از مقامات اهل بیت (علیهم السلام) را بیان کرد، او را متهم به غلو کنیم.

یکی از حرف‌ها، اشکالات و یا یکی از موانعی که بر تعظیم شعائر بود، این ادعا بود که اینها سر از بدعت در می‌آورد. چیزی که به خصوصه و یا تحت العموم شامل ادله شرع نشود و بلکه به تعبیر دیگر ادله شرع آنها را انکار کند، می‌شود بدعت اما اگر حجیت چیزی را به خصوصه و یا بالعموم از دلیل شرعی استفاده کردیم، بدعت نیست. مثلاً مگر به خانه کعبه تبرک نمی‌جویید؟ یا مگر زن و فرزندانتان را نمی‌بوسید؟ یا مگر سوار هواپیما نمی‌شوید؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سوار هواپیما نمی‌شدند. این را چگونه توجیه می‌کنید؟ در آن زمان مرکب سواری، اسب و شتر و امثالهم بوده و الان هواپیما و ماشین و امثالهم است. چطور این را مصداق بدعت نمی‌دانید و می‌گویید مصداق سوار شدن مختلف است؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با شتر طواف می‌کردند ولی در مورد ویلچر می‌گویید هیچ محذوری برای طواف کردن نیست. آن زمان ویلچر نبود و شما می‌گویید شتر موضوعیت ندارد و ویلچر هم در تحت عنوان عامی که می‌شود با آن طواف کرد، قرار می‌گیرد. چطور ویلچر، ماشین، هواپیما و امثالهم محذوری ندارد، پس اظهار حزن و اندوه هم تارتاً با اشک و گریه و اخری با حالات دیگر که یکی از آن حالات پوشیدن لباس سیاه است، اشکالی ندارد. اگر چیزی واقعاً بدعت به معنای اصطلاحی بود، ما هم می‌گوییم نباید باشد اما فرض این است که می‌گوییم تک‌تک این موارد سر از بدعت در نمی‌آورد.

دومین مانع در امر تعظیم شعائر این است که آیا اینها سر از خرافه در نمی‌آورد؟ شاید کسی بگوید شعائر خرافه است و اسلام با خرافه مخالف است پس تعظیم شعائر چون سر از خرافه در می‌آورد، ممنوع است. خرافه را باید ترک کرد و با آن مبارزه کرد و کنار زد. خرافه در لغت سخنی است که به خاطر عدم مطابقت با واقع و یا عدم تصدیق آن سخن توسط مردم در آن دروغ باشد، از بس که از غرایب است.

معانی خرافه در عرف

1- المعان المتوهم أو المتخیل، معانی که تخیل و توهم کرده است. اینها اصلاً ارتباطی به واقع ندارند. کالذی یتصور أن خالق الکون هو الصنم، کسی که می‌گوید خالق هستی بت است یعنی توهمی کرده که واقعیت ندارد. شعور و قدرت شاعر بر نظم شعر ناشئه من جنی شعر، اگر شاعر می‌تواند شعر بگوید به خاطر این است که یک جن که در کار شعر بوده در ذهن او رفته و او الان شعر می‌گوید.

2- المعان الباطله، معنای باطل چه ناشی از وهم، یا عادات و یا تقالید و چه از افکاری که بین صحیح و باطل هستند، تشکیل شود مثل اعتقاد به سنویت (خدای خوبی و خدای بدی).

3- کل ما لادلیل علیه من عقل أو شرع فهو خرافه، چیزی که نه عقل و نه شرع آن را تأئید نکند. لأنه یکون حدیثاً مکذوبا و إن الستملحه الناس، اگرچه مردم بگویند چیز خوبی است ولی اگر تأئید عقل و شرع را نداشته باشد، می‌شود خرافه.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo