درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1401/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه شعائر/ بررسی مصادیق شعائر / بکاء بر میت

 

در ضمن جلسات متعدد بیان کردیم که شعائر، شعیره، شعائر مضاف به الله و دین و اسلام و امثالهم یعنی چه، آیات مربوط به بحث شعائر را مطرح کردیم، معنای تعظیم شعائر و اهانت به شعائر را گفتیم و گفتیم تعظیم شعائر مطلوبیت یا رجحان دارد- اعم از وجوب یا ندب که یقیناً مطلوبیت دارد- ولی آیا واجب است یا خیر؟ گفتیم قدر متیقن اگر ترک تعظیم سر از اهانت درآورد، پس تعظیم قطعاً واجب است اما اگر ترک تعظیم سر از اهانت درنیاورد، ممکن است واجب نباشد اما لااقل مستحب است؛ مگر اینکه باز ترک این واجب سبب شود آن شعیره روی زمین بماند و انجام نشود که در این صورت بسیاری قائل به وجوب کفائی آن هستند.

پس تعظیم شعائر واجب یا مستحب است و اهانت به شعائر قطعاً حرام است. ولی اگر به نیت اهانت ترک نکرده و تنبلی کرده، در اینجا اگر تنبلی کردن سبب شود که آن شعیره تعظیم نشود و نتیجه تعظیم نشدن طبعاً اهانت خواهد بود، لااقلش وجوب کفائی است.

پس یا واجب کفائی، یا واجب عینی یا مستحب عینی است و در هر حال تعظیم شعائر نه تنها مرجوح نیست بلکه یقیناً راجح است.

تا اینجا بحث بر سر این بود که آیا فلان شیء شعیره است یا نیست، وإلا مسئله حکماً کاملاً روشن است.

مصداق‌های شعیره

بکاء

از امروز می‌خواهیم مصداقی و موردی وارد بحث شعیره شویم و اولین مصداق مسئله بکاء است. در مسئله بکاء و گریه، عامه مسلمانان گریه بر فراغ اموات و از دنیا رفتن عزیز را مرجوح نمی‌دانند و تنها گروهی که در واقع بدون قید و شرط گریه بر اموات را مرجوح می‌دانند وهابیت هستند. وهابیت- این پدیده شومی استعماری- که سنگ بنای افکارشان مبتنی بر القائات ابن تیمیه (قرن هشتم) و بعد محمد بن عبدالوهاب بوده، می‌گویند گریه بر اموات بدعت است و این در شریعت نیست، پس گریه بر اموات- اعم از اهل بیت (علیهم السلام) و خوبان عالم که وارد در تعظیم شعائر باشد و یا اصلاً ربطی به تعظیم شعائر نداشته باشد- حرام است. یعنی بحث گریه اعم از بحث شعائر و غیر آن است.

لذا بحث گریه بر اموات را در اول قرار دادیم تا معلوم باشد که این بحث دو جهتی است؛ یعنی اگر میت از خوبان الهی باشد، گریه بر او داخل در تعظیم شعائر است ولی اگر میت از خوبان الهی نباشد و مثلاً یک عزیزی است که از دست رفته، در اینجا اثبات تعظیم شعیره سخت است ولی فی حد ذاته امر راجحی است. پس بحث ما اعم است.

ما در این زمینه می‌گوییم بشر از نظر عواطف بشری ذاتاً عاطفه دارد. عقلاء عالم می‌گویند ما عواطف و احساسات داریم و طبیعی است که اگر چیزی مورد علاقه انسان باشد و از او جدا شود، برای آن تأسف و تحسر می‌خورد. مثلاً شما مطالب و نکات ارزشمندی را جمع‌آوری کردید و در یک دفتر نوشتید اگر آن دفتر گم شود، آیا برای فقدان و از دست دادن این دفتر تأسف نمی‌خورید؟ بله. اشیائی که برای انسان محترم و عزیز هستند، اگر از دست انسان بروند علی القاعده به انسان حالت رقت قلب دست می‌دهد و انسان ناراحت و متأسف و متأثر می‌شود حال اگر این اشیاء تبدیل به اشخاص شود- مخصوصاً اشخاصی که برای انسان عزیزتر هستند- و از دست بروند، تأسف انسان بیشتر می‌شود. مثلاً اگر انسانی فرزند خود را از دست بدهد، تأسف بسیار به بار می‌آورد و راه خالی شدن از این تأسف یا اثر این تأسف عمیق گاهی این است که اشک از چشمان انسان جاری می‌شود و انسان طبعاً گریه می‌کند و این گریه فعل و انفعال طبیعی تأسف فراوان است.

گاهی انسان می‌شنود که داماد مغازه‌دار محل در سن جوانی از دنیا رفت و در این حال شاید انسان بگوید عجب! خدای متعال رحمتش کند تازه داماد شده بود و انسان متأثر می‌شود. ولی اگر خود مغازه‌دار که او را می‌شناختیم از دنیا برود، تأسف انسان بیشتر می‌شود و اگر کسی که از دنیا رفته به انسان نزدیک‌تر باشد، طبعاً تأسف انسان بیشتر می‌شود و گریه هم می‌کند.

پس بکاء در واقع بیانگر نهایت و شدت تأسف و تأثر انسان در فقدان آن عزیز است و اتفاقاً از نظر عرف عقلاء عالم و از نظر روال عادی حالات، خصوصیات و روحیات انسانی این مسئله کمال انسان است نه نقص انسان.

وهابیت می‌گویند نباید در مقابل نص، اجتهاد کنیم. مائیم که می‌بینیم این بدعت است؛ مثلاً اصحاب در کجا چنین کاری کردند و لذا ما می‌گوییم گریه بر اموات بدعت است!

طبعاً برای پاسخ به این مناقشه اگر انسان گریه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و گریه بعضی از صحابه را به عنوان سند در بحث بیاورد، تمام است. چون مگر فعل پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حجت نیست؟ بله. شما که فعل صحابه بما هم صحابه را حجت می‌دانید- البته ما نه به نحو مطلق قائل به عدالت صحابه بما هم صحابه هستیم و نه قائل هستیم که اجتهاد صحابه به ما هم صحابه، به درد ما می‌خورد- ولی از نظر شما صحابه کلهم عدول و عادل هستند و فعل صحابه را هم حجت می‌دانید. پس ما در مقابل این سخن همین که از فعل پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ملاک، نمونه و شاهد بیاوریم و برای اثبات مطلب از فعل صحابه استفاده کنیم، کافیست.

البته باید این فرض پیشین را هم داشته باشیم که ما گفتیم حتی اگر فعل پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه را هم به عنوان شاهد نمی‌داشتیم، شاهد نداشتن دلیل بر عدم جواز نبود تا چه برسد به اینکه شاهد هم داریم و نمونه‌هایش را هم می‌گوییم.

مثال اول: ابن عباس در مسند احمد، جلد اول، صفحه 335 از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که حضرت (علیه السلام) می‌فرمایند مهما یکن من القلب و العین فمن الله و الرحمه، هر چه از قلب و چشم بیرون بیاید از خدای متعال و رحمت است. و مهما یکن من الید و اللسان فمن الشیطان، هر چه از دست و زبان باشد از شیطان است. البته ما قائل نیستیم که اگر چیزی از دست و زبان بیرون بیاید حرف شیطانی باشد و ممکن است انسان از دست هم در راه همان میت عملی انجام دهد و یا ممکن است زباناً هم شکوه‌ای نکند و کمالات آن میت را اظهار کند و بر فقدانش تأسف بخورد. ولی ما می‌خواهیم بگوییم خصم را به آنچه که خودش گفته، الزام می‌کنیم. اگر قلب تأسف بخورد و از چشم اشک جاری شود و انسان گریه کند، می‌گویند فمن الله و الرحمه.

مثال دوم: هم بخاری و هم مسلم نقل می‌کنند که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عزیز خود را از دست دادند و شروع به گریه کردند. سعد بن معاذ به حضرت (علیه السلام) گفت این چه حالی است ای رسول خدا؟ ایشان فرمودند هذه رحمه جعله الله فی قلوب عباده، خدای متعال این رحمت را در قلب بندگانش قرار داده است. و إنما یرحم الله من عباده الرحمائه، و خدای متعال بندگان مهربانش را مورد مهر قرار می‌دهد. اگر رحمت خدای متعال بخواهد شامل حال کسی شود، او کسی است که خدای متعال او را مورد رحمت خود قرار داده است. پس این گریه بر فقدان اموات نه تنها بد نیست بلکه از روحیه رحمت، رحم و مهربانی ناشی می‌شود و اتفاقاً با این کار سبب می‌شود که انسان مورد رحمت خدای متعال واقع شود.

مثال سوم: سنن بیهقی، جلد 4، صفحه 70 و تاریخ بغداد جلد 7، صفحه 279 می‌گویند زار الرسول قبر أمه و بکاء علیها و ابکاء من حوله، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبر مادرشان- حضرت آمنه (سلام الله علیها)- را زیارت کردند و آنقدر گریه کردند که افرادی را که در اطراف ایشان بودند هم به گریه انداختند یعنی معلوم می‌شود گریه‌ای بوده که کاملاً واضح و ظاهر بوده است. ولی وهابیت می‌گویند نباید به زیارت قبور رفت حتی زیارت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و باید بگوییم زیارت مسجد. در صورتی که تصریح است.

مثال چهارم: گریه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در صحیح بخاری بر فراغ پسرشان- ابراهیم. در بعضی از نقل‌ها آمده که عبدالرحمن بن عوف اشکال کرد ولی در بعضی از نقل‌ها آمده که مدعی دوم خلافت- عمر- با تندخویی اشکال کرد و گفت این چه حالی است و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند این نشان دهنده مهر است و بیشتر گریه کردند و این جمله معروف را فرمودند که إن العین تدمع، چشم گریه می‌کند و اشک می‌ریزد. و القلب یحزن، قلب انسان محزون می‌شود. و لانقول إلا ما یرضی ربنا، اما ما غیر از آنچه که رضایت خدایمان در آن است نمی‌گوییم. در اینجا صنعت التفات را ایجاد کردند یعنی در ابتدا با یک لحن صحبت کردند و به یکباره لحن گفتگو عوض شد. و إنا بفراغک یا ابراهیم لمحزونین، حتی شاید می‌خواهند بگویند نه تنها این گریه ما خوب است بلکه این میت حرف ما را می‌شنود. لذا می‌فرمایند إنا بفراغک یا ابراهیم (هم حرف کاف خطاب در کلمه بفراغک و هم یاء منادا قبل از کلمه ابراهیم). پس حزن و گریه خوب است.

پس مثال‌های اول و دوم قول پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، مثال سوم عمل پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مثال چهارم قول و عمل معاً شد؛ یعنی هم گریه کردند، هم فرمودند ما حزن داریم و هم از گریه خود دفاع کردند.

مثال پنجم: الاستیعاب کتاب معروفی است. در این کتاب از احمد حنبل و غیر او نقل شده است. این کتاب نقل می‌کند که بعد از اینکه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در احد دیدند که هر کسی آمد و شهید خود را برد، فرمودند لکن حمزه لابواکی له، هر کسی یک گریه کننده‌ای دارد اما عمو جانم حضرت حمزه هیچ گریه کننده‌ای ندارد. در اینجا تا زن‌ها این سخن را از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدند، آمدند و برای گریه کردن بر حضرت حمزه مجلس تشکیل دادند.

این مثال را از این جهت آوردیم که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نه تنها قولاً و فعلاً صحه گذاشتند بلکه حتی در دیگران هم برای انجام این عمل ایجاد انگیزه کردند و به خاطر همین زن‌ها جمع شدند و شروع به گریه کردن بر حضرت حمزه کردند. اتفاقاً این مثال را مسند احمد از قول عبدالله بن عمر، طبری (در تاریخش)، ابن اثیر (در الکامل فی الزیاراتش) و امثالهم دارند و قابل انکار نیست. پس پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به گریه بر اموات هم ترغیب کرده‌اند.

مثال ششم: غیر از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خوبان عالم هم از جمله حضرت زهرا (سلام الله علیها) اینگونه بودند. در کتاب الاستیعاب وقتی خبر شهادت جعفر بن ابی طالب به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، اسماء بنت عمیس- همسر جناب ابی طالب- خدمت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او تسلیت گفتند و بعد حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم وارد شدند و شروع به گریه کردند و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند بر چنین جعفری سزاوار است که همه بگریند. یعنی فعل حضرت زهرا (سلام الله علیها) و همچنین قول پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم).

مثال هفتم: وقتی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفتند حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمدند و کنار قبر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مشتی از خاک قبر حضرت (علیه السلام) را بر سر و صورت خود پاشیدند و گریه می‌کردند و این اشعار را سرودند:

ماذا على المشتم تربه أَحمد    أَن لایشم مدى الزمان غوالیا

چه اشکالی است بر کسی که وقتی تربت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را استشمام می‌کند دیگر بعد از او اشیاء ارزشمند را استشمام نکند، بعد از امروز هیچ عطری را استشمام نکند.

صبت علی مصائب لو أَنها    صبت على الأَیام صرن لیالیا

مصیبت‌هایی بر من فرو ریخته است، که این مصائب دارند نهایت مصیبت را بر خودشان فرمایش می‌کنند.

مثال هشتم: گریه امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر فراغ حضرت زهرا (سلام الله علیها) و بعضی از اصحابشان.

سؤال: اگر قول پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فعل پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، تأکید پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و فعل بعضی از اصحاب درجه اول پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)- شما لااقل امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در مقام بحث، جزء اصحاب می‌دانید و این مقدار قطعی است آیا اینها حجیت دارد؟ بله. البته از نظر عملی سنی‌ها هم آنطور که ما گریه داریم، ندارند.

سؤال: منشأ آن از کجا ناشی شده است؟ آیا منشأ آن فقط حرف‌های محمد بن عبدالوهاب یا ابن تیمیه است؟ این حرف‌ها آن را تشدید کرده ولی منشأ آن در مطالب گذشته هم بوده از جمله آنها طبری- بیشتر اینها نشان می‌دهد که عمر این کار را سبب شده است.

دلیل اول برای مانعین که سیره عمر است!

1- سعید بن مسیب بحث وفات ابوبکر را نقل می‌کند. تاریخ طبری، جلد 4، حوادث سال 13، ذکر و وفات ابی‌بکر. می‌گوید عایشه بر وفات پدرش- ابوبکر- اقامه عزا کرد؛ یعنی معلوم می‌شود که مجلسی ترتیب داده بود- مگر عایشه همسر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست؟ مگر همسر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را جزء صحابه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی‌دانید؟ عمر به خانه عایشه آمد و مانع گریه زن‌ها شد ولی زن‌ها دست بردار نبودند. عمر به یک نفر گفت داخل خانه برو و دختر ابوبکر را نزد من بیاور، عایشه شنید و فهمید که او می‌خواهد چه کند و گفت اگر دست بر نداری همه خانه را بر سرت می‌شورانم؛ یعنی این جمع را در مقابلت بسیج می‌کنم. عمر دوباره به آن شخص گفت به داخل خانه برو چون خودم به تو اجازه دادم و آن شخص به داخل رفت ولی خواهر ابوبکر- ام فروه- را بیرون آورد. عمر چند ضربه تازیانه به او زد و زن‌ها ترسیدند و پراکنده شدند و به این ترتیب مانع گریه آنها شد. ولی سنی‌ها خودشان نقل کردند که عایشه مجلس عزا تشکیل داد و همراه با زن‌های دیگر گریه می‌کرد.

2- مسند احمد، جلد اول، صفحه 335. رقیه دختر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود بلکه دختر خواهر حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بود و در خانه حضرت خدیجه (سلام الله علیها) نگهداری می‌شد- در آن زمان رسم بر این بود که در زمان خشکسالی افرادی که متمکن بودند بچه‌های خانواده‌هایی را که در عسر و حرج زندگی می‌کردند به خانه خود می‌بردند و از آنها نگهداری می‌کردند. حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هم دو دختر خواهر خود را به منزل خود بردند و وقتی سنی‌ها می‌گویند عثمان بعداً با این دو ازدواج کرد و لقب ذوالنورین به آنها داد، این دو در واقع دختران پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نبودند بلکه دخترهای خواهر حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بودند. رقیه از دنیا رفت و زن‌ها بر او گریه می‌کردند و عمر- زمان حیات پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود- با تازیانه آمد که آنها را بزند و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند آنها را به حال خود بگذار تا گریه کنند و هم خودشان و هم حضرت زهرا (سلام الله علیها) در کنار پدرشان بر سر قبر او نشسته و گریه می‌کردند.

پس یک جهت برای نهی از این مطلب کار عمر است و ما هم می‌گوییم به فرض که عمر اینگونه باشد که هست، آیا قول و فعل او برای ما حجت است یا قول و فعل پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام)؟ معلوم است که این می‌شود اجتهاد در مقابل نص.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo