درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1402/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه شعائر / بررسی مصادیق شعائر / تقیّه / موارد تقیه حرام

کلام ما در موارد حرمت تقیه بود

مورد اول: مستلزم فساد در دین و تزلزل اسلام و محو شعائر و تقویت کفر شود و هر چه که حفظ آن نزد شارع از حفظ نفس و مال و عرض مهمتر باشد.

ادله

روایت مسعده بن صدقه بیان شد و در بررسی سندی به مسعده رسیدیم که برخی گفتند که سنی است و ما راه‌هایی برای وثاقت آن بیان کردیم و به اینجا رسیدیم که آیت الله شبیری قرائنی اقامه کردند بر اینکه مسعدة ابن صدقه و زیاد یکی هستند.

قرینه اول

در تعدادی از روایات در بعض کتب از مسعده ابن صدقه و در بعض کتب دیگر از مسعدة بن زیاد نقل شده است پس این دو مسعده یک نفر هستند و این روایات به هفت روایت می‌رسد.

مناقشه بر این قرینه

ما سیصد روایت از مسعده ابن صدقه داشته باشیم و صد روایت از مسعده ابن زیاد باشد، 7 روایت مشترک دال بر وحدت این دو مسعده نیست پس این علامت اشتراک نیست.

قرینه دوم

اسم هر دو مسعده است و راوی هم یکی است؛ اسم و راوی یکی هستند (هارون بن مسلم از هر دو اسم نقل کرده است که دال بر وحدت مروی عنه است)

مناقشه

ما سه راوی داریم که اسمشان و اسم پدرشان و اسم راوی از آن‌ها نیز یک نفر است و آن معاویة ابن وهب است و راوی از یک نفر هستند و در یک طبقه هم هستند و دال بر وحدت آنها نیست.

قرینه سوم

این دو اسم کثیرا از امام صادق نقل می‌کنند و روایت را به پیامبر می‌رسانند.

مناقشه

ممکن است هر دو هم درس باشند و قرینه قطعیه وحدت این دو اسم نیست.

قرینه چهارم

این دو متحد در لقب هستند.

مناقشه

مسعده ابن زیاد ملقب به ربعی است در رساله ابی غالب زراری در امالی طوسی و در محاسبه النفس سید بن طاووس و اربعین شهید اول، و مسعده ابن صدقه ملقب به عبدی است.

بله با توجه به مجموع قرائن و ادله و مطالب به دست می‌آید مسعدة ابن صدقه ثقه است و عدم بیان ضعف از فردی کثیر الروایة مشخص می‌شود فرد ثقة است.

روایت دوم (رجال کشی جلد 1 صفحه 207)

364 نَصْرُ بْنُ الصَّبَّاحِ، قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو یعْقُوبَ إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِی، قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیلِ، قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی الْهَمْدَانِی، قَالَ حَدَّثَنِی دُرُسْتُ بْنُ أَبِی مَنْصُورٍ، قَالَ: کنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی (ع) وَ عِنْدَهُ الْکمَیتُ بْنُ زَیدٍ، فَقَالَ لِلْکمَیتِ: أَنْتَ الَّذِی تَقُولُ: فَالْآنَ صِرْتُ إِلَی أُمَیةَ وَ الْأُمُورُ إِلَی مَصَائِرَ قَالَ قَدْ قُلْتُ ذَاک فَوَ اللَّهِ مَا رَجَعْتُ عَنْ إِیمَانِی وَ إِنِّی لَکمْ لَمُوَالٍ وَ لِعَدُوِّکمْ لَقَالٍ‌وَ لَکنِّی قُلْتُهُ عَلَی التَّقِیةِ، قَالَ: أَمَا لَئِنْ قُلْتَ ذَلِک أَنَّ التَّقِیةَ تَجُوزُ فِی شُرْبِ الْخَمْر.[1]

کمیت نباید بنی امیه را مدح بلیغ می‌کرد مخصوصاً از جانب کمیت مشهور. نباید طوری مدح از مخالفین کرد که سبب تزلزل دین شود.

روایت سوم (احتجاج جلد 2 صفحه 236 ابومنصور)

وبهذا الإسناد عن أبی محمد العسکری علیه السلام أنه قال: لما جعل المأمون إلی علی ابن موسی الرضا علیه السلام ولایة العهد، دخل علیه آذنه فقال: إن قوما بالباب یستأذنون علیک، یقولون: (نحن من شیعة علی علیه السلام). فقال: أنا مشغول فاصرفهم! فصرفهم إلی أن جاءوا هکذا یقولون ویصرفهم شهرین، ثم أیسوا من الوصول فقالوا: (قل لمولانا إن شیعة أبیک علی بن أبی طالب علیه السلام قد شمت بنا أعداؤنا فی حجابک لنا، ونحن ننصرف عن هذه الکرة، ونهرب من بلادنا خجلا وأنفة مما لحقنا، وعجزا عن احتمال مضض ما یلحقنا من أعدائنا). فقال علی بن موسی علیهما السلام: إئذن لهم لیدخلوا، فدخلوا علیه فسلموا علیه فلم یرد علیهم، ولم یأذن لهم بالجلوس، فبقوا قیاما.

فقالوا: یا بن رسول الله ما هذا الجفاء العظیم، والاستخفاف بعد هذا الحجاب الصعب، أی باقیة تبقی منا بعد هذا؟
فقال الرضا علیه السلام: اقرؤا: (وما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم ویعفو عن کثیر) والله ما اقتدیت إلا بربی عز وجل وبرسوله وبأمیر المؤمنین ومن بعده من آبائی الطاهرین علیهم السلام، عتبوا علیکم فاقتدیت بهم. قالوا: لماذا یا بن رسول الله؟
قال: لدعواکم أنکم شیعة أمیر المؤمنین! ویحکم إن شیعته: الحسن والحسین وسلمان، وأبو ذر، والمقداد، وعمار، ومحمد بن أبی بکر الذین لم یخالفوا شیئا من أوامره، وأنتم فی أکثر أعمالکم له مخالفون، وتقصرون فی کثیر من الفرائض وتتهاونون بعظیم حقوق إخوانکم فی الله، وتتقون حیث لا تجب التقیة، وتترکون التقیة حیث لا بد من التقیة، لو قلتم: إنکم موالیه ومحبوه، والموالون لأولیائه والمعادون لأعدائه، لم أنکره من قولکم، ولکن هذه مرتبة شریفة ادعیتموها إن لم تصدقوا قولکم بفعلکم هلکتم، إلا أن تتدارککم رحمة ربکم.
قالوا: یا بن رسول الله! فإذا نستغفر الله ونتوب إلیه من قولنا بل نقول کما علمنا مولانا: نحن محبوکم ومحبوا أولیائکم، ومعادوا أعدائکم.
قال الرضا علیه السلام: فمرحبا بکم إخوانی، وأهل ودی، ارتفعوا! فما زال یرفعهم حتی ألصقهم بنفسه. ثم قال لحاجبه.
کم مرة حجبتهم؟ قال: ستین مرة. قال: فاختلف إلیهم ستین مرة متوالیة، فسلم علیهم وأقرأهم سلامی فقد محوا ما کان من ذنوبهم باستغفارهم وتوبتهم، واستحقوا الکرامة لمحبتهم لنا وموالاتهم، وتفقد أمورهم وأمور عیالاتهم، فأوسعهم نفقات ومبرات وصلات ودفع معرات.[2]

قدر متیقن تقیه در غیر محل جایی است که تقیه منجر به فساد در دین بشود.

روایت پنجم (شیخ طوسی در تهذیب)

۳۳۵ ۱۳ ـ عنه عن یعقوب عن الحسن بن علی بن فضال عن شعیب العقرقوفی عن ابی حمزة الثمالی قال: قال أبو عبد الله علیه‌السلام : لن تبقی الارض إلا وفی‌ها منا عالم یعرف الحق من الباطل قال: انما جعلت التقیة لیحقن بها الدم، فإذا بلغت التقیة الدم فلا تقیة، وایم الله لو دعیتم لتنصرونا لقلتم لا نفعل انما نتقی، ولکانت التقیة احب الیکم من آبائکم وأمهاتکم، ولو قد قام القائم علیه‌السلام ما احتاج إلی مسائلتکم عن ذلک ولأقام فی کثیر منکم من اهل النفاق حد الله.[3]

در کمک به امام تقیه نیست و در احقاق حق تقیه جایگاهی ندارد. تقیه در جایی که یاری حجت الهی باشد جاری نمی‌شود. و اینجا هم دین در خطر است و تقیه در قیام ابی عبد الله جایی نداشت. و تقیه برای یاری علی بن ابی طالب هم جایی نداشته است چون نصر حجت خداست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo