درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1402/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه شعائر / بررسی مصادیق شعائر / تقیّه / وجه جمع آیت الله سبحانی در بحث ادله سبّ و برائت

سالروز ولادت آقا و مولا حضرت قمر بنی هاشم را به محضر پدر بزرگوار و مادر بزرگوارشان و به محضر امام عصر و شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض می‌کنم، امیدوارم که خدای متعال به همه ما توفیق رهروی راه و معصومین را عنایت کند که عالی‌ترین جلوات آن در زندگانی قمر بنی هاشم دیده می‌شود که: السلام علیک ایها العبد المطیع لله و لرسوله و لامیر المومنین و للحسن و الحسین علیهما السلام و شاخصه حضرت در سلام عبد مطیع لله و لرسوله و لاهل بیت علیهم الصلاة و السلام است که ﴿وَ مَنْ یطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِک مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِک رَفیقاً﴾[1]

سخن ما در روز چهارشنبه بحث تقیه بود و یکی از مواردی که بحث کردیم که آیا تقیه جایز است یا نه بحث سب اهل بیت و یا برائت از آنها بود در این زمینه چند دسته روایت داشتیم بعد روایات را عرض کردیم وارد جمع بندی شدیم ویکی از جمع بندی‌ها جمع آیت الله سبحانی در رسائل فقهیه جلد 7 صفحه 665 بود.

مقدمه‌ای از کلام ایشان را در جلسه قبل اشاره کردیم: روایاتی داریم که در این روایات امیر مومنان ترخیص در سب عند الاکراه دادند و اگر مکره بودید و اجبار بر سب شدید اشکال ندارد و سب کنید اما در تبری از حضرت ایشان ترخیص ندادند، سه مورد را اشاره کردند و ما گفتیم.

روایت اول سندا ضعیف است بخاطر محمد بن میمون، سپس و انکم ستعرضون علی سبی الی آخر که سندا ضعیف بود بخاطر هلال بن محمد حفار و روایت سوم در نهج البلاغه خطبه 57 بود، شیخ مفید طبق این روایات در ارشاد فتوی دادند: استفاض عن امیر المونین علیه السلام

ومن ذلک ما استفاضَ عنه من قوله: «إِنّکم ستُعرَضُونَ من بعدی علی سَبِّی فسُبُّونی، فإِنْ عُرِضَ علیکمُ البراءةُ منِّی فلا تبَرَؤوا منِّی فإِنی علی الإسلام، فمن عًرِضَ علیه البراءة منَی فلیمْدُدْ غنقَه، فإنْ تبرأ منِّی فلا دُنیاَ له ولا آخرة» فکانَ الأمرُ فی ذلک کما قالَ.[2]

ایشان به دسته اول مفصله بین سب و برائت اخذ کردند و بر اساس همین نظر خود را فرمودند.

آیت الله سبحانی: دسته دوم روایاتی است که با روایات سابق معارض است.

ما ذکره العیاشی فی تفسیره عن أبی بکر الحضرمی عن أبی عبد الله علیه السلام فی حدیث أنّه قیل له: مدّ الرقاب أحب إلیک أم البراءة من علی علیه السلام؟ فقال: «الرخصة أحب إلی، أما سمعت قول الله عزّ وجلّ فی عمار: ﴿إِلاّ مَنْ أُکره وقلبهُ مُطْمَئنٌ بالإیمان﴾

والروایة مرسلة وکافة روایات العیاشی فی تفسیره ابتلیت بالإرسال.[3]

از حضرت سؤال شد کشیدن گردن کنایه از جان دادن و تقیه نکردن نزد شما محبوب‌تر است یا برائت از حضرت امیر؟ حضرت فرمودند: رخصت نزد من محبوب‌تر است یعنی تقیه و انسان در رخصت باشد پس در بحث تبری هم قائل به جواز تقیه شدند حال آنکه در دسته اول جواز تقیه نبود و بعد به قضیه عمار استشهاد کردند و مشکل تفسیر عیاشی ارسال است.

وفی روایة أُخری فی تفسیره عن عبد الله بن عجلان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته فقلت له: إنّ الضحاک قد ظهر بالکوفةویوشک أن ندعی إلی البراءة من علی علیه السلام فکیف نصنع؟ قال: «فابرأ منه»، قلت: أیهما أحبّ إلیک؟ قال: «إن تمضوا علی ما مضی علیه عمّار بن یاسر، أُخذ بمکة فقالوا له: إبرأ من رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، فبرأ منه فأنزل الله عزوجل عذره: إلاّ من أُکرهَ وقلبهُ مُطمَئنٌ بِالإیمان

آقا در این روایت دستور به تبری دادند و با دسته اول منافات دارد. راوی سؤال کرد کدام محبوب‌تر است و حضرت فرمودند مثل عمار تبری بجویید و جواز تبری را بیان کردند و رجحان تبری جستن از عدم تقیه را بیان می‌کنند.

امر عقیب توهم حظر و دال بر جواز است و راوی هم سوالش از محبوب و محبوب‌تر است.

دسته اول روایات تفصیلیه سب و برائت بیان شد و دسته دوم هر دو را جایز می‌داند.

طایفه سوم: وجوب تبری جستن للتقیه

موثقة مسعدة بن صدقة قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: إنّ الناس یروون أنّ علیاً علیه السلام قال علی منبر الکوفة: أیها الناس انّکم ستدعون إلی سبّی فسبّونی، ثم تدعون إلی البراءة منّی فلا تبرؤوا منّی، فقال: «ما أکثر ما یکذب الناس علی علی علیه السلام، ثم قال: إنّما قال: إنّکم ستدعون إلی سبّی فسبّونی، ثمّ تدعون إلی البراءة منی وإنّی لعلی دین محمد (صلی الله علیه وآله وسلم، ولم یقل: ولا تتبرّؤوا منّی»، فقال له السائل: أرأیت إن اختار القتل دون البراءة، فقال: «والله ما ذلک علیه، وما له إلاّ ما مضی علیه عمّار بن یاسر حیث أکرهه أهل مکة وقلبه مطمئن بالإیمان، فأنزل الله عزّوجلّ فیه: إلاّ من أُکرهَ وقلبهُ مُطمَئنٌ بِالإیمان. فقال له النبی: صلی الله علیه وآله وسلمعندها: یا عمار إن عادوا فقد أنزل الله عذرک، وأمرک أن تعود إن عادوا

که حضرت صادق روایات مفصله را تکذیب می‌کنند. و حضرت نفرموده لاتتبرءوا منی. و دسته سوم دال بر وجوب تبری است و روایت موثقه است.

روایت دوم

ما رواه العلاّمة المجلسی عن کتاب الغارات للثقفی عن الإمام الباقر علیه السلام، قال: خطب علی علیه السلام علی منبر الکوفة فقال: «سیعرض علیکم سبّی وستذبحون علیه، فإن عرض علیکم سبّی فسبّونی وإن عرض علیکم البراءة منی فإنّی علی دین محمد صلی الله علیه وآله وسلم ولم یقل «فلا تبرّؤوا منّی[4]

حضرت نگفتند از من تبری نجویید.

به نظر ما این روایت را که برای وجوب برائت استفاده کردند شاید وجوب برائت استفاده نشود حرمت تبری را حضرت نفرمودند و وجوب تبری را نیز نفرمودند بلکه اباحه بالمعنی الاعم را می‌رساند.

لذا این روایت دال بر وجوب تبری نیست.

روایت سوم

وروی عن الإمام الصادق علیه السلام أنّه قال: قال علی (علیه السلام: «لیذبحن علی سبّی ـ و أشار بیده إلی حلقه ـ ثم قال: فإن أمروکم بسبّی فسبونی وإن أمروکم أن تتبرؤوا منّی فإنّی علی دین محمد (صلی الله علیه وآله وسلم، ولم ینههم عن إظهار البراءة، ثم قال: إنّه أباح لهم سبّه عند الإکراه لأنّ الله تعالی قد أباح عند الإکراه التلفظ بکلمة الکفر فقال: إلاّ من أُکرهَ وقلبهُ مُطمَئنٌ بِالإیمان

آقا نهی از اظهار برائت نکردند و نسبت به این روایت هم استفاده وجوب نمی‌شود. چون حضرت نهی از اظهار برائت نکردند و حرام نیست ولی واجب هم نیست و حداکثر جواز است. لذا به نظر ما این روایت هم شاهد برای فرمایش ایشان نیست.

روایت چهارم

ویقرب منه ما ورد فی الاحتجاج عن تفسیر الإمام الحسن العسکری

أقول: ویمکن الجمع بین هذه الطوائف بالنحو التالی:

حمل البراءة علی البراءة القلبیة والتبرّؤ الجدّی من الإمام[5]

طایفه‌ها تفصیل و حرمت تبری و وجوب تبری بودند، تبری که حرام است تبری باطنی و جدی است، پس روایات اول تبری حرام نسبت به تبری قلبی است و تبری جایز زبانی و دسته سوم هم با دسته دوم حمل بر وجوب می‌شوند.

بنده عرض می‌کنم محل کلام امام تبری ظاهری است و این وجه جمع خروج از محل استشهاد روایات است. محل استشهاد روایات تبری ظاهری است چون مقام تقیه است و از ما تبری ظاهری را می‌خواهد و حمل دسته اول بر تبری باطنی خارج از محل است و این جمع به نظر ما جمع قشنگی نیست.

ایشان حرمت را بر تبری باطنی می‌کند.

ویدلّ علی ذلک تعلیل النهی فی قوله: «فإنّی ولدت علی الفطرة» والمولود علیها مؤمن تجب موالاته ویحرم التبرّی منه

این تعلیل با تبری ظاهری هم سازگار است پس از من تبری ظاهری هم نکنید لذا وجه جمع ایشان پذیرفته نیست.

والذی یرشدک علی ذلک أنّ الإمام یرخّص السبّ ولا یرخّص البراءة مع أنّ السبّ أفظع من البراءة بمراحل فکیف یرخّصه ولا یرخّص الأخف؟!

آقا سب را اجازه دادند ولی تبری را اجازه ندادند؟ چطور سب که از تبری سنگین‌تر و بدتر است. فحش زشت دادن به شخص از تبری ظاهری که بدتر است پس تبری باطنی است.

این کلامشان قابل توجه است و با توجه به ترخیص در سب و عدم ترخیص در تبری مشخص می‌شود تبری باطنی مراد است.

اگر این کلامشان را بپذیریم وجه جمعشان صحیح است و یعنی جواز سب و تبری ظاهری و حرمت تبری باطنی.

وإن أبیت عن هذا الجمع فالترجیح مع الصنفین الأخیرین لکثرة روایاتهما وورود التکذیب فیهما بالنسبة إلی الصنف الأوّل، مضافاً إلی أنّه إذا دار الأمر بین حفظ النفس والتلفّظ بالبراءة فالثانی هو المتعین، إذ لا یعدل دم المسلم شیء إلاّ إذا أُقیم به الدین.

اگر جمع ما را نپذیری، ترجیح با دو طایفه اخیر است که جواز و وجوب تقیه که جمع آنها حمل بر وجوب می‌شود بخاطر کثرت روایات آنها و تکذیب روایت دسته اول بخاطر موثقه مسعده و می‌توان روایت دسته اول را کنار گذاشت. بعلاوه اینکه اگر امر دائر بین حفظ نفس و برائت باشد برائت واجب است (پس این قرینه خارجیه است) چون خون مسلمان با چیزی برابری نمی‌کند الا اینکه دین به آن قائم باشد و دین در معرض خطر باشد.

پس جمع ایشان به این شد که روایات دسته اول را کنار می‌گذاریم و جمع بین آنها وجوب تبری تقیه‌ای است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo