درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1401/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه هفتم / استصحاب عدم نسخ

کلام ما در تنبیهات استصحاب بود و بررسی کردم دیدم در پارسال در انتهای سال ما تقریبا مباحث مهم استصحاب تعلیقی را بیان کردیم. با توجه به آن چه که گفته‌ایم و در جلسات قبل اشاره شد، بحث بعدی استصحاب عدم نسخ می‌باشد. قبل از ورود در اصل بحث و جریان ادله مثبته و نافیه، آیة الله سیستانی حفظه الله در کتاب استصحاب‌شان چند امر مقدماتی را فرموده‌اند.

امر مقدماتی اول این است که دین در نزد تمام انبیاء یکی هست و آن هم دین اسلام است. اختلاف فقط در جهات ثانویه و فرعیه می‌باشد، یعنی ایشان می‌فرمایند در اصول عقائد و اخلاقیات، همه ادیان متفق هستند؛ اما در احکام فرعی فقهی اختلاف‌هایی با یکدیگر دارند.

کلام آیة الله سیستانی

مقدمه اول: دین اسلام اکمل ادیان در بین ادیان الهی است. اینکه فکر کنیم اسلام آمد و تمام احکام شرایع سابقه نسخ می‌شود و بعد برای أُمَّت اسلام احکامی مُماثلِ با شرایع سابقه یا مضادّ با شرایع سابقه جعل می‌شود، این سخن درستی نمی‌باشد. به این معنا که مرحوم محقق نایینی فرموده‌اند تمام احکام شرایع سابقه نسخ می‌شوند و بعد از نو برای مسلمانان یک احکامی که ممکن است مُضادّ با احکام شرایع سابقه باشد یا اینکه مُماثل احکام شرایع سابقه، اینجا احکامی در حق آن ها جعل می‌شود، خیر به این صورت نمی‌باشد؛ حضرت آیة الله سیستانی می‌فرمایند به نظر ما این‌گونه نیست. به این خاطر که مشرِّع تمام ادیان آسمانی خداوند متعال می‌باشد، انبیاء الهی حداکثر مُبلِّغ احکام خدای متعال می‌باشند و اسلام به نحو اتمّ و اکمل است و لذا تمام ادیان الهی در اصل فروع فقیه، اتفاق نظرهایی دارند و در خصوصیات و کیفیات با هم متفاوت‌اند و اسلام اکبر است.

ایشان می‌فرمایند مرحوم محقق اصفهانی اعلی الله مقامه، فرموده‌اند پیغمبر ما افضلِ انبیاء هستند و معنا ندارد از آن چه که انبیاء الهی در احکام آورده‌اند تبعیت کنند. پاسخ این مطلب روشن است، زیرا پیامبر اکرم دینی را آورده‌اند که دین اکمل است، پس افضل بودنشان با اکمل بودن دین‌شان است، لذا این شبهه هم مرتفع می‌شود.

پس اسلام با ادیان گذشته در اعتقادات و ادیان متَّحد است و کلام در فروع فقهی و احکام شرعیه است. در احکام شرعیه هم اکثرا همان‌ها ادامه دارد و بعضی‌ها را اسلام عوض کرده است و نه اینکه ابتدا نسخ بشوند و در دین اسلام احکامی جدید بیاید که حال یا مضادّ با احکام قبل باشد یا اینکه مماثل با آنها باشد.

ثمره این بحث این است که اگر ما بگوییم در تمام ادیان اشتراک وجود دارد، اگر در جائی دلیل خاصی بر حکم در دین خودمان نیافتیم اما فهمیدیم که دین سابق همان حکم را دارد، آن حکم را برای دین خودمان هم می‌توانیم استفاده کنیم.

برای اثبات مدَّعی ایشان به آیات و روایات استناد کرده اند.

دلیل اول

﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾. [1]

اشکال: ممکن است کسی بگوید این مربوط به زمان اسلام است که خدا می‌گوید اگر غیر از اسلام کسی دینی را بخواهد بپذیرد، یهودیت و نصرانیت و ... از او پذیرفته نمی‌شود، اما الزامی ندارد که بخواهد به خدا بگوید که ﴿و من یبتغِ غیر الإسلام دیناً﴾، ناظر به ادیان گذشته هم باشد.

﴿آیه دیگر ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۖ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾. [2] راجع به کلمه مِلَّةَ ، راغب در مفرداتش می‌گوید دین، و هو اسمٌ شرَّعَ اللهُ تعالی لِعباده علی لسان الأنبیاء لیتوسَّلوا به الی جِوارِ الله. ایشان معنای ملة را این‌گونه بیان می‌کنند و آیه قرآن هم بیان می‌کند که إتَّبِع مِلَّةَ إبراهیمَ حنیفاً و ما کان من المشرکین.

آیه ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾[3] ، این آیه ناظر به الگو‌های اخلاقی است.

آیه دیگر ﴿قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۚ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾.[4]

اشکال: اسلام می‌گوید ملت ابراهیم که دین حنیف است را پی بگیر، اما نگفته است که دین یهودیت، دین حضرت موسی و دین حضرت عیسی را، می‌گوید ملةَ ابراهیم را. ما یک جا در ادله پیدا نمی‌کنیم که گفته باشد دینِ حضرت موسی یا دین حضرت عیسی را، اما ایشان می‌خواهند بگویند که اسلام با تمام ادیان در این جهات مشترک است!

آیه دیگر ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَٰكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾،[5] می‌گوید ابراهیم علیه السلام نه یهودی بوده است و نه نصرانی، ممکن است در اینجا بگوییم دارد تصریح می‌کند که ابراهیم اینطور نبوده است که با دین حضرت موسی یا عیسی باشد، ممکن است بگوییم، یهودی و نصرانی تحریف شده، ابراهیم آن نبوده، اگر این باشد مدَّعای آیة الله سیستانی درست است.

﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا ۗ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾؛[6]

آیه دیگر ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ﴾؛[7]

آیه بعد ﴿قُلْ صَدَقَ اللَّهُ ۗ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾؛[8]

آیه ﴿دیگر وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تَهْتَدُوا ۗ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۖ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾؛[9] اینجا می‌گوید ملت ابراهیم حنیف فقط باعث هدایت است. اینجا می‌گوییم اگر مراد یهودیت ونصرانیت تحریف شده باشد که اسلام دارد تحریفش می‌کند. سخن آیة الله سیستانی درست است، بله هر دین تحریف نشده ای، اما اگر بگوییم که این یهودیت و نصرانیت به اصل دین حضرت موسی و عیسی می‌خورد، دیگر سخن آیة الله سیستانی درست نمی‌شود، چون آیه تصریح می‌کند که آن دو تا دین نه، فقط ملَّة ابراهیم حنیف.

سوال: اینکه قرآن کریم می‌فرماید از حضرت ابراهیم تبعیت کنید، آیا اصلا احکامی مانده است که ما تبعیت کنیم؟

جواب: عمده بحث مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا روی اعتقادات و اخلاقیات آن است. تعبیر این بود که قد کانت لکم أُسوةٌ حَسَنَةٌ فی ابراهیم، این أسوةٌ حسنةٌ غالبا در مبانی اخلاقی به کار برده می‌شود، یا مثلا أن إتَّبِع ملَّةَ ابراهیم حنیفاً، ملة یعنی دین و آئین و عمده‌اش در عقائد و اخلاقیّات است، البته در احکام هم هست، ولی حالا چه مقدار از احکام در آن زمان بوده، از امَّة حضرت ابراهیم در زمان عصر صدور اسلام را نمی‌دانیم.

دلیل دوم

آیة الله سیستانی حفظه الله می‌فرمایند به علاوه این، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) مصدِّق جمیع انبیاء سابق هستند. معنایش این نیست که تمام احکام انبیاء سابقین را قبول داریم الا ما خرج بالدلیل، خیر؛ مصدِّق جمیع انبیاء سابقین بودن به این معناست که همه آن ها را تصدیق می‌کنند به این جهت که پیامبر الهی بوده‌اند و همه آنها وحی دریافت می‌کرده‌اند، از جانب خدای متعال تنها آنهایی که مأمور به تبلیغ بوده‌اند تبلیغ می‌کرده‌اند، آن‌ها همه راست می‌گفته‌اند و از خودشان چیزی به خدای متعال نمی‌بستند و همه آن ها را ما تصدیق می‌کنیم. اما تصدیق آن‌ها معنایش این نیست که احکام تمام انبیاء گذشته نسخ نشده، آن ها بوده الی ما خرج. این هم از دلیل دوم ایشان.

دلیل سوم

ایشان می‌فرمایند روایاتی داریم که دلالت دارند دعائم اسلام و پایه های اسلام پنج تا هستند؛ بعد در آیات قرآن، ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[10] ، ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ [11] ، ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا﴾[12] ، این را حضرت عیسی بیان می‌کنند، پس با این بیان معلوم می‌شود که آن ها هم صلاة و زکات داشته‌اند و ما نیز صلاة و زکات داریم.

ایشان می‌فرمایند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[13] ، پس امت‌های گذشته صیام داشته‌اند و ما هم صیام داریم، بقیه مسائل دیگر یا ابواب حج هم همینطور. ایشان می‌فرمایند که حج حضرت ابراهیم و اسماعیل، ما هم همان‌گونه حج به‌جا می‌آوریم و مسائل دیگر.

به نحو عام حاصل فرمایش‌ایشان در مقدمه اول بحث نسخ این می‌شود که، و من ملاحظةِ هذه الأمور یظهر أنَّ ما أتی به النبی (صلی الله علیه و آله وسلم) امتدادٌ للشرائع السابقه علی وجه النقیٍّ.

حاصل مقدمه اول در استصحاب عدم نسخ از آیة الله سیستانی این شد که فرمودند این‌گونه نیست اسلام که آمد، اول تمام احکام شرایع سابقه نسخ بشوند و سپس اسلام احکامی را بیاورد، سواءٌ که این احکام مماثل احکام شرایع سابقه باشد یا مضادّ با آنها (که این سخن را مرحوم نایینی گفته‌اند)، بعد مرحوم محقِّق اصفهانی هم، همین را گفته‌اند که اگر قرار باشد احکام و شرایع قبل نسخ نشوند در اول کار اسلام، معنایش این است که پیامبر که افضل انبیا است، احکام را از انبیایی بگیرد که افضل نیستند!

آیة الله سیستانی می‌فرمایند آن‌چه که این دو بزرگوار فرموده‌اند را ما همراهی نمی‌کنیم. ایشان می‌فرمایند اتفاقا شاید بگوییم ولایت در آن ارکان خمسه محکم‌ترین و مهم‌ترین رکن هست، ایشان می‌فرماید که شاید ولایت هم به همین صورت است و اختصاص به اسلام که دین ما هست نداشته باشد. در قران می‌گوید که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ [14] ، ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[15] . ما عرض می‌کنیم که آیه دوم فقط ناظر به اسلام است. آیه قبلی ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾، ولایت تشریعی را بیان می‌کند که پیغمبری که فرستادیم باید مردم به اذن خدا از آن پیغمبر اطاعت کنند. ولایت ناظر به شخص ولی است و اطاعت ناظر به شخصی است که باید از این ولی اطاعت کند و مخاطب اوست.

تمام حرفشان در مقدمه اول، انَّ دین الاسلام لا یختلف من سائر الادیان فی الخطوط الاصلیَّه و ماکان یَدعوا إلیه الأنبیاء هو الذی یدعوا علیه نبیُّنا، بل إلا انه بوجهٍ أکمل.

ظاهرا سخن مرحوم محقق نایینی و محقق اصفهانی با سخن ایشان منافات ندارد. آن‌ها هم نگفتند انبیاء الهی چیزهایی که آورده‌اند به تمامه و کماله اسلام که آمد، آن ها نسخ می‌شوند. خیر. اعتقادات واخلاقیّات به قُوَّت خود باقی هستند اما احکام شرعیِّه و فروع فقیِّه می‌تواند عوض شده باشد. پس این دلیل نیست که شما با بعضی از آیاتی که معمولا ظهور در اعتقادات و اخلاق دارند، بخواهید چیزی را بر خلاف آن چه محقق نایینی و اصفهانی فرمودند، اثبات کنید.

ایشان در ادامه می‌فرمایند فرض کنید صلاة ما با صلاة آن ها فرق می‌کند، اتفاقا صلاة در صدر اسلام هر پنج تا نماز دو رکعتی بود. پیامبر اکرم سه نماز را چهار رکعتی کردند و معروف هم همین است که فرض الله و فرض النَّبی. ایشان می‌خواهد بگوید که صلاة هم در أُمَّت اسلام شاید مثل همان امم سابقه بوده است و آن‌ها هم نماز دو رکعتی می‌خوانده‌اند و پیغمبر دو رکعت اضافه کرده‌اند، حرف اصلی ایشان این است که در خود دین اسلام کیفیت صلاة عوض شده است و مانعی هم ندارد که کیفیت صلاة در اسلام نسبت به ادیان گذشته عوض شده باشد، اما اصل و روح صلاة در همه ادیان مشترک می‌باشد.

در صحیحه زراره آمده است که فرض الله الصلاة و سنّ رسول الله عشرة اوجه. ایشان می‌فرمایند که اصول اخلاق، اصول اعتقادات، اصول احکام هم ثابت است. انما الکلام فقط در فروع احکام است و کیفیات مختلف است، لذا ایشان مدعی این سخن هستند که اسلام هم که آمد نگفت تمام احکام شرایع اسلام نسخ شده است، بعد از نو، تازه در دین اسلام احکامی آمده است که یا مضادّ شرایع سابق باشد یا مماثل، بنده عرض می‌کنم که اگر این گونه بود باید یک تصریحی از ناحیه پیغمبر یا معصومین می‌آمد که تمام آنچه احکام شرایع گذشته گفته‌اند در حق شما هم هست، ما یک سری مواردش را تغییر می‌دهیم. یک جا این صراحت را ما پیدا نمی‌کنیم.

مقدمه دوم که آیة الله سیستانی برای تنبیه استصحاب عدم نسخ آورده‌اند، فی وجود النسخ و دائرته می‌باشد.

ایشان می‌فرمایند باید ببینیم آیا نسخ در دین ما وجود دارد یا ندارد؟ آیا در شریعت ما هم نسخ بوده یا نیست. ایشان می‌فرمایند که در اصول عمومی و ارکان عامه به نظر ما نسخ نیست بلکه نسخ در جهات تطبیقیه و تکمیلیه هست. یعنی در موارد مثال‌ها و موارد خارجی و بعضی موارد که می‌خواسته‌اند ت حکم و مسئله‌ای را تکمیل کنند در آن جا هست که نسخ معنا دارد؛ دلیلش این است که ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا﴾[16] ؛ اگر ما نسخ کنیم یا انساء کنیم، انساء یعنی فراموشاندن، اگر این کار را انجام بدهیم بهتر از آن را می‌آوریم. پس معلوم می‌شود که مراد از نسخ، تکمیل است.

بعد ایشان می‌فرمایندکه در روایت فراوان داریم که خود روایات ناسخ و منسوخ دارند؛ فلا بد للفقیه أن یعرف الناسخ من المنسوخ فی الآیات و الروایات، بداند که در روایات و آیات ناسخ و منسوخ کدام است.

ایشان مثال می‌زنند که غسل الرجلین للوضوء هل کان قبل نزول المائده ام بعده فی رد من یقول بأنَّ النبی کان یفعل ذلک. می‌گویند که برخی گفته‌اند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) پاهایشان را می‌شستند، اینکه پاهایشان را در وضو می‌شستند، آیا قبل از صدور و نزول آِیه سوره مائده بوده است که ﴿وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ﴾[17] . آیا قبلش بوده است یا بعدش بوده است، پس ببینید معنایش این است که نسخ هم در اسلام مواردی داشته است.

2- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَرْوُونَ عَنْ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا يُتَّهَمُونَ بِالْكَذِبِ فَيَجِي‌ءُ مِنْكُمْ خِلَافُهُ قَالَ إِنَ‌ الْحَدِيثَ يُنْسَخُ كَمَا يُنْسَخُ الْقُرْآنُ.[18]

حضرت فرمودند که إنَّ الحدیث یُنسخ کما ینسخ القران، پس نسخ در حدیث هم هست و در قرآن هم هست.

ایشان می‌گویند ما روایاتی داریم که بعض از احکام قرآن را بیان کرده‌اند که نسخ شده است. می‌گویند ما در بحث حجیت ظواهر قرآن بحثش را کرده‌ایم و جایش در همان جاست، زیرا بعضی می‌گویند که ظواهر قرآن بما هو قرآن در حق ما بما هو هو حجت نیست زیرا ممکن است ظهوری که ما داریم استفاده می‌کنیم با آیه دیگر نسخ شده باشد و ما هم خبر نداریم ناسخات و منسوخات همه‌شان چه چیزهایی هستند، لذا نمی‌توانیم به ظواهر آیات قرآن اخذ کنیم.


[10] . همان، آیه 127.
[11] . همان، آیه 128.
[15] . همان، آیه 59.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo