درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1401/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه هشتم / اصل مثبت / فرع فقهی سوم و چهارم

کلام ما در فرع دومی بود که بزرگان مطرح کرده بودند در اصل مثبت. کار به این جا رسید که مرحوم محقق نایینی اینگونه فرموده اند، ما اگر بخواهیم استصحاب کنیم یوم الشک را و بگوییم هنوز ماه مبارک رمضان است، اگر بخواهیم اثبات کنیم فردا اول ماه است در نتیجه احکام اول ماه را جاری کنید سر از اصل مثبت در می‌آورد.

مرحوم محقق نایینی فرمودند که ما البته نگرانی ای نداریم زیرا نصوصی داریم که با توجه به آن نصوص ملاک را بر رؤیت هلال قرار داده است، صم للرؤیه و افطر للرؤیه، بنابر این وقتی که رؤیت نشد، امروز یوم الشک می‌شود آخر ماه رمضان طبعا فردای یوم الشک هم می‌شود اول ماه شوال به این خاطر که این نص و اماره است و مثبتات امارات هم حجت هست، این فرمایش محقق نایینی بود.

مرحوم آیة الله خویی فرمودند این فرمایش حداکثر در دو ماه رمضان و شوال کارایی دارد و ما در سایر ایام سال به خاطر احکام واجب یا مستحبی که روز های سایر ماه ها دارند باز هم نیازمندیم در حالی که این دلیلی که شما فرمودید، صم لرویه و افطر للرویه فقط شامل ماه رمضان و شوال می‌شود. مرحوم آیة الله خویی و تفصی و راه چاره جسته اند که ما اصلا جور دیگری عمل می‌کنیم.

مرحوم آیة الله خویی فرمودند اصلا استصحابی که شما فرمودید را ما جاری نمی‌کنیم بلکه روز بعد از یوم الشک، ما یوم الشک که روز سی‌ام روز بود یا اولین روز بعد از ماه مبارک بود، این رااستصحاب کردیم و گفتیم این روز ماه مبارک رمضان است، فردای یوم الشک نمی‌خواهیم استصحاب کنیم، می‌گوییم علم اجمالی داریم که یا دیروز روز اول ماه بوده است اگر ماه مبارک 29 روزه بوده است، یا امروز اول ماه است اگر ماه مبارک 30 روزه بوده است.

بعد مرحوم آیة الله خویی فرمودند، پس روز اول ماه جدید محقق شده است به مفاد کان تامه، اصل وجود روز اول الان ثابت شده است، زیرا یا دیروز روز اول ماه شوال بوده است یا امروز، پس روز اول ماه شوال محقق شده است و ما به مفاد کان ناقصه اینجا نمی‌خواهیم کاری کنیم که بعد شما به ما بگویید اصل مثبت است، خیر، بلکه می‌گوییم یوم اول محقق شده است، حال یا دیروز بوده است یا امروز، اگر یوم اول محقق شده است، به قول ایشان، اینجا دیگر استصحاب، ولو استصحاب وجود اول ماه را می‌کنیم و می‌گوییم کما کان اول ماه به قوت خودش باقی است، دقت کنید که اول علم اجمالی پیدا می‌کنیم اول ماه محقق شده است یا به دیروز یا به امروز، الان در این ظرف زمانی ای که من قرار دارم، می‌گویم یا دیروز بوده است اول ما یا امروز، پس شک دارم در بقاء اول ماه، حالا دیگر استصحاب می‌کنم بقاء اول ماه را و آثار را بلا واسطه شیء دیگر بر آن بار می‌کنم، این فرمایش مرحوم آیة الله خویی بود.

صاحب منتقی الاصول مناقشه می‌کند و می‌فرماید: روز اول ما واقعیت خارجی ندارد مگر ذات نهار با خصوصیتی در آن، آیة الله خویی فرمودند ما استصحاب می‌کنیم بقاء اول شهر را، ایشان می‌گویند اصلا اول شهر خصوصیتی ندارد، بلکه واقعیت اول شهر یعنی روز به اضافه یک خصوصیت، آن خصوصیت چیست؟ برای اول ماه وجودی نیست غیر از روز، مع تقیده بالخصوصیة التی یتصف بها، روز به اضافه آن خصوصیت، حال آن خصوصیت اولیت است، دومیت است، سومیت است.

بیان: منتقی الاصول می‌خواهدبگوید ملاک و مدار بر روز است و بعد ما در ذات نهار که شک نداریم، زیرا می‌دانیم که الان چه موقعی است، روز است. پس شک ما در اتصاف نهار به یک خصوصیت که از این اتصاف نهار به یک خصوصیت، عنوان اولیت را ما انتزاع می‌کنیم. روز، متصف به یک خصوصیتی است، خصوصیتش این است که دیروز ماه رمضان بوده است و فردا ماه شوال است، دیروز اگر ماه رمضان بوده است، امروز دیگر ماه رمضان نیست، زیرا روز سی‌ام بوده است.

ایشان می‌فرمایند: بله، شکش در واقع در این است که امروز اول است یا نه، نه شک در بقاء اول، فرقش با فرمایش آیة الله خویی این است؛ ایشان فرمودند شک می‌کنیم در بقاء اول، چون اول محقق شده است اما باقی بودنش را نمی‌دانیم و استصحاب بقاء اول می‌کنیم. اما ایشان می‌فرمایند که ما شک در بقاء روز اول نداریم، بله یقین و شک تعلق گرفته اند به روز اول، پس باید به قول استادمان مرحوم آیة الله خویی استصحاب بقاء اول جاری باشد اما نه، عنوان اولیت که اثری ندارد، بلکه مداربر معنون است، مدار بر عنوان نیست، اگر ذات با تقید به وصف باشد پس ما لازم داریم دوباره به مفاد کان ناقصه اثبات کنیم که ان هذا الیوم، ان هذا النهار هو الیوم الاول.

پس نگویید ما اول بما هو اول را احراز کردیم، یا دیروز بوده است و یا امروز بوده است، بعد شک داریم اول بما هو اول تمام شده، بقاء اول را استصحاب کنیم، پس امروز روز اول باشد، خیر، اول بما هو اول خصوصیت ندارد، بلکه ذات به اضافه خصوصیتی این مهم است و ذات نهار به اضافه خصوصیتی با این شکلی که شما فرمودید قابل استصحاب نیست، این اشکال اول، البته اگر این اشکال را بخواهیم نقد کنیم به نظر می‌رسد که اول بما هو اولی که مرحوم آیة الله خویی می‌فرمایند لیسیده از مصداق خارجی نیست، درست است ما می‌خواهیم مصداق خارجی، آن روزی که ما در آن هستیم را احراز کنیم که روز اول است، مرحوم آیة الله خویی می‌گویند که ما احراز هم می‌کنیم که آن روز، روز اول است، راه احرازش هم گفتند، بعد ایشان منطبق می‌کنند آن عنوان اول را بر هذا النهار، این نهاری که ما در آن هستیم، می‌شود روز اول. اثر خود به خود بار می‌شود، ما ثابت می‌کنیم که روزی که در آن هستیم اول هست، اول که هست احکامش را بار کن. به نظر می‌رسد که مناقشه ایشان شاید به آیة الله خویی وارد نباشد. [1]

اشکال دوم

مناقشه دوم ایشان این است که می‌فرمایند این استصحاب بقاء اول، استصحاب کلی می‌شود بین ما هو المقطوع الارتفاع و ما هو مقطوع البقاء، مقطوع الارتفاع به تعبیری دقیق تر یعنی اگر اول دیروز بوده باشد، مقطوع البقاء، اگر امروز روز اول باشد، فرض را در جایی بگذاریم که هنوز ما در روز هستیم و شب نشده است، پس مرحوم منتقی الاصول می‌فرماید این استصحاب، استصحاب کلی مقطوع البقاء و مقطوع الارتفاع است و این استصحاب در فرد مردد می‌شود و استصحاب در فرد مردد را ماجاری نمی‌دانیم. استصحاب در امر مردد در جایی است که مستصحب یک امر جزئی و شخصی است که در تطبیقش در مصداق خارجی تردید شده است، مثالی که آقایان می‌زنند، می‌گویند ما دو تا لیوان داریم یکی از این دو تا لیوان نجس شده است، مکلف این را می‌داند، بعد علم پیدا می‌کند که یکی از این دو لیوان از بین رفته است، نمی‌داند لیوان معدوم نجس بوده است یا لیوانی که موجود است، اینجا اگر نجاست سابق را بخواهد کماکان استصحاب کند و در نتیجه بگوید پس لیوان نجس هذا اللیوان الموجود است، این می‌شود استصحاب فرد مردد و استصحاب مردد را مشهور جائز نمی‌دانند.

پس صاحب منتقی الاصول می‌فرماید اینجا استصحاب بقاء اول که آیة الله خویی فرمودند، ایشان می‌گویند این اول یا مقطوع الارتفاع است اگر دیروز اول بوده یا مقطوع البقاء است اگر امروز اول بوده، یکی ازآنها هم قطعا از بین رفته است، یکی باقی است و شبیه دو تا لیوان می‌شود استصحاب فرد مردد که ما جاری نمی‌دانیم، این اشکالی بدی نیست، البته این علی المبنا است که ما استصحاب فرد مردد را جاری بدانیم یا ندانیم. فرق استصحاب فرد مردد با کلی قسم ثانی هم که واضح است.

در کلی قسم ثانی درست است که ما مردد هستیم در تحقق و تعنون کلی به یکی از دو فرد، یکی فرد قصیر است که اگر بود از بین رفته و یکی فرد طویل است که اگر بود باقی است، در اینجا فرد قصیر و طویل از اول نداریم اما بالاخر یک فرد مقطوع الارتفاع و یک فرد مقطوع البقائی داریم و ما می‌خواهیم استصحاب کنیم فرد را، نه اینکه استصحاب کنیم کلی را، می‌خواهیم بگوییم استصحاب می‌کنیم نجاست را و به این لیوان می‌خواهیم اسناد بدهیم.

اشکال سوم

اشکال سوم، ایشان می‌فرمایند به فرض اگر بخواهد چنین استصحابی جاری بشود، در مانحن فیه استصحابی جاری نمی‌شود، به این خاطر که از استصحاب فرد مردد است و حدوثا و در مرحله یقین مردد است بین ما هو منتفٍ و ما هو باقٍ، و لا جامعَ بین هذین کی یقال انه متعلق الیقین بحیث یمکن الاشارة علیه علی اجماله، کما هو الحال فی استصحاب القسم الثانی من الکلی، در قسم ثانی کلی این گونه بود اما در اینجا جامعی وجود ندارد، تمام حرف سومشان این است که به نظر ما این حرف سوم بر می‌گردد به حرف دوم، اذ لا جامع بین النصفة المتحققه، نسبت دیروز به اولیت بود، اگر دیروز بوده است، و النسبة الفعلیة اگر اول امروز است، کی یکون متعلق العلم، اصلا شما از اول چنین علمی ندارید، بل المتیقن مردد حدوثا بین فردین فیکون من استصحاب فرد المردد و قد عرفت الاشکال فیه، به نظر می‌رسد این سومی یک اشکال جدیدی نیست و توضیح و تکمیل همان اشکال قبلی است.

تا اینجا فرع دوم از فروعی که بزرگان متعرض شده اند در بحث اصل مثبت که یا بعضی ها لا بد اصل مثبت را حجت می‌دانند یا مصداقا این موارد را جزء اصل مثبت نمی‌دانند که قائل به جریان استصحاب شدند، یک فروعی را بزرگان متعرض شده اند در آن ها استصحاب را بعضا جاری کرده اند این ها که جاری کرده اند ما برویم بررسی کنیم ببینیم یا اصل مثبت نیست اصلا، یا هم اصل مثبت است و آن بزرگی که استصحاب را جاری کرده است، قائل به اصل مثبت بوده.

فرع سوم در حال تحصیل طهارت از حدث یا خبث است، حدث اکبر مثل تطهیر از جنابت از غسل، حدث اصغر تطهیر از حدث به وسیله وضو یا تیمم، خبث هم مثلا دستم خونی شده است و آن را می‌شویم. شخص احتمال می‌دهد وجود حاجب و مانعی را در اعضای وضو یا غسلش اینجا احتمال می‌دهد بعد از بول مذی از او خارج شده باشد پس مذی اگر باشد، حائل می‌شود، زیرا باید مذی را دست کشید تا زائل شود بعد آب به عضو برسد، اما این احتمال می‌دهد خروج مذی را پس احتمال می‌دهد خروج حائل را، دو مثال را به خاطر خصوصیتی که خواهید دید عرض کردم. در اینجا می‌فرمایند ربما یقال که به این شک اعتنا نمی‌شود، چون اصالة عدم الحاجب جاری است، دیروز که من هنوز قیر کاری نکرده بودم، مانعی در اعضاء وضو یا غسلم نبود، امروز هم استصحاب می‌کنم عدم حاجب را در نتیجه پس این غسل یا وضوی من صحیح است. اشکال این است که خیر، اینجا یک واسطه می‌خورد، استصحاب می‌کنم عدم وجوب حاجب را، نتیجه می‌گیرم ایصال الماء الی البشره را، پس ایصال الماء الی البشره نتیجه ایصال الماء الی البشره می‌شود یک حکم شرعی وضعی که صحت غسل باشد. یا جواز العبادة مع هذا الغسل باشد،

پس اینجا این استصحاب عدم الحاجب یک واسطه خورد و آن ایصال الماء الی البشره است. بعضی ها دیده اند این اشکال هست و ما چه کنیم؟ گفته اند سیره قطعیه عقلائیه و بلکه متشرعه است بر عدم فحص از احتمال حاجب محتمل. دو اشکال بر این سیره وارد می‌شود، یک، چنین سیره ای ثابت نیست، دو، به قول مرحوم شیخ شاید از سیره هایی باشد که ناشی از قلت مبالات به امر دین باشد، سه، اتصال سیره به زمان معصوم ثابت نیست تا کاشف از رضایت معصوم باشد، بلکه شاید به خاطر فتوای علماء بوده که استصحاب عدم حاجب را جاری کرده اند، متشرعه هم به خاطر استصحاب عدم حاجب فحص از حاجب و مانع نمی‌کنند، پس در موارد شک باید فحص کرد تا علم و اطمینان به عدم حاجب باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo