درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1401/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه هجدهم / تعارض استصحابین

کلام ما در تعارض استصحاب با سایر اصول عملیه بود و عرض کردیم استصحاب مقدم است.

جمع بندی بحث؛

تعارض استصحاب با برائت

شک در وجوب نماز جمعه و عدم وجوب، در حالی که مقتضای استصحاب وجوب است چون در عصر حضور واجب بوده و در زمان غیبت احتمال وجوب و عدم وجوب نماز جمعه است مقتضای استصحاب وجوب نماز جمعه، و مقتضای برائت، عدم وجوب است.

مثال تخییر

نمی‌دانم جهر به بسم الله الرحمن الرحیم در نماز اخفاتی جایز است یا نه حرام است چرا که نماز را باطل می‌کند، و یا در دوران امر بین محذورین اگر استصحاب وجوب جهر باشد جاری شود، کجا وجوب جهر وجود داشته؟ در نماز صبح وجوب جهر بوده و در نماز ظهر نیز وجوب جهر را استصحاب کنیم.

مناقشه در مثال وجود دارد.

من بین نماز ظهر و جمعه تخییر ایجاد کردم که وجوب نماز جمعه را استصحاب کنیم.

مثال احتیاط: مقتضای علم اجمالی وجوب نماز ظهر و جمعه با یکدیگر است اما مقتضای استصحاب عدم وجوب ظهر یا وجوب جمعه است نماز ظهری که در عصر حضور واجب نبوده الان هم واجب نیست.

اتفقت الکلمه علی تقدیم الاستصحاب علی اصول الثلاثه؛ همه قائلند استصحاب بر برائت و تخییر و اشتغال مقدم است.

نسبت بین ادله اصول

نسبت بین ادله اصول سه گانه و استصحاب عموم و خصوص من وجه است.

چرا اتفقت الکلمه؟ در حالی که نسبت بین دلیل استصحاب و اصول دیگر عام و خاص من وجه است.

مورد استصحاب چیزی است که دارای حالت سابقه یقینیه است، چه حالت سابقه وجوب و یا حرمت یا اباحه باشد، و خاص است و عام مورد آن اعم از وجوب و حرمت و اباحه است.

اما مورد برائت جایی است که جای الزام در میان باشد و طرف دیگر عدم الزام است مثل دوران بین وجوب و غیر حرمت و حرمت و غیر وجوب. پس برائت خاص است و از جهتی عام است، در صورتی که حالت سابقه‌ای وجود داشته باشد و یا نداشته باشد.

احتیاط هم همینطور است، دو طرف احتیاط الزامی است و یا حداقل یک طرف الزام دارد، اگر یک طرف احتیاط وجوب باشد الزام به فعل است و گاهی احتیاط در ترک است اگر یک طرف آن حرمت باشد و از این جهت اخص از استصحاب است و از جهت وجود حالت سابقه اعم از استصحاب است.

تخییر از جهتی اخص را استصحاب است، تخییر در دوران امر بین محذورین است و اخص از استصحاب است، ولی از جهت حالت سابقه یقینی اعم است.

پس نسبت بین اصول سه گانه و استصحاب من وجه است، حال وجه تقدیم استصحاب بر دیگر اصول چیست؟

مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند استصحاب نسبت به اصول عملیه عقلیه وارد است و نسبت به اصول عملیه شرعیه حاکم است، ورود و حکومت بیان شد.

البته آیت الله خویی می‌فرمایند: ولاسیما اذا کان الاستصحاب امارة

اگر استصحاب اماره باشد؛

تعبد شرعی وقتی آمد استصحاب رافع موضوع اصول عملیه عقلیه است و موضوعی برای اصول عملیه عقلیه باقی نمی‌ماند. برائت عقلیه عدم البیان است، دلیل لاتنقض بیان است، موضوع تخییر عقلی عدم مرجح است، و دلیل لاتنقض وجود مرجح است، و استصحاب وارد بر تخییر عقلی است، احتیاط عقلی دفع ضرر محتمل است عمل به اباحه در صورت واجب بودن و یا حرمت در شبهه تحریمیه وجود دارد، ولی استصحاب مؤَمِّن از ضرر است و ضرر محتمل وجود ندارد، پس استصحاب موضوع سه اصل را برمی‌دارد.

استصحاب نسبت به اصول عملیه شرعیه

قاعده حلیت اصل را بر حلیت می‌گذارد، اگر استصحاب بر حرمت قائم شد موضوع اصالة الحلیة تعبدا رفع شده ولی وجدانا شک هنوز وجود دارد.

ان قلت: استصحاب حرمت را اثبات می‌کند و برائت حلیت را ثابت می‌کند و تعارض می‌کنند.

قلت: اگر برائت بر استصحاب مقدم شود، استصحاب لغو می‌شود، در فرض عکس آن جریان برائت موارد دیگری دارد که حالت سابقه وجود ندارد و الا در تمام موارد استصحاب، موردی برای برائت وجود دارد و اگر جاری شود استصحاب لغو می‌شود. استصحاب موضوع را تعبدا رفع می‌کند که بیانی از حکومت است.

تعارض بین اماره و اصول عملیه عقلیه ورود بود.

تعارض بین اماره و اصول عملیه شرعیه حکومت بود.

تعارض بین استصحاب و اصول عملیه عقلیه ورود بود.

تعارض بین استصحاب و اصول عملیه شرعیه حکومت بود.

مقام بعد تعارض بین دو استصحاب است.

جمع بندی؛ تنافی بین دو حکم گاهی در مقام جعل است و گاهی در مقام امتثال است، اگر در مقام امتثال باشد تزاحم است و بخاطر عدم قدرت مکلف است و باید سراغ مرجحات باب تزاحم برویم، اهم و مهم و ما له البدل بر ما لیس له البدل مقدم می‌شد، ما کان مضیقا بر موسع مقدم می‌شد، شرط عقلی بر شرط شرعی مقدم می‌شد و هکذا، تزاحم مسقط فعلیت است و اگر اهم اتیان شد مهم فعلی می‌شود و اگر اهم عصیان شود باز هم مهم فعلی است و عصیان اهم گاهی آنات بعدی را ساقط نمی‌کند. پس تزاحم از محل بحث خارج است.

و گاهی تنافی بین دو حکم در مقام جعل و ثبوت است که موضوع تعارض است و در مقام اثبات تکاذب می‌کنند و در دو استصحاب متعارض چه باید کرد؟

گاهی یکی از دو مستصحب مسبب از دیگری است و رابطه سبب و مسببی بین این دو وجود دارد.

مثال؛ آبی است که طاهر بوده و ظرفی نجس بوده است (به نظر حقیر چون در تطهیر لباس فشردن و عصر لازم است از محل کلام خارج است) ظرف اگر داخل آب بیفتد استصحاب طهارت آب یا نجاست ظرف مقدم است؟ مستصحب اول که طهارت آب باشد سبب پاکی ظرف است و نجس ماندن ظرف تابع نجاست آب است، پس طهارت و نجاست آب یک رتبه از طهارت و نجاست ظرف مقدم است و این اصل سببی است برای اصل مسببی در ظرف.

در سببیت شرعیه اصل سببی بر مسببی مقدم است، حال چرا مقدم است؟

چون وقتی اصل در طرف سبب جاری شد، موضوع اصل مسببی تعبدا برداشته می‌شود. حال که آب تعبدا پاک شد شکی در طهارت و نجاست ظرف باقی نخواهد ماند.

ان قلت: اگر ابتدا اصل در مسبب جاری شود و ابتدا استصحاب نجاست ظرف مقدم شود که در نتیجه آب نجس باشد چه اتفاقی می‌افتد؟

قلت: این فرض اصل مثبت است، لازمه عقلی نجاست ظرف نجاست آب است، اثبات طهارت آب هم با سببیت شرعیه باید ثابت شود پس با استصحاب نجاست ظرف اگر بخواهید نجاست آب را اثبات کنید اصل مثبت است، و اگر بخواهید طهارت آب را ثابت کنید که چنین سببیت شرعیه ای بین نجاست ظرف و طهارت آب وجود ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo