درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1402/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ / وضع / حقیقت وضع / بررسی کلام شهید صدر / مسلک قرن اکید

آخرین نظریه در حقیقت وضع را متعرض شدیم و آن قرن اکید شهید صدر بود، این نظریه را توضیح دادیم.

نقد نظریه قرن اکید[1]

ما برای تبیین نقد ایشان ابتدا نظریه شهید صدر را با اصطلاح آیت الله فیاض بیان، سپس نقد را بیان می‌کنیم.

بیان آیت الله فیاض از قرن اکید بخاطر فهم نقد ایشان و بخاطر اینکه ایشان اصطلاحاتی بیان می‌کنند که فهم این اصطلاحات در فهم قرن اکید مؤثر است را بیان می‌کنیم.

تقریب نظریه قرن اکید در بیان آیت الله فیاض

دلالت‌ها بر سه قسم هستند:

1. دلالت تکوینیه اولیه: وقتی انسان شیء را حس می‌کند ذهن به صورت آن منتقل می‌شود مثلاً اسدی را می‌بیند، بلافاصله صورت آن شیر در ذهن نقش می‌بندد و در اصطلاح به آن استجابت طبیعیه اولیه در احساس گفته می‌شود. و این تصور و انتقال صورت شیء به ذهن است.

و یا اینکه اگر صوتی را بشنود صورت آن در ذهن فرد نقش می‌بندد، مثل تصویر بلبل بعد از شنیدن صدای آن.

2. دلالت تکوینیه ثانویه: یعنی انتقال به صورت شیء می‌شود اما از طریق ادراک مشابه آن، از ادراک حس مشابه شیء به شیء اصلی پی می‌بریم. مثل اینکه شما صورت اسدی را بر دیوار می‌بینیم، صورت نقش اسد در ذهن ایجاد می‌شود ولی بعد از آن صورت ذهنی حیوان اسد در ذهن شکل می‌گیرد و به این دلالت تکوینیه ثانویه گفته می‌شود.

اگر صدای زید را بشنود که حسن را صدا میزند صورت صوت است، و سپس صورت خود مسمی صوت که حسن باشد منتقل می‌شود.

اسم این دلالت استجابت ثانویه تکوینیه است.

3. دلالت تکوینیه ناشی عامل خارجی غیر از عامل طبیعی: صورت شیء به ذهن ما منتقل می‌شود اما نه از ادراک شیء و نه از ادراک مشابه شیء، بلکه توسط ادراک مقارن و مقترن شیء، اینقدر شیء ثانی با اول مقارنه دارد که با دیدن آن صورت شیء اول در ذهن ما شکل می‌گیرد به طوری که مقارن به منزله قرینه بر شیء اصلی می‌شود.

از تصور مقارن به مقارن دیگر منتقل می‌شود. اسم این دلالت استجابت ذهنیه شرطیه است.

مثال: در تمامی ابعاد زندگی وجود دارد، وقتی صدای زید را می‌شنویم، هر گاه حس می‌کنیم صدا را و تکرار می‌شود ما می‌فهمیم این تن صدا برای زید است و از صدا به صورت زید منتقل می‌شود. صورت نه صدا و نه مشابه صدا بلکه مقارن با صداست.

یا فردی صدای زنگ درب را بشنود و کارگر او هر روز ساعت 9 به خانه آن‌ها می‌آید و قرن اکید بین صدای زنک ساعت 9 و حضور کارگر ایجاد می‌شود، حضور کارگر نه صدای زنک است و نه مشابه آن است بلکه مقارن آن است. و وقتی این امر تکرار شود هرگاه صوت زنگ را بشنود به یاد کارگر می‌افتد.

این مورد سوم مختص به انسان ندارد بلکه حیوانات هم شامل می‌شود مثل شرطی شدن حیوانات.

بیان استاد

ما چون در ذهن حیوانات نیستیم نمی‌توانیم تصمیم بگیریم، فعل و انفعالات ذهن حیوان را نمی‌شود تحلیل کرد.

سپس بیان می‌کنند: وضع هم همینطور است، قرن اکید بین لفظ و معنا، اینقدر لفظ به کار رفته و معنا استعمال شده بین لفظ و معنا مقارنه اکید شکل گرفته است. و این رسوخ ذهنی باعث ارتکاز در ذهن می‌شود. گاهی این نتیجه حاصل تکرار بسیار زیاد است (عامل کمی و عددی)، و یا این ترکیز حاصل عامل کیفی است، یعنی قرانی که با ملابسات خارجیه ای همراه است، یعنی به نحوی که قرائنی در خارج شکل گرفته که با توجه به آن به معنا منتقل می‌شوند (عامل کیفی).

قرن اکید بیان شد و موارد قبل هم بیان شد که بیان باشد طبیعیه تکوینیه و تکوینیه ثانویه، پس وضع عبارت است از قران بین لفظ و معنا به شکل اکید و مؤکد در ذهن و این ترسیخ و ترکیز گاهی بخاطر عامل کمی است و گاهی حاصل عامل کیفی است، وضع به شکل اول تعینی است و وضع به شکل دوم نیز تعیینی است. بنابر هر دو تقدیر امر تکوینی است که در اشراط مخصوص بین لفظ و معنا محقق شده و این قانون استجابت ذهنیه است و یکی از مصادیق آن وضع تعیینی و تعینی است اما کبرویا باید بحث کرد که این نوع وضع برای متکلم و سامع حجت است یا نه باید بحث شود.

مناقشه اول

قانون استجابت ذهنی به هر شکلی محقق شود، قانونی عمومی در حیات روزانه انسان و حیوان است، حال اشکال ما در تطبیق مورد سوم بر وضع لفظ بر معناست. بله این قانون بر وضع تعینی صادق است اما تطبیق این قانون بر وضع تعیینی اول کلام است، و ما قسم سوم شما را در وضع تعیینی قبول نمی‌کنیم و حقیقت وضع در وضع تعیینی ملاک است.

بیان عدم تطبیق: عملیات وضع تعیینی، انشائیه اعتباریه است، واضع ابتدا لفظ را تصور می‌کند و سپس برای معنا وضع می‌کند، لذا تصور لفظ و معنا را انجام داده و اعتبار می‌کند لفظ را برای معنایی خاص و مسلک اعتبار در اینجا حاکم است چون حقیقت وضع تعیینی اعتبار واضع است. این قران ناشی از اعتبار است برخلاف نظر شهید صدر و در وضع علم شخصی این اعتبار نمود پیدا می‌کند و آن اعتبار لفظ بر فرزند متولد شده است.

متن مباحث الاصولیه

و أما النظریة الرابعة فهی النظریة آلتی اختارها بعض المحققین قدّس سرّه، و هی أن الوضع لیس أمرا اعتباریا و مجعولا من المجعولات الإنشائیة و الاعتباریة، و انما هو أمر تکوینی یتمثل فی اشراط مخصوص بین اللفظ و المعنی المحقق لصغری قانون الاستجابة الشرطیة الذی هو قانون طبیعی عام

بیان ذلک: إن الدلالات تصنف إلی ثلاثة أصناف:

الأول: الدلالة التکوینیة الأولیة، و هی انتقال الذهن إلی صورة الشی‌ء عند الإحساس به، کما إذا رأی أسدا فی الخارج، فإن ذهنه ینتقل إلی صورته مباشرة، و یسمی هذا فی الإصطلاح الحدیث بالاستجابة الطبیعیة الأولیة للإحساس بالشی‌ء، و إذا سمع صوتا انتقلت صورته إلی الذهن، و هکذا، و هذا قانون أولی تکوینی عام.

الثانی: الدلالة التکوینیة الثانویة، و هی الانتقال إلی صورة الشی‌ء من طریق إدراک مشابهه، کما إذا رأی صورة أسد فی جدار، فإن الذهن ینتقل إلی هذه الصورة مباشرة، و بواسطتها ینتقل إلی صورة الأسد، و من هذا القبیل ما إذا سمع صوت زید، فإن ذهنه ینتقل إلی صورة الصوت أولا، ثم إلی صورة زید، و هکذا. و یسمی هذا بالاستجابة الطبیعیة الثانویة للإحساس بالشی‌ء، و هذا قانون ثانوی تکوینی عام.

الثالث: الدلالة التکوینیة الناشئة من العامل الخارجی دون العامل الطبیعی، و هی انتقال صورة الشی‌ء إلی الذهن بإدراک ما یجده مقترنا و مشروطا بذلک الشی‌ء علی نحو أکید بلیغ، بحیث یصبح القرین بمثابة القرینة، فیوجب انتقال الذهن إلی صورة ذلک الشی‌ء، و تسمی هذه الدلالة بالاستجابة الذهنیة الشرطیة، کما یسمی المقترن و المشروط به المنبّه الشرطی، و هذا النوع من الدلالة المسماة بالاستجابة الذهنیة الشرطیة موجود فی کافة جوانب حیاة الانسان الإعتیادیة، فإذا سمع صوت زید مثلاً و علم بأنه صوته، کرر ذلک السماع أمام احساسه به، فلا محالة یؤدی ذلک التکرار إلی ترسیخ هذا الاقتران و الاشراط بینهما فی الذهن، بحیث کلما سمع هذا الصوت بعد ذلک، انتقل ذهنه إلی صورة زید، أو إذا سمع جرس الباب بصوت معتدل و علم بأنه من بکر مثلاً و کرر سماعه کذلک فبطبیعة الحال یؤدی تکراره فی نهایة المطاف إلی ترسیخ الاقتران بین سماعه و الانتقال منه إلی صورة بکر، بحیث کلما سمع ذلک الجرس انتقل ذهنه إلی صورة بکر، فالعامل الکمی المتمثل فی تکرار القران بین شیئین هو المؤثر غالباً فی إعطاء صفة المنبّه الشرطی للقرین و هو الجرس أو الصوت فی المثال.

و هذه الاستجابة الذهنیة الشرطیة لا تختص بالحیاة الیومیة للإنسان، بل تعم الحیاة الیومیة للحیوانات أیضا، و أمثلة ذلک کثیرة فی بابها، و من هذا القبیل الوضع، فإنه یمثل القران بین اللفظ و المعنی مؤکدا و مترسخا فی الذهن، فیحقق به الصغری لقانون الاستجابة الذهنیة الشرطیة، و هذا الترسیخ و الترکیز الذهنی،

تارة: یکون نتیجة العامل الکمی، و هو تکرر القران بین اللفظ و المعنی و استعماله فیه فی الخارج. و اخری: یکون نتیجة العامل الکیفی، و هو القران المکتنف بالملابسات الخارجیة المحقق لصغری قانون الاستجابة الذهنیة الشرطیة، علی أساس أنه یوجب ترسیخ هذا القران بین اللفظ و المعنی فی الذهن و ترکیزه فیه، بحیث کلما سمع هذا اللفظ انتقل الذهن إلی معناه، و بذلک یتحقق الوضع المتمثل فی الإشراط و الارتباط بینهما.

إلی هنا قد وصلنا إلی هذه النتیجة، و هی أن الوضع عبارة عن القران بین اللفظ و المعنی بنحو أکید مترسخ مترکز فی الذهن، و هذا الترکیز و الترسیخ الحاصل بینهما فی الذهن، تارة یکون نتیجة العامل الکمی، و اخری یکون نتیجة العامل الکیفی، فالوضع علی الأول تعینی، و علی الثانی تعیینی، و علی کلاً التقدیرین فهو أمر تکوینی متمثل فی اشراط مخصوص بین اللفظ و المعنی المحقق لصغری قانون الاستجابة الشرطیة.

و یمکن المناقشة فی هذه النظریة بتقریب: أن قانون الاستجابة الذهنیة سواء أکانت طبیعیة أولیة أم ثانویة أم شرطیة فهو قانون عام فی حیاة الانسان الیومیة، بل الحیوان أیضا، و لا کلام فی ذلک. و إنما الکلام فی تطبیق قانون الاستجابة الذهنیة الشرطیة علی وضع اللفظ للمعنی، و لا شبهة فی تطبیق هذا القانون علی الوضع التعینی، علی أساس أنه نتیجة العامل الکمی، و هو کثرة استعمال اللفظ فی المعنی و القران بینهما خارجا، فإنها تؤدی إلی ترکیز العلاقة بینهما و ترسیخها فی الذهن، و بها یتحقق صغری قانون الاستجابة المذکورة، و هی الارتباط و الإشراط المخصوص بین اللفظ و المعنی، و هذا هو الوضع التعینی.

و الخلاصة: أن الوضع التعینی أمر تکوینی یتمثل فی اشراط خاص بین اللفظ و المعنی الحاصل بعامل کمی، و هو کثرة الاستعمال و القران.

و أما تطبیق هذا القانون علی الوضع التعیینی الذی هو محل الکلام فهو لا یخلو عن اشکال، و ذلک لأن عملیة الوضع التعیینی عملیة انشائیة اعتباریة، فإن الواضع إذا کان فی مقام الوضع، و کان الوضع بیده و جادا فیه، فبطبیعة الحال یتصور أولا اللفظ و المعنی، و بعد ذلک یجعل هذا اللفظ لهذا المعنی مصحوبا بالقران بینهما خارجا مؤکدا و مترسخا علی أنه وضع هذا اللفظ و اعتبره له، لکی یرتکز هذا الاعتبار المکتنف بالقران بینهما فی الذهن، فیعطی صفة الدلالة و السببیة للفظ، و یظهر ذلک بوضوح فی وضع أعلام الأشخاص.

و بکلمة، إن حقیقة الوضع علی ضوء هذه النظریة متمثلة فی الملازمة بین تصور اللفظ و تصور المعنی، و یعبر عن هذه الملازمة فی الإصطلاح الحدیث بالإشراط المخصوص بین اللفظ و المعنی الذی هو مصداق لقانون الاستجابة الذهنیة الشرطیة، و لا شبهة فی أن هذه الملازمة أمر تکوینی، و قد مر أنها قد تحصل بعامل کمی تکوینی و هو کثرة الاستعمال و القران، و قد تحصل بعملیة انشائیة اعتباریة، و هذا مما لا کلام فیه.

و إنما الکلام فی أن حقیقة الوضع هل هی متمثلة فی الملازمة المذکورة، آلتی هی صغری لقانون الإستجابة الشرطیة و أمر تکوینی، أو متمثلة فی نفس العملیة الإنشائیة الاعتباریة آلتی هی فعل الواضع و منشأ تلک الملازمة؟

فعلی الأول یکون الوضع أمرا تکوینیا و صغری لقانون الاستجابة، و علی الثانی یکون أمرا اعتباریا.[2]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo