درس خارج اصول استاد سید محسن حسینیفقیه
1402/09/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ / وضع / حقیقت وضع / واضع لغات
کلام ما در مطلب دوم در بحث وضع: واضع کیست؟
ما اقوال را در حقیقت وضع بیان کردیم و نقد کردیم و به همان مقدار بسنده میکنیم.
من الواضع؟
اقوال در مسأله
قول اول: محقق نائینی
واضع الفاظ خدای متعال است و در فوائد الاصول جلد 1 صفحه 30 میفرمایند: لابد من انتهاء الوضع الیه تعالی الذی هو علی کل شیء قدیر و به محیط ولکن لیس وضعه للالفاظ کوضع الاحکام وضعا تشریعیا[1] (اقیموالصلاة متعلق آن متعلق حکم است و اقامه متعلق المتعلق است).
وضع الفاظ همانند وضع احکام، تشریعی نیست. و لا کوضعه الکائنات تکوینیا، پس وضع الفاظ نه تشریعی است و نه تکوینی است، اذ ذلک ایضاً مما یقطع بخلافه بل المراد من کونه هو الواضع ان حکمته البالغه لما اقتضت تکلم البشر بابراز مقاصدهم بالالفاظ فلابد من انتهاء الکشف الالفاظ لمعانیه الیه تعالی بوجه؛ اما بوحی بنبی من انبیائه، او بالهام منه الی البشر، او بابداع ذلک فی طباعهم بحیث صاروا یتکلمون و یبرزون مقاصدهم بالالفاظ بحسب فطرتهم حسب ما اودعه الله فی طباعهم.
دلیل اول محقق نائینی
میبینیم وضعهای لغوی برای دقائق فنی شده، گاهی دقتها در ناحیه الفاظ است و گاهی در ناحیه معانی، مثل مباحث اعلالی و بشر چگونه به آنها رسیده و یا دقائقی که در معانی لغت عرب است، مثل معنای حروف جاره، گاهی باء چند معنا دارد، گاهی قام در مقابلش چند معنا دارد، پس این نکات فنی در الفاظ و معانی آنها به گونهای است که عادتاً نمیتواند گروهی از مردم این کار را انجام دهند چه برسد به اینکه واضع واحد باشد (یعرب ابن قحطان).
دلیل دوم محقق نائینی
لو کان لبان؛ اگر واضع یک نفر بود باید در طول تاریخ معرفی میشد و نقل میشد حال آنکه ما در هیچ لغتی واضع را نمیابیم پس واضع بشر نیست.
مناقشه بر ادله نائینی
کسی که میگوید بشر واضع است، در قبال نظر شما، نه اینکه واضع یک نفر از آحاد بشر باشد و او این نظام لغوی را ایجاد کرده باشد، مراد این است که بشر با ذکاوتی که دارد و این ذکاوت الهام شده از جانب خداست و با توجه به نیاز تفاهم بین یکدیگر، اسالیب سادهای به کار گرفته اعم از تصاویر و الفاظ و اشارات سپس آهسته آهسته اسلوبها وسیعتر و پیچیدهتر میشود تا لغتی تشکیل شود پس صنع انسان معین خاصی نیست بلکه صنع تدریجی انسان است. لذا دلیل اول و دوم شما ابطال میشود چون اولاً تدریجی بوده و ثانیاً واضع چندین نفر بودند لذا اسامی آنها نقل نشده است.
قول دوم: واضع بشر است
قوم سوم: الهام خدا و وضع بشر
محقق عراقی در بدایع الافکار جلد 1 صفحه 28: واضع بشر است و لو الهام شده باشد، اما مباشر بشر است و به مرور زمان این کار انجام شده.[2]
قول چهارم
مرحوم امام در تنقیح الاصول جلد 1 صفحه 30: واضع اشخاص متعدد هستند (ردیه قول نائینی را بیان میکنند). ان الواضع لا الله و لا النبی و لا وصی النبی و لا واحد معین بل اشخاص متعدد کما نشاهد وضع بعض الالفاظ جدیداً و هو السر فی وضع الالفاظ. و مشترکات لفظی همین طور به وجود میآید.[3]
بیان استاد: قول سه و چهار به یک مطلب بازمیگردد. و در واقع سه قول میشود.
شهید صدر جلد 1 صفحه 85 مبعداتی بیان میکنند که وضع شأن بشر نیست.[4]
مبعد اول
کیف قدر لانسان ما قبل اللغه البداعی ان یلتفت الی امکانیه استفاده من الالفاظ و وضعها بازاء المعانی لولا الهام من الله تعالی و تدخل بهذا الشأن.
اتفاقاً محقق عراقی همین بیان را داشتند. و بشریها هم الهام خدا را نفی نکردند پس مبعد اول دلیل نیست.
مبعد دوم
اگر دقت کنید ما در تفاسیر وضع نکاتی گفتیم که این نکات رشد فکری و تطور اجتماعی را میطلبد تا انسان ابتدائی معانی را درک کند و این رشد فکری برای انسان در مراحلی ایجاد شده که زندگی اجتماعی شکل گرفته ولی قبل از زندگی اجتماعی انسان ابتدائی نیازی به الفاظ نداشته و پس از اجتماعی شدن معانی دقیقی شکل گرفته و قبل از تطور اجتماعی کار انسان نبوده است.
مبعد سوم
لو سلم ادراک انسان ما قبل اللغه، لکن مع ذلک یقال: چطور بر این انسان قدرت ایجاد شده به دیگران بفهماند چون به نحو قضایای سادهای نیست پس اگر انسان قبل از لغات پیچیده انسان واضع باشد نمیتوانست الفاظی را جعل کند و لو در مرحله اول.
مبعد سوم به مبعد دوم بازمیگردد.
مبعد چهارم
کیف نفسر اتفاق مجموعه من الناس علی لغه معینه فهل ذلک من باب انهم جمیعاً قد انقدح فی اذهانهم صدفه ان لفظه الماء یناسب وضعها بازاء الوضع المعین: اگر مجموعهای از مردم اتفاق داشته باشند که لفظ ماء برای ماده سیال وضع شده، چطور ممکن است همه متفق شوند؟ امکان ندارد به دلیل حساب احتمالات یا اینکه تدریجاً این وضع حاصل شده این هم ممکن نیست برای انسان بدائی، چون حالت تبعیت اجتماعی در انسان بدائی نبوده است.
بیان استاد: کسی هم این ادعا را ندارد که همه صدفة به این مطلب دست پیدا کرده بلکه تدریجاً منتشر شده و لازمه قول وضع بشر، وضع صدفه ای نیست بلکه تدریجاً وضع شده است.
نظر استاد: ما در آیه قرآن داریم الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان؛ خدا بیان را تعلیم کرده و این بیان مقاصد است، عرض بنده است که زندگی ابتدائی غار نشینی بوده، نه آدم ابوالبشر انسان کامل و نسل ایشان اجتماعی و الهامات الهی صورت گرفته و خداوند برای آنها خلق صوت کرده لذا ما بین اقوال جعل میکنیم، واضع اولیه خدا بوده و سپس بشر برای معانی جدید الفاظ جدیدی با پشتوانه فطرت و الهام وضع کرده است.