< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

99/10/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دوران امر بین اقل و اکثر ارتباطی علم اجمالی / تنبیهات تکمیلی اقل و اکثر / خاتمه فی شرایط جریان اصول مؤمّنه / جریان برائت بدون فحص / استحقاق عقاب بر مجری برائت بدون فحص

در ادامه بحث قبلی مرحوم شیخ می‌فرماید وقتی که از جهت عقاب معلوم بشود که معذور نیست یعنی استحقاق عقاب دارد، از این مطلب کشف می‌شود آن تکلیفی که به واقع داشته به قوت خودش باقی بوده چون ما مصوبه نیستیم و مخطء ایم. پس تکلیف به واقع داشته و فرض هم این است که استحقاق عقاب دارد بر مخالفت واقع پس کماکان واقع به قوت خودش باقی بوده است. اگر واقع به قوت خودش باقی بوده است پس عمل صحیح نیست. این اشکال فنی است. آقایان این مشگله را حل کنند در نماز. اتمام در موضع قصر. جهر در موضع اخفات و برعکس.

مرحوم شیخ سه تا راه حل برای این مطلب ارائه داده است. راه حل اول گفتند تکلیف فعلی به آن واقعی که ترک شده نداریم. یعنی اصل جعل تکلیف نسبت به نماز مثلا قصری، شده است اما بالفعل مکلف به نماز قصر نبوده. یا اینکه بگوییم قصر واجب است اما بر مسافری که عالم است به حکم. علم شده است دخیل در فعلیت. اما بر مسافری که عالم به حکم باشد واجب نیست. چون علم ندارد. اما اصل وجوب بوده است ولی به فعلیت نرسیده است. چهار احتمال مرحوم شیخ آورده است. بگوییم تکلیف فعلی به آن واقع نداشته است. ولی تکلیف داشته است. علت اینکه به فعلیت نرسیده چه بوده؟ جهلش بوده است. منشا جهل چه بوده؟ تقصیر خودش بوده پس استحقاق عقاب بر تقصیرش است و در مخالفت تکلیف فعلی نیست. لذا نمازش صحیح است چون تکلیف فعلی به نماز اتمام تعلق گرفته است. پس وجه اول خودش چهار راه دارد. وجه اول این بود که تکلیف فعلی به واقع متروک نداریم بخاطر این می‌گوییم نمازش صحیح است. تکلیف فعلی به واقع متروک نداریم چهار دعوا داریم.

یک: این دعوا است که "کون القصر مثلا واجبا علی المسافر اما العالم بالحکم و هکذا فی الجهر و الاخفات".

دوم: نه این عذر دارد در معذور است نسبت به این تکلیف معذور است مثل جاهل به موضوع.

سوم : اصلا بگوییم این نسبت به واقع مجهول مکلف نبوده است. ما فکر می‌کردیم که مکلف به صلات قصر بوده است. از اول جعل نه فعلیتش، جعل وجوب صلات قصر شده برای عالم به قصر حکما و موضوعا. این عالم به قصر بوده حکما و موضوعا؟ نه. مثل خود اصل مسافر چطور موضوع فرق کرد و زمینه ساز تغییر حکم شد اینجا هم همین است. به دعوا "عدم تکلیفه بالواقع المجهول چرا؟ لاجل الغفلت عنه". غفلت زمینه ساز اختلاف در جعل است. ان قلت: چرا عقاب می‌شود؟ بخاطر ترک تعلم است. "و المواخذت انما ترتب علی ترک التعلم کما بنا علیه صاحب المدارک".

چهارم: مکلف به واقع بوده است. اما لحظه ای که غافل شده دیگر تکلیف به واقع منقطع شده است. فرقش با قبلی این است که از اول مکلف به واقع نبوده است. اما بعدی این است که آن لحظه ای که این غافل شده من از اول تکلیفم که مکلف به نماز قصر بودم در حال قصر این که تکلیف جعل شده است در حق من. اما یک مسافرتی رفتم من حواسم پرت شده چه موضوعا چه حکما ونرفتم تحقیق کنم آمدم نماز اتمام خواندم آن لحظه غفلت در آن لحظه تکلیف به قصر الان از دوشم کلا برداشته شد. بخاطر عروض غفلت. چطور به خاطر عروض اضطرار تکلیف من یک مرتبه عوض می‌شود بخاطر عروض غفلت نیز کذالک.

پس باز چرا عقاب می‌شود؟ بخاطر اینکه عجز اختیاری بوده است. الامتناع بالاختیار لاینافی اختیار عقابا. بل ینافیه خطابا. خطاب به آن تعلق نمی‌گیرد اما عقاب که چرا. مثل کسی که خودش از بالای بلندی پرت می‌کند وسط راه نمی‌شود گفت خودت را نکش نمی‌شود گفت خودت را نگاه دار. آنوقت خطاب خودت را نگاه دار به او نمی‌شود گفت ولی استحقاق عقاب دارد. درسته اگر وسط راه پشیمان شود فایده‌ای ندارد چون امتناع است ولی منشا آن امر اختیاری بوده است. الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار عقابا البته اما خطابا نه دیگر. معنا ندارد دیگر که بگوییم خودت را نینداز نگهدار خودت را. مرحوم شیخ این وجه اول را با شقوق اربعه‌اش نپذیرفته است. فرموده خلاف ظاهر مشهور است. چون ظاهر مشهور این است که تکلیف به واقع کما کان بوده و مرتفع هم نشده است. در حالیکه وجه اول این بود که قصر از اول واجب بر مسافر عالم به حکم است. از اول بر این واجب نبوده است. دوم این بود که این معذور است در این تکلیف مثل جاهل به موضوع است. اصلا دیگر انشاء وجوب ظاهری هم نشده. سومی‌ می‌گفت تکلیف به واقع ندارد بخاطر غفلت. چهارمی ‌می‌گفت تکلیف به واقع داشته اما از لحظه غفلت رفته است. شیخ می‌فرماید خلاف ظاهر است. یکی یکی مناقشه می‌کند.

اما ادعای اول: "قصر واجب علی المسافر عالم بالحکم". شیخ می‌گوید لازمه‌اش این است که اگر ترک قصر کرد اصلا استحقاق عقاب نباید داشته باشد. چون این عالم به حکم نیست. پس اصلا قصر بر این واجب نبوده است. چرا عقاب شود؟. مگر اینکه بگویی بخاطر ترک تعلم. باز شما قائل نیستید که ترک تعلم عقاب آور است فقط صاحب مدارک این مسئله را گفت.

دعوای ثانی: "کون معذور فیه" . ایشان می‌گوید اگر معذور است پس باید استحقاق عقاب نداشته باشد و هو خلف المساله. وقتی معذور است معذوریت یعنی در فرض تقصیر گفتند معذور است. پس استحقاق عقاب نباید باشد.

دعوای سومی: ‌"به دعوا عدم تکلیفه بالواقع المجهول لاجل الغفلت عنه". میفرماید که مفروض کلام این است که بگوییم ملتفت است. اجرای برائت قبل از فحص کرده است. خودش غافل نیست. اما مساله را یاد نگرفته و یا موضوع را نمیرود تحقیق کند. پس این را غافل نمی‌گوییم. تازه اشکال‌های ما سر جایش محفوظ است.

دعوای چهارمی: ایشان از اول مکلف بوده اما از لحظه غفلت تکلیف به واقع از او برداشته شده است. شیخ میگوید او غافل نیست او ملتفت جاهل است. که جهلش تقصیری است. مرحوم شیخ می‌گوید پس راه حل اول مورد پذیرش به هیچ کدام از شقوق اربعه‌اش واقع نشد.

وجه دوم که واضح است برای چیست. مرحوم شیخ فرمودند بگوییم مأتی به که در مثال ما نماز تمام است، امر ندارد اما مسقط واجب واقعی هست. و سقوط واجب واقعی به غیر مامور به لامحذور فیه. اصطلاحا می‌گوییم من عرض میکنم اجتزاء در مقام امتثال. اکتفا کردن به فلان شی در مقام امتثال آن وظیفه. یک چیز دیگر باید می‌آوردم ولی شارع می‌گوید این را آوردی اشکال ندارد بجای آن پذیرفتیم. این راه حل دوم.

پس مأتی به، امر ندارد اما مسقط وظیفه هست. پس اینکه می‌گویند اعاده و قضا نمی‌خواهد بخاطر این است اما استحقاق عقاب بالاخره عمدا فعلی انجام شده است که به واسطه آن ماموربه انجام نشد. شارع امتنانا این را به جای آن پذیرفته است در حدی که قضا ندارد. حقیقتا که باید یک چیز دیگر را می‌آوری.

البته امتنان مراتب دارد. در این مقدار است. تکلیف جدیدی بر ذمه‌ات نداری. این شخص که نماز قصر باید بخواند ولی نخوانده است. یک امتنان این است که عقاب ندارد. این امتنان در اینجا به خرج نداده. شاید هم عقاب نکند. استحقاق عقاب محل کلام است. این در حالی است که شارع میتواند بگوید هم عقاب می‌کنم هم قضا لازم است. یک امتنان جدید دارد که قضا نکن. اجتزاء در مقام امتثال. دو امتنان میتوانست بکند ولی یکی را به خرج داده است.

پس وجه دوم این است که امر به این نماز اتمام در موضع قصر تعلق نگرفته است اما مسقط می‌شود. اشکالی که مرحوم شیخ کرده‌اند ایشان می‌گویند ظاهر ادله این است که امر به ماتی به تعلق گرفته به نماز اتمام چون در نصوص آمده که این نمازت تمام است. این نماز اتمامی‌صحیح است. از این که این نماز تمامیت دارد و صحیح است یعنی مطابقت ماتی به با مامور به. پس معلوم شده امر به خود این نماز اتمام تعلق گرفته بوده نه به نماز قصری که وظیفه اصلی اش بوده. لذا مرحوم شیخ این وجه وجه بدی نیست اما با ظهور ادله ما نحن فیه منافات دارد. این هم وجه دوم.

وجه سوم وجهی است که جناب کاشف الغطا استاد صاحب جواهر فرموده اند: ایشان میگویند که اول امر به قصر داشته اما امر به تمام هم حالا دارد اما امر به تمامش مترتب بر معصیت امر به قصر است. امر طولی است. انگار شارع اینطوری گفته است: بر تو ای مسافر واجب است که نماز قصر بخوانی و اگر عصیان کردی و نماز قصر نخواندی نمازت تمام بخوان. شخص عصیان کرده نماز قصر نخوانده نماز تمام خوانده پس نماز تمامش درست است چون امر دارد. استحقاق عقاب دارد چون نماز قصر را نخوانده. طولیت یعنی ترتب است. پس در واقع هر دو نماز دارای امر است اما به نحوه طولی. این همان فرمایش شبیه تزاحمی ‌است که اجتماع دو امر شده است. من وارد نماز می‌شوم الان امر به ازاله نجاست دارم و وقت نماز وسیع است. الان به قول مرحوم شیخ در رسائل میفرمود بسیاری از مردم اهم را ترک می‌کنند و واجبات مهم را انجام می‌دهند اگر قرار باشد که باطل باشد میدانید چه می‌شود؟. مثل میزدم در رسائل، آدم نشسته میخواهد نماز بخواند مادر می‌گوید برو نان بخر. امر مادر مقدم است بر نماز. چون نماز سعه دارد اما مادر میگوید نان بخر و الا نانوایی تعطیل می‌شود. نماز واجب موسع و نانوایی واجب مضیق است. میگویی نماز بخوانم. نمیداند که دل مادر مثل سیر و سرکه می‌جوشد. روشن است. اهم را ترک کرده مهم را انجام می‌دهد. خوب اینجا اگر قرار باشد که اینطوری باشد این نماز من فاقد امر فعلی است. چه کنیم؟ ترتب قضیه را حل می‌کند. البته در ترتب فقط فرقش با اینجا این است که آنجا امر به مهم از فعلیت افتاده بود در ظرف امتثال امر به اهم. و اگر عصیان می‌کردی امر به اهم را، حالا امر به مهم فعلی می‌شد. در اینجا ظاهر عبارت این است که وجه سوم بخاطر این است که امر به تمام اصلش مترتب بر معصیت امر به قصر است نه فعلیتش. فرق اینجا با ترتب این است که در آنجا هر دو امر داشتند بخاطر تزاحم یکی شان از فعلیت افتاده بود اینجا اصلا امر به تمام، امر ندارد الا بعد از عصیان قصر. فرقش با ترتب این است . اینجا مرحوم کاشف الغطا فرموده اند "لان امر بالضدین انما یمتنع اذا کانا فی عرض واحد لا بنحو الترتب". ایشان هم کلمه ترتب را می‌آورد ولی عرض ما در آن ترتب اصطلاحی، گاهی از فعلیت می‌افتاد در حالیکه اینجا از فعلیت نیافته امر به اول که بخاطر تزاحم باشد اینجا بخاطر عصیان از اولی است. کمی‌ فرق دارد. ولی در اینکه امر جدید فعلی می‌آید در این جهتش با همان ترتب اصطلاحی هم مشترک است.

"انما یمتنع اذا کانا فی عرض واحد لابنحو الترتب". اگر در عرض واحد باشند و ترتب طولی نداشته باشند در حالیکه در مانحن فیه ترتب طولی دارد پس مشکل حل شد. نماز درست است چون الان وظیفه فعلی شما نماز تمام شد عند معصیت امر به قصر. ولی در عین حال استحقاق عقاب داری چون امر اصلی نماز قصر بوده شما عصیان کردی. به تعبیر آخر موضوع وجوب تمام، عصیان حکم صلات قصر می‌شود. مرحوم شیخ گفتند این ترتب را ما قبول نداریم. آنچه که قبول داریم تکلیف به ضد بعد از تحقق معصیت تکلیف به ضد آخر حاصل شده است. ما ترتب را از ابتدا قبول نداریم. بلکه این معقول است که بگوییم تکلیف به این ضد که تمام باشد زمانی است که بعد از معصیت تکلیف به ضد دیگر که نماز قصر است و آن هم ساقط بشود بطوریکه بعد با هم قابل جمع در زمان واحد نباشد. مرحوم شیخ میگوید این ترتب نیست این همین است که ما گفتیم.

می‌گویند معقول این وجه این است که ما می‌گوییم. درترتب از اول هر دو تکلیف بوده بخاطر تزاحم یکی از آنها از فعلیت افتاده بود. شاهدش این بود که اگر قدرت می‌داشتیم حتی از فعلیت هم نمی‌افتاد. و حال آنکه اینجا آن نیست. ظاهر عبارت مرحوم شیخ این است. در اینجا باید بگوییم یک تکلیف داشتیم آن تکلیف فعلی بوده، تکلیف دیگری هم نبوده است و آن تکلیف فعلی اولی معصیت شده در نتیجه ساقط شده چون یکی از مسقطات تکلیف عصیان است، یکی امتثال است، یکی تبدل موضوع است یا از بین رفتن موضوع. تبدل اعم است. مثلا سگ رفته در نمک زار استحاله شده موضوع عوض شد. خانمی ‌واجب النفقه بوده الان دیگر همسر نیست. مثلا طلاق داده که در نتیجه وجوب نفقه هم نیست. اصطلاحا میگوییم تبدل موضوع.

مرحوم شیخ همین مقدار آمده و این سه وجه را بیان کرده است. مرحوم صاحب منتقی میگوید این مقدار از کلامی‌که مرحوم شیخ فرمودند این حل اشکال نشد. چون مرحوم شیخ آمده اشکال را ذکر کرده حدود قضیه را ذکر کرده است. خود ایشان گفته‌اند این حل‌ها را قبول نداریم. من نظرم این است که در سومی ‌راه حل خود را داده است. وحال اینکه منتقی می‌گوید نه. منتقی میگوید ما بیاییم خودمان راه حل اشکال را بررسی کنیم و ببینیم چگونه است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo