< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

99/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده لا ضرر / بررسی قید علی مومن در روایات قاعده لاضرر / بررسی روایات قاعده بین عامه و خاصه

قید "فی الاسلام" در قاعده لاضرر گفته شد. یکی از نکاتی که امروز باید متعرض شویم این است که "علی مومن" چگونه است؟ لاضرر و لاضرار علی مومن. این قید "علی مومن" تنها روایتی که داشتیم روایت عبدالله بن مسکان بود که در کتاب کافی ج 5 است. روایت این است که پیغمبر اکرم در قضیه سمرة بن جندب فرمودند: "انک رجل مضار و لاضرر و لاضرار علی مومن ثم قال (امام باقر) ثم امر بها فقلعت و رمیت بها الیه. فقال رسول الله انطلق فغرسها حیث شئت".

از ریشه درآورده شد و پرت شد به سویش و گفته شد هر جا می‌خواهی آن را بکار. وسائل ج 25 ص 429 کتاب احیاء موات باب 12 حدیث 429

و عن علی بن محمد بندار که مرحوم کلینی نقل میکند. چون روایت دوم محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی است. روایت سوم می‌گوید عن عدة من اصحابنا یعنی محمد بن یعقوب کلینی عن عدة اصحابنا. روایت چهارم می‌گوید عن علی بن محمد بندار یعنی محمد بن یعقوب کلینی از ایشان از احمد بن ابی عبدالله عن ابیه عن بعض اصحابنا. سند این روایت خوب است الا فقط همین کلمه بعض اصحابنا که متاسفانه روایت را مرسله کرده است. عن عبدالله مسکان عن زراره عن ابی جعفر علیه السلام نحوه. یعنی همین روایت سومی که داشتیم که مفصل نقل کرده است الا انه قال فقال له رسول الله . در روایت قبلی صحبتی از "علی مومن" نشده است. این متن را هم صدوق هم شیخ و هم مرحوم کلینی نقل کرده است بدون "علی مومن".

یک نقل داریم که در این نقل کلمه "علی مومن " آمده است. ومتاسفانه این روایت سندش مشکل دارد.

سوال و جواب: نه. این روایت مرسله جزء روایات مرسله‌ای نیست که راوی آنها بخواهد حجت باشد نیست. از طرف دیگر راهی برای تصحیحش به ذهن نمی‌رسد. ندیدم کسی این سند را تصحیح کرده باشد و قائل به صحتش باشد.

از نظر دلالت صاحب منتقی می‌گوید همان وجه رابعی که نسبت به زیاده قید "فی الاسلام" گفتیم در اینجا هم هست. وجه رابع این بود که با توجه به روایات متعددی که مطلق بودند و احتمال اینکه اینجا قید "علی مومن" زیادی راوی باشد هست. اصل عدم زیاده در مقابلش اصل عدم نقیصه است. اینجا فرمودند ولو اصل عدم زیاده مقدم می‌شود اما نه جایی که روایات متعددی داریم که در بین ایشان صحیح السند و معتبر السندند و هیچ قید "علی مومن" در آنها نیامده است باز در قبال آنها قید "علی مومن" اخذ کنیم.

پاسخ دومش این است که از نظر سند مرسله است. به قول ایشان "و من الغریب" اینکه شیخ انصاری در کتاب رسائل فرموده "اصح ما فی الباب سندا" این روایت است.

پس آنچه محور بحث است "لاضرر و لاضرار" است. البته اشاره‌ای کردم که منشأ اثر هم می‌شود. یک سوالی در جهت سوم بحث ایشان منعقد می‌کنند. آیا این جمله لاضرر و لاضرار جمله مستقلی بوده است و یا به عنوان جزئی از کلام دیگری در واقع ذکر شده است؟. ایشان می‌فرماید به نظر ما وجهی برای اینکه این لاضرر و لاضرار مستقل آمده نیست. یعنی بدون مقدمه پیامبر اکرم فرموده باشد لاضرر و لاضرار. حتما ایشان می‌فرماید در ضمن یک قضیه ای، یک مطلبی، یک جریانی علی القاعده بوده است. ایشان می‌فرماید جهتش این است که ما وقتی به طرق عامه مراجعه می‌کنیم و نیز به طرق خاصه هیچ راهی برای اثبات استقلال این جمله در نقل وجود ندارد. زیرا:

اما عامه: گاهی در احادیثشان به نحو مستقل ذکر کردند. یعنی لاضرر و لاضرار آورده‌اند . اما ایشان می‌فرماید که ما وقتی دقت می‌کنیم می‌بینیم قطع و علم پیدا می‌کنیم که مواردش را حذف کردند. چون یقین داریم لااقل در قضیه سمرة بن جندب وجود داشته است. در حالیکه اثری در روایات ایشان نیست پس معلوم میشود که عمدا یا سهوا و به نظر من عمدا آن موارد را حذف کردند. چون سمرة از کسانی بود که جعل حدیث کرد. چهارصد هزار درهم از معاویه گرفت که قبلا داستان را گفتم. اگر این را در ضمن حدیث لاضرر نقل می‌کردند، این آقایانی که عدالت جمیع صحابه را پذیرفته‌اند واقعا ادله واضحه بدیهیه متعدده در مقابل این سخن باطل است که عدالت شامل جمیع صحابه باشد. یکی از آنها همین داستان است. بهشت را می‌خواهند با او معامله کنند این قدر خباثت. البته اصحاب خاصی مثل سلمان‌ها و ابوذرها در محضر پیامبر اکرم و امیرالمومنین هم بودند. بنابراین این که سنی‌ها نقل مستقیم دارند مایه استناد نیست. عرض می‌کنم باضافه اینکه سندها هم در آنها مناقشه است و قابل استناد نیست. بله ایشان می‌فرماید بله اگر در بین آنها هم این جملات لاضرر و لاضرار مستقل و هم غیر مستقل می‌آمد ممکن بود که بگوییم ظهور در استقلال دارد ولی فرض این است که اصلا غیر مستقل نقل نشده است.

اما در ادله خاصه ما دو جا داریم. یکی روایت از مرحوم صدوق داشتیم و یکی از دعائم الاسلام. روایت صدوق این بود. در فقیه "فی مقام بیان ان المسلم یرث من الکافر". دلیل آوردند "مع قول النبی الاسلام یزید و لاینقص و مع قوله لاضرر و لااضرار فی الاسلام" که اینجا مستقل است. اولا "فی الاسلام" اضافه بود و ثانیا "اضرار" بود. پس یکجا در نقل مرحوم صدوق مستقل آمده است. یکجا هم در نقل دعائم الاسلام که مرحوم صاحب مستدرک از دعائم الاسلام نقل کرد از آقا امام صادق که بعد گفتند "قال لایُترک". جریانش یادتان هست. "سئل عن جدار الرجل و هو سترة بینه و بین جاره". یک دیواری دارد که این دیوار پوششی است بین این و این همسایه. خراب شده است. "فامتنع من بنائه". امام صادق فرمود: مجبورنمیشود کرد او را تا بسازد "الا ان یکون وجب ذلک لصاحب الدار الاخری بحق او بشرط فی اصل الملک" مگر وجوبش، بخاطر نفع آن همسایه باشد یا به اعتبار یک حقی یا یک شرطی در اصل ملک اگر بوده باشد. "ولکن یقال لصاحب المنزل اشتر علی نفسک فی حقک ان شئت" "قیل له فان کان الجدار لم یَسقط" . دیوار خودش نیافتاد "و لکنه هدمه". خودش دیوار را عمدا انداخته است "او اراد هدمه اضرارا بجاره لغیر حاجة منه الی هدمه" یا می‌خواهد دیوار را خراب کند از باب اینکه همسایه را ضرر بزند در حالیکه هیچ نیازی به خراب کردن دیوار نیست. امام فرمود: "و ذلک ان رسول الله قال لاضرر و لاضرار". درست است که حضرت صادق علیه السلام در ضمن یک قضیه نقل می‌کند اما اصل جریان را از پیامبر که نقل میکنند خودش را مستقل و منفردا نقل می‌کنند.

این روایت مرحوم صدوق در من لایحضره الفقیه بود. پس در مجموعه این موارد فقط و فقط در دو مورد است. یکی در دعائم و یکی هم در کتاب شیخ صدوق. در ناحیه خاصه پس فقط در دو مورد نقل شده است. ایشان میفرماید اما آن مورد دعائم الاسلام که ظهوری در اینکه این جمله مستقل بوده است ندارد. چون حضرت در مقام حکایت بدوی و ابتدائی نبوده‌اند. بلکه حضرت در مقام استدلال بر آن حکمی که فرمودند بودند. تبعا وقتی در مقام استدلال بر حکم باشند و بخواهند استنادی از پیامبر نقل کنند آیا تمام قضیه را نقل می‌کنند؟ و یا به همان موضع استشهاد کلام پیامبر تمسک می کنند و همان را نقل می‌کنند؟. طبیعی قضیه هم همین است. بله ممکن است تمامش را نقل کنند اما برای اینکه گاهی مخاطب را به جواب زودتر برسند باز بخواهند الان از نو تمام قضیه را نقل کنند و بعد موضع حاجت اصلا ممکن است از دست مخاطب در برود. لذا زود نقطه محل استدلال را می‌آورند. البته ظهور در عدم استقلال هم ندارد. متوجه می‌شوید؟ این استشهاد حضرت به این کلام پیامبر، ظهور ندارد که این کلام در نزد پیامبر اکرم غیر مستقل بوده بلکه در ضمن یک مطلبی بوده است. ولی ظهور در استقلال هم با توجه به این خصوصیاتی که گفتیم ندارد. به تعبیر ایشان این فقره را حضرت به عنوان شاهد برای فرمایش خودشان فرمودند اما کلام مرحوم صدوق هم آن هم به عنوان استشهاد بر فتوای خودشان، ایشان این کلام پیامبر اکرم را آورد. پس هم در آن روایت دعائم حضرت صادق، در این جریان خرابی دیوار استشهاد به کلام رسول اکرم کردند و هم در جریان روایت فقیه مرحوم صدوق در بحث ارث و عدم ارث مسلمان و کافر استشهاد کردند. لذا دو استشهاد است. یکی از امام معصوم یکی از شاگرد مکتب معصومین. لذا این دو استشهاد ظهوری در اینکه این جمله به نحو مستقل از پیامبر اکرم صادر شده باشد برای ما ایجاد نمی‌کند.

استقلال یا عدم استقلال برای ما مهم است. بخاطر اینکه اگر در ضمن آن جملات باشد با توجه به آن مطالب یک معنایی برداشت می‌کنیم، چون مورد که مخصص نیست ولی در مقام استنباط اشاره می‌کنیم.

ایشان میفرمایند پس اولا ما نه از طریق عامه و نه از طریق خاصه نتوانستیم اثبات استقلال کنیم که جمله "لاضرر و لاضرار" مستقلا در کلام رسول خدا بکار رفته باشد.

دلیل دوم این است که می‌فرماید اگر کسی عارف به اسالیب کلام باشد اگر قرار باشد این جمله مستقل باشد اصلا معنایی برای این جمله ابتداءا برای انسان حاصل نمی‌شود. یعنی چه "لاضرر و لاضرار"؟ بدون قید فی الاسلام و بدون قید علی المومن. پیامبر نشستند و بگویند لاضرر و لاضرار. به تعبیر ایشان اصلا ظاهر نمی‌شود یک معنای محصلی بدون اینکه یک سابقی و یک لاحقی باشد. کسی که عارف به اسالیب کلام هست مثلا یکبار می‌گوییم "لاصلاة الا بفاتحة الکتاب". این خودش یک معنای کاملا مستقلی را افاده می‌کند. "لاصلاة الا بطهور". "لاربا بین الوالد و الولد" تازه همین جمله اخیر را باز زمانی می‌فهمیم که قبلش یا بعدش امر با "محرّمٌ" بوده باشد اما اگر همین ابتدا بگویند لاضرر و لاضرار . بنابراین اگر ایشان هم عرض بنده را می‌گویند که اگر قید "فی الاسلام" و "علی مومن" می‌بود، این جمله لاضرر و لاضرار در استقلال کلام معنا پیدا می‌کند اما بدون این دو قید خیر.

سوال و جواب: الان شما چون مستقل را در تقدیر می‌گیرید بخاطر اینکه آن مواردی که استعمال شده است و حالا معنای لاضرر و لاضرار را فهمیدید. وقتی هم که مستقل باشد بر همان معنا حمل می‌کنید. چه کسی گفته حکم در تقدیر می‌گیریم؟ همین کلام ذو وجوهی که اصلا نمیدانیم چه چیزی در تقدیر است. الان در قضیه سمرة بن جندب پیامبر فرمودند لاضرر و لاضرار . انسان می‌فهمد حق ضرر زدن به غیر نداری. لااقل این معنا که ظهور پیدا می‌کند. لاضرر یعنی تو حق ضرر زدن نداری. اما اگر این نباشد یک چیز مجمل گنگی می‌شود. این هم یک نکته.

باضافه اینکه مستقل هم فقط در همین دو مورد بود.

سوال و جواب: گاهی واقعا کبری مجمل است. در ضمن قضیه کاملا معنایش معلوم می‌شود. چه اشکالی دارد. لازم نیست که پیامبر دائم بشینند یک جملات کلیه‌ای بگویند. به یک مناسبتی که اتفاقی می افتاده است یک جمله‌ای می‌گفتند و معنایش را می‌فهماندند. به مناسبت قضیه خارجیه کبری کلی می‌فرمودند که هم قابل انطباق بر آن مورد، هم قابل انطباق بر موارد دیگر است. اما اولین فهم و اولین باری که آن کبری کلی فهمیده شود در قبال این قضیه خارجیه فهمیده شده است. این اشکالی ندارد.

نکته بعدی آیا اصلا قضیه لاضرر و لاضرار منطبق بر این دو مورد شفعه و منع فضل ماء می‌شود . اصلا انطباق پیدا می‌کند یا نه؟ از کلمات مرحوم خوئی اشاره کردم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo