< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

99/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی قاعده لاضرر / فقه الحدیث و شناخت مفردات قاعده و روایات قاعده / بررسی ضرر و ضرار

بعض از بزرگان مثل مرحوم شیخ الشریعه اصفهانی تلاش کردند که بفرمایند در واقع قاعده لاضرر یک قاعده مستقل است و ارتباطی با دو قضیه شفعه و منع فضل ماء. که در این زمینه مطالبی هم بیان شد و گذشت.

علاوه بر آقای سیستانی، مرحوم شهید صدر در بحوث ج 5 ص 433 تا 450 این مطالب را متعرض می‌شوند. در بحث سوم باید مفردات این قاعده را بشناسیم تا فقه الحدیث را پیگیری کنیم تا بفهمیم مراد پیامبر از جمله لاضرر و لاضرار چه بوده است.

هم ضرر استعمال شده است و هم ضرار. البته در یک نقل اضرار استعمال شده است. اما جمله مهم در محلهایی که مورد استشهاد ماست و از نظر سندی تمام بود دو کلمه ضرر و ضرار بود. میفرمایند کلمه ضرر در معنایش اختلاف است. معانی متعددی برای ضرر نقل شده است. یکی از معانی نقص در مال یا نفس یا عرض است. اگر کسی به مالش یا به جانش یا به آبرویش نقصانی وارد شود میگوییم به او ضرر وارد شده است. خانه‌اش را سیل ببرد یا در معامله‌ای کلاه بر سرش رود. معامله انجام دهد بجای سود، از مالش کم شود. معنای دیگر، معنای یعنی شدت، حرج و ضیق است. هر سه به یکجا بازگشت دارد. مرحوم شهید صدر در بحوث ج 5 ص 450 می‌فرمایند علی الظاهر این ضرر یک عنوان انتزاعی است. انتزاع از نقصان می‌شود. وقتی نقصانی متوجه انسان شود از این نقصانی که وارد شد بر انسان و متوجه ما شد انتزاع می‌شود مفهوم کلمه ضرر. حالا نقصان در مال ، نفس یا در عرض باشد. ایشان میفرماید که اگر به درجه‌ای بود که معتدبها باشد و سبب می‌شد که طبع قضیه برای انسان ضیق و شدتی ایجاد شود یعنی در واقع شهید صدر بین هر دو معنایی که ذکر شده درآمیخته‌اند تلفیق کردند. اگر نقصانی بر انسان در یکی از این سه مقوله وارد شود که آن نقصان سبب ضیق و حرجی بر انسان بشود. حالا کلمه حرج البته ایشان نمی‌آورند . میگویند ضیق و شدت. ایشان مثال می‌زنند مثلا فرض کنید یک تاجر یک دینار از او ضایع شود به هر دلیلی. ایشان می‌گویند صادق نیست تضرّر. از طرف دیگر صرف شدت و تضایق نفسی اگر یک ضیقی بر انسان ایجاد شود اما نقصی ایجاد نشده باشد بدون نقص یعنی چیزی از انسان کم نشود مثلا بازار بالا و پایین رفته است. اینکه ضرر نیست. بعد هم ضیق بالفعل مراد نیست بلکه ایشان میفرماید که اگر به حسب طبق قضیه برای انسان ضیق آور باشد ولو طرف اصلا علم به این مقوله پیدا نکرده باشد اما اگر می‌فهمید این ناراحتی بود. یعنی تحمل این خصوصیات برایش سخت بود. ممکن است معامله کرده و نفهمیده سرش کلاه رفته است. پس این ضیقی برایش ایجاد نشده است بالفعل. مقابل این ضرر می‌شود نفع. نفع هم صرف زیاده نیست بلکه زیاده‌ای است که به طبق قضیه موجب ارتیاح و آرامش و انبساط نفسانی شود.

نتیجه این است که ایشان میفرماید به نظر ما ضرر به این گفته می‌شود. من عرض می‌کنم ضرر عنوانی است که انتزاع می‌شود، بله ممکن است این نسبت به افراد متفاوت باشد. طبق قضیه این است که اصلا آرامش روحی دارد همیشه چه بداند چه نداند. یک ذره اگر در اموال کم و زیاد شود به هم می‌ریزد. پس این را نگوییم. ضرر یعنی نقص. شاید همان معنای اول معنای بهتری باشد. یک دینار برای یک تاجر به اصطلاح هیچ چیزی نیست ولی قید دوم شرط نیست که موجب ضیق شود. شاید اگر مرادشان علی الظاهر این باشد که یعنی بخواهیم بگوییم هر کسی به طبق قضیه برای او فرق می‌کند؟ بله. ممکن است یک تاجری خیلی پولدار باشد یک میلیون برایش عددی نباشد یک میلیارد هم عددی نباشد. یک تاجر ممکن است کم پول باشد یک میلیون برایش مهم باشد. بنده عرض می‌کنم پس ممکن است اگر ملاک حالت ضیق نفسانی باشد افراد حالاتشان مختلف است. در عین حال ایشان می‌فرمایند ضرر از دو جهت منقسم می‌شود به مطلق و مقید. ناحیه اول از جهت موضوع است. با توجه به موضوع ضرر گاهی مطلق است گاهی مقید. ایشان می‌فرمایند که گاهی نقص، ضرر است مطلقا. مثل کسی که خانه‌اش آتش بگیرد. طبعا این نقص است و مطلقا ضرر است. خانه هر کسی آتش بگیرد نقصی است که ضرر تلقی می‌شود مطلقا. ضرر از ناحیه موضوع است. گاهی نقص ضرر هست اما نسبت به آن غرض و هدفی که منظور انسان بوده است. مثلا تاجری سود نمی‌کند. اینجا میفرماید که نسبت به غرضش از تجارت می‌شود ضرر. بخاطر اینکه این شخص این تاجر هدفش سود بوده است و با توجه به غرض و هدف در واقع این شخص متضرر شده است و الا فی نفسه نقصی برایش ایجاد نشده است. اما اگر تاجری مغازه‌ای زده است تا بچه‌اش تجارت یاد بگیرد. این اگر سود هم نکند مهم نیست. با توجه به غرضی داشته این ضرر نیست. اما اگر تاجری به دنبال این است که زندگی‌اش را اداره کند با توجه به غرضی که دارد طبعا ضرر هست نه به معنای نقص به معنای اینکه سودی که هدفش بوده است، به دست نیامد.

پس بنابراین این می‌شود ضرر مقید. مرحوم شهید صدر می‌فرمایند حدیث لاضرر به نظر ما ضرر مقید را شامل نمی‌شود. زیرا لاضرر دیگر در واقع به تعبیر من به این ضرر گفته نمی‌شود. عدم النفع است. به قول استاد اشرفی میفرمایند ما آخوندها در زندگی عدم النفع فراوان داریم. مثلا کسی اگر پول می‌داشت معامله‌ای کند سود ببرد. ولی معمولا زمینه‌هایش نیست طبعا سودها هم منتفی است.

لذا ایشان می‌فرمایند حدیث لاضرر شامل ضرر مقید نمی‌شود. مگر اینکه از دیدگاه عرف و نوع مردم جامعه این حیثیت یک حیثیت عمومی باشد. که این از دیدگاه عرف عقلا ضرر تلقی شود نه به عنوان آن انگیزه خاصه. یعنی ایشان می‌خواهند بگویند معنای اصطلاحی تابع معنای لغت است.

ناحیه دوم از حیث کسی که ناظر و حاکم به صدق ضرر است. گاهی نقص، حقیقی است و گاهی اعتباری است. به تعبیر ایشان ضرر مقید به بعضی انظار و قوانین است. مثل کسی که خمری داشته به دست کسی می‌رسیده است. آقای دیگری آن خمر را از بین می‌برد. ایشان می‌فرمایند در قوانین اسلامی اصلا این ضرر تلقی نمی‌شود نسبت به آن شخص. چون شراب اصلا در اسلام مالیت ندارد. چیزی که مالیت ندارد بنابراین اگر از دست انسان رود ضرر تلقی نمی‌شود و کار این شخص ضرر رساندن تلقی نمی‌شود نه برای خود اوست نه ضرر رساندن به اوست. اما در غیر اسلامی ضرر هست. یا از طرف دیگر ایشان می‌فرماید احیاء کند زمینی را. اگر بگوییم این محیی زمین مالک نیست. در نظام اسلامی و در نظام سرمایه داری این ضرر تلقی می‌شود. اما در نظام کمونیستی ضرر تلقی نمی‌شود زیرا آنها می‌گویند کسی مالک نیست همه باید برای دولت کار کنند. دولت هم به نحو علی السویه به همه اموال را بدهد. البته اشکالات نظام کمونیستی سرجایش محفوظ است. انگیزه تلاش کم می‌شود و آیه "ان للانسان ما سعی" چه می‌شود؟ . نظام سرمایه داری به نحو مطلقش پا را بگذارد روی حلقوم دیگران هیچ انگیزه‌ای نسبت به محرومین جامعه نداشته باشد آنهم سرجایش اشکالاتش هست. از یک طرف تحصیل ثروت مشروع را حلال می‌داند اما از طرف دیگر جلو راه برای تحصیل ثروت یک اهرم‌هایی می‌گذارد که اگر از آن قوانین تخطی کند سر از ظلم در حق دیگران درمی‌آورد. جلوی ظلم در حق دیگران را می‌گیرد. از طرف دیگر واجباتی بر او قرار می‌دهد مثل خمس و زکات و امثال اینها که هم انگیزه انسان برای رشد جلویش گرفته نمی‌شود تلاش بیشتر، خدمت بیشتر طبعا آثار و برکاتش را هم انسان بر بهره برداری کند ولی در عین حال نفعش هم به جامعه برسد. در عین حال ظلم در حق مردم جامعه هم نداشته باشد. من بارها عرض کردم اگر همین خمس و زکات در جامعه احیاء شود برکات دارد.

این قوانین مترقی اسلام است که واقعا به روز است اگر درست عمل شود. اگر ربا نباشد این قدر روی طبقه ضعیف نیازمند به اخذ پول و وام و امثال اینها فشار وارد نشود.

حدیث لاضرر از این ناحیه دوم آن ضرر مطلق حقیقی را یقینا شامل می‌شود. اما ضرری که مقید به بعض از انظار باشد ایشان می‌فرمایند حدیث لاضرر آن نظری را شامل می‌شود که نظر مورد قبول شارع باشد و نظری را که مورد نظر شارع نباشد حدیث لاضرر پوشش نمی‌دهد. هر چیزی را که پیامبر اکرم و دین اسلام او را ضرر می‌داند، این قاعده نفی می‌کند.

سوال و جواب: حقیقتا اگر بخواهیم نگاه کنیم رشد مال است. در روایات داریم وقتی زکات مال داده می‌شود مال نمو پیدا می‌کند. زکات پاک شدن مال است. مال وقتی عیب‌ها و نجاست‌ها از آن دور بشود آن مال رشد پیدا می‌کند اما به حسب ظاهر کم می‌شود.

مرحوم شهید صدر در ادامه می‌گویند یک کسی کاری کند که آبروی دیگری برود. این را ضرر گویند. بعضی ها مناقشه کردند که ضرر در نقص کرامت و عرض، ضرر نیست. فقط در مال است و نفس. تارة ضرر از این حیث نسبت به عرض و کرامت سنجیده می‌شود که اگر در عرض و کرامت انسان نقصی وارد شد و آن نقص سبب شد که حقی از حقوق انسان سلب شود در قبال این عرض و کرامتش. مثل سمرة بن جندب که انصاری به قول ایشان ناموس و عرضش حقشان سلب شد. حقشان آزادی، راحتی و آرامش است. اگر هم دیگری بخواهد از خانه من رد شود و یک نخلی آنجا دارد طبیعی است که باید اجازه بگیرد. از عجائب این است که آن نخل آنجا چه می‌کرده است؟.

اینجا چون حقی از حقوق انسان سلب می‌شود در قبال این نقص در عرض و کرامت پس بنابراین به نظر ما این ضرر صادق هست. ایشان میفرمایند. اما صرف نظر به اجنبیه، فردی مراقب نظر خود نیست "النظر سهم من سهام ابلیس" . اینجا ایشان میفرمایند شرعا حرام است اما آیا مستلزم نقصی است نسبت به او؟ نه. بنده عرض می‌کنم همین جا هم فرق می‌کند. اگر سبب بشود که این قدر این نگاه، نگاه بدی باشد که او راحتی و آزادی در رفت و آمد را نداشته باشد. محدودیت در رفت و آمد برای او ایجاد شود. فرض کنید خانم کاملا محجبه است ضرورتی دارد باید به مادر خود سر بزند. یک آدم ناسالمی نگاه سوء کند. این نگاه سوء سبب می‌شود او در معرض اذیت و عدم آرامش قرار بگیرد. اما می‌خواهم عرض کنم همینجا هم موارد مختلف است. شهید صدر به نحو مطلق فرمودند "و أما مجرد النظر الی الاجنبیة فلیس مستلزما للنقص و إن کان محرما شرعا". بنده گویم گاهی سلب حق می‌شود.

گاهی خانم متوجه نمی‌شود و آن فرد دید می‌زند اینجا نظر حرام، اما این نظر دیگر حتی حقی از حقوق طرف را ضایع نکرده است.

بنده عرض می‌کنم گاهی ضرر به لحاظ عرض سر از ضرر مالی هم در می‌آورد. پس بنابراین تا اینجا این فرمایش شهید صدر در جهت سوم تمام شد. اگر ضرر عرضی محض باشد انصافا این اول کلام است که صدق عنوان ضرر بر آن می‌شود یا نه؟.

در ادامه ایشان میفرماید گاهی کلمه نقص بکار برده می‌شود. یعنی اینکه یک کاری را انجام بدهیم که سبب شود دیگری ناراحت شود و مورد کراهت اوست. مثلا نمی‌گذاریم کسی از شهر خارج شود یا مثلا فرض کنید نمی‌گذاریم آقای فلان در هیچ شرکت تجاری شریک شود. ایشان میفرمایند این در واقع "فعل مایکره و یتضایق منه" سبب می‌شود ناراحت شود. در ضیق قرار بگیرد. اینجا نقصی نسبت به او وارد شده است.

به نظر ما این نقص بر شخص وارد نشده است. جلو رشد و زمینه‌ای برایش گرفته شده است. ما گفتیم ضرر، نقص در مال و ... است. ایشان میگوید نقص نیست ولی بعد می‌گویند بله ممکن است اینها را در نقص داخل کنیم زیرا یک حقی از او از بین رفته است. حق عمل را گرفتیم. حق تلاش یا حق حریت انسان که هر آدمی آزاد باشد در تجارت و ... . پس تحت اطلاق قاعده وارد می‌شود چون ضرر در این موارد یقینا صادق است و مورد نقص حق هم به نظر ما هست و نقص در حق مصداق ضرر است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo