< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

99/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی قاعده لاضرر / وحدت یا مغایرت معنای ضرر و ضرار / بررسی معنای ضرر

سخن ما در بیان اقوال قاعده «لا ضرر و لا ضرار» بود. در جلسه گذشته به قول مرحوم امام خمینی از کتاب تهذیب الأصول اشاره و آن را بررسی کردیم.

اما بیان برداشت ما از این مسأله نیازمند بیان یک مقدمه است؛ باید ابتدا ببینیم آیا ضرر و ضرار به یک معنا هستند یا دو معنا دارند سپس با توجه به آن، قول مختارمان را بیان کنیم. در عرائض پیش رو، سه جهت لحاظ شده است، یک جهت جنبه مقدمیّت برای بیان مختار، جهت دوم اشاره به بعضی از اقوالی که در این دو کلمه است و ممکن است قبلاً اشاره نکرده باشیم و جهت سوم به یک معنا حاصلی از تمام ما مضی انگاشته می‌شود اما جنبه عمده آن جنبه مقدماتی برای انتخاب قول است.

وقتی به معنای کلمه «ضرر» مراجعه می‌کنیم می‌یابیم که چند معنا برای آن بیان شده است که ابتدا فهرست آن معانی در کلمه «ضرر» و همچنین فهرست معانی کلمه «ضرار» و معنی مختار در این دو کلمه را بیان می‌کنیم. اما «ضرر»:

    1. مرحوم آخوند می‌فرمودند ضرر به معنای نقص است. تقابل بین ضرر و نفع، تقابل عدم و ملکه است.

    2. مرحوم آیت الله خوئی فرمودند: ضرر مصدر است و در مقابل «ضرر» منفعت و تقابل بین «نفی» و «ضرّ» است. پس نگویید ضرر مقابل نفی است، ضرّ مقابل نفی است. و تقابل بین این دو تقابل تضاد است [می‌شوند امران وجودیان.]

اگر تقابل ضرر با نفع، عدم و ملکه باشد قبلاً عرض کرده بودیم، عدم و ملکه در جایی است که اگر در محل قابل ملکه نبود حتماً عدم ملکه است. یک انسانی که قابلیت بینایی دارد اگر بصر نبود حتما عدم بصر یعنی عمَی است. اما در بحث ضرر و نفع ما نحن فیه اگر یک معامله‌ای می‌کنیم که قابلیت نفی در آن است پس اگر نفع نباشد الزاماً باید ضرر باشد. یا اگر ضرر نباشد الزاماً باید نفع باشد؛ این معنای عدم و ملکه است. در حالی‌که گاهی ممکن است یک معامله‌ای بشود. معامله بالقوه قدرت نفع هم دارد اما یک معامله‌ای است که نه در آن سود کرده و نه ضرر. پس در باب عدم و ملکه جناب آخوند اشکال می‌شود و فیه تأمل.

اما در معنای مرحوم آیت‌الله خوئی نیز باید دید که ضدّانی که مطرح می‌کنند، ضدّان لا ثالث هستند یا لهما ثالت. اگر بگویید ضدان لا ثالث هستند ما این مطلب را قبول نداریم؛ زیرا بعضی جاها هستند که هیچ‌کدام از از این دو نیستند. اما ضدّان لهما ثالث موردی ندارد.

آقای خوئی فرمودند که «ضرر» مصدر و مقابل «منفعت» است. «منفعت» مصدر میمی است مانند «مکسبة» و در مقابل «منفعت»، «مضرّة» است. مرحوم آقای خوئی خودشان می‌گویند «ضرر» مصدر است اما دقت نشده است که در مقابل «منفعت»، «ضرر» نیست. حال این «نفع» چیست که شما فرمودید مصدر در مقابل «ضرّ» است؟ علی الظاهر «نفع» هم استعمال مصدری دارد و هم به عنوان حاصل مصدر و اسم مصدر به‌کار می‌رود؛ مانند مصدر مجهول «قتل». بنده نیز عرض می‌کنم تقابل «ضرر» و «نفع» تقابل عدم و ملکه نیست. نتیجه آن‌که اگر «ضرر» اسم مصدر باشد به معنای «زیان» است و اگر اسم مصدر باشد به معنای «زیان زدن» است.

مطلب سوم، اهل لغت برای واژه «ضرر» سه معنا آورده‌اند.

    1. برخی اهل لغت و مرحوم آخوند: النفس الداخل فی الشیء.

    2. قاموس المحیط: الضیق [ضرر در لغت به معنای تنگنا است]

    3. مفردات راغب: ضرر یعنی سوء حال.

اقرب الموارد از بین کتب لغت هر سه معنا را برای «ضرر» بیان کرده است: الضررُ هو سوء الحال و الضیق و النقصان. این از حیث اهل لغت اما به سراغ اقوال علماء و عرض خودمان برویم.

مرحوم صاحب الکفایة فرمودند «ضرر» یعنی نقص در جان، عضو، عِرض و مال. مرحوم آقای خوئی نیز همین مطلب را می‌گویند: الضرر هو النقص فی النفس أو الطرف أو المال أو العِرض. در معنای ضرر با مرحوم آخوند یک معنا را دارند فقط فرقشان در تقابلشان است آن عدم و ملکه و این مورد تضاد است.

بحوث می‌گوید «ضرر» نقص است اما یک نقص خاص؛ نقصی که این شأنیت را دارد که موجب ضیق شود. بنابراین از سه معنای لغوی که بیان شد، دو معنا به دست آمد. البته نقص در چهار ناحیه. دقت کنید که سه معنا دارد اما آقای آخوند و مرحوم خوئی فقط یک معنای آن را گرفته‌اند. شهید صدر در کتاب «بحوث» دو معنا از معانی لغوی ذکر شده را در فهم خودش از ضرر دخیل می‌کند. ایشان می‌گوید: «ضرر» نقصی است که شأنیت دارد موجب ضیق شود، پس هر نقصی ضرر نیست. ضرر ضیق نفسانی ناشی از نقص یا نقص موجب ضیق نفسانی است. در ضیق هم ضیق فعلی مراد نیست بلکه ضیق شأنی مراد است به این معنا که ممکن است یک نفر آن‌قدر سعة صدر دارد که هرچه مشکل پیش بیاید، باز هم حالت نفسانی‌اش تنگ نشود و روحیه‌اش کسل نمی‌شود. یک معامله‌ای کرده پر از نقص، کلی پول بابتش پرداخت کرده است و از اصل سرمایه‌اش کم شده است اما اصلاً ضیق نفسانی ندارد.

حضرت آیت‌الله سیستانی می‌فرمایند اصلاً ضرر، سوء حال نیست. دلیل ایشان جالب است: اصل در لغت، امور محسوس است و مشترک لفظی نیز عموماً بازگشت به مشترک معنوی دارد، یعنی الفاظی که مشترک لفظی هستند باز خودشان بازگشت به مشترک معنوی دارند یعنی می‌شود یک معنای فوقانی برایشان تصوّر کرد که هرکدام از این‌ها مصادیقی باشند و الا چه وجهی داشته است که این موارد، مشترک لفظی باشند و وقتی مشترک لفظی شد لابد یک سرچشمه‌ای وجود دارد که در این موارد استعمال شده است. در ما نحن فیه نیز وقتی نگاه می‌کنیم سوء حال از امور نامحسوس است پس «ضرر» و اصل لغت در امور محسوس بوده است پس این نمی‌تواند ریشه باشد. «ضیق» هم نیست؛ زیرا آیه شریفه می‌گوید «و لا تضارّوهنّ لتضیّقوا علیهنّ» پس معلوم می‌شود «ضرار» که با «ضرر» است نتیجه‌اش ضیق است و خودش ضیق نیست؛ بنابراین بازگشت «ضرر» به «نقص» است که همان فرمایش مرحوم آخوند و مرحوم خوئی است.

یک معنای دیگری هم وجود دارد. برخی می‌گویند «ضرر» همان «نقص» است، اما «نقص عِرضی» نیست و تنها در سه چیز است «جان»، «عضو» و «مال» است. علت این بیان آن است که نقص عِرضی ضرر نیست؛ مثلاً اگر کسی به نامحرم نگاه سوء بکند، به مجرد نگاه به نامحرم نمی‌گویند به او ضرر زده است. بنده عرض می‌کنم که آبروریزی نیز ضرر عرضی است. اگر به نامحرم نگاه بکند و کسی آن‌جا نباشد برای او ایجاد ناامنی معنوی و روحی کرده است و او را واقعاً در ضیق و حرج قرار داده است علاوه بر آن‌که آبروریزی هم کرده است و واقعاً ضرر در عِرض است. وقتی ناموس شخصی رد بشود و بگویند حتی یک نفر هم به او نگاه نکرد، این مطلب، ایجاد آبروی بیشتر است اما اگر ناموس فردی رد شود، پوشیده هم باشد ولی بگویند ناموس فلانی از این خیابان رد می‌شد، پنجاه نفر هم نگاه می‌کردند این واقعاً آبروریزی عِرضی است و به نظر ما از این جهت ضرر است.

پس تا این‌جای کار یک معنا «نقص»، یک معنا «نقص موجب ضیق» که بحوث مطرح کرد که برای این دو، چهار یا سه مقوله بیان شد. یک مقوله دیگر هم گفته‌اند و آن «الضرر هو النقص بمعنی فقدان الأثر المطلوب» است که به نظر ما معنای قشنگی است که برخی از آقایان اعلام قم فرموده‌اند اما اسمی از ایشان نیامده است. نقل می‌کنند که «ضرر» یعنی «نقص به معنای فقدان اثر مطلوب» و شامل نقص در همه‌ی مقوله‌ها می‌شود. رجل انصاری برای سمرة چه‌ کاری انجام داد؟ سلب آسایش کرد. سلب آسایش، نقص در جان نیست، نقص در طرف هم نیست؛ زیرا نقیصه‌ای به یکی از اعضای بدن او وارد نکرده است، همچنین نقص در مال نیست؛ بنابراین نقص در آبرو می‌باشد؛ زیرا ناموس او در خانه‌اش رفت‌وآمد داشته است و سمرة از آن‌ها سلب آسایش کرده است.

عرض بنده این است که با توجه به خصوصیت مورد معلوم می‌شود که نقص در عِرض نیز جزء معانی نقص می‌باشد. «نقص بمعنی فقدان اثر المطلوب» با این بیان که به نظر بنده هم بیان خوبی می‌باشد. حرف آقای آخوند درباره ملکه و عدم هم درست می‌شود. اشکالی که به آقای آخوند وارد می‌شد آن بود که در جایی‌که شأنش وجود داشته باشد اگر ملکه نبود الزماً باید عدم ملکه باشد مثل شخصی که شأنش بینایی است و اگر بینا نبود حتماً باید نابینا باشد. بعد مناقشه‌ای که به آقای آخوند شد آن بود که گاهی ما می‌بینیم شخصی معامله می‌کند و شأن معامله سود کردن است اما طرف سود نبرده است اما گاهی ضرر هم نکرده است، یک حد فاصلی دارد بنابراین ملکه و عدم نیست. بنده عرض می‌کنم فقدان اثر مطلوب است. اثر مطلوب در هر معامله‌ای آن است که انتهایش سود باشد، مردم که بی‌کار نیستند صبح تا شب بنشینند، زحمت بکشند، وقت بگذارند و معاملاتی کنند که نه سود داشته باشد و نه ضرر. حال آن‌که خود سود نبردن در معاملات، نوعی ضرر است؛ لذا به نظر بنده نقص به معنای فقدان اثر مطلوب است. بله اثر مطلوب هر معامله‌ای سود بردن است؛ پس چه ضرر کند به این معنا که از جیب مایه بگذارد و چه ضرر نکند به معنای تساوی در سود و زیان، هر دو «ضرر» است و در یک معنا مشترک هستند و آن معنا «فقدان اثر مطلوب» می‌باشد. این معنایی که بنده عرض می‌کنم هم با کلام آقای آخوند [عدم و ملکه] سازگار است و هم با فرمایش آقای خوئی [تضاد امران وجودیان] سازگار است. در فرمایش آقای خوئی نیز با بیانی که گذشت مراد امران وجودیان لا ثالث لهما است؛ زیرا یک طرف معامله سود بردن است در طرف دیگر آن اثر مطلوب نیست اما اثر دیگری هست که عدمی نیست و امر وجودی است یعنی معامله کرده است و پول گیرش آمده است اما این پول به یک حد خاص یا کمتر از یک حد خاص است که هر دو امر وجودی هستند. یا بگو که اگر در مقابل «نفع» می‌سنجید که «نفع» یعنی گیرآمدن پول اضافه است و «ضرر» فقدان اثر مطلوب است. خب مطلوب نبودن در عالم خارج یا مساوی است و یا تنزّل که اگر چنین بگویید به نظر بنده هیچ اشکالی ندارد که تقابلشان را تقابل سلب و ایجاب بگیریم.

توجیه دوم در فرض ای‌که بگوییم واقعاً فقدان اثر مطلوب داریم یعنی فقدان [عدم] است. یا اثر مطلوب هست و یا نیست؛ اگر اثر مطلوب نباشد عدم است. خب چرا مصداق‌های عدم دو امر وجودی هستند؟ همین معامله‌ای که مکلّف انجام داده و تنزّل دارد یا معامله‌ای کرده و تساوی دارد امران وجودیان هستند؛ پس چرا می‌گویید تقابل، تقابل سلب و ایجاب است؟ عرض می‌کنیم اولاً معنا و مفهوم، معنا و مفهوم عدمی است. ثانیاً چه کسی گفته است مصداقش این است. فقدان اثر مطلوب یعنی چه؟ یعنی آن اثر مطلوب هست یا نیست. بله اگر هم مصداق باشد اشکالی ندارد اما عدم مضاف بوجود له حظّ من الوجود؛ به اعتبار مصداق، یک مصداق وجودی پیدا بکند اما معنایش معنای عدمی است و عدمش هم عدم صِرف نیست، عدم مضاف است و عدم مضاف با مصداق وجودی سازگار است؛ به‌علاوه آن‌که در همین دو مصداق وجودی تساوی یا تنزّل که نگاه کنید اگر دقّت کنید واقعاً عدمی است؛ زیرا می‌خواهیم بگوییم در این‌جا واقعاً اثر مطلوب که در این‌جا سود اضافه است وجود ندارد. ما به اصل گیر آمدن پول در معامله کاری نداریم ما به این کار داریم که آن اثر مطلوب هست یا نیست. لذا طبق این بیان ما ممکن است بگوییم با این توجیه، تقابل بین این دو، تقابل سلب و ایجاب است.

این بحث «ضرر» بود که به معنای نقص شد. جریان سمرة نیز همین است. اثر مطلوب چیست؟ انسانی که یک خانه و حیاطی دارد، از مهمترین اثر مطلوب از داشتن منزل و حیاط ایجاد راحتی و آسایش برای همسر و فرزندان است؛ این‌که آسایش داشته باشند، از سرما، گرما، گرد و خاک و امراض و از جمله از دید نامحرم محفوظ و مصون باشند و الا چرا پشت پنجره‌ها پرده نصب می‌کنند؟! پرده را ضخیم می‌زنند که از بیرون، داخل خانه دیده نشود؟ چرا دیوار حیاط را بلند می‌سازند؟! که از بیرون، اهل منزل دیده نشوند. اثر مطلوب من آسایش زن و فرزندانم است. در جریان سمرة دقیقاً همین است، اثر مطلوب انصاری همین محافظت از اهل منزل بود که سمره مانع آن شد.

به یک معنای کوتاه دیگر هم اشاره می‌کنم. مرحوم امام می‌فرمایند: «ضرر، هو النقص فی النفس أو الطرف أو المال» ایشان نیز «عرض» را بر خلاف مرحوم آقای آخوند و مرحوم آقای خوئی حذف می‌کنند. ما عرض کردیم ضرر عِرضی هم نقص در عرض است؛ لذا آبروی شخص می‌رود.

نتیجه نهایی: «لا ضرر» یعنی ایجاد کردن نقصان و کاری کنیم که اثر مطلوب چه در مال، چه بدن، چه جان و چه آبرو، مفقود باشد.

در ما نحن فیه اثر مطلوب در عمل کردن به احکام آن است که نفعی به مردم برسد اما اگر انسان مکلّف بخواهد یک عملی انجام دهد و اثرش این باشد که از آن حکم به او ضرر وارد شود این سازگار است. اثر مطلوب در زندگی اشخاص این است که با آرامش زندگی کنند، دیگری مانع آرامش و آسایش آن‌ها نشود. پس ما حق ضرر زدن به دیگران را نداریم. عرض بنده این است که نقص و فقدان اثر مطلوب هم در مرحله جعل حکم، معنا می‌یابد [قول آخوند، شیخ، محقق نائینی و محقق خوئی] و هم در معنای مرحوم شیخ‌الشریعة معنا پیدا می‌کند و هم با معنای مرحوم فاضل تونی [ضرری که تدارک نشود] هم‌خوانی دارد؛ زیرا ما عرض کردیم فقدان اثر مطلوب و اثر مطلوب آن است که آدم زندگی کند و دیگران، اشیاء و اموال او را به غارت نبرند. پس اگر به هر دلیلی کاری انجام دادند حتماً باید جبران کنند. البته با این مطلب خیلی سخت جور در می‌آیند. اثر مطلوب این است که اصلاً ایجاد ضرر نکنند، اما اگر ایجاد ضرر کردند چه؟ مطلوب بعد از عروض این حالت آن است که ضرر، جبران شود. بستگی دارد که نقص و فقدان اثر مطلوب در کدام حوزه و در کدام ساحت باشد، به نظر بنده معنای لغوی با تمام این اقوال [لا اقل با سه قول از چهار قول معروف(قول آخوند، شیخ، محقق نائینی و قول شیخ‌الشریعة)] جور در می‌آید.

سوال: قول ما از حیث معنای لغوی با اقوال بالا جور در آمد اما در این اصطلاح «لا ضرر» چگونه است؟ در جلسه گذشته «لا ضرار» را مطرح می‌نماییم، لغتش را بررسی می‌کنیم و می‌بینیم که لغت با کدام یک از اقوال سازگار است. جمع‌بندی بین این معانی لغوی و مناسبتش با معنای استعمالی کاربردی عرض خواهد شد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo