< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

99/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی قاعده لاضرر / فقه الحدیث قاعده / بررسی هیئت مفاعله

سخن ما در بحث «ضرار» بود.

تا این‌جا به دو مطلب اشاره کردیم. اول این‌که بعضی مانند لسان‌العرب و محقق ایروانی از میان اصولیان فرمودند که باب مفاعلة فعل مشترک بین دو نفر را بیان می‌کند و «ضرار» مصدر باب مفاعلة است در نتیجه این‌جا فعل دو نفری است. در این زمینه موارد نقضی در آیات و روایت وجود داشت که به آن‌ها اشاره نمودیم. مطلب دوم سخن صاحب کفایة بود که چه کسی گفته باب مفاعلة و خصوصاً «ضرار» فعل بین الإثنینی است؟ این‌طور نیست بلکه «ضرار» در این‌جا فعل یک نفره و به معنای «إضرار» است و طبعاً در روایت «لا ضرر و لا ضرار» تأکید برای «ضرر» است. البته ما به معانی هشت‌گانه «ضرار» در نزد لغویین و غیر ایشان اشاره کردیم که گذشت. در ادامه به معنای محقق اصفهانی و مرحوم خوئی رسیدیم که این‌دو نفر نیز مانند مرحوم آخوند فعل بین الإثنینی بودن باب مفاعلة را انکار نمودند با این تفاوت که مرحوم آخوند فرمودند که «ضرار» همان تأکید معنای «ضرر» است اما این دو بزرگوار یک تفصیل‌هایی بیان داشتند از جمله این‌که اگر ثلاثی مجرد فعل، متعدی الی الغیر بود، بدون نیاز به حرف جر یک‌طور معنا می‌شود و اگر با حرف جر باشد معنای دیگری دارد.

امروز تصمیم داریم وارد دلیل مرحوم محقق اصفهانی بشویم لیکن برای بیان این مطلب ابتدا باید به یک نکته کوتاه اشاره کنیم. ایشان می‌فرمایند که اگر ثلاثی مجرد، لازم باشد در باب مفاعلة، متعدی می‌شود. مانند «جلس و جالسه». در ثلاثی مجرد اگر متعدی باشد در باب مفاعلة می‌تواند متعدی دو مفعولی شود. مانند «کتب الحدیث الی زیدٍ و کاتب زیداً الحدیثَ». و اگر در ثلاثی مجرد، متعدی بود و در باب مفاعلة به دنبال تعدی به دو مفعول نبودیم در این صورت رفتن در باب مفاعلة معنای تعمّدی به فعل می‌دهد. مثلاً «ضرَّ زیدٌ عمراً» یعنی زید به عمر ضرر زد و ما به عمد و غیر عمد بودنش کاری نداریم اما «ضارّه» یعنی عمداً و از روی قصد به او ضرر زد. این فرمایشی است که محقق اصفهانی داشتند و فقط فرقشان با مرحوم آیت‌الله خوئی آن بود که ایشان فرمودند محاوله در ضرب است سواء تحقق الضرب منه أم لا در باب مفاعلة اما تفاوتش با مرحوم محقق اصفهانی همان است که اشاره کردیم یکی محاوله و تلاش در میدان تحقق عمل و دیگری تعمد در انجام عمل است که در جلسه گذشته مطرح بود و دیگر تکرار نمی‌کنیم.

دلیل محقق اصفهانی را نیز قبلاً اشاره کرده‌ بودیم اما الآن به جهت استفاده از آن در جمع‌بندی مطلب، دوباره بیان می‌کنیم. ایشان فرموده بودند که ادبا گفته‌اند مفاعلة فعل الإثنین است که به فاعل بالأصاله منتسب و به مفعول بالتبع منتسب است. مثلاً جمله «ضارب زیدٌ عمراً» نشان می‌دهد که هم زید و هم عمر زده‌اند اما ما دوست داشتیم انتساب زدن را به زید بدهیم و لو این‌که عمر هم زده است. اما در باب تفاعل ادبا قائل هستند که اصلاً مدلول اصلی باب تفاعل، انتساب به دو فاعل است. مثلاً تضارب زیدٌ و عمرً که انتساب ضرب به هر دو فاعل بما انهما فاعلان است. در ضارب زیدٌ عمراً هم به همین صورت است اما انتساب فعل ضرب به زید بالأصالة و به عمر بالتّبع است. جهتش این است که یا او بیشتر زده است و یا دوست داشتند که زدن را به آن فاعل اسناد دهند و ... . ایشان می‌فرمایند که این فرمایش ادبا است که بسیار غیر معقول می‌باشد؛ زیرا هیئت فعل فقط یک نسبت را می‌فهماند پس در باب تفاعل که «تضارب زیدٌ و عمرٌ» که شما ادبا می‌گویید مدلول اصلی باب تفاعل، انتساب به دو فاعل است معلوم می‌شود دو نسبت است، «تضارب زیدٌ و عمرٌ» یعنی «ضرب زیدٌ عمراً» و «ضرب عمرٌ زیداً» یک هیئت باب تفاعل داریم و هیئت نمی‌تواند در آنِ واحد دو نسبت را در دل خودش جای بدهد. به زبان دیگر مشکلش استعمال لفظ در اکثر از معنا می‌باشد. پس در «تضارب زیدٌ و عمرٌ» دو نسبت نیست بلکه یک نسبت است تضارب بین دو نفر است. تضارب هم یعنی به‌هم زدن و زدن به یک‌دیگر است که یک نسبت است اما طبیعی است که وقتی از لفظ «یک‌دیگر» در ترجمه استفاده می‌کنیم معنایش این است که در این نسبت واحده دو نفر وجود دارند. البته بنده همین‌جا عرض می‌کنم که اگر «زید» فقط بزند و «عمر» فقط نگاه کند که «ضاربَ» نمی‌گویند بلکه «ضربَ» می‌گویند اما اگر انسان کتک‌کاری ببیند می‌گوید «ضاربَ زیدً عمراً» و این‌که از «زید» صادر شد و بر «عمر» واقع شد و از «عمر» صادر شد و بر «زید» واقع شد و با معنایی که از «تضارب» بیان شد، انسان هر دو طرف را فاعل تصور می‌کند؛ اما عرض بنده این است که در هر دو زدن متقابل است؛ چه در مفاعله و چه در تفاعل، تنها فرقشان این است که شما می‌خواهید در «ضارب زیدٌ عمراً» بگویید کتک‌کاری است ولی این کتک‌کاری یک‌طرف نسبت است اما در «تضارب» دو طرف است یا این‌که یک نسبت دو طرفه است. ابن حاجب در شافیه و مرحوم محقق رضی در شرح شافیه [قدر محقق رضی کم دانسته می‌شود. زمانی که بنده ادبیات کار می‌کردم شرح کافیه و شرح شافیه ایشان را مطالعه می‌کردم. کتب قطور و مفصلی هستند که در دانشگاه الأزهر مصر بالاترین تخصص ادبیات عرب را به کسی می‌دهند که شرح رضی را در صرف و نحو خوب بلد باشد، یعنی این‌قدر مهم است.] ایشان می‌فرمایند که در باب مفاعلة مفعول نیز مشارک است و یکی اصل و دیگری فرع نیست و مشارکت به دلالت تضمنیة است اما در تفاعل، دلالت در مشارکت بالصراحة است. بنابراین مفاعلة و تفاعل هر دو مشارکت در فعل دارند اما در مفاعلة دلالت طرف دوم قضیه بالتضمّن است اما در تفاعل، دلالت بر مشارکت بالصراحة است. این گونه نیست که در باب مفاعلة یکی اصل و دیگری فرع باشد؛ برخلاف آن‌چه محقق اصفهانی فرموده‌اند. به‌علاوه اکثر مواردی که محل استشهاد محقق اصفهانی است جایی است که ثلاثی مجردش اصلاً معنا ندارد یعنی اصلاً استعمال ندارد. مثلاً «واراه»، «خالعه»، «نافقه»، «شاقّ الله و رسوله» و ... . در دفاع از مشهور می‌توانیم بگوییم که جایی بین الإثنینی است که ثلاثی مجرد از معنای خودش دارد. اما این مواردی که گفته‌ شد که اصلاً بین‌الإثنینی نیست مواردی هستند که اصلاً از معنای خودشان ثلاثی مجرد ندارند. بنابراین می‌توانیم بگوییم هر موردی که ثلاثی مجرد از معنای خودش دارد در باب مفاعلة که برود معنایش بین الإثنینی خواهد شد. حال که بین الإثنینی است آیا در مفاعلة، انتساب یکی بالأصالة و در دیگری بالتبع است و یا همچنان که شرح شافیه رضی می‌گوید چنین نیست بلکه هر دو بالأصالة است اما یکی بالدلالة المطابقیة و دیگری بالتضمن است؟ [و به خلاف تفاعل که هر دو بالدلالة المطابقیة و بالتصریح است.] لذا این‌که محقق اصفهانی می‌آید و مواردی را ردیف می‌کند و می‌گوید که این‌ها فعل بین الإثنینی نیست اکثراً مواردی است که از معنای خودش ثلاثی مجردش استعمال ندارد؛ لذا دفاعی که ممکن است از مشهور بکنیم این است که هرجا ثلاثی مجرد از معنای خودش استعمال دارد در ثلاثی مزید باب مفاعلة فعل بین الإثنینی خواهد بود ولی اشکال این است که در مورد «ضرر» و «ضرار» در روایت که ثلاثی مجردش استعمال دارد! در این‌جا چه باید کرد؟ پس در این‌جا باید باب مفاعله‌اش طبق نظر مشهور، بین الإثنینی باشد و اشکال محقق اصفهانی وارد است در حالی‌که در واقع بین الإثنینی نبوده است و ما می‌دانیم فقط سمرة به انصاری ضرر می‌زده است. لذا بنده عرض می‌کنم در مورد روایت «لاضرر» یک معنا دارد، «لا ضرار» یک معنا دارد که بعداً عرض می‌کنیم. خب آیا «لا ضرار» به معنای اضرار متقابل است؟ اگر اضرار متقابل است پس واقعیت امر و اضرار یک‌طرفه سمرة را چه کنیم؟

بنده جواب محقق اصفهانی و محقق خوئی را این‌گونه عرض می‌کنم: محقق اصفهانی در مورد «ضرار» معنای تعمد الفعل و آقای خوئی معنای محاولة ایجاد فعل و سعی إلی الفعل سواء تحقق منه الضرّ و الفعل أم لا را آوردند. شاید بتوان این‌گونه گفت که مرحوم محقق اصفهانی چون کلمه «ضرار» را دیده‌اند این‌گونه گفته‌اند و مرحوم آیت‌الله خوئی به‌خاطر کلمه «خادع»، «قاتل» و ... این مطلب را فرمودند یعنی برخی استعمالات را دیده‌اند و به این‌ نتیجه رسیده‌اند. سوال بنده این است که آیا استعمال، دلیل بر معنا است؟ ما خوانده‌ایم که «الأستعمال أعم من الحقیقة» به‌اضافه آیا «شاور» یعنی محاولة در مشورت؟ مثلاً گفته‌ می‌شود «زیدٌ شاور أمراً» زید با امر مشاوره کرد اما طبق معنای محقق خوئی یعنی تلاش در مشورت کرد ولو این‌که به مشورت هم ختم نشود! آیا واقعاً این معنا را می‌دهد و عرف مردم تلاش برای مشورت را می‌فهمند؟! یعنی شما بزرگواران معنا را از استعمالات، انتزاع می‌کنید و ما اتفاقاً در همین استعمالات که می‌آورید مناقشه داریم. بعضی از استعمالات مانند همین «شاور» که این‌گونه نیست. یا مثلاً «ساعد الله قلب زینب الصبور» خداوند متعال مساعدت کند با قلب زینب صبور. آیا یعنی خداوند تلاش کرد که مساعدت کند؟! یا «وارا زیدٌ الشیءَ» یعنی زید آن شیء را مخفی کرد آیا معنایش تلاش برای مخفی کردن است؟! «جالسه» یعنی تلاش کرد که کنار او بنشیند؟! «لامستم النساء» یعنی شما تلاش کنید که به زن‌هایتان چنین کنید؟! بنابراین نظر این دو بزرگوار که از موارد استعمالی به ذهنشان رسیده بوده است اشتباه است. اولاً استعمال اعم از حقیقت است و ثانیاً موارد نقضی برای قول ایشان است که برخی از آن‌ها بیان شد.

تا به این‌جا دیدگاه مشهور بیان شد، دیدگاه مرحوم آخوند، مرحوم آیت‌الله خوئی و مرحوم آیت‌الله اصفهانی نیز اشاره شد. دیدگاه دیگری وجود دارد که به آن نیز اشاره کوتاهی می‌کنم و امروز بحث را جمع می‌کنیم. این دیدگاه یکی از آقایان اعلام معاصر است که اسمی از ایشان بیان نشده و بنده اصل مطالبی که بیان می‌کنم از فرمایشاتشان الهام گرفته‌ام که خودشان می‌گویند دیدگاه ملّا هادی تهرانی است که بیان می‌کنند صیغه باب مفاعلة به معنای امتداد نسبت فعل است «امتداد نسبة الفعل». مثلاً «ضارب زیدٌ عمراً» یعنی زید عمر را زد، عمر هم زید را زد. دو نسبت صدور ضرب شد. هر دو نسبت صدوری را بیان می‌کنند یعنی ضرب هم از زید و هم از عمر صادر شده است. یا مثلاً «سافرَ» یعنی امتداد سفر و به‌طور کلّی امتداد النسبة و هرکجا که باب مفاعلة باشد این نسبت ادامه دارد. مناقشه‌ای نیز در این قول است و آن این‌که بسیاری از مواردی که مشاهده می‌کنیم خلاف این معنا است. «باعدَه» یعنی «أبعده» نه «امتداد البعد»! «ظاهر» یعنی مظاهره کرد و گفت ظهرک کظهر أمی. آیا معنای این جمله «امتداد ظَهر» است؟ هرچند که برخی از موارد معنای امتداد النسبة می‌دهد و بنده قبول دارم اما اشکال کلی که به مرحوم ملّا هادی می‌کنند آن است که معنایی که می‌فرمایند در تمام موارد استعمال، عمومیت ندارد. «باشَرَ فلانٌ زوجته» آیا معنایش این است که هنوز مباشرتش ادامه دارد؟! خیر، یک‌بار مواقعة کرد و تمام شد.

در این جلسه چند مورد معنایی که برای باب مفاعلة کرده‌ بودند بیان شد و ان‌شاءالله در جلسه بعد نظر آیت‌الله سیستانی بیان خواهد شد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo