درس تفسیر استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1401/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: روش‌های تفسیری قرآن کریم/ تبیین روش‌های تفسیری / نقد نظر علامه طباطبایی پیرامون تفسیر اجتهادی قرآن به قرآن

سخن ما در روش‌های تفسیری قرآن بود.

اولین روش و قائل به این روش که محدود هم بودند و گذشت، این بود که ما در تمام مسائل، جز قرآن، نیاز به هیچ شیء دیگری نداریم، که این را عرض و نقد کردیم.

روش دوم روش تأویل قرآن بود که مطابق میل خودمان قرآن را تأویل کنیم و توجیه کنیم و ضرب القرآن بعضه ببعض کنیم و این هم مورد نقد قرار گرفت. البته اشاره شد این کلام دوم گاهی در این غالب نمایان می‌شود که ما اصلاً در فهم قرآن نیاز به غیر قرآن نداریم که این هم نقد شد.

روش بعدی این بود که در بعضی از امور و تفاسیر احکام مثلاً ما نیاز به غیر قرآن داریم؛ اما در سایر آیات نیاز به غیر قرآن نداریم که تقریباً این روش، روشی بود که به نظر ما روش تفسیر المیزان است. که می‌فرماید ما در فهم قرآن نیاز به غیر قرآن نداریم، ادله‌ای اقامه کردند ما ادله را مفصل در گذشته بیان کردیم.

فان قلت که خود مرحوم علامه طباطبایی به خودشان وارد می‌کنند: قرآن برای فهم همه مردم نازل شده چون عبارت دارد که ﴿هذا بیان للناس﴾ ولی مبین آن پیغمبر اکرم و به تبع اهل بیت (علیهم السلام) هستند؛ درست است که قرآن بیان است اما مبیِّن می‌خواهد و قبلا آیات این موضوع را کامل اشاره کردیم. (تفسیر المیزان جلد سوم صفحه هشتاد و سه)

ایشان می‌فرماید قلتُ: آیاتی که ما را به تدبر در قرآن دعوت می‌کنند، این‌ها دلیل بر این است که می‌شود به آیات و فهم معانی آیات برسیم. وقتی که می‌فرمایند ﴿أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾[1] و امثالهم پس معلوم می‌شود که ممکن است با تدبر در قرآن به فهم معانی آیات قرآن رسید پس طبعاً ما به غیر قرآن نیاز نداریم.

در ادامه سخنی داشتند که این آیه در مقام تحدّی است، معنا ندارد که ارجاع بدهیم در فهم معانی آیات قرآن به صحابه وتلامذه ایشان (صحابه) حتی بیان النبی. ایشان می گویند چون آنچه پیغمبر اکرم بیان کردند یا معنایی است که موافق با ظاهر قرآن می‌باشد، پس خود لفظ مؤدی به این معنا بوده است و یا با ظاهر کلام قرآن موافق نبوده فرمایش پیغمبر اکرم که ایشان می‌فرمایند پس تحدی در قرآن معنا ندارد.

این که قرآن تحدی می‌کند و حجت با او تمام نمی‌شود، و هو ظاهر؛ ما عرض می‌کنیم مگر قرار است تحدی در سراسر قرآن باشد که بگوییم به خاطر تحدی قرآن است؟! پس اول باید فهم آیات امکان‌پذیر باشد.

قائل به تحدی قرآن می‌گوید قرآنی که دعوت به تحدی و مبارزه‌طلبی می‌کند باید پس معنای آیات قرآن قابل فهم باشند، والا اگر نباشد تحدی معنا ندارد.

ما عرض می‌کنیم قرآن که تحدی کرده از کجا خواسته بگوید که همه آیات را ما مورد تحدی و مصداق تحدی قرار می‌دهیم؟ بلکه گفته شود این مجموعه قرآن به گونه‌ای است که در آن ظواهری می‌باشد و همان ظواهر تحدی می‌کند؛ ولی آیا معنای تحدی این است که تمام قرآن معنایش این است که استظهاراتی دارد؟ نه؛ آیا معنایش این است که اصلا نیاز به مبیِّن ندارد؟ نه، این استفاده نمی‌شود.

نعم تفاصيل الأحكام مما لا سبيل إلى تلقيه من غير بيان النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كما أرجعها القرآن إليه في قوله تعالى: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ الحشر ـ ٧ وما في معناه من الآيات، وكذا تفاصيل القصص والمعاد مثلاً.[2]

در ادامه ایشان می‌فرمایند تفاصیل احکام را همان‌طور که قرآن ارجاع داده باید از پیغمبر اکرم گرفت؛ پس تفاصیل احکام، تفاصیل قصص، تفاصیل معاد را باید از پیغمبر گرفت اما در فهم خود آیات قرآن ما نیاز به غیر نداریم! اما محل کلام ما این است که آیا آیات قرآن را ما می‌توانیم خودمان بفهمیم بدون نیاز به غیر که حتی غیر، روایات پیغمبر اکرم واهل بیت باشد ایشان می گویند ما نیاز نداریم.

مثال فرض کنید آیات اطلاقاتی دارد، عموماتی دارد، این‌ها را چگونه بفهمیم؟ آیا تمام اطلاقات وعمومات آیات را ما به راحتی می‌توانیم بفهمیم؟ بعد مقیداتش از کجا می‌خواهد بیاید؟، مقیداتش از کلام پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت (علیهم السلام) می‌باشد.

مثلا معاد جسمانی خصوصیاتش چی می‌شود؟ آیا خود آیات قرآن، وافی به این خصوصیت است یا نه؟ اگر بگویید خب همین قدر یک معادی است، این دیگر نیاز به آیات قرآن نداشت و خود عقل اصل معاد را برای ما اثبات می‌کند؛ پس معلوم می‌شود مطلب فراتر از اینهاست.

ومن هنا يظهر أن شأن النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم في هذا المقام هو التعليم فحسب والتعليم إنما هو هداية المعلم الخبير ذهن المتعلم وإرشاده إلى ما يصعب عليه العلم به والحصول عليه لا ما يمتنع فهمه من غير تعليم ، فإنما التعليم تسهيل للطريق وتقريب للمقصد ، لا ايجاد للطريق وخلق للمقصد والمعلم في تعليمه إنما يروم ترتيب المطالب العلمية ونضدها على نحو يستسهله ذهن المتعلم ويأنس به فلا يقع في جهد الترتيب وكدّ التنظيم فيتلف العمر وموهبة القوة أو يشرف على الغلط في المعرفة.[3]

در ادامه ایشان می‌فرمایند شأن پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فقط تعلیم است! تعلیم به اینکه تسهیل طریق و تقریب مقصد بکند. یعنی می‌شود خود انسان هم برود یاد بگیرد و پیغمبر اکرم فقط معلم هستند. معلم کارش این است که طریق رسیدن به مقصود را آسان کند. (پس ایشان می‌گویند پیامبر اکرم حداکثر ما را زودتر می‌رسانند به فهم آیات، اما خودمان هم به‌تنهایی به مقصود می‌رسیم.)

ایشان می گویند نه اینکه فهم قرآن بدون تعلیم اصلا امکان نداشته باشد، نخیر؛ امکان دارد. پس ما نیاز به فرمایشات پیامبر اکرم در فهم آیات و معانی آیات قرآن نداریم.

در ادامه ایشان می‌گوید و هذا هو الذی پیامبر هم به مردم چیزی را تعلیم می‌دهند که خود قرآن آن را می‌رساند! ایشان می‌فرماید این‌ها است به اضافه روایات متواتری که وصیت و سفارش به تمسک قرآن می‌کنند، که به قرآن تمسک کنید و بعد روایاتی که گفته‌اند روایات را عرضه به قرآن کنید، پس استفاده می‌شود هر چه پیامبر اکرم فرموده‌اند استفاده‌اش از قرآن امکان پذیر بوده است (ولو توقف ذلک علی بیان النبی کان هو من دور الباطل و هو ظاهر)

ما عرض می‌کنیم درست است ﴿کتاب فصلت آیاته﴾ ﴿قرآنا عربیا امّا لقوم یعلمون﴾؛ اولا برای چه کسانی قرآنا عربیا؟ برای قوم یعلمون. چه کسانی هستند؟ اهل بیت (علیهم السلام) در روایات متعدد دیگر بیان کرده‌اند که علم قرآن در نزد ما می‌باشد و در نزد غیر ما نیست.

پاسخ این دور این است که در بحث حجیت ظواهر روایات، اگر ما بگوییم ظواهر روایات حجت است و خبر واحد حجت است، بعضی‌ها اشکال کرده بودند که خود خبر واحد زمانی حجیتش ثابت می‌شود که ما به قرآن عرضه کنیم؛ و روایت فهمش نیازمند عرضه به قرآن است و خود استظهار از روایات حجت نیست، پس ملاک می‌شود خود قرآن.

از جمله پاسخ‌هایی که داده شده این است که می‌فرمایند روایات را عرضه کنید به قرآن؛ مراد عرضه به محکمات قرآن است، روایاتی هستند که متشابه باشند و استظهار کامل از اون روایات نداشته باشیم، بله روایاتی که با محکمات قرآن در مقام تعارض باشند ما آن روایات را کنار می‌گذاریم، اما روایاتی هستند که با محکمات قرآن در تعارض نیستند، بالاخره استظهاراتش فرق می‌کند. آیا این روایات را هم باید عرضه به قرآن کنیم؟

على أن ما ورد به النقل من كلام الصحابة مع قطع النظر عن طرقه لا يخلو عن الاختلاف فيما بين الصحابة أنفسهم بل عن الاختلاف فيما نقل عن الواحد منهم على ما لا يخفى على المتتبع المتأمل في أخبارهم ، والقول بأن الواجب حينئذ أن يختاروا أحد الأقوال المختلفة المنقولة عنهم في الآية ، ويجتنب عن خرق إجماعهم ، والخروج عن جماعتهم مردود بأنهم أنفسهم لم يسلكوا هذا الطريق ، ولم يستلزموا هذا المنهج ولم يبالوا بالخلاف فيما بينهم فكيف يجب على غيرهم ، أن يقفوا على ما قالوا به ولم يختصوا بحجية قولهم على غيرهم ولا بتحريم الخلاف على غيرهم دونهم.[4]

پس اولا به اصطلاح طرقی که این روایات به ما رسیده، خود این طرق اول کلام است که آیا طریق معتبر است یا نیست، پس ما چطور می‌خواهیم کلام پیغمبر اکرم را بفهمیم؟

بعد می‌فرمایند خود صحابه در بیان ظاهر آیات با یکدیگر اختلاف نظر دارند؛ گاهی برای یک آیه، از یک صحابی دو معنا نقل شده این‌ها را چه کار کنیم؟ اگر بگویید باید یکی را گرفت و خرق اجماع نکرد، می‌گوییم خود صحابه این طریق را طی نکردند. سلوک اینگونه نداشتند، پس چطور غیر صحابه باید به اونها رجوع کنند؟

اشکال مرحوم علامه طباطبایی نتیجه‌اش این است که این روایاتی که در بیان معنای آیات آمده، دیگر برای ما حجت نیست.

ما عرض می‌کنیم که اولا تمام کلام صحابه حجت نیست. ثانیاً ما می‌گوئیم باید در فهم معانی آیات قرآن ابتدا فکر خودمان را بگذاریم کنار و ببینیم اهل بیت (علیهم السلام) چه معنایی برای ظاهر آیات قرآن فرموده‌اند. ما مرادمان کلام امام (علیه السلام) است نه کلام صحابی. ما هم مثل شما نگفتیم کلام صحابی بما هو صحابی حجت است، اتفاقاً این از موردهای نقدی است که به این مطلب وارد است و مراد کلام امام علیه السلام است اولا، ثانیاً با طرق معتبر محل کلام ماست، نه طریق غیر معتبر.

ما نگفتیم هر روایتی حجت است، بلکه روایاتی حجت است که طریقش، طریق معتبر باشد. به اضافه اگر صحابی عادل نقل کنند، و به اهل بیت اسناد بدهد هم حجت است.

شاید بگویید بله ممکن است در آنها اختلاف باشد، چطور ما به روایات در فهم آیات اصلا نیاز نداشته باشیم و به آیات مراجعه کنیم به اختلاف بر نخوریم؟! چون این روش، روش قرآن‌بسندگی است اصطالحا؛ ما به آیات مراجعه کنیم و کاملا فهم آیات برایمان امکان داشته باشد و بعد بگوییم در مراجعه به روایات برای فهم آیات، ممکن است روایات با هم تعارض داشته باشند، پس این روش مخدوش است. آیا در فهم آیات قرآن ما به تعارضات برخورد نمی‌کنیم؟ اگر به فرمایش اهل بیت مراجعه نکنیم، معلوم می‌شود فهم خود ما از مراجعه به روایات بهتر دارد جواب می‌دهد ... .

به اضافه ما قوانین باب تعارض را جاری می‌کنیم. اصلا به فرض بعضی روایاتی که مبین آیات قرآن هستند معارضه داشته باشد، مشکلی ندارد. خود اهل بیت قوانین باب تعارض را اشاره کردند، برای همین است که اگر گاهی روایات با هم به حسب ظاهر به تعارضی برخوردند، حل تعارض را به ما یاد داده‌اند، پس اینگونه نیست که ما متوقف بشویم، خیر ما به روایات مراجعه می‌کنیم و مشکل را هم حل می‌کنیم.

فإن قلت : قد صح عن النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أنه قال في آخر خطبة خطبها : إني تارك فيكم الثقلين : الثقل الاكبر والثقل الاصغر ، فأما الأكبر فكتاب ربي ، وأما الأصغر فعترتي أهل بيتي فاحفظوني فيهما فلن تضلوا ما تمسكتم بهما رواه الفريقان بطرق متواترة عن جم غفير من أصحاب رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عنه أنهى علماء الحديث عدتهم إلى خمس وثلاثين صحابياً ؛ وفي بعض الطرق : لن يفترقا حتى يردا على الحوض ، والحديث دال على حجية قول أهل البيت عليهم‌السلام في القرآن ووجوب اتباع ما ورد عنهم في تفسيره والاقتصار على ذلك وإلا لزم التفرقة بينهم وبينه.[5]

در ادامه می‌فرماید فان قلت روایت صحیحه متواتر داریم از پیغمبر اکرم که حدیث ثقلین باشد پس معلوم می‌شود قول اهل بیت (علیهم السلام) حجت است و باید به فرمایشات آنها عمل کرد والا تفرقه بین قرآن و اهل بیت می‌شود. ایشان اینگونه به خودشان اشکال می‌کنند.

قلت : ما ذكرناه في معنى اتباع بيان النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنفاً جار هيهنا بعينه ، والحديث غير مسوق لإبطال حجية ظاهر القرآن وقصر الحجية على ظاهر بيان أهل البيت عليهم‌السلام كيف وهو صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يقول : لن يفترقا ، فيجعل الحجية لهما معاً فللقرآن الدلالة على معانيه والكشف عن المعارف الإلهية ولأهل البيت الدلالة على الطريق وهداية الناس إلى أغراضه ومقاصده.[6]

خودشان جواب می‌دهند همین اشکالی که ما کردیم در لزوم رجوع به کلام پیغمبر، همین اشکال در لزوم رجوع به اهل بیت هم هست. حدیث ثقلین نمی‌خواهد حجیت ظاهر قرآن را باطل کند و بگوید حجیتش فقط در کلام اهل بیت (علیهم السلام) است.

سپس می‌فرمایند در حدیث آمده لن یتفرقا، پس حجیت مال هردو معاً است؛ هم این حجت است و هم آن حجت است. پس هم قرآن مستقلا حجت است و هم اهل بیت مستقلا حجت هستند؛ سپس ایشان کلام قبلی خود را مجدداً تکرار می‌کنند که پیغمبر اکرم دعوت کردند به اخذ قرآن و عرضه کردن روایات بر قرآن پس اصلا روایات ملاک نمی‌شوند، اصل و ملاک خود قرآن است.

ما عرض می‌کنیم: اولا استظهار از إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما إن تمسکتم بهما، ظهور این کلام آیا در تمسک یکی یکی جداست؟ یعنی می‌توانید روایات را بگذارید کنار و مستقلا به قرآن چنگ بزنید، انصافاً استظهار از این روایت این می‌باشد؟!

خود اختلاف بین مفسرین قرآن کاشف از استظهارات مختلف نیست؟ واین استظهارات مختلفی که مفسرین دارند، این‌ها را باید به کجا مراجعه کنیم تا بفهمیم کدام استظهار حجت است؟

علمی که برای مفسر حاصل بشود، اصلا این علم برای چه کسی حجت است؟ برای خود مفسر حجت است. اگر بگوئید با بیان مفسر برای دیگران معلوم می‌شود و آنها هم به ظاهر آیه پی می‌برند و با بیان ائمّه این کار نمی‌شود؛ بعد ما بگوئیم با بیان مفسر می‌شود! ما عرض می‌کنیم توحید و معاد و ... با چه چیزی می‌خواهد استظهار بشود؟ با حکم عقل می‌باشد، خب همین عقل می‌گوید راه کم خطرتر کلام معصوم است یا فهم خود من؟ اگر کلام معصوم از طریق صحیح به ما رسید، انصافاً عقل من گوید استظهار من به درد می‌خورد یا کلام معصوم (علیه السلام)؟!

بنده عرض می‌کنم هرگاه به فلاسفه اشکال می‌کنند، می‌گویند شما فلسفه را نفهمیدی! ما عرض می‌کنیم چطور می‌شود که بعضی از علماء فلسفه معقول را نفهمیدند و لذا اشکال می‌کنند و بعد ما به این راحتی بگوییم کلام خدا را همه‌اش را فهمیدیم؟! در ادامه در اثبات مدعی خودشان، می‌فرمایند: بخش زیادی از این روایاتی که از اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده، در دل اینها برای فهم آیه‌ای استظهار و استدلال شده به آیه‌ای دیگر، خود اهل بیت گاهی اینگونه مردم را رجوع دادند.

ما عرض می‌کنیم در همه مواردی که ما در فهم آیه به مراجعه نیاز داریم، اگر قرار بود معنای آیه دیگر را مستقلا خود مخاطب می‌فهمید، دیگر نیازی به مراجعه به امام (علیه السلام) نبود؛ حضرت باید بفرمایند این آیه اینگونه است و آن آیه دیگر از این آیه فهمیده می‌شود. امّا خود این آیه که دارند بیان می‌کنند آیا تمام این موارد ظاهر بوده قطعاً؟ به اضافه، استشهاد امام (علیه السلام) کجا و استشهاد ما کجا، یا مگر تمام موارد اینگونه بوده است؟!


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo