درس تفسیر استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1401/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: روش‌های تفسیری قرآن کریم / تبیین روش‌های تفسیری / نقد روش‌های تفسیری

خلاصه مباحث گذشته

در آغاز جلسه اول این سال تحصیلی سخن ما در دو سال گذشته روش‌های تفسیری بود. یکی از نکات مطرح شده این بود که:

1. قرآن دارای محکم و متشابه است.

2. ادله ای بود که نهی از تفسیر بدون علم قرآن می‌کنند.

3. نیازمندی به بیان معصومین علیهم السلام در فهم قرآن است.

4. بحث حسبنا کتاب الله.

5. منع تدوین کتابت حدیث.

6. تفسیر در لغت و اصطلاح بود.

7. بحث تأویل آیات قرآن بود.

8. نکته هشتم بحث تفسیر به رأی بود.

9. بحث اصلی ما بود که روشهای تفسیری است.

10. انواع گرایش‌های تفسیری که به نظر ما مهم‌ترین بحث بود، و اولین شیوه که مطرح شد و بررسی شد تفسیر به رأی بود، سپس روش تفسیر قرآن به قرآن را بحث کردیم و قبل از آن دیدگاه های متفاوت را بیان کردیم که؛ قرآن برای فهم خود نه تنها نیاز به غیر ندارد، بلکه تمام علوم و مبانی از قرآن بدست می‌آید که نقد شد به این بیان که: اهل قرآن باید بود که آن علوم را از قرآن استخراج کنند، اصطلاحاً قرآن بسندگی در تمام امور را نقد کردیم، قسم دوم قرآن بسندگی در فهم خود قرآن است، که مطرح شد و روش تفسیری مرحوم علامه طباطبایی همین است.

علامه می‌فرمایند: ما در تفسیر قرآن نیاز به غیر قرآن نداریم، بله در آیات الاحکام و نکات تاریخی نیاز به غیر داریم ولی در کل خود قرآن، دال بر خود و فهم خود است و این شیوه را هم در حال نقد آن هستیم.

ما بیان کردیم: ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ﴾[1]

﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ. [2] اما علم کتاب مبین را چه کسی دارد؛

﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[3]

علم الکتاب نزد کیست و ادله دیگری هم بیان کردیم. تفاوت تفسیر تفسیر به رأی و تفسیر عقلی هم بیان شد.

قرآن‌بسندگی مطلق و در فهم آیات مطرح شد و روایات متعدد را خواندیم که فهم تمام قرآن را جز معصومین علیهم السلام ندارند.

اما ما برای فهم بیشتر کلمات علامه طباطبایی را نیز مورد بررسی قرار دادیم، و نقد کردیم.

روش استفاده حداکثری از قرآن را نیز گفتیم و گفتیم که نظر علامه طباطبایی این نیست.

در ادامه ایشان این نکته را متذکر می‌شوند که؛ علی أن هاهنا روایات عنهم (ع) تدل علی ذلک بالمطابقة کما : که مدعای ایشان استغناء از غیر است.

رواه فی المحاسن، بإسناده عن أبی لبید البحرانی عن أبی جعفر (ع) فی حدیث قال: فمن زعم أن کتاب الله مبهم فقد هلک و أهلک.[4]

اگر کسی تصور کند کتاب خدا مبهم است خود هلاک میشود و دیگران هم هلاک می‌شوند.

و یقرب منه ما فیه، و فی الإحتجاج، عنه (ع) قال: إذا حدثتکم بشیء-فاسألونی عنه من کتاب الله الحدیث.

من اگر حدیثی گفتم شما سوال کنید از کجای کتاب خدا این را گفتید.

ما اگر تمام روایات ابی لبید را ببینیم بالعکس معنای مراد علامه طباطبایی فهمیده میشود:

۳۶۰- عنه عن محمد بن إسماعيل بن بزيع عن أبي إسماعيل السراج عن خثيمة بن عبدالرحمن الجعفي قال حدثني أبولبيد البحراني المراء الهجرين قال جاء رجل إلي أبي جعفر ع بمكة فسأله عن مسائل فأجابه فيها ثم قال له الرجل أنت ألذي تزعم أنه ليس شيء من كتاب الله إلامعروف قال ليس هكذا قلت ولكن ليس شيء من كتاب الله إلا عليه دليل ناطق عن الله في كتابه مما لايعلمه الناس قال فأنت ألذي تزعم أنه ليس من كتاب الله إلا و الناس يحتاجون إليه قال نعم و لاحرف واحد فقال له فماالمص قال أبولبيد فأجابه بجواب نسيته فخرج الرجل فقال لي أبو جعفر ع هذاتفسيرها في ظهر القرآن أ فلاأخبرك بتفسيرها في بطن القرآن قلت وللقرآن بطن وظهر فقال نعم إن لكتاب الله ظاهرا وباطنا ومعاينا وناسخا ومنسوخا ومحكما ومتشابها وسننا وأمثالا وفصلا ووصلا وأحرفا وتصريفا فمن زعم أن كتاب الله مبهم فقد هلك وأهلك ثم قال أمسك الألف واحد واللام ثلاثون والميم أربعون والصاد تسعون فقلت فهذه مائة وإحدي وستون فقال يالبيد إذادخلت سنة إحدي وستين ومائة سلب الله قوما سلطانهم.[5]

البته بنده برای همان فقره هم جواب دارم: اینکه قرآن برای من خوطب به مبهم نیست، اما فی صدور الذین اوتوا العلم مشخص است.

فردی خدمت حضرت رسید و گفت شما فکر میکنید هر چه در قرآن است، روشن است؟ حضرت فرمودند: من این حرف را نزدم، ولی چیزی از قرآن نیست، مگر اینکه از جانب خدا دلیل ناطقی دارد و مردم آن را نمی‌دانند، گفت: شما میگویید مردم به هر آنچه در کتاب خداست نیازمند هستند؟ حضرت فرمودند: بله، حتی یک حرف از حروف قرآن بدون وجه نیست. آن فرد گفت: الف لام میم صاد چیست؟ حضرت جوابی فرمودند و سائل رفت و حضرت به من راوی فرمودند: این تفسیر الف لام میم صاد در ظاهر قرآن وجود دارد، آیا به تفسیر آن خبرت بدهم در بطن قرآن؟ راوی گفت: قرآن ظهر و بطن دارد؟ حضرت فرمودند: قرآن ظاهری و باطنی دارد و معانی دارد و ناسخ و منسوخ و..... دارد و هر کسی گمان کند کتاب خدا مبهم است هلاک می‌شود و هلاک می‌کند.

این یعنی اگر کسی گمان کند برای ما اهل بیت علیهم السلام مبهم است، هلاک می‌شود. مرحوم صاحب وسائل می‌فرمایند: قرآن برای همه مبهم نیست، بلکه امام و متعلم بوسیله امام میداند و الا صدر و ذیل روایت سازگار نیست.

نسبت به روایت دوم هم پاسخ می‌دهیم که: علم نزد امام است و علم نزد من است، پس دلیل نمیشود که مردم هم تمام قرآن را می‌داند. سپس ادامه روایت .... . اینکه حضرت آیاتی را فرمودند خود حضرت بمعنای مراد خودشان تبیین کردند.

لذا اینکه علامه طباطبایی گفتند: بالمطابقه دال بر مدعای ماست، این را قبول نداریم.

در ادامه مرحوم علامه می‌فرمایند :و بما مر من البیان یجمع بین أمثال هذه الأحادیث الدالة علی إمکان نیل المعارف القرآنیة منه و عدم احتجابها من العقول و بین ما ظاهره خلافه.[6]

و با بیان ما بین این احادیث جمع می‌شوند که ما میتوان از قرآن به معارف برسیم و از عقل از این معارف دور نیست.بعضاً روایات خلاف کلام ماست مثل

کما فی تفسیر العیاشی، عن جابر قال قال أبو عبد الله (ع): إن للقرآن بطنا و للبطن ظهرا، ثم قال: یا جابر و لیس شیء أبعد من عقول الرجال منه-إن الآیة لتنزل أولها فی شیء-و أوسطها فی شیء و آخرها فی شیء، و هو کلام متصل ینصرف علی وجوه، و هذا المعنی وارد فی عدة روایات.

پس این روایات فهمش روشن است و قرآن کافی برای خودش است، و مراد این روایات معنایش چیز دیگری است، اشکال ما همین است که چه کسی گفته است قرآن تماماً مبین خودش است.

و قد رویت الجملة أعنی قوله: و لیس شیء أبعد «إلخ» فی بعضها عن النبی ص.

و قد روی عن علی (ع): أن القرآن حمال ذو وجوه الحدیث، فالذی ندب إلیه تفسیره من طریقه و الذی نهی عنه تفسیره من غیر طریقه و قد تبین أن المتعین فی التفسیر الاستمداد بالقرآن علی فهمه و تفسیر الآیة بالآیة و ذلک بالتدرب بالآثار المنقولة عن النبی و أهل بیته صلی الله علیه و علیهم و تهیئة ذوق مکتسب منها ثم الورود، و الله الهادی.[7]

و نهی تفسیر، نهی از رسیدن به قرآن از غیر قرآن است ( از جمله روایات که محل اشکال ما همین است ).و روایات تمرینی و آموزشی است برای روش تفسیر قرآن به قرآن.

بنده عرض می‌کنیم: چقدر از روایات بچشیم؟ شاید آیه ای که تمرین نکردیم، برداشت ما اشتباه باشد.

ما در آن آیاتی که بیان معصوم است، به آن مراجعه و در دیگر آیات حجیت ظواهر را قائل هستیم ( نفی اخباری گری)

ما از علامه می‌پرسیم: اگر برای فهم قرآن، نیاز به چیز دیگری نداریم، این تدرب و تمرین برای چیست؟

صاحب المنهج الصحیح فی تفسیر القرآن جمع بندی کرده که ما مفصلا بررسی کردیم. چند طایفه از روایات را مطرح می‌کند و ما جواب آن ها را دادیم. بیان قرآن اهل بیت علیهم السلام هستند، قیم و اهل قرآن اهل بیت علیهم السلام هستند، عرضه روایات باید به محاکمات قرآن عرضه بشود. پس روایات مراجعه به قرآن، مراد محکمات است و ما فهم مشابهات را نداریم.

اگر من آیه ای را دیدم و معنایی را استظهار کردم و فرمایش امام با این استظهار منافات دارد، نتیجه چیست؟ با توجه به علم و عصمت امام چه میکنیم؟ عقل می‌گوید اول معصومین علیهم السلام چه گفتند سپس برو به ظاهر و استظهار خود اخذ کن. ما معنای تفسیر اجتهادی اصطلاحی را قصد نکردیم، بلکه، روش ما روش فقاهتی است و فهم در ضمن روایات، و روایات جلودار فهم ما هستند، بله اگر روایتی ضمن آیه نبود، به ظاهر قرآن اخذ می‌کنیم.

المنهج الصحیح فی تفسیر القرآن کتاب خوبی است و در الخاتمه برخی از نظریات علامه طباطبایی را بیان میکنند.

نتیجه کلام: ما از بین روشهای تفسیری قائل به روش اجتهادی فقاهتی روایی هستیم، ابتدا روایات و سپس ظهورات عرفی را اخذ می‌کنیم و اگر نفهمیدیم علم آن را به اهل بیت علیهم السلام می‌سپاریم.


[7] . همان.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo