درس تفسیر استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1401/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: روش‌های تفسیری قرآن کریم / گرایش های تفسیری / تفسیر سوره توحید

 

به مناسبت سوره مبارکه توحید باب سیزدهم از کتاب التوحید بحار الأنوار را می‌خواندیم و در صفحه ۲۸۷ به بعد باب نفی جسم صورت و تشبیه و حلول و اتحاد، از اینکه خداوند لایدرک بالحواس و الاوهام و العقول و الافهام است، پانزده روایت را خواندیم و کلام در باقی روایات است.

ما این روایات را می‌خوانیم چون نور هستند بعلاوه اینکه هر کدام جهتی از نفی جسمانیت و تشبیه و امثالش را بیان میکند و با مجموعه این روایات فهم مطلب واضح تر می‌شود.

«۱۶»-ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الصَّقْرِ بْنِ دُلَفَ عَنْ یَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا علیهما السلام یَقُولُ مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِکٌ وَ مَنْ نَسَبَ إِلَیْهِ مَا نَهَی عَنْهُ فَهُوَ کَافِرٌ.[1]

ابن المتوکل که ظاهراً موسی بن متوکل است، از علی بن ابراهیم و صقر بن دلف که درباره وی سخن گذشت و از یاسر خادم که سندش محذوری ندارد.

اگر خداوند تشبیه کنند مشرک هستند چون صفات خدا اگر در خلق او هم باشند خلق هم دارای اوصافی چون قدم و ازلی بودن میشوند و می‌شوند شریک خدا، و اگر خدا را دارای اوصاف مخلوق بدانیم دچار کفر و خروج از دین شدیم.

مشرک گاه به یهود و نصاری اطلاق می‌شود چون ایشان قائلند صفات خداوند در خلق وجود دارد و تشبیه قائل هستند.

«۱۷»-ید، التوحید الدَّقَّاقُ عَنِ الْکُلَیْنِیِّ عَنْ عَلَّانٍ عَنْ سَهْلٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمَدَانِیِّ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی الرَّجُلِ یَعْنِی أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام أَنَّ مَنْ قِبَلَنَا مِنْ مَوَالِیکَ قَدِ اخْتَلَفُوا فِی التَّوْحِیدِ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ جِسْمٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ صُورَةٌ فَکَتَبَ علیه السلام بِخَطِّهِ سُبْحَانَ مَنْ لَا یُحَدُّ وَ لَا یُوصَفُ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ أَوْ قَالَ الْبَصِیرُ.[2]

سهل ظاهراً سهل بن زیاد آدمی است. الرجل یعنی آقا موسی بن جعفر علیهما السلام.

اصل توحید این بحث هایی است که در این روایات وجود دارد، حضرت در باب بیان اختلافات توحیدی می‌فرمایند خداوند منزه است از حد و قابل وصف نیست، همینکه خدایی که قادر است و جهل ندارد و غیر ذلک کافی است. این هم روایتی است که حد و توصیف را نفی می‌کنند.

«۱۸»-ید، التوحید ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام الْفَامِیُّ فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا علیهما السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ النَّاسَ یَنْسُبُونَّا إِلَی الْقَوْلِ بِالتَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ لِمَا رُوِیَ مِنَ الْأَخْبَارِ فِی ذَلِکَ عَنْ آبَائِکَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام فَقَالَ یَا ابْنَ خَالِدٍ أَخْبِرْنِی عَنِ الْأَخْبَارِ الَّتِی رُوِیَتْ عَنْ آبَائِیَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام فِی التَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ أَکْثَرُ أَمِ الْأَخْبَارُ الَّتِی رُوِیَتْ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی ذَلِکَ؟ فَقُلْتُ بَلْ مَا رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی ذَلِکَ أَکْثَرُ قَالَ فَلْیَقُولُوا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَقُولُ فِی التَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ إِذاً فَقُلْتُ لَهُ إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمْ یَقُلْ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً وَ إِنَّمَا رُوِیَ عَلَیْهِ قَالَ فَلْیَقُولُوا فِی آبَائِیَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام إِنَّهُمْ لَمْ یَقُولُوا مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً وَ إِنَّمَا رُوِیَ عَلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ علیه السلام مَنْ قَالَ بِالتَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ فَهُوَ کَافِرٌ مُشْرِکٌ وَ نَحْنُ مِنْهُ بُرَءَاءُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا ابْنَ خَالِدٍ إِنَّمَا وَضَعَ الْأَخْبَارَ عَنَّا فِی التَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ الْغُلَاةُ الَّذِینَ صَغَّرُوا عَظَمَةَ اللَّهِ تَعَالَی فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنَا وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنَا وَ مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ عَادَانَا وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ وَالانَا وَ مَنْ وَصَلَهُمْ فَقَدْ قَطَعَنَا وَ مَنْ قَطَعَهُمْ فَقَدْ وَصَلَنَا وَ مَنْ جَفَاهُمْ فَقَدْ بَرَّنَا وَ مَنْ بَرَّهُمْ فَقَدْ جَفَانَا وَ مَنْ أَکْرَمَهُمْ فَقَدْ أَهَانَنَا وَ مَنْ أَهَانَهُمْ فَقَدْ أَکْرَمَنَا وَ مَنْ قَبِلَهُمْ فَقَدْ رَدَّنَا وَ مَنْ رَدَّهُمْ فَقَدْ قَبِلَنَا وَ مَنْ أَحْسَنَ إِلَیْهِمْ فَقَدْ أَسَاءَ إِلَیْنَا وَ مَنْ أَسَاءَ إِلَیْهِمْ فَقَدْ أَحْسَنَ إِلَیْنَا وَ مَنْ صَدَّقَهُمْ فَقَدْ کَذَّبَنَا وَ مَنْ کَذَّبَهُمْ فَقَدْ صَدَّقَنَا وَ مَنْ أَعْطَاهُمْ فَقَدْ حَرَمَنَا وَ مَنْ حَرَمَهُمْ فَقَدْ أَعْطَانَا یَا ابْنَ خَالِدٍ مَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا فَلَا یَتَّخِذَنَّ مِنْهُمْ وَلِیّاً وَ لَا نَصِیراً.[3]

سند روایت نسبت به الفامی و علی بن معبد حضور ذهن ندارم و باید تحقیق شود. ناس در روایت کنایه از اهل سنت است

حضرت در این روایت از جوابی نقضی استفاده کردند که تهمت از اهل بیت علیهم السلام را بوسیله توجیه خود اهل سنت از پیامبر دفع کردند. سپس حضرت اظهار برائت می‌کنند. و سپس جعل روایات را به غلات نسبت می‌دهند؛ غلاتی که عظمت را کوچک کردند و خدا را به انسان ها تشبیه می‌کنند و وظیفه شیعیان را نسبت به غلاة مشخص می‌کنند که حضرت تاکید در برائت جستن از آنها دارند. این موضع سخت اهل بیت علیهم السلام را نسبت به غلو مشخص می‌کند، من گاهی به ذهنم می‌آید که اهل بیت علیهم السلام آنچه که مردود بوده با تمام وجود را شیعیان فرمودند که یکی از آنها بطلان قیاس است و جای تقیه و سازش ظاهری نبوده چون اصل دین در خطر بوده است در این زمان هم خدایی ناکرده دچار تشبیه و توصیف نشویم، و در هر زمان خدایی ناکرده به این مسائل دچار نشویم.

«۱۹»-ج، الإحتجاج الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحِمَّانِیُّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی إِبْرَاهِیمَ علیه السلام إِنَّ هِشَامَ بْنَ الْحَکَمِ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی جِسْمٌ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ عَالِمٌ سَمِیعٌ بَصِیرٌ قَادِرٌ مُتَکَلِّمٌ نَاطِقٌ وَ الْکَلَامُ وَ الْقُدْرَةُ وَ الْعِلْمُ یَجْرِی مَجْرَی وَاحِدٍ لَیْسَ شَیْ ءٌ مِنْهَا مَخْلُوقاً فَقَالَ قَاتَلَهُ اللَّهُ أَ مَا عَلِمَ أَنَّ الْجِسْمَ مَحْدُودٌ وَ الْکَلَامَ غَیْرُ الْمُتَکَلِّمِ مَعَاذَ اللَّهِ وَ أَبْرَأُ إِلَی اللَّهِ مِنْ هَذَا الْقَوْلِ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَةٌ وَ لَا تَحْدِیدٌ وَ کُلُّ شَیْ ءٍ سِوَاهُ مَخْلُوقٌ وَ إِنَّمَا تَکُونُ الْأَشْیَاءُ بِإِرَادَتِهِ وَ مَشِیئَتِهِ مِنْ غَیْرِ کَلَامٍ وَ لَا تَرَدُّدٍ فِی نَفَسٍ وَ لَا نُطْقٍ بِلِسَانٍ.[4]

ابی ابراهیم یعنی امام کاظم علیه السلام. خدا کلام را خلق می‌کند، خدا کلام نداشته و آن کن فیکون بلا کلام است. و خداوند جسم هم نیست.

روایات نسبت به هشامین گذشت که بنا بر قول قائل حضرت آنها را نفی می‌کردند.

بیان مرحوم مجلسی

آنجا که کلام و غیر ذلک را مجرای واحد دانستند یعنی صفات عین ذات هستند و زائد بر ذات نیستند اگر زائد باشند از خارج ذات افاضه شده که خداوند نیازمند به غیر است و صفات فعل هم نیستند، سپس حضرت آنچه که موهم کلام بود باطل کردند و فرمودند کلام از اسباب وجود اشیاء نیست و سبب وجود اراده و مشیت است و لفظ کن در آیه شریفه کنایه از تسخیر و انقیاد موجودات از خداست و خدا نیازمند تکلم به این کلمه نیست و سپس حضرت اراده خدا را که شبیه مخلوقین باشد نفی کردند، نه اراده ای که در نفس بگذرد و حساب کتاب کند، و نه اینکه خداوند به ذهنش خطور کند و احتمال دارد مقصود منسوب به هشام این باشد که همه اوصاف قدیم هستند (بیان استاد: مراد حضرت گاهی برای حفظ جان هشام اینطور بیانی داشتند که قاتله الله). و تکون به دو نحو خوانده می‌شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo