< فهرست دروس

درس تفسیر استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1400/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: روش‌شناسی تفسیر قرآن کریم / انواع روش‌های تفسیری / روش ضرب القرآن بعضه ببعض

بحث ما بعد از مباحث مقدماتی به این نکته مهم رسید که چند روش عمده در تفسیر قرآن مطرح است و هر کدام نوعاً قائلان و طرفدارانی هم دارد. اولین روش، روشی بود که به اصطلاح اکتفا به قرآن کریم برای فهم همه معانی و حقایق و عدم نیاز به شیء دیگر بود که اصطلاحاً بعضی از آقایان معاصرین در تألیفاتشان از این روش به قرآن‌بسندگی تعبیر کرده‌اند.

دومین روش، روش تفسیر به رأی است. تفسیر قرآن به رأی روشی است که کاملاً مورد رد و نکوهش در مدارک دین قرار گرفته است.

روش ضرب القرآن بعضه ببعض

سومین روش، روش تفسیر قرآن کریم به خود قرآن است. یک معنای این روش این است که ما در فهم معانی به هیچ چیزی به غیر از قرآن نیاز نداریم که همان روش اول است. چون روش سوم 3 تفسیر دارد.

أ. تفسیر اولش همان روش اول است.

ب. تفسیر دومش این است که خود قرآن برای فهم همه معارف و احکام دین کافی نیست، اما خود قرآن برای فهم خود قرآن کافی است، یعنی در تفسیر آیات قرآن نیاز به غیر نداریم. اما می‌گویند همه معارف و احکام دین از قرآن استفاده نمی‌شود، ولی کاملاً می‌توانیم خود قرآن را با خود قرآن بفهمیم.

ج. سومین تفسیر و برداشت و بیان از روش تفسیر قرآن به قرآن این است که ما در تفسیر قرآن به آیات دیگر، به روایاتی که مقید اطلاقات قرآنی، یا مخصص عمومات قرآنی، یا صارفه از ظواهر آیات قرآنی (یعنی ظاهر آیه یک معنا دارد اما روایت آن را صرف می‌کند و از معنای استظهاری ما برمی‌گرداند) و یا به روایاتی که مبین اجمال آیات قرآنی هستند، مراجعه می‌کنیم، اما تا جایی که بشود باید حداکثر توان را به کار بگیریم که برای فهم و تفسیر آیات قرآن به خود آیات مراجعه کنیم و از خود آیات کمک‌گیری داشته باشیم و تا سر حد امکان به غیر آیات مراجعه نکنیم. پس این 3 معنا هر سه معانی هستند برای روش تفسیر قرآن به قرآن، البته با تفاوت‌هایی که دارند و اولین معنایش را به عنوان اولین روش قرار دادیم. 2 معنای دوم و سوم برای معنای روش تفسیر قرآن به قرآن باقی مانده که قبل از ورود به این دو معنا که دو روش مختلف هستند، ما ابتدا بحث ضرب القرآن بعضه ببعض را بیان می‌کنیم. یعنی ما روایاتی داریم که قرآن را من ضرب القرآن بعضه ببعض فقد کفر و یا تعابیر دیگر بیان می‌کنند.

معنای ضرب القرآن بعضه ببعض که این همه در روایات از آن نهی شده، چیست؟

یک معنا را مرحوم شیخ صدوق از استادش در معانی الاخبار نقل می‌کند که از ابن ولید سؤال کرد.

١ ـ حدثنا محمد بن الحسن ـ رحمه‌الله ـ قال : حدثنا الحسين بن الحسن بن أبان ، عن الحسين بن سعيد ، عن النضر بن سويد ، عن القاسم بن سليمان ، عن أبي عبد الله عليه‌السلام قال : قال لي أبي عليه‌السلام : ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض إلا كفر.

وسألت محمد بن الحسن ـ رحمه‌الله ـ عن معنى هذا الحديث فقال : هو أن تجيب الرجل في تفسير آية بتفسير آية أخرى.[1]

ابن ولید می‌فرماید اگر این معنا باشد، روش تفسیر قرآن به قرآن مورد رد این روایات قرار می‌گیرد.

معنای دوم را مرحوم فیض در وافی نقل می‌کند که یکی از محتملات را با لعلّ بیان کرده است.

معنای سوم کار زندیقان و بی دینان زمان اهل بیت است که به اصطلاح خودشان مچ‌گیری و تناقض‌گیری در آیات قرآن می‌کنند. یعنی یک آیه را با آیه دیگری در مقابل قرار بدهند که بگویند این آیات با هم نمی‌خوانند.

معنای چهارم که در بعضی از کتاب‌ها مثل کتاب روش‌ها و گرایش‌های تفسیری آمده که مؤلف این معنا را به مرحوم علامه مجلسی در جلد 89 صفحه 39 و در بعضی از چاپ‌ها جلد 92 نسبت داده‌اند که البته مرحوم علامه مجلسی این سخن را در آنجا ندارند. یعنی بی احترامی به قرآن، کوبیدن قرآن، کوبیدن بعضی از آیات به زمین، به هم زدن اوراق و جلد قرآن از جهت استخطاف و بی احترامی به قرآن. البته این معنا اگر باشد، به عنوان یکی از محتملات مقوله است.

أقول : والروايات كما ترى يعد ضرب القرآن بعضه ببعض مقابلاً لتصديق بعض القرآن بعضاً وهو الخلط بين الآيات من حيث مقامات معانيها ، والإخلال بترتيب مقاصدها كأخذ المحكم متشابهاً والمتشابه محكماً ونحو ذلك.

فالتكلم في القرآن بالرأي ، والقول في القرآن بغير علم كما هو موضوع الروايات المنقولة سابقاً وضرب القرآن بعضه ببعضه كما هو مضمون الروايات المنقولة آنفاً يحوم الجميع حول معنى واحد وهو الاستمداد في تفسير القرآن بغيره.[2]

معنای پنجم که مرحوم علامه طباطبایی در المیزان می‌فرماید این است که روایات ضرب القرآن بعضه ببعض را مقابل با تصدیق بعضی از قرآن بعضی می‌شمارند. ایشان می‌فرماید برداشت ما این است که ضرب القرآن بعضه ببعض در مقابل تصدیق قرآن بعضه ببعض است.

ضرب القرآن بعضه ببعض یعنی چه؟ یعنی مقامات معانی آیات قرآن را با هم خلط کنیم و در ترتیب مقاصد آیات اخلال کنیم. به این صورت که ما آیه متشابه را به منزله محکم و آیه محکم را به منزله متشابه بگیریم و امثالهم. یعنی آیات قرآن را مخلوط کنیم و یک معنای باطل به دست بیاوریم و از جهت مقامات معانیشان، آنها را با هم خلط کنیم.

البته یک روایت از امام صادق (علیه السلام) هست که ایشان می‌فرمایند اینها قرآن را بعضه ببعض زدند و خودشان در ادامه تفسیر می‌کنند و به آیه منسوخه احتجاج و استدلال کردند، در حالی که فکر می‌کردند این آیه، آیه ناسخه است. احتجاج و استدلال به آیه متشابه کردند، در حالی که فکر می‌کردند این آیه، آیه محکم است. در واقع به خاص استدلال کردند، در حالی که فکر می‌کردند عموم موجود در مسئله این است. استدلال به اول آیه کردند، ولی دقت نکردند که سبب در تأویل آیه چه بوده که با توجه به این خصوصیت و سبب در تأویل به شأن نزول و امثالهم دقت نکردند. به فتح و ختم کلام دقت نکردند. گاهی با توجه به این خصوصیات معنا خیلی متغیر می‌شود. به این موارد دقت نکردند، چون این فهم و معنای قرآن را از اهلش نگرفتند و هم گمراه شدند و هم سبب اضلال و گمراهی دیگران شدند.

معنای ضرب القرآن بعضه ببعض این است که انسان به فهم خود در فهم آیات اکتفا کند و طبعاً چون دانش ما بسیار محدود است و غفلت‌ها بر ما عارض می‌شود و فهم ما آنقدر فهم دقیقی نیست که در آن خطا و خلل راه نداشته باشد، علم به ناسخ و منسوخ به نحو کامل نداریم و گاهی عام و خاص، آیات و سبب در تأویل و امثالهم را نمی‌دانیم و چون از اهلش نگرفته‌ایم، طبعاً گمراه می‌شویم و گمراه می‌کنیم.

شاید روشن‌ترین معنا برای ضرب القرآن بعضه ببعض این باشد که انسان به روایات و به کسانی که فهم معنای قرآن کاملاً در نزد آنهاست، مراجعه نکند و بخواهد همه مطالب را خودش بفهمد که این البته قابل دقت ویژه است و باید به آن توجه خاصی مبذول کرد.

ما در جلسه قبل گفتیم که روایاتی در مورد ضرب القرآن بعضه ببعض داریم و مراد از ضرب القرآن بعضه ببعض محتملاتی داشت و با توجه به روایات و خصوصیات معنا، برداشت ما و برداشت احتمالی قوی‌تر ما در ضرب القرآن بعضه ببعض و ارتباط این مسئله با روش‌های تفسیری روشن شد. یعنی اگر ما معنا کنیم که در فهم قرآن اکتفا کردن به قرآن و به سراغ روایات و اهلش نرفتن، کافی است و طبعاً به خطا دچار شویم، طبیعی است که ممکن است بگوییم در تفسیر قرآن شانه می‌زند به مسئله قرآن‌بسندگی.

اصل بحث ما این است که

1- روش تفسیری اول اکتفا به قرآن در فهم تمام معانی،

2- تفسیر به رأی،

3- تفسیر قرآن به قرآن که 3 بیان و معنا دارد:

معنای اول اکتفا به قرآن در همه معانی و معارف و احکام که غلط است. اما معنای دوم در روش سوم خودش می‌شود و سومین روش تفسیری که محل کلام ماست. حاصل این روش این است که قرآن برای فهم همه معارف و احکام دین کافی نیست و در تفصیل، خصوصیات و جزئیات معارف الهی باید از غیر قرآن استفاده شود. در جزئیات احکام هم باید از غیر قرآن استفاده شود. مثل نماز صبح یا طواف که در هیچ کجای قرآن نمی‌توانیم برداشت کنیم که احکام آنها به چه صورت است. اما در فهم خود قرآن و حتی در تفسیر آیات متشابه قرآن، خود قرآن کافی است.

پس روش سوم قرآن‌بسندگی و اکتفا به قرآن در دایره فهم خود آیات قرآن می‌باشد. بعضی از آقایان تصریح دارند که قائل به این روش هستند. مثل آقای بابایی که کتابی نوشته‌اند که در این کتاب اشاره می‌کند که یکی از کسانی که قائل به این اکتفا و بسندگی به قرآن در تفسیر خود قرآن است.

آقای محمد صادقی‌تهرانی از معاصرین است. ایشان در کتاب الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه این مطلب را گفته است و در گفتگویی که با مجله پژوهش‌های قرآنی داشته، تصریح می‌کند که تفسیر قرآن به قرآن به طور مطلق کافی است و حتی رسول خدا و ائمه (علیهم السلام) قرآن را با قرآن تفسیر کرده‌اند. ایشان تعبیر دیگری هم دارد و می‌فرماید من مدعی هستم که غیر از مفاتیح و حروف مقطعه حتی یک آیه در قرآن نیست که نشود آن را از خود قرآن فهمید تا چه برسد به آیات دیگر، حتی آیات متشابه. ایشان می‌فرماید آیات متشابه قرآن 2 دسته هستند: یک دسته از آیات تشابه دارند ولی با آیه محکم قابل فهم هستند، یک دسته از آیات عمیق‌تر هستند که اگر دقت زیاد کنیم، خود آیه متشابه را با خود همان آیه می‌فهمیم. یعنی ایشان می‌خواهد بگوید در فهم قرآن به غیر قرآن نیاز نداریم. این روش غیر از ایشان هم قائلانی دارد.

این کتاب یکی از قائلانش را یوسف شعار معرفی کرده که کتابی با عنوان تفسیر آیات مشکله دارد و نمونه‌هایی را هم برای ایشان می‌آورد. اما این سخن که خود ائمه و پیغمبر اکرم هم قرآن را با قرآن تفسیر کرده‌اند، پاسخ‌هایی دارد. یک پاسخ این است که اولاً آیا تمام آیات قرآن را اینگونه می‌شود فهمید؟ آنها کسانی هستند که تمام علم الکتاب در نزد آنهاست.

مطالب و مباحث مقدماتی که گفتیم، برای فهم این معنا بود که اهل بیت به قرآن از اول تا آخر علم دارند، علم به تأویل، ظاهر، باطن، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه و تمام خصوصیات قرآن دارند. پس اینکه اهل بیت از این روش استفاده کرده‌اند، دلیل بر اینکه به نحو مطلق حجت بر ما هم باشد، نمی‌شود.

ثانیاً اگر به نحو موجبه جزئیه و بعضی از موارد اهل بیت اکتفا و به آیه‌ای برای فهم آیه دیگر استشهاد کرده باشند، آیا معنایش این است که تمام آیات حتی آیات متشابه اینگونه هستند؟ پس این همه روایات که در نهی از اخذ به متشابهات است، چه می‌شود؟ شاید کسی بگوید متشابهی باقی نمی‌ماند. پس اینها در واقع سالبه به انتفاء موضوع است. یعنی وقتی می‌فرماید اینها اخذ به متشابه می‌کنند و محکمات را رها می‌کنند، معنایش این است که متشابهات را حل نمی‌کنند.

این آقا وقتی در مقدمه تفسیرش به این روش تأکید می‌کند، به آیه 170 از سوره اعراب استشهاد می‌کند که کسانی که به کتاب تمسک می‌کنند و اقامه صلات می‌کنند، ما اجر مصلحین را ضایع نمی‌کنیم و از این آیه مفهوم‌گیری می‌کند و می‌فرماید کسانی که به کتاب تمسک نمی‌کنند و یا اگر تفسیر قرآن می‌کنند، به غیر کتاب تمسک می‌کنند، پس اینها کسانی هستند که به کتاب تمسک نمی‌کنند و از فاسدین می‌شوند. ایشان می‌فرماید تفسیرهای دیگر و مسلک‌های تفسیری غیر از روش تفسیر قرآن به قرآن، غبار و شیء پوکی بیشتر نیست.

پاسخ این روش این است که قرآن می‌خواهد بگوید باید به قرآن تمسک کرد، اما خود قرآنی که باید به آن تمسک کرد، بیاناتی دارد. اگر پیغمبر اکرم در تفسیر یک آیه فرمایشی داشته باشد و آن فرمایش را کنار بگذاریم و استظهار خود را از آیه اخذ کنیم، آیا ما آتاکم الرسول فخذوه می‌شود؟ اما ما برای شما نازل کردیم تا شما تبیین و بیان کنید. این آیات چه می‌شود؟ پس اینکه قرآن می‌فرماید اگر کسانی به کتاب تمسک کنند، اجر مصلحین را ضایع نمی‌کنیم، کسانی که روش تفسیری دیگری را اخذ می‌کنند، متمسک به کتاب هستند، اما اگر کسی فقط در تفسیر قرآن به خود قرآن تمسک کند، او در واقع متمسک به کتاب نیست، با توجه به ادله‌ای که در عدم اکتفا به قرآن در این زمینه هست و بعضاً هم قبلاً به اشاره شد.

 


[1] . معاني الأخبار، الشيخ الصدوق، ج1، ص190.. ضرب القرآن بعضه ببعض كما يستفاد من روايات أخر هو أن يأخذ الرجل ببعض الآيات المتشابهة التي ربما يوافق ظاهرها ـ في نفسها مع قطع النظر عن سائر الآيات ـ مذهبه الفاسد ويأول سائر الآيات على طبقها ويحملها عليها دون ان يتدبر فيها ويفسرها بسائر الآيات قال تعالى : أفلا يتدبرون القرآن ولو كان من عند غير الله لو جدوا فيه اختلافا كثيرا. ولعل هذا مراد محمد بن الحسن ابن الوليد شيخ المؤلف حيث قال في جوابه : هو أن تجيب الرجل الخ

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo