< فهرست دروس

درس تفسیر استاد سید محسن حسینی‌فقیه

99/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: روش‌شناسی تفسیر قرآن کریم / انواع روش‌های تفسیری / روش تفسیر قرآن به رأی و نقد آن

در جلسه گذشته گفتیم که یکی دیگر از روش‌های تفسیری در مورد قرآن کریم، تفسیر به رأی است. البته این روش، روش تفسیری صحیحی نیست، اما بالاخره یکی از روش‌های تفسیری قرآن است. در این مقوله ابتدا به بیان دسته‌هایی از روایات پرداختیم و گفتیم روایات تفسیر قرآن به رأی چند مجموعه هستند.

دسته اول کسانی که این کار را مذمت می‌کنند، دسته دوم کسانی که تفسیر به رأی را سخن ناآگاهانه و افتراء علی الله می‌دانند، دسته سوم گمراهی و گمراه کنندگی، دسته چهارم اینکه ولو به حسب ظاهر به اصابه برسد، اما در واقع محکوم است. در ادامه وارد بیان بزرگان شدیم، در این جهت که مراد از تفسیر قرآن به رأی چیست و کلامی از مرحوم شیخ انصاری، مرحوم آیت الله خویی و مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان اشاره شد.

چون این بحث، بحث مهمی است ولو کلمه و معنا و مفاد تفسیر به رأی قرآن محکوم است، اما اینکه مراد از تفسیر قرآن به رأی چیست، درجه اهمیت بالایی دارد، چون بعضی از بزرگان می‌گویند تفسیر قرآن به رأی، به منظور فلان است پس فلان معنای دیگر، تفسیر قرآن به رأی نیست و صحیح است. یعنی هم جهت سلبی و هم جهت اثباتی هر دو در قضیه مطرح است و چون از هر دو حیث این بحث مهم است، اشارات افزون‌تری در این جلسه داریم.

مرحوم آیت الله خویی در کتاب البیان دو معنا را برای تفسیر قرآن به رأی بیان کرده است.

إن فهم القرآن مختص بمن خوطب به ، وقد استندوا في هذه الدعوى إلى عدة روايات واردة في هذا الموضوع ، كمرسلة شعيب بن أنس ، عن أبي عبد الله عليه‌السلام أنه قال لابي حنيفة :

« أنت فقيه أهل العراق؟ قال : نعم. قال عليه‌السلام : فبأي شيء تفتيهم؟ قال : بكتاب الله وسنة نبيه. قال عليه‌السلام يا أبا حنيفة تعرف كتاب الله حق معرفته ، وتعرف الناسخ من المنسوخ؟ قال : نعم. قال عليه‌السلام : يا أبا حنيفة لقد ادعيت علما ـ ويلك ـ ما جعل الله ذلك إلا عند أهل الكتاب الذين أنزل عليهم ، ويلك ما هو إلا عند الخاص من ذرية نبينا صلى‌الله‌عليه‌وآله وما ورثك الله تعالى من كتابه حرفا ».[1]

... والجواب: إن المراد من هذه الروايات وأمثالها أن فهم القرآن حق فهمه ، ومعرفة ظاهره وباطنه ، وناسخه ومنسوخه مختص بمن خوطب به. والرواية الاولى صريحة في ذلك ، فقد كان السؤال فيها عن معرفة كتاب الله حق معرفته ، وتمييز الناسخ من المنسوخ ، وكان توبيخ الامام عليه‌السلام لابي حنيفة على دعوى معرفة ذلك. وأما الرواية الثانية فقد تضمنت لفظ التفسير ، وهو بمعنى كشف القناع ، فلا يشمل الاخذ بظاهر اللفظ ، لانه غير مستور ليكشف عنه القناع ، ويدل على ذلك أيضا ما تقدم من الروايات الصريحة في أن فهم الكتاب لا يختص بالمعصومين عليهم‌السلام ويدل على ذلك أيضا قوله عليه‌السلام في المرسلة : وما ورثك الله من كتابه حرفا فإن معنى ذلك أن الله قد خص أوصياء نبيه صلى‌الله‌عليه‌وآله بإرث الكتاب ، وهو معنى قوله تعالى : ﴿ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا.﴾[2]

معنای اول اخذ به متشابهات قرآن بر اساس روایتی که از وجود امام صادق در مسئله وجود دارد، است. ایشان به روایت امام صادق استناد کرده است. شاهد این مطلب این است که از پیش خود و با آراء خودشان تأویل قرار داده‌اند. یعنی رأی در اینجا استعمال شده و مانعی در این جهت نیست. یعنی می‌توانیم بگوییم تفسیر به رأی اخذ به متشابهات است. تفسیر متشابهات قرآن را بر اساس رأی بیان می‌کنند و یک مصداق می‌شود.

اما بخش دوم در کلام مرحوم آیت‌الله خویی این است که ایشان می‌فرماید استقلال در فتوا بدون مراجعه به ائمه. یعنی فقط مقام فتوا و مقام اخذ به آیات الاحکام قرآن را بیان می‌کنند و نتیجه می‌گیرند که حمل کردن لفظ قرآن بر معنای ظاهریش اگر همراه با فحص از قرائن منفصله یا متصله باشد، چه در کتاب که کتاب اعم از قرائن منفصله و متصله دارد و چه در سنت که طبعاً قرائن منفصله خواهد بود و یا همچنین اگر با استفاده از دلایل عقلیه باشد، ایشان می‌فرماید این، تفسیر به رأی نیست و روایات هم ارجاع به خود قرآن داده‌اند.

ایشان در این بحث متعرض این نکته شده است که اخذ به ظواهر قرآن را می‌خواهند حجت بدانند و یکی از ادله‌ای که بعضاً آقایان اخباریان بر عدم حجیت ظواهر قرآن به آن تمسک کرده‌اند، نهی از تفسیر به رأی است. مرحوم آیت الله خویی در بخش دوم می‌فرماید تفسیر به رأی یعنی اخذ به ظواهر آیات الاحکام قرآن کریم بدون تمسک به قرائن و ادله متصله و قرائن منفصله از کتاب و سنت و ادله عقلیه قطعیه.

اما آیا فقط تفسیر به رأی احکام و آیات الاحکام قرآن را شامل می‌شود؟ خیر. در لسان روایات فقط بحث آیات الاحکام در مقوله تفسیر به رأی مطرح نیست. وادی اعتقادات، معارف توحیدی و سایر نکات چه می‌شود؟ آیا بحث تفسیر به رأی شامل آن نمی‌شود؟

در این راستا مرحوم امام خمینی هم در کتاب پرواز در ملکوت که مشتمل بر بحث آداب الصلات است و آقای احمد زنجانی چاپ کرده است، در جلد 2 صفحه 115 به همین مضمون می‌فرمایند.

پس محتمل است بلکه مظنون است که تفسیر به رأی راجع به آیات الاحکام باشد که دست آراء و عقول از آن کوتاه است و به صرف تعبد و انقیاد از خاندان وحی و مهابط ملائکة الله (اهل بیت) باید اخذ کرد. چنانچه اکثر روایات در این باب در مقابل فقهای عامه که دین خدا را با عقول خود و مقایسات می‌خواستند بفهمند، وارد شده است. یعنی امام خمینی هم می‌خواهند بگویند که منظور از تفسیر به رأی در دایره آیات الاحکام است، البته با این تعبیر که محتمل بلکه مظنون است. مرحوم آیت الله خویی هم بخش آیات الاحکام و هم اخذ به متشابهات قرآن را در دایره تفسیر به رأی فرموده است. اما مرحوم امام خمینی فقط آیات الاحکام را فرموده‌اند.

سؤال از این دو شخصیت این است که آیا تفسیر به رأی فقط منحصر در آیات الاحکام است؟ آیا اگر آیات العقاید را هم بدون قرائن عقلیه قطعیه و بدون قرائن متصله از خود قرآن یا قرائن منفصله از قرآن و روایات اخذ و تفسیر کنیم، این، تفسیر به رأی نیست؟ دلیل این دو شخصیت بر اختصاص دادن تفسیر به رأی فقط به مقوله آیات الحکام چیست؟ البته مرحوم آیت الله خویی در مقوله اخذ به متشابهات هم اضافه کرده است. موردی که این دو شخصیت فرموده‌اند، یک مورد از تفسیر به رأی است.

اما فرض این است که در روایات تفسیر به رأی و نهی از آن با بیان‌های مختلف مطلق آمده مثل تفسیر به رأی قرآن، تفسیر به رأی کلامی، تفسیر به رأی کتاب و امثالهم و این، شامل همه موارد آیات قرآن کریم می‌شود.

سؤال: آیا ایشان اخذ به محکمات قرآن را تفسیر به رأی نمی‌داند؟

نکته: از کجا بفهمیم فلان آیه محکم و فلان آیه معنای متشابه دارد؟ سؤال ما از مرحوم آیت الله خویی این است. ایشان می‌فرماید در آیات الاحکام باید به سراغ قرائن متصله و منفصله از قرآن، سنت و دلیل عقلی رفت، اما باز می‌فرماید یکی دیگر از معانی تفسیر به رأی اخذ متشابهات است. چون طبیعی است که همه می‌گوییم اخذ به محکمات اشکال ندارد. سؤال: کجا محکم و کجا متشابه است؟ اگر من به یک آیه قرآن مراجعه کردم و خواستم اخذ کنم، از کجا بدانم این معنایی که من از آیه برداشت می‌کنم، معنای محکمی داشته و من معنای محکم آن را برداشت می‌کنم، شاید این آیه از آیات متشابه بوده و برای آیات متشابه زمانی خاطرم آسوده است که اول به روایات اهل بیت که در مورد آن آیه بیان کرده‌اند، مراجعه کنم.

پس سؤال ما از این جهت به فرمایش مرحوم آیت الله خویی وارد نیست. ایشان می‌فرماید تفسیر به رأی: 1- آیات الاحکام بدون مراجعه به قرائن متصله و منفصله، 2- اخذ به متشابهات. مفهوماً می‌توانیم همراه باشیم، اما: 1- مصداقاً از کجا بدانیم محکم است یا متشابه، 2- آیا تفسیر قرآن به رأی فقط همین دو مقوله را شامل می‌شود یا خیر؟

مرحوم علامه طباطبایی در المیزان می‌فرماید: 1- رأی یعنی اعتقاد از روی اجتهاد یا قول از روی هوا و استحسان، 2- به رأیه با توجه به ضمیر «هایی» که بعد از رأی آمده، مشخص می‌شود که مراد نهی از اجتهاد مطلق در تفسیر قرآن نیست که بالملازمه به اتباع و اکتفا به روایات امر کند. به رأیه یعنی فقط اجتهاد و نظر خودش. لذا اگر در تفسیر قرآن از قرآن استفاده کرد، دیگر اجتهاد خودش نیست. باز از همان آیه بعدی قرآن که داریم برای این آیه استفاده می‌کنیم، دوباره اخذ به فهم خودش شد.

ایشان می‌فرماید اگر در تفسیر قرآن فقط از رأی خودش استفاده کند، ممنوع است، اما اگر از غیر رأی خودش استفاده کند، ممنوع نیست و غیر رأی خودش می‌تواند قرآن یا سنت باشد. سنت که نیست چون در خود سنت امر به ارجاع به قرآن داده‌اند، پس غیرش باید قرآن باشد. هر کس در تفسیر قرآن به غیر خودش و به رأی غیر خودش اخذ کند، اشکال ندارد. به غیر او می‌شود کتاب. لذا ایشان می‌فرماید اگر کسی در تفسیر قرآن به قرآن اخذ کند و اکتفا کند، اشکال ندارد.

مثلاً من می‌خواهم آیه الف را با آیه ب تفسیر کنم پس در تفسیر آیه الف از آیه ب استفاده می‌کنم، یعنی آیه ب را تفسیر می‌کنم و از تفسیر آن برای تفسیر آیه الف استفاده می‌کنم. در تفسیر آیه ب به چه چیزی اخذ کردم؟ آیا آیه ب را به غیر از خودش و یا به برداشت شخصی خودم تفسیر کردم؟ لذا این جهتی که ایشان می‌فرماید، به نظر قابل نقد می‌آید. آیات محکماتی داریم و این آیات را اخذ می‌کنیم، این، مانعی ندارد. اما صرف اینکه با ضمیر «ها» استفاده می‌کنیم با رأی خود نباید باشد، لذا اگر با غیر باشد و آن غیر آیه باشد، همان آیه بعدی را باز داریم تفسیر می‌کنیم. باید به خودش و یا به غیرش و یا به رأی خودم تفسیر کنم؟ دارم به رأی خودم تفسیر می‌کنم. با صرف رأی و برداشت خود اشکال ندارد. اگر برداشت خود از آیات قرآن مبتنی بر اخذ به محکمات قرآن، آن هم با یک سری شرایط باشد، لازم است در برداشت معنای آیه و آن شرایط وجود داشته باشد.

نقد کلام علامه طباطبایی

ایشان می‌فرماید این منافات دارد با اینکه قرآن لسان عربی مبین باشد و امر به تدبر در قرآن شدیم. قرآن می‌فرماید اوفو بالعقود. این لسان عربی مبین است. عقود چه شرایطی دارد؟ مگر بیان شده است؟ یا در آیات الاحکام خصوصاً این همه جزئیات و خصوصیات مگر بیان شده است؟ لسان عربی مبین هست اما مبین بودن برای چه کسی؟ برای کسی که وظیفه تبیین دارد که پیغمبر اکرم است. پس صرف اینکه در تفسیر آیات به خود آیات بسنده کنیم، اول کلام است. ایشان می‌فرماید قرآن کلامی است که به هم موصول است در عین اینکه مبصول است و نمی‌شود به یک آیه واحده در انکشاف معنا اخذ کرد، پس تفسیر به رأیی که منهی عنه است، راجع به طریق کشف است دون مکشوف که یعنی ممکن است اصابه به واقع هم کند، که آن غیر یا کتاب یا سنت است. سنت که نمی‌تواند باشد چون سنت با قرآن منافات دارد و خود سنت امر به رجوع به قرآن کرده است. پس فقط تفسیر قرآن به قرآن باید کرد.

در مقام بررسی کلام ایشان، ایشان می‌فرماید استقلال در رأی و عدم مراجعه به آیات دیگر تفسیر به رأی است. اگر یک آیه را اخذ کنیم و برای فهم آن آیه به هیچ آیه دیگری مراجعه نکنیم، این تفسیر به رأی است. البته اگر آن آیه واقعاً از آیات محکمات بود، آیا واقعاً لازم است در تفسیرش به آیه دیگری مراجعه کرد؟ خیر. اگر به قرائن مسلمه سنت مراجعه نکند، این هم تفسیر به رأی است. همانطور که مرحوم آیت الله خویی در فتوای به آیات قرآن فرموده است. یعنی مرحوم آیت الله خویی و مرحوم امام خمینی در آیات الاحکام فرموده‌اند باید به غیر قرآن که سنت است، حتماً رجوع کرد وإلا تفسیر به رأی است. در اینجا چه در مقوله آیات الاحکام و چه در مقوله غیر آیات الاحکام باز نیاز به مراجعه به سنت هست. اگر تخصص و علم کافی نداشته باشد، این هم تفسیر به رأی است.

مرحوم آیت الله معرفت در التفسیر و المفسرون، تفسیر قرآن به رأی را دو معنا می‌کند. ایشان می‌فرماید دو معنا دارد[3] :

1- اینکه آیه‌ای را بر مقصود، رأی، عقیده، مسلک، مذهب و افکار خاص خودش تطبیق کند به جهت اینکه آنچه را که قبلاً انتخاب کرده، تثبیت کند. یعنی در ابتدا اعتقاد، آئین، مسلک یا مذهبی را برای خودش انتخاب کرده و به آیات قرآن مراجعه می‌کند و هر طور شده آن آیه را بر طبق برداشت، اعتقاد و مذهب شخصی خودش تفسیر کند. این می‌شود تفسیر به رأی. به تعبیر دیگر قرآن را وسیله‌ای برای رسیدن به مقصود خودش قرار دهد و هدف اصلیش تفسیر قرآن نیست، بلکه هدف اصلیش استدلال به قرآن و استفاده وسیله‌ای از آیات قرآن برای تثبیت آنچه که خودش معتقد است، می‌باشد.

2- معنای دوم یعنی استبداد به رأی، یعنی بر خلاف روش عقلا عمل کند. یعنی باید به سیره گذشتگان اخذ کند و اینکه به روایات و به اسباب نزول آیات قرآن اخذ می‌کردند و شرایط دیگری برای مفسر لازم است آنها را هم باید واجد باشد. بنابراین اگر بر خلاف این روش باشد، می‌شود تفسیر به رأی. این دو درست است ولی همه تفسیر به رأی نیست.

آیت الله مکارم دو معنا را می‌فرمایند:

1- عقیده‌ای برای خودش اتخاذ کند و کوشش کند شواهدی از قرآن و سنت برای آن بتراشد. البته ایشان سنت را اضافه می‌کند لذا آیت الله معرفت استفاده از سنت را اشاره نکرده است و اگر چیزی به صراحت و یا به ظهور موافق عقیده‌اش پیدا نکرد، آیات یا روایاتی را انتخاب کند و بر خلاف معنای ظاهریش آنها را حمل کند تا مطابق عقیده‌اش شود. یعنی تقریباً در معنای اول ایشان با آیت الله معرفت یکی است. یک عقیده یا مسلکی را برای خودش انتخاب کرده، آیه یا روایتی را برای استفاده ابزاری برای مدعای خودش شاهد قرار می‌دهد و حتی اگر ظاهر آیه یا روایت موافق اعتقادش نباشد، آن را هر طور شده بر خلاف معنای ظاهریش و بدون وجود قرینه بر خلاف ظاهر حمل کند.

2- ایشان می‌فرماید اگر مفهوم یک جمله را بر طبق قواعد، ادبیات و لغت بپذیرد اما در تطبیق کردن آن بر مصداق دچار تحریف شود (این کار را اهل سنت فراوان کرده‌اند یعنی گاهی یک مفهوم را می‌پذیرند اما انطباق بر مصداق را عوض می‌کنند، یا حتی اصل مفهوم را نپذیرفته‌اند و یا حتی به آن نرسیده‌اند و دلیلش هم این است که به سراغ عالمان واقعی به علوم قرآن یعنی اهل بیت نیامده‌اند). در اینجا مطابق سلیقه شخصی‌اش عمل کند و تطبیق بر مصداق در این مقوله دچار انحراف و تحریف شود.

نتیجه‌گیری

آنچه که من حیث المجموع از روایات استفاده می‌شود این است که قطعاً مراجعه به روایات شرط لازم برای تفسیر قرآن است. نتیجه می‌گیریم که شاید بتوان گفت تفسیر به رأی این است که:

1- به قرائن عقلی و نقلی (روایات اهل بیت) اصلاً مراجعه نکند،

2- ابتدا نظر شخصی خودش را انتخاب کند و بعد آیات و روایات را بر مبنای اعتقاد شخصی خودش هر طور شده حمل کند ولو خلاف ظاهر،

3- علم و شرایط تفسیر را نداند و نداشته باشد و اقدام به تفسیر قرآن کند،

4- مفاهیم را بر مصادیق ناصحیح حمل و منطبق کند،

5- در این مقوله فقط اعتماد به رأی و نظر خودش کند و به غیر مراجعه نکند که آن غیر هم قرآن، هم دلیل عقل و هم سنت است. از مجموعه همه اینها می‌توان گفت از مصادیق تفسیر به رأی است که منهی است.

تا اینجا 2 روش بیان شد. روش اول: قرآن بسندگی یعنی در همه مفاهیم فقط به قرآن مراجعه می‌کنیم نه در فهم آیات قرآن بلکه در همه امور و روش دوم: تفسیر قرآن به رأی که ابطال آن را اشاره کردیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo