درس تفسیر استاد محمد کاویانی
1400/07/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ساختار جلسات/ مفهوم شناسی روانشناسی قرآنبنیان -2/
احتمالات هشتگانه ارتباط قرآن و روانشناسی:
1. مطالعه واژهای روانشناختی قرآن:
یکسری واژههای روانشناختی در قرآن وجود دارد یعنی در حد و در سطح بررسی واژههای روانشناختی. این واژهها را در ذهن تان خیلی زیاد مرور کنید. توکل از این نوع است، ایمان، صبر، زهد این نوع است. یعنی واژههای قرآنی که یک روانشناسی که شمّ روانشناختی دارد وقتی به آن واژه نگاه میکند آن را واژه روانشناختی تلقی میکند. خود واژههای روانشناختی قرآن، من زمانی اینها را جستجو میکردم و اینها را استخراج میکردم میشود یک دانشنامهی مفصل بزرگ برای همین واژههای روانشناختی قرآن ایجاد کرد. یعنی به تعداد و عدد اگر بخواهم بگویم حداقل 300 یا 400 واژه وجود دارد که می توان توافق کرد که اینها روانشناختی هستند. این یک نوع بحث است. آیا این مورد نظر ماست؟ البته باید بحث کنیم ببینیم به کجا میرسیم.
2. آیاتی که خود آیه معنای روانشناختی دارد:
نوع دوم از ارتباط مباحث قرآن و روانشناسی جایی است که ما یک آیهی شریفهای را داریم که خود آیه از ابتدا تا انتها یک مفهومی را ارائه میکند که آن مفهوم روانشناختی است نه یک کلمهاش نه یک واژهاش. مثلا این آیه شریفهی: ﴿أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[1] غیر از اینکه قلب ممکن است واژهی روانشناختی تلقی شود، اطمینان ممکن است واژهی روانشناختی تلقی شود، اینها جدا اما خود آیه یک مفهومی را ارائه میکند که آن مفهوم روانشناختی است یعنی از کلیت آیه شریفه. یا آیه شریفهی دیگری که می فرماید: ﴿إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ﴾[2] اگر اینجا واژهها را دقت کنید هیچکدام روانشناختی به شمار نمیآید. نه فعل یکن، نه منکم، نه عشرون، البته صابرون یک واژهی روانشناختی است. «یغلبوا مئتین» آن غلبه در میدان جنگ ممکن است معنای روانشناختی را به آن نسبت دهیم ولی آنچه را که کل آیه برای ما ارائه میکند فراتر از اینها است. کل آیه بیان میکند که اگر شما بیست نفر صابر باشید بر دویست نفر از غیر خودتان که صابر و مومن نیستند غلبه میکنید. این معنا یک معنای روانشناختی است. از این نوع آیات هم یک مورد و ده مورد نیست در قرآن، بلکه فراوان است. این هم یک نوع بررسی و ارتباط است که میشود یکجایگاهی برایش قائل شد.
3. مطالعه اصطلاحات روانشناسیِ معاصر در قرآن:
اینکه ما به عنوان روانشناس، به عنوان کسانی که با روانشناسی مانوس هستیم و اصطلاحات روانشناسی را میدانیم برخی از اصطلاحات روانشناسی را برداریم همراه خودمان به عنوان یک موضوع وارد قرآن شویم و بگوییم که ما برای معلوم سازی مفهوم این اصطلاح خاص روانشناختی در قرآن باید مطالعه کنیم. من نمونههای متعددی را نوشتهام که دوستان میتوانند ملاحظه کنند: هوش، نگرش، شخصیت، اسناد. از این نمونهها در کتابهای روانشناسی اسلامی که در حوزه علیمه تدوین شده فراوان است؛ شما فقط کتاب روانشناسی اجتماعی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه را نگاه کنید ده دوازده فصل دارد که در هر فصل آن حداقل ده بیست تا از این اصطلاحات مطرح شده است. به عنوان مثال اگر وارد روانشناسی انگیزش و هیجان شویم باز آنجا اصطلاحات خاص خودش را دارد اگر وارد روانشناسی احساس و ادراک شویم همینطور. این هم نوع سوم از کار. یعنی یک تفسیر موضوعی اما موضوع از روانشناسی آمده است یک موضوع خاصی است که روانشناسان با آن کاملا آشنا هستند و روانشناسی معاصر در فضای آکادمیک به تفصیل به آن پرداخته است و میپردازد و در کتابهای درسی ما در زندگی ما حضور دارد حال میخواهیم بررسی قرآنی کنیم. که از این نوع مطالعه مقداری انجام شده است. بعضی از نمونههایش در مقالات در رسالهها در بعضی از کتابها از این نمونه کارها انجام شده است.
4. مطالعه اصطلاحات روانشناختیِ خود قرآن:
قسم چهارمی که میشود در مطالعات قرآن و روانشناسی مطرح کرد اصطلاحات خاص روانشناختیاست که از قرآن ما داریم استخراج می کنیم واژههایی که در روانشناختی بودن آن تردید نمیشود. یعنی هرکسی که با روانشناسی آشنایی دارد خیلی راحت و فوری دریافت میکند که اینها روانشناختی هستند. اینجا گفتیم اگر خاطرتان باشد قسم اول واژهها بود، واژهها بسیار گسترده دامنتر از اصطلاحات است اصطلاحات آن واژههای کلیدی هستند که در رأس قرار میگیرند ذیلشان ممکن است واژههای متعدد و متکثر دیگری دیده بشود. اینها را وقتی که وارد مباحثات بعدی شویم ومعلوم خواهد شد. همچنان که یکم واژهای مثل هوش در روانشناسی یک واژهی کلیدی و اصلی است یک واژهای مثل شخصیت در رواشناسی یک واژه کلیدی و اصیل است. در مفاهیم قرآنی هم اینگونه واژهها واژههای کلان و کلیدی هستند. واژههای بزرگی هستند که ما با تعبیر اصطلاح از آن یاد کردیم و متفاوت است. اینها را نوعی تفسیر موضوعی میطلبد که با تک تک اینها کار شود و آن تلاش اولیه شکل بگیرد تا به قدمهای بعدی که ما در اهداف اولیه از آن یاد می کردیم به آن قدمها بتوانیم نزدیک شویم.
5. انسجام بخشی هر یک از شاخه های بنیادی روانشناسی (مثل رشد، انگیزش، شخصیت،....) با رویکرد قرآن بینان:
نوع پنجم، دوستان روانشناسی خوانده میدانند که روانشناسی یک رشتهی علمی است که گرایشهای مختلفی دارد این گرایشهای مختلف هرکدام اصطلاحات و واژهها و مفاهیم متعددی را در درون خودش دارد. وقتی این اصطلاحات به تنهایی بررسی میشود یک تفسیر موضوعی خاص در یک موضوع خاص انجام میشود آن یک بحث است اما یک وقت صحبت سر این است که آقای روانشناس مسلمان، آقای روانشناس قرآنی، علاقهمندان به روانشناسی قرآن بنیان، این بررسیِ تکتک اصطلاحات واژهها کاربرد آن چقدر است آیا کفایت میکند یا نه؟ آیا شما این اصطلاحات و واژههایی را که بررسی میکنید یک وقتی اینها را در کنار هم قرار میدهید که ببنید هوش با عقل چه نسبتی دارد؟ شما را گرفتار یک ناهماهنگی شناختی نمیکند؟ شما را گرفتار یک تعارض مفهومی در درون ذهنتان نمیکند؟ اگر کسی چنین سوالی را مطرح کند نوبت به قدم بعدی میرسد. یعنی اینکه ما به تدریج ، آرام آرام به اینجا برسیم که بگوییم مثلا ما یک روانشناسی رشدِ قرآن بنیان را بصورت منسجم، بصورت یک مجموعهی متلائم و سازوار و سازگار در درون خودش ایجاد کردیم یا میخواهیم ایجاد کنیم یا نقشهی راهش را داریم ترسیم میکنیم. این مسیر هم مسیر بعدی است یعنی گام از نوع پنجم است. حالا شما بگویید روانشناسی رشد، شخصیت، انگیزش و هیجان، احساس و ادراک، اجتماعی، هرکدام از اینها و گرایشها مختلف روانشناسی قاعدتا باید در درون خودشان به عنوان یک گرایش بتوانند انسجام داشته باشند، یعنی چه؟ یعنی مثلا ما در بحث دیگری که با دوستان روانشناسی رشدِ قرآن بنیان داشتیم باید به تدریج به این نتیجه بتوانیم برسیم که روانشنانسی رشد اخلاقی با رواننشناسی رشد شناختی با روانشناسی رشد معنوی با روانشناسی رشد عاطفی، رشد اجتماعی، ... اینها چه نسبتی با هم دارند؟ آیا میشود رشد شناختی را به صورت منفصل و منفک و جدا و بریده مباحثه کرد بدون این که کاری به رشد اعتقادی داشته باشیم آیا میشود رشد متعالی و معنوی را مباحثه کرد بدون اینکحه کاری به رشد اخلاقی خاص داشته باشیم؟ آیا میشود رشد عاطفی را مطالعه کرد بدون ارتباط با رشد شناختی یا عواطف و شناختها دست در گردن هم دارند؟ وقتی میخواهیم روانشناسی رشد را هم مطالعه کنیم باید بتوانیم به گونهای منسجم و کنار هم ببینیم ما فعلیتمان، فعلیت موجودمان در حوزه علمیهی قم که یک فضای نسبتا غنیای برای این مباحث را فراهم کرده در طول چهار دهه گذشته، (البته نسبتا غنی عرض میکنم نه اینکه رضایت بخش باشد) در هر صورت آنچه که مربوط به گذشته است ما اسمش را میگذاریم «ترمیمی و اصلاحی» ولی در عین حال کارهایی که انجام شده است تا نوع مطالعات نوع چهارم یک نمونههایی داریم، انجام شده است و میشود آنها را گردآوری کرد و مطالعه کرد و به مباحثه گذاشت، اما از این نوع پنجم به بعد دیگر کار زیادی انجام نشده است. البته ممکن است بعضی از افراد اظهار علاقهمندی و دغدغهمندی کردهاند اظهار اینکه ضرورت دارد یک چنین کاری انجام بشود انجام شده است اما اینکه عملا وارد این میدان شده باشیم خیر! یعنی چه؟ یعنی مثلا فرض بفرمایید روانشناسی انگیزش با رویکر اسلامی کتاب داریم. دوست بزرگوار ما دکتر شجاغعی این کار را انجام داده است ولی وقتی آن را نگاه میکنیم نه، در حدی است که در همان قدمهای قبلی جای میگیرد، انسجام بخشی نیست، طرح نظریه و طرح مدل جامع مفهومی که بتواند همهی انگیزش و هیجان را کنار هم و منسجم قرارش بدهد آنگونه نیست. یا مثلا فرض بفرمایید برخی اساتید دیگر ما بحث شخصیت مباحثه کردهاند در آن بحث شخصیت بحث قرآنی هم وجود دارد، همین دوست ما بخش شخصیت را مطالعه قرآنی و مطالعهی نسبتا خوبی هم کرده است اما اصلا رویکردش این نبوده که بخواهد کل شخصیت را به عنوان یک نظریه شخصیت اسلامی با همه مفاهیمی که داخلش قرار میگیرند بصورت منسجم مطالعه کند مثلا آنجا هیچ صحبتی از تیپهای شخصیتی نیست مثلا بحثی از انواع و اقسام ارتباطات بین شخصیت های مختلف که در مطالعات قرآنی میشود به آنها رسید، صحبتی از آنها نیست، یک رویکرد روانشناختی مطرح شده (رویکرد صفات) و یک مطالعه عمیق قرآنی انجام شده. بنابراین از آن نمونههای قبلی(یک تا چهار) مواردی را داریم ولی از این نمونهی پنج به بعد نمونههای جدی نداریم و آنچه که مورد نیاز ما است و مرتبط با گام دوم انقلاب است و مرتبط با جامعه سازی اسلامی و جامعه اسلامی است از این قدم های پنجم به بعد است. بنابراین قدم پنجم این میشود (وقتی گفته می شود قدم پنجم نه به این معنا که اینها ترتیب زمانی دارند، ممکن است کسی به مباحث قبلی نپرداخته باشد و مستقیم به این مرحله وارد شود و هنگام مطالعه همه مراحل قبلی را هم انجام دهد و به یک نتیجهای هم برسد، الزاما اینطور نیست که حتما مراحل قبلی باید صورت بگیرد) کیف کان، عرضم این است که برای انجام این قدم پنجم ما دستمان از مطالعات قبلی خالی نیست، مقداری مطالعات انجام شده اما در عین حال آنها کفایت نمیکند، خیلی از مطالعات باید انجام شود تا بتوانیم چنین انسجامی را در ذهن خودمان بدون درگیریهای داخلی و ناسازگاریهای داخلی ترسیم کنیم. خیلی راه مانده است تا ما بتوانیم بگوییم مثلا روانشناسی اجتماعی قرآن بنیان کل ساختارش این است که ما داریم نقشهاش را ترسیم میکنیم، جدول و پازل آنرا ترسیم میکنیم. مثل پازل نقاشی که کاملا منسجم است هر مهرهای هر خانهای جایگاه خاص خودش را دارد اینجا هم در روانشناسی اجتماعی قرآن بنیانی که ما میخواهیم ایجاد و ترسیم شود، هر چیزی جای خودش را دارد، یک: جامعیت دارد. یعنی مفاهیمی و موضوعاتی و مسائلی از روانشناسی اجتماعی را نمییابید که در این پازل چایگاهی نداشته باشد، از یک طرف و از طرف دیگر مانعیت هم دارد. یعنی اینطور نیست که ما به بسیاری از مباحثی پرداختیم که ضرورتی نداشته در روانشناسی اجتماعی قرآن بنیان. می خواهیم به یک چنین سیری و مسیری برسیم. برای رسیدن به یک چنین مسیری مطالعات و مباحثات بیشتر و من تعبیر میکنم به دعواهای علمی بیشتری را باهم داشته باشیم و آرام آرام به این قدم نزدیک شویم.
6. انسجام بخشیِ هر یک از شاخه های کاربردی روانشناسی، با رویکرد قرآن بنیان:
قدم ششم: فرض میکنیم که زمانی گذشت و مطالعات زیادی انجام شد و مجموعههای پژوهشی و آموزشی تلاش کردند و ما توانستیم آن پازلها را ترسیم کنیم، پازل هایی که خودش یکی و دوتا و پنج تا و ده تا نیست و مفصل است و برای هرشاخهای از شاخههای بنیادیِ روانشناسی باید از این پازلها ترسیم شود و آن انسجام را داشته باشد. حالا شما اضافه کنید بسیاری از گرایشهای کاربردیای که در روانشناسی وجود دارد آنها هم همینطور، من یک رسالهای را با عنوان: «رویکر قرآنی روانشناختی به کار» راهنمایی میکردم آنجا متوجه شدم که چقدر کار ابتدا ممکن است که آسان به نظر بیاید ولی وقتی وارد مطالعه و مباحثه و پژوهش میشوید میبینید که کار آنقدر هم ساده نیست. شما شغل را، کار را بخواهید یک رویکرد روانشناختی- قرآنی داشته باشید و یک الگوی فیالجمله جامعی را ارائه کنید، آن الگوی فیالجمله جامع واقعا یک تلاش بسیار زیادی میخواهد برای یک دانشجوی دکتری و استاد مشاور و راهنما که بتواند البته به شرط اینکه مساله فقط دفاع نباشد، برای دفاع کردن همان ساختار اولیه را ارائه کنید میگویند قابل دفاع است و یک مطلب نویی آوردهای. ولی اگر مطلب قابل دفاع را بخواهید داخلش را پرکنید و محتواها را بخواهید بیاورید سخت خواهد شد. مقصودم این است که آن منظومه سازی برای هریک از گرایشهای روانشناسی با رویکرد قرآن بنیان کار نسبتا سختی است برای هرکدام آنها. مثلا روانشناسی کار، روانشناسی تبلیغات، روانشناسی صنعتی، روانشناسی ورزش، خود روانشناسی ورزش را کمی تامل کنید و ذهنتان را درگیر کنید با فضای عینی ورزش در جامعه ما و جوامع بین المللی نگاه کنید و با آن پیشفرضهایی که به تدریج خواهیم گفت که ما میخواهیم رویکرد جامعهسازی داشته باشیم میخواهیم رویکرد قرآن بنیان داشته باشیم و میخواهیم رویکرد تاسیسی داشته باشیم این حرفهایی که مطرح میکنیم یک روانشناسی ورزش را هم که انسان بخواهد یک مدل مفهومی جامع ارائه کند یک کار نسبتا سختی است. حال فرض کنیم که در همهی شاخههای بنیادی و کاربردیِ روانشناسی آن منظومهها حاصل شده است. این فرض ما خیلی حرف بعیدی هم نیست. (اینکه میگوییم فرض، مقصودمان از فرض این نیست که یعنی قابل دسترسی نیست بلکه کار زیاد میخواهد ولی به لحاظ فنی و روشی و بلحاظ طی کردن مسیر هیچ گونه مانعی وجود ندارد یعنی اگر مثلا فرض بفرمایید پنج یا ده سال یک مجموعهی وسیعی از پژوهشگران با دغدغهمندی و جهتمندیِ صحیح این مسیر را طی کنند ما بعید نمیدانیم که پنج سال دیگر بسیاری از این منظومهها را در قالب کتاب های بزرگ و دانشنامههای بزرگی توانسته باشیم ترسیم کنیم. بلحاظ فنی و روششناختی هیچمشکلی وجود ندارد. ولی به لحاظ حجم کار، بسیار زیاد است. با دوستان و اساتید و همکارانی که الان به این مباحث میپردازند سازگار نیست، یعنی باید مجموعههای بزرگ تری به اینها بپردازد.)
7. انسجام بخشی و منظومه سازی بین تمام شاخه های روانشناسی قرآن بنیان:
با توجه به سیری که آمدهایم معلوم است که چه میخواهیم بگوییم. گفتهبودیم هشت نوع ارتباط در مطالعات قرآن و روانشناسی متصور است. در ساعت قبل رسیدیم به نوع پنجم که منظومه سازی بود. در هرکدام از گرایشهای خاص روانشناسی. الآن ما در دانشگاههایمان مثلا رشتهی روانشناسی شخصیت داریم، رشته ی رواشناسی بالینی داریم، رشتهی روانشناسی اجتماعی داریم، رشتهی روانشناسی در شاخههای مختلف که برخی را در کشور خودمان دریم و برخی راهم در داخل ایران نداریم و در فضای بین الملل فراوان است. اینها باید در درون خودش انسجام لازم را داشته باشد. اگر این انسجامها حاصل شد نوبت به قدم بعدی میرسد. قاعدتا این طور است که اگر از این مرحله توانستیم عبور کنیم و توانستیم این گرایشها را باهم خودش را در درون خودش منسجم کنیم انسجام بخشی بین همهی اینها قدم بعدی است اما وقتی گفته میشود قدم بعدی حتما باید این جداگانه انجام شده باشد و بعدا بیاییم و مانند پکیجهای آماده اینها را کنار هم قرار دهیم و یکی دو لینک هم برقرار کنیم و بگوییم خوب منسجم شد، بلکه مفاهیم است نظریهها است و دیدگاهها است و مدلهای مفهومی و نظری است اینها قاعدتا از ابتدا باید با چنین نگاهی انجام شدهباشد و در نهایت باید ببینیم که حالا بین روانشناسی رشد ما و نظریههایی که در روانشناسی رشد آوردیم و در رشد اخلاقی مثلا آوردیم با حرف هایی که در روانشناسی شخصیت میخواهیم مطرح کنیم خود اینها (گرایش های مختلف) تلائم دارند یا خیر؟ یعنی ما میتوانیم بگوییم که این روانشناسی انگیزش و هیجان قرآن بنیانی که این جا درست کرده ایم با آن روانشناسی شخصیت قرآن بنیانی که در یک مجموعه پژوهشی دیگری که درستش کردیم اینها خودشان باهم تلائم دارند؟ ینعی در روانشناسی شخصیت ما اگر نظریه شخصیت داریم (نظریه شخصیت در بین روانشناسان، معروف است که در قله قرار دارد) این در قله قرار گرفتنش باید بتواند ذیل خودش پوشش بدهد و ناظر به مباحث مثلا انگیزش و هیجان ما هم باشد. به عبارت دیگر باید نظریه شخصیت ما ظرفیت این را داشته باشد که نظریه رشد ما برود زیر چترش، باید این ظرفیت را داشته باشد که روانشناسی اجتماعی ما زیر چتر آن قرار بگیرد، یا روانشناسی اجتماعی ما در یک مقیاس دیگری خودش یک چتری قرار میگیرد که باید شاخههای مختلف روانشناسی کاربردی بتوانند زیر چتر او قرار بگیرند یعنی ما نمیتوانیم یک روانشناسی کار داشته باشیم و بگوییم خودش در درون خودش متلائم است ولی وقتی میآییم در روانشناسی اجتماعی قرآن بنیان و میخواهیم به کار یک جایگاهی بدهیم می بینیم که کمی ناسازگار است و این کار با مثلا روانشناسی اجتماعی، آنجایی که بحث از نگرش میشود، آنها با هم تنافی دارند یا حد اقل ناظر به همدیگر نیستند. ما نیاز داریم به اینکه ناظر به هم باشند مکمل هم باشند جامعیت داشته باشند. این هم می شود قدم بعدی؛ اینکه گفتیم قدم بعدی مقصودمان این نیست که تا پنج یا ده سال به این مطالب بپردازیم و بعد به سراغ قدم پنچم برویم. نه، مقصود تقدم زمانی نیست، ما همزمان باید بدانیم که به کجا میخواهیم برویم. هدف این گفتگوها این است که ترسیم بکنیم یک مسیر به سوی یک منظومهسازی را. بنابراین اگر ما می خواهیم پژوهش هایی کنیم در باب شخصیت قرآنبنیان، باید بتواند به شکلی باشد که در این منظومه جایگاه داشته باشد. تا به اینجا معلوم شد سیر قدم های مختلفی که ما داریم پشت سر هم بیان میکنیم؛ قدم های بعدی آن هم از همین نوع تعمیم پیدا می کند. در قدم پنجم گفتیم گرایش ها در درون خودشان متلائم باشند. در قدم ششم می گوییم این گرایشها ذیل عنوان کلان روانشناسی قرآنبنیان متلائم باشند، یعنی این شاخهها خودشان بتوانند همدیگر را پوشش دهند و کامل کنند.