درس تفسیر استاد محمد کاویانی

1400/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

انسجام بخشیِ روانشناسی قرآن بنیان، با دیگر علوم انسانی قرآن بنیان ذیل «هندسه معرفتی اسلام»:

خوب حالا ما روانشناسی را فرض می کنیم که پازلش را درست کردیم، پازل روانشناسی قرآن بنیان، آن جدول، آن نقشه‌ی راه، (من با تعابیر مختلفی می‌گویم که به اذهان نزدیک شود) این سیری که ما باید از ابتدا تا انتها داشته باشیم به لحاظ مفهومی فرض می کنیم که ترسیم کردیم (به لحاظ مفهومی نه بلحاظ واقعیت بیرونی که صحبت دیگری است) حالا اگر منِ روانشناس با رویکرد قرآن بنیان، در یک جلسه‌ای قرار گرفتم با شخصی که اقتصاد دان است البته با رویکرد قرآن بنیان، اما آن اقتصاد دان (من مثال ساده‌ای دارم که با ) بگوید که الگوی مسکن اسلامی برای جامعه‌ی ما این الگویی است که مثلا هر خانواده‌ای باید یک منزل مسکونی مثلا هفتاد متری داشته باشد یا یک شصت متری داشته باشد که حداقل است و حداکثر آن چه؟: اگر بخواهیم عمومیت داشته باشد و با مفاهیم قرآنی بخواهیم تناسب داشته باشد اگر بخواهیم نوع زندگی اسلامیِ بدون آن طبقه‌بندی‌های ویژه را داشته باشیم و بوی عدالت از آن بیاید حداکثر آن هم 120 متر باشد. البته ممکن است اقتصاددانی این را نگوید (صرف فرض است) بعد بگوید که خوب، روانشناسی اسلامی چه می‌گوید، علوم تربیتی اسلام چه می‌گوید؟ ما در پاسخ بگوییم ما در علوم تربیتی و روانشناسی ما معتقدیم که خوبه هر فرزندی از خانواده یک اتاق مستقل داشته باشد و بین ده تا بیست مزیت را هم برایش ردیف کنیم (البته صرفا مثال است) ما اینجا می‌بینیم که روانشناس یک سخن می‌گوید و اقتصاد دان یک سخن دیگری می‌گوید. با وجود اینکه هر دو قرآن بنیان هستند. اینها وقتی در کنار هم قرار بگیرد و در میدان عمل، چون قرآن بنیان بودن که قرار نیست همواره مفهومی باشد و نگاه نظری و آموزشی باشد، بلکه قرار است در میدان اجرا کنار هم قرار بگیرند. وقتی می‌خواهد در میدان اجرا کنار هم قرار بگیرد این دو باید همدیگر را تعدیل کنند. یا فرض کنید رابطه‌ی زن و شوهر در منزل چگونه باید باشد. ممکن است روانشناسی یک سخنی داشته باشد اما مثلا اخلاق نوع سخن دیگری داشته باشد در این زمان باید دید که اخلاق قرآن بنیان و روانشناسی قرآن بنیان ابهام و تزاحم یا ناسازگاری‌ای وجود دارد باید به تدریج شناسایی شود. اگر بخواهیم در درازمدت به طرف جامعه‌سازی اسلامی و جامعه‌ی اسلامی برویم و هرکدام از علوم انسانی در جایگاه خودشان ایفای نقش بکنند، اگر اینطور است پس باید این مسائل هم حل شود. و اینها به لحاظ نظری و فنی و بلحاظ روش شناسی مشکلی ندارند و پنبه‌ی آن زده شده است و بگونه‌ای است که قابلیت دفاع خودش را به اندازه کافی دارد ولی باید کار کنیم تا این دعواها خودش را نشان دهد و این دعواها راه حلش و آن مسیر انسجام‌دهی ا‌ش پیدا شود. مشخص شود و در میدان عمل روشن شود. البته این را می‌دانیم به فرض این که اگر ما این تلاشها را کردیم، در حوزه‌ی علمیه و دانشگاه‌ها، اما عملیاتی سازی آن وابسته‌ی به بسیاری از نهادهای جانبی دیگر است و ما به این موضوع التفات داریم. ولی حداقل اگر مجلس شورا سوال کرد که آقا مدل مفهومی جامع شما برای کار چیست؟ ما بتوانیم پاسخ مجلس شورا را بدهیم. اگر شورای عالی انقلاب فرهنگی یک مساله‌ای برایش مطرح می‌شود و سوال می‌کند که محققین حوزه‌ی علیمه قم، شما این مساله را چگونه پاسخ می‌دهید، چون ما (شورای انقلاب فرهنگی) می‌خواهیم ابلاغ کنیم و عملیاتی شود، ما آمادگی پاسخ‌گویی داشته باشیم. این فضاها اینطور نیست که حالا اگر فضای علمی‌ش را حتی تا قدم هشتم را طی کردیم، بعد بگوییم که خوب پس چرا جامعه اسلامی نشد؟! جامعه به تدریج اسلامی می‌شود به تدریج و مرور زمان، به شرط اینکه رویکرد ما این باشد ما قاعدتا دعوای علمی خودمان را به نهادهای بیرونی هم می‌کشانیم این شدنی است. به میدان اجرا هم می‌کشانیم؛ مسیر رشد کردن بسیاری از این راه‌های مجموعه‌های هشتگانه وارد شدن به میدان اجرا است و وارد شدن به میدان اجرا یعنی درگیر کردنِ منظومه‌های اجرایی، همه‌ی اینها به جای خودش خواهد بود. غرض اینکه مرحله‌ی ششم اینکه خود روانشناسی همش باهم منسجم باشد.

همه‌ی علوم انسانی قرآن‌بنیان ذیل آن چیزی که ما ابتداء تحت عنوان هندسه‌ی معرفتی اسلام ازش یاد کردیم ذیل آن جا داشته باشد. یعنی منظومه‌سازی. ما حالا یک سیر نزولی داشتیم، یا یک سیر صعودی داشتیم، اما در میدان عمل باید همزمان این دوتاسیر در کنار هم‌ دیده بشود. یعنی اگر شما بخواهید واژه‌های روانشناسی را مطالعه کنید باید از ابتدا نظرتان این باشد که این می‌خواهد عملیاتی شود، در این جامعه با این نیاز، این می‌خواهد ذیل آن هندسه‌ی معرفتی جای بگیرد این می خواهد با روانشناسی شخصیت هم سازگار باشد این می خواهد با علوم تربیتی قرآن بنیان هم سازگار باشد از ابتدا همه‌ی اینها را باید داشته باشیم و اگر همه‌ی اینها به لحاظ نظری فراهم شد آنوقت می‌شود دعوا را به سوی آن وزن اصلی‌ش را برد؛ در قدم آخر باید اینها به گونهای باشد که در کنار هم منسجم باشند و مسیر عملیاتی شدنشان را بتوانند طی کند.

تفسیر روانشناختی قرآن به صورت ترتیبی مورد نظر ما نیست:

این قدم های هشتگانه‌ای بود که من ذکر کردم. یک نوع کار دیگری هم می‌شود گفت که آن مورد نظر ماها نیست یعنی به اندازه‌ی کافی مفید واقع نمی‌شود به اندازه‌ی کافی راه‌گشای عملی قرار نمی‌گیرد و آن این است که ما بخواهیم تفسیر روانشناسی قرآن را بصورت ترتیبی داشته باشیم یعنی چه؟ یعنی از اول قرآن را باز کنیم و از ابتدای سوره حمد را تفسر کنیم تا به تدریج روزی روزگاری کی مثلا برسیم به سوره‌ی ناس که بله ما یک تفسیر روانشناختیِ قرآن بصورت ترتیبی ارائه کردیم. تفسیر روانشناختی به شکل ترتیبی با اهداف ماها ارتباط نزدیک ندارد. بله اگر کسی بگوید آقا آن مسیری که ترسیم شد جای خود، به صورت مستقل کار خود را انجام دهد ولی عده‌ای علاقه‌مند هستند که بحث صرفا علمی باشد مانند تفسیر ادبی، عرفانی، حدیثی که داریم حال می خواهیم تفسیر روانشناختی هم داشته باشیم. همانطور که تفسیر تربیتی داریم از ابتدا شروع شود آیات و خوانده شود و بررسی شود که آیا بحث روانشناختی دارد یا خیر؟ یعنی آیه شریفه محور باشد و ما را به هرجایی برد، برد، و ما به دنبال هدف خاص دیگری نگردیم. خوب این به اندازه کافی الان مورد نیاز ما را پوشش نمی‌دهد و مساله گزینی ما را پوشش نمی‌دهد. و این خود یک نوع کار است. من صریحا عرض می کنم که این بحث ما به شکل تفسیر ترتیبی نخواهد بود. بلکه به شکل تفسیر موضوعی خواهد بود، البته در تفسیر موضوعی ممکن است درگیر بررسی واژه‌شناسی شویم و ببینیم کدام مورد بحث را برای ما مفید پیش می‌برد هم از نظر دوستان استفاده می‌کنیم. هنوز مقدماتی داریم تا اینکه به قدم‌های اصلی برسیم. ما به اندازه چند جلسه حرف های مقدماتی داریم. اصطلاحاتی که اینجا نام بردم هر کدام نیاز به مباحثه دارد. مثلا من جلسه‌ی دیروز (درسی در مورد رشد) خیلی تلاش کردم که قرآن بنیان را توضیح دهم. اگر بخواهیم خود قرآن بنیان بودن را معنا کنیم خودش نیاز به توضیح دارد. من به اختصار عرض می‌کنم ولی تفصیلش را برای جلسه‌ی بعد.

معنای قرآن بنیان بودن

یعنی روانشناسی در همه‌ی ارکانش الا دو رکن موافق با قرآن باشد. ما عدم مخالفت را کافی نمی‌دانیم. یعنی هم‌جهت با قرآن باشد، هم‌سوی با قرآن باشد دقیقا گویا ذیل قرآن دارد قدم برمی‌دارد، زیر چتر قرآن قدم برمی‌دارد، در همه‌ی ارکان غیر از دو رکن، این دو رکن را استثنا می کنیم، چرا؟ چون نمی‌خواهیم گرفتار اشتراک لفظی شویم. آن دو رکن عبارت است از 1. تعریف روانشناسی؛ 2. موضوع کلان، اهداف نظری روانشناسی که در درون روانشناسی قرار دارد. روانشناسی تعریف بسیار رایجش (با کمی ملاحظه) در فضای بین المللی: یعنی علم بررسی رفتار و تجلیات روانی. البته آنجا راجع ‌به علم، بررسی، رفتار، تجلیات روانی گفتگو می‌شود و هرکدام نیاز به بحث دارد. به طور کلی در همه‌ی ارکان غیر از تعریف. ما هم در این جلسه و در این کلاس و در این سیری که خواهیم داشت ما از علم بررسی رفتار و تجلیات روانی گفتگو می‌کنیم. البته صریحا می گوییم که وقتی گفته می‌شود «علم» ما به جای علم می‌گوییم معارفِ بررسی رفتار، و به تعبیری، خودمان را محدود نمی‌کنیم در علم تجربی، علم تجربی قطعا در اینجا حضور دارد، پرپروبال و پر نشاط، اما هیچ‌گاه منحصر در آن نمی‌ماند. بنابراین در تعریف همراهی می‌کنیم در روانشناسی معاصر. در «بررسی» که چهار ویژگی دارد، و چهار بخش دارد: توصیف، تبیین، پیش‌بینی و تغییر (کنترل، اصلاح، تنظیم). این کارهایی که می‌خواهد انجام شود ما هم در روانشناسی قرآن بنیان به دنبال همین ها هستیم، ما به دنبال یک چیز ویژه‌ی دیگری نمی‌گردیم. ما با رفتار و تجلیات روانی کار داریم؛ اما در هرکدام از این کلمات ما یک تغییراتی و مسامحاتی را می‌بینیم چرا که می خواهیم قرآن بنیان باشد. قرآن بنیان بودنش ما را الزام می‌کند که بگوییم علم فقط علم تجربی نیست، همچنین ما را الزام می‌کند که بگوییم در این «بررسی»، باید مساله‌گزینی آن از جامعه‌ی اسلامی باشد. این، آن دو رکنی بود که ما موافقت می‌کنیم با «روانشناسی معاصر»، اما در ارکان دیگر مانند مبانی، ما به هیچ‌وجه کوتاه نمی‌آییم و روانشناسی قرآن‌بنیان باید کاملا مبتنی بر مبانی قرآنی باشد، پیش فرضها باید مبتنی بر پیش‌فرضهای قرآنی باشد، مفاهیم اساسی آن باید قرآن بنیان باشد. همانطور که در هر مکتبی از مکاتب روانشناسی که تاکنون بوده اند، همین گونه بوده است.

 

سوال: جایگاه روایات در روانشناسی قرآن بنیان چیست؟

جواب:

آیا ما با روایات کاری داریم یا خیر؟ بله ما با روایات هم کار داریم. زمانی که می‌گوییم قرآن بنیان یعنی در تمامی ارکان: یعنی، زیرموضوعات، مسائل، مساله‌گزینی، پیش‌فرضها، بنیانها، مبانی، مفاهیم اساسی، و هرچیزی که جزء ارکان یک علم به شمار می‌آید، می‌خواهیم قرآن بنیان باشد، و نمی‌خواهیم کوتاه هم بیاییم که بگوییم عدم مخالفت کافی است. در رویکرد ترمیمی و اصلاحی، عدم مخالفت کفایت می‌کند که ما باید این را هم توضیح دهیم که رویکرد ترمیمی و اصلاحی چیست. البته برخی دوستان ممکن است این مباحث را بدانند، ولی برای عموم دوستان لازم است که این را بیان کنیم. بنابراین ما به «عدم مخالفت» اکتفا نمی‌کنیم و «موافقت» می‌خواهیم و این را هم در همه‌ی ارکان می‌خواهیم. نه اینکه کسی بگوید بله ما مبانی را می‌پذیریم ولی حالا در تمام دنیا روش روش تجربی است و پارادایم روانشناسی تجربی است لذا ما هم باید در همان مسیر سیر کنیم؟ ما می‌گوییم اگر در این جا کوتاه بیاییم به همان نسبت از قرآن بنیان بودن کوتاه آمده‌ایم چراکه وقتی می خواهد قرآن بنیان باشد، روشش را و روش پژوهشش را محدود به روش تجربی نمی‌کند، روش تجربی در جای خود محترم است و از آن و دست‌آوردهایش استفاده می‌کنیم و ارزشمند است اما اگر قرآن بنیان است یعنی ما روش وحیانی را هم معتبر می‌شماریم به لحاظ معرفت شناختی، روش شهودی را هم همین طور و روش نقلی را ما آنجایی که توانسته باشیم از حجیّت آن دفاع کنیم معتبر می دانیم و اینجا از آن استفاده می‌کنیم. به هرحال قرآن بنیان‌بودن یکی از اصیل‌ترین ویژگی هایش این است که باید در تمام ارکانش الا آن دورکنی که گفتم (تعریف و موضوع کلان) در بقیه باید کاملا قرآن بنیان باشد. نکته‌ی دیگری که باید در قرآن بنیان بودن باید ملاحظه شود این است که بله چون تاکید روی قرآن است و قرآن بنیان هم تعبیر می‌شود ممکن است به ذهن برخی خطور کند که ما با روایات خیلی کاری نداریم؟ نخیر مقصود این نیست. بلکه مقصود این است که مگر نه اینکه ما در فقهمان هم ما فتوای فقهی ای نداریم که با آیات قرآن ناسازگار باشد، اگر خلاف قرآن بود، «فاضربوه علی الجدار» مطرح می‌شود. مگر نه اینکه ما در مباحث کلامی هم نمی‌توانیم یک اعتقادی را داشته باشیم و بگوییم ما از فلان روایت استفاده کردیم و این اعتقاد کلامی ماست، اگرچه در قرآن آیه‌ای مخالف با آن باشد؟! ما همچنان که در همه‌ی علوم اسلامی دیگرمان از روایات استفاده می کنیم اما مقصود این است که اگر این روایات برخی از آنها با قرآن مخالفت داشت آن را کنار می‌گذاریم. اینجا هم قرآن بنیان که مطرح می‌کنیم همین نکته مطرح است یعنی به روایات می‌پردازیم؛ اما نکته‌ی سوم اینکه قاعدتا وقتی صحبت از قرآن بنیان می‌شود، ممکن است این تلقی را من بتوانم بپذیرم و به بقیه دوستان هم توصیه کنم، معنای اولیه‌اش این می‌شود که خیلی از مباحث در قرآن یک اسکلت اولیه‌ای به ما می‌دهد و یک چهارچوب کلانی را به ما می‌دهد و ما خود قرآن را از ابتدا تا انتها راجع‌به یک موضوع بررسی کنیم و خود قرآن اینطور نیست که ما از یک آیه یک استفاده‌ای را بکنیم و یک سوره ای را مثلا در روانشناسی انگیزش و هیجان بکاریم و بگوییم براساس این سوره ما همه‌ی کارهای دیگرمان را پیش می‌بریم، نخیر باید کلیت قرآن دیده‌ شود؛ از ابتدا تا انتها باید دیده ‌شود و بتوانیم بگوییم حرف قرآن اینگونه است. حالا برای فهم حرف قرآن گاهی لازم است که ما به روایات تفسیری نگاه کنیم پس معنایش این شد که وقتی ما می خواهیم به روایات مراجعه کنیم روایات تفسیری در اولویت است 2. اگر روایات تفسیری رادیدیم و مساله جمع‌بندی شد و توانستیم عبور کنیم حالا یک کسی که می خواهد با روایات خیلی کار کند می تواند این اسکلتی را که در آن تردیدی نیست و نگاه قرآنی آن مسلم شده است، با روایات تفسیری هم انسجام خودش را پیدا کرده اما یک فروعی در روایات می‌شود برایش پیدا کرد یک شاخه‌هایی در روایات میشود برایش جستجو کرد، چه بسا تکنیک هایی را می شود در روایات برای اینها پیدا کرد. این قدم بعدی است که ما باز دومرتبه به روایات مراجعه می‌کنیم پس معنای قرآن بنیان بودن فاصله‌گرفتن از روایات نیست اما این هست که ابتداء با قرآن صدر و ذیل قرآن همه دیده شود، همراه با روایات تفسیری، اما در قدم بعدی حالا که این اسکلت و این کلی و این ساختار کلان شکل گرفت حالا نوبت این برسد که پروبال بدهیم و این پروبال دادن را از روایات ممکن است خیلی استفاده کنیم.

 

سوال: انسانی که ما می خواهیم مطالعه کنیم، انسان از نظر قرآن است؛ حال آنکه مباحث علمی، انسان را در حیطه محدودتری می بیند، چگونه اینها را با هم جمع می کنیم:

در روانشناسی قرآن بنیان یک گروه از مبانی ما مبانی انسان‌شناختی است انسان شناسی ما مبتنی بر قرآن و رویکرد معصومین به انسان است این رویکرد با بررسی علمی چطور قابل جمع است؟ به عبارتی رویکرد علمی رویکرد کم و ناقصی است اما انسانی که ما می‌خواهیم مطالعه کنیم یک انسان با ظرفیت های بسیار وسیعی است؟

جواب:

من عرض می‌کنم که وقتی می‌گوییم که می خواهد مبانی اسلامی باشد و کوتاه نیاییم مقصود همین است اما به لحاظ منطقی و اگر بخواهیم خط‌کش بگذاریم بحث ما بسیار گسترده می‌شود یعنی وقتی بگوییم بررسی علمی ما فقط در بررسی تجربی خلاصه نمی‌شود بلکه بررسی روش وحیانی را هم دارد بررسی روش عقلی را هم دارد و چه‌بسا آنجایی که شهود یک حالت اشتراک بین همه‌ی انسان ها دارد و از آن یافته‌های شهودی هم می‌توان استفاده کرد، ما وقتی تعمیم می‌دهیم روش را، یعنی یکباره یک میدان، به تعبیری اگر بخواهیم این چهار روش را حتی مساوی هم فرض کنند یعنی این چهار روش به لحاظ گستره کاری شان مساوی نیستند یعنی روش عقلی گستره بسیار وسیعی دارد و ما ابتداء روش وحیانی مان را هم از کانال روش عقلی حل می‌کنیم و بعد وارد روش وحیانی می‌شویم عقل به ما راه می‌دهد که وحی را معتبر بشماریم حال فرض می کنیم که این چهار روش کلان هرکدام یک گستره مساوی داشته باشند اما وقتی روانشناسی معاصر می خواهد رفتارو تجلیات روانی انسان را بررسی کند محدود می‌شود به یک کانال، به یک بزرگراه، آن بزرگ راهی که نامش روش تجربی است ما در کنار آن بزرگراه که هیچ گوشه‌اش را غفلت نمی‌کنیم، همه‌ش را استفاده می کنیم مگر جایی که منطقی پشت آن نباشد مانند جایی که روش تجربی خودش غلط باشد همچنان که خود این مباحثات در داخل خود علم تجربی شکل می‌گیرد، ما از همه‌یآن استفاده می کنیم اما به یکباره می‌بینیم که پیش روی ما چهار بزرگراه بسیار وسیع دیگر هم پیش روی ما وجود دارد اینجاست که ما معتقد می‌شویم که روانشناسی قرآن بنیان دامنه‌اش بسیار وسیع می‌شود. یعنی ما یک انسان شناسی عقلی هم می توانیم داشته باشیم و یک انسانشناسی وحیانی هم می توانیم داشته باشیم یعنی انسانشناسی ما وحیانی است حال بر اساس این انسانشناسی وحیانی می خواهیم بر اساس آن مباحث روانشناختی را مطرح کنیم می خواهیم شخصیت شناسی کنیم می خواهیم تغییر نگرش را بررسی کنیم یا می خواهیم اسناد به خداوند را بررسی کنیم یا اسناد به خود را بررسی کنیم. پس توضیح کلانش این می شود که روانشناسی معاصر از یک روش استفاده می کند و دستاوردهایش محدود است اما روانشناسی قرآن بنیان از چهار روش استفاده می کند و دستاوردهایش مکمل یکدیگر قرار می گیرد آن مسیری که در روش وحیانی طی می شود با آن مسیری که در روش تجربی طی می شود اینها وقتی می گوییم قرآن بنیان باید باهم متلائم باشد این متلائم بودن کار بسیار جدی‌ای را باید برای ما انجام بدهد ما بعدا جزء پیش نیازهای این حرف ها این هست که از روش اجتهادی نام می‌بریم روش اجتهادی یکی از اصلی ترین ویژگی هایش این است که ما در روش اجتهادی چیزی به نام تعادل و تراجیح داریم. اینجا هم همان بحث را می توانیم داشته باشیم چیزی به نام تعارض مطرح و حل تعارض مطرح می شود. اگر می خواهد قرآن بنیان باشد شما یک مسیر تجربی را طی کردید به یک نتیجه رسیدید یک مسیر عقلی راهم طی کردید، اگر به همان نتیجه رسیدید هیچ مشکلی نیست و اینها مکل هم هستند و به تعبیر مرحوم علامه ذوالفنون حسن‌زاده آملی، ایشان در درسهایشان مکرر می‌فرمودند که قرآن و عرفان و برهان برهم منطبق هستند خوب اگر ما سیرمان به گونه‌ای بود که انطباق شان معلوم بود که خیلی خوب ولی اگر جایی بود که انطباق شان معلوم نبود باید دوباره برگردیم و ببینیم که اینجا اشکال کار ما کجاست؟ در سیر تجربی دوباره نگاه میکنیم که همه متغیرها را دیده‌ایم یا خیر؟ همه ظرفیتهای یک پژهش تجربی را ملاحظه کردیم یاخیر؟ در مطالعه وحیانی دوباره نگاه می‌کنیم، ما همه آیات قرآن را در کنار هم دیده‌ایم یاخیر؟ این دیدگاه قرآنی که ما آورده‌ایم واقعا دیدگاه قرآنی است که مسلم است یا احتمالا باید یک نگاه اجتهادی و استنباطی دوباره‌ای به آن شود. یعنی اگر تزاحمی یا تعارضی بود باید دید که چگونه برطرف می‌شود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo