درس تفسیر استاد محمد کاویانی
1400/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ساختار جلسات/ مفهوم شناسی روانشناسی قرآنبنیان/
عنوان بحث و ساختار جلسه
عنوان این گفتگوی ما با دوستان «روانشناسی قرآن بنیان» است. از آنجایی که این گفتگوها خیلی بصورت رسمی در مجموعه حوزه علمیه سابقه ندارد، قاعدتا باید چند جلسهای را ابتداء برای نزدیک شدن اذهان به یکدیگر گفتگوهایی داشته باشیم. چهارچوب این گفتگویی که امیدواریم إنشاءالله در بلند مدت مفید واقع شود و مورد رضایت خداوند قرار بگیرد، آن چهارچوب اولیه معلوم باشد و بدانیم که دنبال چه میگردیم.
دعا و تذکر اخلاقی
از خداوند مسالت میکنیم که قلوب ما را به قرآن منور کند زبانمان را به قرآن گویا کند بدنمان را به قرآن عامل کند و همه وجودمان و ذهن و قلبمان را به لطف خودش در تسخیر قرآن قرار بدهد تا هرکدام از ما در آن فضای کاری و در آن تخصصی که داریم و تلاشی که میکنیم إنشاءالله در مسیر قرآن و در مسیر اهداف قرآنی قدم برداریم تا به لطف خداوند إنشاءالله بعد از وفاتمان در آنطرف مرز (قیامت) هم قرآن مونسمان باشد و در بهشت قرآن رفیق ما باشد و ما را از عذاب جهنم محفوظ بدارد و به همه خیرات و نیکیهایی که میتواند برای یک بنده خوب خدا حاصل بشود امیدواریم خداوند به لطف و تفضلش ماراهم از اینها بهرهمند کند. من قدردان این موقعیتی که خداوند قرار داده که گفتگوی قرآنی داشته باشم هم در اینجا و هم در برخی مطالعات و پژوهشها و برخی تدریسها، مرتب به درگاه الهی قدردان این نکته هستم. بسیاری از اشتغالات مباحث علمی، چه بسا لذت شخصی هم به خوبی داشته باشد اما اگر خدای ناکرده به جایی برسیم که بوی علم لاینفع بدهد آن موجب خرسندی نیست و ممکن است موحب رضایت خداوند نباشد.
هدف، ضرورت و جایگاه اینگونه مباحث
یکسری مطالب مقدمی را باید عرض کنم. اینکه هدف این درس در بلند مدت که اگر خداوند توفیق بدهد ممکن است ادامه پیدا کند، بصورت طولانی، به دنبال چه هستیم؟ لازم است توضیح مختصری عرض کنم:
ما حکومت اسلامی داریم، انقلاب اسلامی داریم. این انقلاب مراحل مختلفی را طی کرده است و مراحلی را در حال طی کردن است. جزء این مراحل و اون اصطلاحاتی که مخصوصا در کلام حضرت آقا بوده و تقسیمبندیهای نسبتا رایجی ما نیاز داریم که به جامعه اسلامی و جامعه سازی اسلامی بپردازیم. برای این کار از علوم انسانی در تمام جوامع استفاده میکنند ما هم در جامعه خودمان نیاز داریم که از علوم انسانی بیشترین استفاده را داشته باشیم و به بیان دیگر اصولا خارج بودن از زیر چتر علوم انسانی در زندگی و روزگار ما ممکن و متصور نیست. همه زندگی ما تحت سیطره علوم انسانی رایج در دنیا در کشور ما در دانشگاههای ما در کتابهای درسی ما و در نظریهها و تاکتیکها و تکنیکهایی که این علوم انسانی ارائه کردهاند هست.
نقش علوم انسانی در جامعهسازی اسلامی
علوم انسانی وقتی که چنین جایگاهی دارند ما قاعدتا باید تلاش بکنیم که اگر میخواهیم جامعه ما اسلامی باشد، زندگی ما اسلامی باشد، سبک زندگی اسلامی داشته باشیم، باید بتوانیم علوم انسانی مان را متناسب با آنچه که دیدگاه قرآن، و اسلام است و امید داریم که در زندگی ما حضور پیدا کند باید به آن طرف حرکت کنیم.
منظومهسازی، راهکار اسلامیسازی علوم انسانی
این مقدمات را عرض کردم تا بگویم ما در بلند مدت نصب العین نهایی و آن فراسوی دید ابتدایی ما باید چیزی باشد به نام منظومه سازی، این منظومه سازی در علوم مختلف انسانی میتواند شکل بگیرد اما توجه به این داریم که گفتن این کلمه تکرار این کلمه، و لذت بردن از بیان این کلمه یک سخن ابتدایی و اولیهای است که قاعدتا نقطهی شروعی خواهد بود. اینگونه نیست که بگوییم منظومه سازی، یک واحد درسی، دو واحد درسی، یک دوره آموزشی و یک درس، دو درس، ده درس درس خارج حوزه و .. را داشته باشیم و بعد تصورمان این باشد که منظومه سازی انجام شد یا در حال انجام شدنِ به سرعت است. نخیر اینگونه نیست. فقط میخواهیم بگوییم که نصب العین ما باید چیزی باشد که اسمش را میگذاریم منظومه سازیِ روانشناسیِ قرآن بنیان، البته در این گفتگو. اگر این گفتگو جامعه شناسی بود بایید میگفتیم جامعه شناسی قرآن بنیان اگر علوم سیاسی بود باید میگفتیم علوم سیاسی قرآن بنیان. اما در هرصورت این منظومه سازی بسیار جایگاه مهم و بلندی دارد که باید از ابتدا آن را پیش چشم خودمان همواره داشته باشیم و ببینیم که آیا به سمت آن حرکت میکنیم یا خیر؟ خوب این یک اصطلاح است که ما جزء نصب العین های خودمان قرارش میدهیم.
نسبت ما با بیانیه گام دوم انقلاب
یک اصطلاح دومی که بسیار رایج است و همه دوستان آن را میشناسند چیزی است به نام گام دوم انقلاب. بیانیه گام دوم انقلاب که از طرف حضرت آقا اعلام شد و به همه جوامع مسلمان مخصوصا جوانها، مخصوصا آنهایی که دغدغه انقلاب را بصورت جدی داشتهاند ارائه شده است. آن مسیری را مشخص میکند که ما در گام اول آن را به اندازهی قابل قبولی طی نکردیم. بنابراین اگر بخواهیم نگاهمان نگاه انقلاب و نظام اسلام و نگاه زندگی اسلامی باشد اینگونه گفتگوها اینگونه درسها میتواند قدمی باشد و راهی بازکند که در به ثمر نشستن و عملیاتی شدن گام دوم انقلاب روانشناسی هم فیالجمله نقش خودش را ایفا کند. پس اگر صحبت از هدف اینگونه گفتگوها میشود، یک هدف دومی یا ذیل هدف اول اگر جا بگیرد، اینکه ما در مسیر تحقق گام دوم انقلاب و بیانیه گام دوم انقلاب میخواهیم تلاش کنیم که روانشناسی هم ایفای نقش خودش را در حدی که ممکن است بتواند داشته باشد و باز جملهی سوم یا هدف سومی که قابل طرح است این است که ما میخواهیم روانشناسی را از آن نگاه مفهومی و نظریای که در بیشتر گرایشها و رشتههای روانشناسی در دانشگاهها داریم و متون درسی ما، فضای ذهنی اساتید و دانشجویان و امثال اینها از آن فضای مفهومی و نظری میخوایم آرام آرام تقاضا کنیم، تلاش بکنیم دیگران را تشویق بکینم که این روانشناسی بصورت عملیاتی در خدمت جامعه اسلامی و حجامعه سازی اسلامی قرار بگیرد. خوب یک چنین درسی با جنین اهدافی قاعدتا موضوعاتش ممکن است متفاوت باشد و تفاوت نسبتا زیادی را با روانشناسی معاصر داشتهباشد. ما در چنین گفتگویی در بلندمدت به چه موضوعاتی خواهیم پرداخت؟ به سه اصطلاح در عنوان این گفتگوی ما میپردازیم. گفته میشود که روانشناسی قرآنبنیان، ما هم روانشناسی بودن را باید لحاظ کنیم، ببینیم که در حیطه روانشناسی چگونه و چه مفاهیم و چه موضوعاتی را اینحا میتوانیم به آن بپردازیم و هم قرآن بنیان بودن را باید بیشتر مورد توجه قرار بدهیم. برای قرآن بنیان بودن، من هشت سطح کاری را بین (یعنی هشت نوع ارتباط هشت نوع مطلاعه ) قرآن و روانشناسی را تصویر میکنم و در برخی نوشتهها آمده است و قابل مطالعه هم است. این هشت نوع را حالا اگر نوبتش برسد به تفصیل برای شما بیان خواهم کرد اما در خصوص روانشناختی بودن و روانشناسی بودن باز باید توجه کنیم که ما دنبال چه میگردیم.
سوال: روانشناختی بودن با روانشناسی چه تفاوتی دارد؟
روانشناختی حالت وصفی دارد، یعنی روانشناسانه. روانشناسی به خود علم و محتوا گفته میشود ولی مطلب و تحلیل و تدریس و مقالهای که ما میخواهیم کار کنیم میتوانیم بگوییم اینها همه صفت روانشناختی بودن را دارد، روانشناسانهاست. خود علم روانشناسی است و آنچه منسوب به علم است روانشناختی است.
اینجا هم همین را میخواهیم عرض کنیم معنای روانشناختی بودن خیلی میتواند موجب اختلاف اذهان باشد مخصوصا بین دوستانی که روانشناسی خواندهاند و با روانشناسی آشنایی دارند که گاهی موجب دعواهای علمی مفصلی شده است. مثلا فرض بفرمایید که من ممکن است خیلی راحت بگویم که ایمان یک مساله روانشناختی است و شما هم بپذیرید که ایمان یک اصطلاح و یک واژه روانشناختی است اما قیامت هم یک واژهی روانشناختی است. من میتوانم یکجوری ترسیم و تبیین کنم که شما بفرمایید این هم روانشناختی است یا اینکه نه طور دیگری ترسیم کنیم که قیامت با ایمان فرق کند. مثلا غیب با توکل متفاوت است. توکل را راحت میتوان پذیرفت که روانشناختی است اما غیت را که یک کلمه قرآنی است ممکن است برخی گلایه کنند که این در روانشناسی چهکار میکند؟ روانشناسی که علم بررسی رفتار است و تجلیات روانی است، ما اینها را نیاز داریم که راجعبش گفتگو کنیم و گفتگوی تفصیلی خواهیم داشت. این احتمالات هشتگانه و آن ارتباطی که روانشناسی با دیگر شاخههای علوم اسلامی خواهد داشت این مجموعهی موضوعات این درس را شامل میشود به عبارت دیگر این امکان وجود دارد که ما زمانی مشغول مباحث روانشاختی فقه باشیم یک زمانی مشغول رواشناسی و کلام باشیم البته چرا میگویم که فقه، کلام، عرفان، فلسفه و ... به مناسبت اینکه میخواهیم مطالعهی قرآنی کنیم در روانشناسی، وقتی میخواهیم مطالعه قرآنی کنیم اگر یک آیه شریفهای یک اصطلاح فلسفی دارد که در روانشناسی هم جایگاه دارد خوب ما قاعدتا وارد فلسفه شدیم، اگر بخواهیم نفس، قلب، صدر، و ... را بررسی کنیم، اینها مفاهیمی است که در حیطهی فلسفه جایگاه دارد بنابراین ما هنگامی که وارد بررسی اینها میشویم قاعدتا نیازداریم که یک نگاه فلسفیِ مختصر و سریع به گونهای که معلوم باشد ما چه بحثی داریم میکنیم؟ اون را هم مجبوریم که داشته باشیم. یا اگر یک بحث کلامی اگر مطرح شود، (در آیات روانشناختی قرآن)، ما قاعدتا باید از باب اینکه آن آیه شریفه معلوم و مشخص باشد که چه میگوید و ما به کجا میخواهیم برویم، ما وارد بحث کلامی شویم. اگر بعضی از مباحث فقهی در آیات الاحکامی که در قرآن داریم، و ارتباطی به روانشناسی پیدا میکند لازم است که ما وارد بحث فقه شویم. همهی اینها جایگاه دارد اما نخ تسبیح و محور اصلی همه این مباحث این است که باید:
یک. خارج از روانشناسی نباشد؛
دو. خارج از قرآن نباشد.
چون ما بحث اصلیمان روانشناسی قرآن بنیان است. حالا قرآن بنیان بودن را وقتی آن احتمالات هشتگانه را توضیح بدهم توجه خواهید فرمود که ما وقتی صحبت از قرآن بنیان میکنیم، بصورت یک دلالت التزامی گویا داریم صحبت میکنیم از اینکه همه علوم اسلامی، اعم از علوم اسلامی محض، علوم اسلامی ردهی بالا، علوم اسلامی، اولیه، مثل: قرآن و علوم قرآنی و تفسر و امثال اینها، حدیث و علوم حدیث و حتی قبل از اینها، مانند هستی شناسی، انسانشناسی و ... همه اینها در کنار هم باید مجموعهای را تشکیل بدهند که قرآن بنیان باشد. این قرآن بنیان بودن ما را به جایی میرساند که یک هندسهی معرفتیِ جامعی را برای آموزههای اسلامی باید ترسیم کنیم و داشته باشیم. من گاهی تعبیر میکنم به هندسهی معرفتی اسلام، گاهی در نوشتهها گفتهام سیستم جامع مفهومی اسلام. این دو تقریبا یکی هستند. وقتی میگوییم سیستم جامع مفهومی، به داخل مفاهیم و ریزریز مفاهیم نظر داریم، و وقتی میگوییم هندسهی معرفتی اسلام، به ارتباطات شاخههای علوم اسلامی با هم نظر داریم. الان شما ممکن است در ذهنتان مرور کنید که کلام ما را فلسفهما چه رابطهای دارد؟ یا عرفان ما با فقه ما چه رابطهای دارد؟ رابطههای مختلف علوم را که از قبل با آنها آشنایی دارید ممکن است از قبل فکر کرده باشید و تصوری داشته باشید و یک نوع ارتباط سنجی را داشته باشید. اما در روانشناسی نبوده قبلا و تلاش به این معنایی که عرض میکنیم نبوده قبلا، تازه باید گفتگو کنیم و مباحثه کنیم تا برسیم به جایی که بتوانیم قرآن بنیان بودن را به اندازه کافی برای خودمان روشنش کنیم و مفهوم باشد. بنابراین یکی از اصطلاحاتی که ما نیاز داریم به آن بپردازیم و در جلسات بعدی و گفتگوها آن چیزی است که به عنوان هندسه معرفتی اسلام از آن یاد میکنیم تا بگوییم در این هندسه معرفتی به شکل نمادینی در قالب یک مخروط بشود آن را نشان داد، جایگاه روانشناسی را هم معلوم کنیم، در این صورت آن روانشناسی میشود قرآن بنیان. آن روانشناسی ارتباطات طولی و عرضی خودش با دیگر شاخه های علوم اسلامی به درستی ترسیم میشود. آنجا نشان داده میشود که روانشناسی قرآن بنیان یکسری علوم بالا دستی دارد. اگر میخواهد قرآن بنیان باشد نمیتواند مثلا کلام علم کلام علم بالادستی روانشناسی قرآن بنیان است. کلامی که ما از آیات قرآن استخراج و استفاده میکنیم و اصول کلامی که ما داریم آن را نمیتوانیم از آن کوتاه بیاییم. کلام از نظر رتبه در جایگاه بالاتری قرار دارد بنابراین اگر بخواهد قرآن بنیان باشد باید با اصول اعتقادی و کلامی ما سازگاری داشته باشد همین طور با فقه ما باید سازگاری داشته باشد. بعضی از علوم بالادستی هستند و برخی علوم پایین دستی روانشناسی قرآن بنیان هستند. بعضی از علوم به ویژه علوم انسانی اسلامی علوم انسانی قرآن بنیان، هم عرض روانشناسی قرآن بنیان تلقی میشوند. ما اینها را باید با یک تفصیل بیشتری گفتگو کنیم تا معلوم باشد در مجموع به کدام سو سیر میکنیم. فعلا یک فهرست اولیه ای میگویم که احتمالا یکی دو جلسه به فهرست اولیه طی کنیم. عرض کردم کمه معنای روانشناسی بودن را باید بتوانیم بخوبی تبیینش کنیم و موجب سوال و ابهام نباشد. خوب چه کسانی مخاطب ما در این گفتگوها هستند:
چند گروه میتوانند مخاطب این گفتگوها باشند:
1. برخی از دوستان، همکلاسیها و اساتید و دانشگاههای دانشجوهای روانشناسی داخل حوزه علمیه. یعنی طلاب روانشناسی خوانده. فرقی نمیکند که در چه سطحی روانشناسی خواندهاند در چه سطحی مدرک دارند یا ندارند. مهم این است که طلبه بودنشان محفوظ است و روانشناسی راهم می شناسند. این دسته از مخاطبین ما امیدواریم که به تدریج جزء همکار ما در این گفتگوها قرار بگیرند. یعنی اگر نیاز به مطالعهای است با کمک دوستان و همکاری دوستان این کارها شکل بگیرد. اگر نیاز به مباحثه و یک چالش گفتمانی وجود دارد این دوستان بتوانند وارد میدان شوند. سوال: اطلاعرسانیها را انجام ندادهایم. از نظر من این اطلاعرسانی هرقدر وسیعتر انجام شود. البته این گفتگوی ما صرفا حضوری نیست. همهی همکاران در داخل یا خارج کشور میتوانند مخاطب باشند و این لینک را میتوان به همه آنها داد و اطلاع رسانی صورت بگیرد. اظهار نظر یکی از مخاطبان: شروع این درس را به بزرگان حوزه(آیت الله اعرافی و آقای عالمزاده نوری) اطلاع دادم و ایشان خیلی خوشحال شدند و استقبال کردند. پاسخ استاد: البته من خودم خوشهچین اساتید و بزرگانی چون آیت الله اعرافی بودهام. و داخل پرانتز (دلم نمیآید نگوید) من حضور شخصیت بزرگی مثل آیت الله اعرافی را برای حوزه علمیه یک نعمت بسیار بزرگی میدانم یک نقطهی عطف بسیار جدی است البته موقعیت زمانی و مکانی و این سیر گذشته و آینده و آمال و آرزوهای آینده و همه اینها ممکن است نقش خودش را داشته باشد که این امکان وجود دارد اما در همین زمان مدیری مثل آیت الله اعرافی با آن نگاه باز و با آن نگاه به علوم انسانی و با آن نگاه جهانی به اسلام و نیازی که حوزه علمیه دارد برای ظاهر شدن مفید و موثر و پاسخ گو به دنیا و مسائل دنیا در جایگاه ارزشمندی قرار گرفته اند و به لطف خدا خوب دارند عمل میکنند یعنی به گونهای که شما میبینید کل مجموعه حوزه زحمات ایشان را قدر میدانند مراجع معظم تقلید قدر میدانند طلبههای جوان و نوجوان قدر میدانند اساتید میانی و سطوح عالی حوزه این دروس فقه معاصر قدر میدانند همه اینها نشانگر این است که این موقعیت یک نقطه عطف بسیار جدی است که شخصیتی مثل آیت الله اعرافی هم دارند خوب ایفای نقش میکنند خداوند انشاء الله بر توفیقاتشان بیافزایند. (پرانتز بسته). این پرانتز جزء درس ما نبود ولی من نتوانستم حس خودم را بیان نکنم. بنابراین مخاطبان این درس یک گروه هستند که همه طلاب روانشناسی خوانده هستند. ما به تدریج خواهید دید که چالشهایی بسیاری را خواهیم داشت و امیدواریم که به صورت موفق این چالشها شکل بگیرد و موثر باشد.
2. اساتید و دانشجویان تحصیلات تکمیلی که در سراسر کشور آنهایی که دغدغه روانشناسی اسلامی دارند. و ما خبر داریم در بسیاری از دانشگاهها هستند اساتید خوب و دوست داشتنی که این دغدغه را دارند و بسیاری از دانشجویان دکتری و ارشد که گاهی به واسطهی موضوعاتی که میطلبند برای رسالههایشان گاهی بواسطه مقالاتی که میفرستند برای مجله های اسلام و روانشناسی د اخل قم. ما الان پنج یا شش مجله داریم در قم که مطالعات اسلام و روانشناسی انجام میدهند. گاهی بواسطه نشستها و همایشهای بزرگی که خودشان برزگزار میکنند که این علاقهمندی و دغدغه غیر از ده یا پانزدهسال پیش است. یک زمانی گفتگو میشد که آیا روانشناسی اسلامی ممکن است؟ حالا یک زمانی این جا داشت ولی حالا کسی نمیگوید که آیا ممکن است؟ بلکه الان حرکت به سوی یک انسجام بخشی و یک منظومه سازی بلند مدت است که بتواند یک ایفای نقش جدی بکند. این احتمال هم وجود دارد که آن لینک (من اطلاعاتی دارم از اساتید سراسر کشور که باید ).
3. گروه سومی که میتوانند مخاطب این کلاس باشند، طلبههایی هستند که روانشناسی هم نخواندهاند ولی علاقهدارند که بدانند روانشناسی در چه فضایی سیر میکند. روانشناسی در چه فضایی سیر میکند، روانشناسی قرآن بنیان در چه فضایی سیر میکند؟ میدانید که از این جهت که روانشناسی یک علمی است که با زندگی روزمرهی افراد ارتباط نزدیک و اجین شدهای دارد. یعنی چه؟ یعنی اگر بخواهید ببینید که از روانشناسی اطلاع دارد یا خیر؟ میبینیدکه افراد خود به خود (افراد سالم و کسانی که یک سلامت نفس اولیه دارند) با اصول روانشناختی دارند کار میکنند زندگی هایشان را دارند پیش میبرند. مقصودم چه بود؟ این که: این گروه سوم از این جهت که روانشناسی یک علمی است که با روح و روان و زندگی روزمره افراد ارتباط دارد حداقل میتوانند این را علاقهمند باشند که: ببینیم چه خبر است؟ و کجا می خواهیم برویم و زندگیهای خودمان را چطور داریم شکل میدهیم و مسیر را بتوانیم یک مقدار آگاهانهتر طی کنیم.
حال این فهرست اولیه مقدماتی بود که من در این جلسه خدمت شما عرض کردم برای اینکه حرفها راه را باز کند برای سخنان مقدماتی ردههای بعدی، (ردههای دوم و سوم) که در جلسات دیگری باید به آنها بپردازیم. یک وعدهای دادم: احتمالات هشتگانهای که در نوع ارتباط قرآن و روانشناسی وجود دارد. این ارتباطات هشت گانه را من سریع بیان میکنم و خیلی معطل نمیشوم تا معلوم شود که حالا ما در این گفتگوها در این درس در این نوع مباحثات از کجا شروع می خواهیم بکنیم به کجا می خواهیم منتهی شویم و به کجا میخواهیم منتهی شویم به کجا میخواهیم برسیم این مسیر را فیالجمله بتوانیم مشخص کنیم.
احتمالات هشتگانه ارتباط قرآن و روانشناسی:
1. یکسری واژههای روانشناختی در قرآن وجود دارد یعنی در حد و در سطح بررسی واژههای روانشناختی. این واژهها را در ذهنتان خیلی زیاد مرور کنید. توکل از این نوع است، ایمان، صبر، زهد این نوع است. یعنی واژههای قرآنی که یک روانشناسی که شم روانشناختی دارد وقتی به آن واژه نگاه میکند آن را واژه روانشناختی تلقی میکند. خود واژههای روانشناختی قرآن، من زمانی اینها را جستجو میکردم و اینها را استخراج میکردم میشود یک دانشنامهی مفصل بزرگ برای همین واژههای روانشناختی قرآن ایجاد کرد. یعنی به تعداد و عدد اگر بخواهم بگویم حداقل 300 یا 400 واژه وجود دارد که می توان توافق کرد که اینها روانشناختی هستند. این یک نوع بحث است. آیا این مورد نظر ماست؟ البته باید بحث کنیم ببینیم به کجا میرسیم.
2. نوع دوم از ارتباط مباحث قرآن و روانشناسی جایی است که ما یک آیهی شریفهای را داریم که خود آیه از ابتدا تا انتها یک مفهومی را ارائه میکند که آن مفهوم روانشناختی است نه یک کلمهاش نه یک واژهاش. مثلا این آیه شریفهی: ﴿أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[1] غیر از اینکه قلب ممکن است واژهی روانشناختی تلقی شود، اطمینان ممکن است واژهی روانشناختی تلقی شود، اینها جدا اما خود آیه یک مفهومی را ارائه میکند که آن مفهوم روانشناختی است یعنی از کلیت آیه شریفه. یا آیه شریفهی دیگری که میفرماید: ﴿إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ﴾[2] اگر اینجا واژهها را دقت کنید هیچکدام روانشناختی به شمار نمیآید. نه فعل یکن، نه منکم، نه عشرون، البته صابرون یک واژهی روانشناختی است. «یغلبوا مئتین» آن غلبه در میدان جنگ ممکن است معنای روانشناختی را به آن نسبت دهیم ولی آنچه را که کل آیه برای ما ارائه میکند فراتر از اینها است. کل آیه بیان میکند که اگر شما بیست نفر صابر باشید بر دویست نفر از غیر خودتان که صابر و مومن نیستند غلبه میکنید. این معنا یک معنای روانشناختی است. از این نوع آیات هم یک مورد و ده مورد نیست در قرآن، بلکه فراوان است. این هم یک نوع بررسی و ارتباط است که میشود یکجایگاهی برایش قائل شد.
3. اینکه ما به عنوان روانشناس، به عنوان کسانی که با روانشناسی مانوس هستیم و اصطلاحات روانشناسی را میدانیم برخی از اصطلاحات روانشناسی را برداریم همراه خودمان به عنوان یک موضوع وارد قرآن شویم و بگوییم که ما برای معلوم سازی مفهوم این اصطلاح خاص روانشناختی در قرآن باید مطالعه کنیم. من نمونههای متعددی را نوشتهام که دوستان میتوانند ملاحظه کنند: هوش، نگرش، شخصیت، اسناد. از این نمونهها در کتابهای روانشناسی اسلامی که در حوزه علیمه تدوین شده فراوان است شما فقط کتاب روانشناسی اجتماعی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه را نگاه کنید ده دوازده فصل دارد که در هر فصل آن حداقل ده بیست تا از این اصطلاحات مطرح شده است. به عنوان مثال اگر وارد روانشناسی انگیزش و هیجان شویم باز آنجا اصطلاحات خاص خودش را دارد اگر وارد روانشناسی احساس و ادراک شویم همینطور. این هم نوع سوم از کار. یعنی یک تفسیر موضوعی اما موضوع از روانشناسی آمده است یک موضوع خاصی است که روانشناسان با آن کاملا آشنا هستند و روانشناسی معاصر در فضای آکادمیک به تفصیل به آن پرداخته است و میپردازد و در کتابهای درسی ما در زندگی ما حضور دارد حال میخواهیم بررسی قرآنی کنیم. که از این نوع مطالعه مقداری انجام شده است. بعضی از نمونههایش در مقالات در رسالهها در بعضی از کتابها از این نمونه کارها انجام شده است.
4. قسم چهارمی که میشود در مطالعات قرآن و روانشناسی مطرح کرد اصطلاحات خاص روانشناختیاست که از قرآن ما داریم استخراج می کنیم واژههایی که در روانشناختی بودن آن تردید نمیشود. یعنی هرکسی که با روانشناسی آشنایی دارد خیلی راحت و فوری دریافت میکند که اینها روانشناختی هستند. اینجا گفتیم اگر خاطرتان باشد قسم اول واژهها بود، واژهها بسیار گسترده دامنتر از اصطلاحات است اصطلاحات آن واژههای کلیدی هستند که در رأس قرار میگیرند ذیلشان ممکن است واژههای متعدد و متکثر دیگری دیده بشود. اینها را وقتی که وارد مباحثات بعدی شویم ومعلوم خواهد شد. همچنان که یکم واژهای مثل هوش در روانشناسی یک واژهی کلیدی و اصلی است یک واژهای مثل شخصیت در رواشناسی یک واژه کلیدی و اصیل است. در مفاهیم قرآنی هم اینگونه واژهها واژههای کلان و کلیدی هستند. واژههای بزرگی هستند که ما با تعبیر اصطلاح از آن یاد کردیم و متفاوت است. اینها را نوعی تفسیر موضوعی میطلبد که با تک تک اینها کار شود و آن تلاش اولیه شکل بگیرد تا به قدمهای بعدی که ما در اهداف اولیه از آن یاد میکردیم به آن قدمها بتوانیم نزدیک شویم.
5. نوع پنجم، دوستان روانشناسی خوانده میدانند که روانشناسی یک رشتهی علمی است که گرایشهای مختلفی دارد این گرایشهای مختلف هرکدام اصطلاحات و واژهها و مفاهیم متعددی را در درون خودش دارد. وقتی این اصطلاحات به تنهایی بررسی میشود یک تفسیر موضوعی خاص در یک موضوع خاص انجام میشود آن یک بحث است اما یک وقت صحبت سر این است که آقای روانشناس مسلمان، آقای روانشناس قرآنی، علاقهمندان به روانشناسی قرآن بنیان، این بررسیِ تکتک اصطلاحات واژهها کاربرد آن چقدر است آیا کفایت میکند یا نه؟ آیا شما این اصطلاحات و واژههایی را که بررسی میکنید یک وقتی اینها را در کنار هم قرار میدهید که ببنید هوش با عقل چه نسبتی دارد؟ شما را گرفتار یک ناهماهنگی شناختی نمیکند؟ شما را گرفتار یک تعارض مفهومی در درون ذهنتان نمیکند؟ اگر کسی چنین سوالی را مطرح کند نوبت به قدم بعدی میرسد. یعنی اینکه ما به تدریج ، آرام آرام به اینجا برسیم که بگوییم مثلا ما یک روانشناسی رشدِ قرآن بنیان را بصورت منسجم، بصورت یک مجموعهی متلائم و سازوار و سازگار در درون خودش ایجاد کردیم یا میخواهیم ایجاد کنیم یا نقشهی راهش را داریم ترسیم میکنیم. این مسیر هم مسیر بعدی است یعنی گام از نوع پنجم است. حالا شما بگویید روانشناسی رشد، شخصیت، انگیزش و هیجان، احساس و ادراک، اجتماعی، هرکدام از اینها و گرایشها مختلف روانشناسی قاعدتا باید در درون خودشان به عنوان یک گرایش بتوانند انسجام داشته باشند، یعنی چه؟ یعنی مثلا ما در بحث دیگری که با دوستان روانشناسی رشدِ قرآن بنیان داشتیم باید به تدریج به این نتیجه بتوانیم برسیم که روانشنانسی رشد اخلاقی با رواننشناسی رشد شناختی با روانشناسی رشد معنوی با روانشناسی رشد عاطفی، رشد اجتماعی، ... اینها چه نسبتی با هم دارند؟ آیا میشود رشد شناختی را به صورت منفصل و منفک و جدا و بریده مباحثه کرد بدون این که کاری به رشد اعتقادی داشته باشیم آیا میشود رشد متعالی و معنوی را مباحثه کرد بدون اینکحه کاری به رشد اخلاقی خاص داشته باشیم؟ آیا میشود رشد عاطفی را مطالعه کرد بدون ارتباط با رشد شناختی یا عواطف و شناختها دست در گردن هم دارند؟ وقتی میخواهیم روانشناسی رشد را هم مطالعه کنیم باید بتوانیم به گونهای منسجم و کنار هم ببینیم ما فعلیتمان، فعلیت موجودمان در حوزه علمیهی قم که یک فضای نسبتا غنیای برای این مباحث را فراهم کرده در طول چهار دهه گذشته، (البته نسبتا غنی عرض میکنم نه انیکه رضایت بخش باشد) در هر صورت آنچه که مربوط به گذشتهاست ما اسمش را میگذاریم «ترمیمی و اصلاحی» ولی در عین حال کارهایی که انجام شده است تا نوع مطالعات نوع چهارم یک نمونههایی داریم، انجام شده است و میشود آنها را گردآوری کرد و مطلاعه کرد و به مباحثه گذاشت، اما از این نوع پنجم به بعد دیگر کار زیادی انجام نشده است. البته ممکن است بعضی از افراد اظهار علاقهمندی و دغدغهمندی کردهاند اظهار اینکه ضرورت دارد یک چنین کاری انحجام بشود انجام شده است اما اینکه عملا وارد این میدان شده باشیم خیر! یعنی چه؟ یعنی مثلا فرض بفرمایید روانشناسی انگیزش با رویکر اسلامی کتاب داریم. دوست بزرگوار ما دکتر شجاغعی این کار را انجام داده است ولی وقتی آن را نگاه میکنیم نه، در حدی است که در همان قدمهای قبلی جای میگیرد، انسجام بخشی نیست، طرح نظریه و طرح مدل جامع مفهومی که بتواند همهی انگیزش و هیجان را کنار هم و منسجم قرارش بدهد آنگونه نیست. یا مثلا فرض بفرمایید برخی اساتید دیگر ما بحث شخصیت مباحثه کردهاند در آن بحث شخصیت بحث قرآنی هم وجود دارد، همین دوست ما بخش شخصیت را مطالعه قرآنی و مطالعهی نسبتا خوبی هم کرده است اما اصلا رویکردش این نبوده که بخواهد کل شخصیت را به عنوان یک نظریه شخصیت اسلامی با همه مفاهیمی که داخلش قرار میگیرند بصورت منسجم مطالعه کند مثلا آنجا هیچ صحبتی از تیپهای شخصیتی نیست مثلا بحثی از انواع و اقسام ارتباطات بین شخصیتهای مختلف که در مطالعات قرآنی میشود به آنها رسید، صحبتی از آنها نیست، یک رویکرد روانشناختی مطرح شده (رویکرد صفات) و یک مطالعه عمیق قرآنی انجام شده. بنابراین از آن نمونههای قبلی(یک تا چهار) مواردی را داریم ولی از این نمونهی پنج به بعد نمونههای جدی نداریم و آنچه که مورد نیاز ما است و مرتبط با گام دوم انقلاب است و مرتبط با جامعه سازی اسلامی و جامعه اسلامی است از این قدمهای پنجم به بعد است. بنابراین قدم پنجم این میشود (وقتی گفته می شود قدم پنجم نه به این معنا که اینها ترتیب زمانی دارند، ممکن است کسی به مباحث قبلی نپرداخته باشد و مستقیم به این مرحله وارد شود و هنگام مطالعه همه مراحل قبلی را هم انجام دهد و به یک نتیجهای هم برسد، الزاما اینطور نیست که حتما مراحل قبلی باید صورت بگیرد) کیف کان، عرضم این است که برای انجام این قدم پنجم ما دستمان از مطالعات قبلی خالی نیست، مقداری مطالعات انجام شده اما در عین حال آنها کفایت نمیکند، خیلی از مطالعات باید انجام شود تا بتوانیم چنین انسجامی را در ذهن خودمان بدون درگیریهای داخلی و ناسازگاریهای داخلی ترسیم کنیم. خیلی راه مانده است تا ما بتوانیم بگوییم مثلا روانشناسی اجتماعی قرآن بنیان کل ساختارش این است که ما داریم نقشهاش را ترسیم میکنیم، جدول و پازل آنرا ترسیم میکنیم. مثل پازل نقاشی که کاملا منسجم است هر مهرهای هر خانهای جایگاه خاص خودش را دارد اینجا هم در روانشناسی اجتماعی قرآن بنیانی که ما میخواهیم ایجاد و ترسیم شود، هر چیزی جای خودش را دارد، یک: جامعیت دارد. یعنی مفاهیمی و موضوعاتی و مسائلی از روانشناسی اجتماعی را نمییابید که در این پازل چایگاهی نداشته باشد، از یک طرف و از طرف دیگر مانعیت هم دارد. یعنی اینطور نیست که ما به بسیاری از مباحثی پرداختیم که ضرورتی نداشته در روانشناسی اجتماعی قرآن بنیان. میخواهیم به یکچنین سیری و مسیری برسیم. برای رسیدن به یک چنین مسیری مطالعات و مباحثات بیشتر و من تعبیر میکنم به دعواهای علمی بیشتری را باهم داشته باشیم و آرام آرام به این قدم نزدیک شویم.
6. قدم ششم: فرض میکنیم که زمانی گذشت و مطالعات زیادی انجام شد و مجموعههای پژوهشی و آموزشی تلاش کردند و ما توانستیم آن پازلها را ترسیم کنیم، پازلهایی که خودش یکی و دوتا و پنج تا و ده تا نیست و مفصل است و برای هرشاخهای از شاخههای بنیادیِ روانشناسی باید از این پازلها ترسیم شود و آن انسجام را داشته باشد. حالا شما اضافه کنید بسیاری از گرایشهای کاربردیای که در روانشناسی وجود دارد آنها هم همینطور، من یک رسالهای را با عنوان: «رویکر قرآنی روانشناختی به کار» را راهنمایی میکردم آنجا متوجه شدم که چقدر کار ابتدا ممکن است که آسان به نظر بیاید ولی وقتی وارد مطالعه و مباحثه و پژوهش میشوید میبینید که کار آنقدر هم ساده نیست. شما شغل را، کار را بخواهید یک رویکرد روانشناختی- قرآنی داشته باشید و یک الگوی فیالجمله جامعی را ارائه کنید، آن الگوی فیالجمله جامع واقعا یک تلاش بسیار زیادی میخواهد برای یک دانشجوی دکتری و استاد مشاور و راهنما که بتواند البته به شرط اینکه مساله فقط دفاع نباشد، برای دفاع کردن همان ساختار اولیه را ارائه کنید میگویند قابل دفاع است و یک مطلب نویی آوردهای. ولی اگر مطلب قابل دفاع را بخواهید داخلش را پرکنیدو محتواهارا بخواهید بیاورید سخت خواهد شد. مقصودم این است که آن منظومه سازی برای هریک از گرایشهای روانشناسی با رویکرد قرآن بنیان کار نسبتا سختی است برای هرکدام آنها.مثلا روانشناسی کار، روانشناسی تبلیغات ، روانشناسی صنعتی، روانشناسی ورزش، خود روانشناسی ورزش را کمی تامل کنید و ذهنتان را درگیر کنید با فضای عینی ورزش در جامعه ما و جوامع بین المللی نگاه کنید و با آن پیشفرضهایی که به تدریج خواهیم گفت که ما میخواهیم رویکرد جامعهسازی داشته باشیم میخواهیم رویکرد قرآن بنیان داشته باشیم و میخواهیم رویکرد تاسیسی داشته باشیم این حرفهایی که مطرح میکنیم یک روانشناسی ورزش را هم که انسان بخواهد یک مدل مفهومی جامع ارائه کند یک کار نسبتا سختی است. حال فرض کنیم که در همهی شاخههای بنیادی و کاربردیِ روانشناسی آن منظومهها حاصل شده است. این فرض ما خیلی حرف بعیدی هم نیست. (اینکه میگوییم فرض، مقصودمان از فرض این نیست که یعنی قابل دسترسی نیست بلکه کار زیاد میخواهد ولی به لحاظ فنی و روشی و بلحاظ طی کردن مسیر هیچ گونه مانعی وجود ندارد یعنی اگر مثلا فرض بفرمایید پنج یا ده سال یک مجموعهی وسیعی از پژوهشگران با دغدغهمندی و جهتمندیِ صحیح این مسیر را طی کنند ما بعید نمیدانیم که پنج سال دیگر بسیاری از این منظومهها را در قالب کتابهای بزرگ و دانشنامههای بزرگی توانسته باشیم ترسیم کنیم. بلحاظ فنی و روششناختی هیچمشکلی وجود ندارد. ولی به لحاظ حجم کار، بسیار زیاد است. با دوستان و اساتید و همکارانی که الان به این مباحث میپردازند سازگار نیست، یعنی باید مجموعههای بزرگتری به اینها بپردازد.)
7. با توجه به سیری که آمدهایم معلوم است که چه میخواهیم بگوییم. گفتهبودیم هشت نوع ارتباط در مطالعات قرآن و روانشناسی متصور است. در ساعت قبل رسیدیم به نوع پنجم که منظومه سازی بود. در هرکدام از گرایشهای خاص روانشناسی. الآن ما در دانشگاههایمان مثلا رشتهی روانشناسی شخصیت داریم، رشته ی رواشناسی بالینی داریم، رشتهی روانشناسی اجتماعی داریم، رشتهی روانشناسی در شاخههای مختلف که برخی را در کشور خودمان دریم و برخی راهم در داخل ایران نداریم و در فضای بین الملل فراوان است. اینها باید در درون خودش انسجحام لازم را داشته باشد. اگر این انسجامها حاصل شد نوبت به قدم بعدی میرسد. قاعدتا این طور است که اگر از این مرحله توانستیم عبور کنیم و توانستیم این گرایشها را باهم خودش را در درون خودش منسجم کنیم انسجام بخشی بین همهی اینها قدم بعدی است اما وقتی گفته میشود قدم بعدی حتما باید این جداگانه انجام شده باشد و بعدا بیاییم و مانند پکیجهای آماده اینها را کنار هم قرار دهیم و یکی دو لینک هم برقرار کنیم و بگوییم خوب منسجم شد، بلکه مفاهیم است نظریهها است و دیدگاهها است و مدلهای مفهومی و نظری است اینها قاعدتا از ابتدا باید با چنین نگاهی انجام شدهباشد و در نهایت باید ببینیم که حالا بین روانشناسی رشد ما و نظریههایی که در روانشناسی رشد آوردیم و در رشد اخلاقی مثلا آوردیم با حرفهایی که در روانشناسی شخصیت میخواهیم مطرح کنیم خود اینها (گرایشها مختلف) تلائم دارند یا خیر؟ یعنی ما میتوانیم بگوییم که این روانشناسی انگیزش و هیجان قرآن بنیانی که این جا درست کرده ایم با آن روانشناسی شخصیت قرآن بنیانی که در یک مجموعه پژوهشی دیگری که درستش کردیم اینها خودشان باهم تلائم دارند؟ ینعی در روانشناسی شخصیت ما اگر نظریه شخصیت داریم (نظریه شخصیت در بین روانشناسان، معروف است که در قله قرار دارد) این در قله قرار گرفتنش باید بتواند ذیل خودش پوشش بدهد و ناظر به مباحث مثلا انگیزش و هیجان ما هم باشد. به عبارت دیگر باید نظریه شخصیت ما ظرفیت این را داشته باشد که نظریه رشد ما برود زیر چترش، باید این ظرفیت را داشته باشد که روانشناسی اجتماعی ما زیر چتر آن قرار بگیرد، یا روانشناسی اجتماعی ما در یک مقیاس دیگری خودش یک چتری قرار میگیرد که باید شاخههای مختلف روانشناسی کاربردی بتوانند زیر چتر او قرار بگیرند یعنی ما نمیتوانیم یک روانشناسی کار داشته باشیم و بگوییم خودش در درون خودش متلائم است ولی وقتی میآییم در روانشناسی اجتماعی قرآن بنیان و میخواهیم به کار یک جایگاهی بدهیم میبینیم که کمی ناسازگار است و این کار با مثلا توی روانشناسی اجتماعی، آنجایی که بحث از نگرش میشود، آنها با هم تنافی دارند یا حد اقل ناظر به همدیگر نیستند. ما نیاز داریم به اینکه ناظر به هم باشند مکمل هم باشند جامعیت داشته باشند. این هم میشود قدم بعدی؛ اینکه گفتیم قدم بعدی مقصودمان این نیست که تا پنج یا ده سال به این مطالب بپردازیم و بعد به سراغ قدم پنچم برویم. نه، مقصود تقدم زمانی نیست، ما همزمان باید بدانیم که به کجا میخواهیم برویم. هدف این گفتگوها این است که ترسیم بکینم یک مسیر به سوی یک منظومهسازی را. بنابراین اگر ما میخواهیم پژوهشهایی کنیم در باب شخصیت قرآنبنیان باید بتواند به شکلی باشد که در این منظومه جایگاه داشته باشد. تا به اینجا معلوم شد سیر قدمهای مختلفی که ما داریم پشت سر هم بیان میکنیم قدمهای بعدی آن هم از همین نوع تعمیم پیدا میکند. در قدم پنجم گفتیم گرایشها در درون خودشان متلائم باشند. در قدم ششم میگوییم این گرایشها ذیل عنوان کلان روانشناسی قرآنبنیان متلائم باشند، یعنی این شاخهها خودشان بتوانند همدیگر را پوشش دهند و کامل کنند. و قدم بعدی که قدم هفتم است این است که:
خوب حالا ما روانشناسی را فرض میکنیم که پازلش را درست کردیم، پازل روانشناسی قرآن بنیان، آن جدول، آن نقشهی راه، (من با تعابیر مختلفی میگویم که به اذهان نزدیک شود) این سیری که ما باید از ابتدا تا انتها داشته باشیم به لحاظ مفهومی فرض میکنیم که ترسیم کردیم (به لحاظ مفهومی نه بلحاظ واقعیت بیرونی که صحبت دیگری است) حالا اگر منِ روانشناس با رویکرد قرآن بنیان، در یک جلسهای قرار گرفتم با شخصی که اقتصاد دان است البته با رویکرد قرآن بنیان، اما آن اقتصاد دان (من مثال سادهای دارم که با ) بگوید که الگوی مسکن اسلامی برای جامعهی ما این الگویی است که مثلا هر خانوادهای باید یک منزل مسکونی مثلا هفتاد متری داشته باشد یا یک شصت متری داشته باشد که حداقل است و حداکثر آن چه؟: اگر بخواهیم عمومیت داشته باشد و با مفاهیم قرآنی بخواهیم تناسب داشته باشد اگر بخواهیم نوع زندگی اسلامیِ بدون آن طبقهبندیهای ویژه را داشته باشیم و بوی عدالت از آن بیاید حداکثر آن هم 120 متر باشد. البته ممکن است اقتصاددانی این را نگوید(صرف فرض است) بعد بگوید که خوب، روانشناسی اسلامی چه میگوید، علوم تربیتی اسلام چه میگوید؟
ما در پاسخ بگوییم ما در علوم تربیتی و روانشناسی ما معتقدیم که خوبه هر فرزندی از خانواده یک اتاق مستقل داشته باشد و بین ده تا بیست مزیت را هم برایش ردیف کنیم (البته صرفا مثال است) ما اینجا میبینیم که روانشناس یک سخن میگوید و اقتصاد دان یک سخن دیگری میگوید. باوجود اینکه هردو قرآن بنیان هستند. اینها وقتی در کنار هم قرار بگیرد و در میدان عمل، جون قرآن بنیان بودن که قرار نیست همواره مفهومی باشد و نگاه نظری و آموزشی باشد، بلکه قرار است در میدان اجرا کنار هم قرار بگیرند. وقتی میخواهد در میدان اجرا کنار هم قرار بگیرد این دو باید همدیگر را تعدیل کنند. یا فرض کنید رابطهی زن و شوهر در منزل چگونه باید باشد. ممکن است روانشناسی یک سخنی داشته باشد اما مثلا اخلاق نوع سخن دیگری داشته باشد در این زمان باید دید که اخلاق قرآن بنیان و روانشناسی قرآن بنیان ابهام و تزاحم یا ناسازگاریای وجود دارد باید به تدریج شناسایی شود. اگر بخواهیم در درازمدت به طرف جامعهسازی اسلامی و جامعهی اسلامی برویم و هرکدام از علوم انسانی در جایگاه خودشان ایفای نقش بکنند، اگر اینطور است پس باید این مسائل هم حل شود. و اینها به لحاظ نظری و فنی و بلحاظ روش شناسی مشکلی ندارند و پنبهی آن زده شده است و بگونهای است که قابلیت دفاع خودش را به اندازه کافی دارد ولی باید کار کنیم تا این دعواها خودش را نشان دهد و این دعواها راه حلش و آن مسیر انسجامدهیش پیدا شود. مشخص شود و در میدان عمل روشن شود. البته این را میدانیم به فرض این که اگر ما این تلاشها را کردیم، در حوزهی علمیه و دانشگاهها، اما عملیاتی سازی آن وابستهی به بسیاری از نهادهای جانبی دیگر است و ما به این موضوع التفات داریم. ولی حداقل اگر مجلس شورا سوال کرد که آقا مدل مفهومی جامع شما برای کار چیست؟ ما بتوانیم پاسخ مجلس شورا را بدهیم. اگر شورای عالی انقلاب فرهنگی یک مسالهای برایش مطرح میشود و سوال میکند که محققین حوزهی علیمه قم، شما این مساله را چگونه پاسخ میدهید، چون ما(شورای انقلاب فرهنگی) میخواهیم ابلاغ کنیم و عملیاتی شود، ما آمادگی پاسخگویی داشته باشیم. این فضاها اینطور نیست که حالا اگر فضای علمیش را حتی تا قدم هشتم را طی کردیم، بعد بگوییم که خوب پس چرا جامعه اسلامی نشد؟! جامعه به تدریج اسلامی میشود به تدریج و مرور زمان، به شرط اینکه رویکرد ما این باشد ما قاعدتا دعوای علمی خودمان را به نهادهای بیرونی هم میکشانیم این شدنی است. به میدان اجرا هم میکشانیم مسیر رشد کردن بسیاری از این راههای مجموعههای هشتگانه وارد شدن به میدان اجرا است و وارد شدن به میدان اجرا یعنی درگیر کردنِ منظومههای اجرایی، همهی اینها به جای خودش خواهد بود. غرض اینکه مرحلهی ششم اینکه خود روانشناسی همش باهم منسجم باشد و مرحلهی هفتم این بود که روانشناسی با دیگر علوم انسانی قرآنبنیان همسان و متلائم باشد و مرحله هشتم اینکه:
8. همهی علوم انسانی قرآنبنیان ذیل آن چیزی که ما ابتداء تحت عنوان هندسهی معرفتی اسلام ازش یاد کردیم ذیل آن جا داشته باشد. یعنی منظومهسازی. ما حالا یک سیر نزولی داشتیم، یا یک سیر صعودی داشتیم، اما در میدان عمل باید همزمان این دوتاسیر در کنار هم دیده بشود. یعنی اگر شما بخواهید واژههای روانشناسی را مطالعه کنید باید از ابتدا نظرتان این باشد که این میخواهد عملیاتی شود، در این جامعه با این نیاز، این میخواهد ذیل آن هندسهی معرفتی جای بگیرد این میخواهد با روانشناسی شخصیت هم سازگار باشد این میخواهد با علوم تربتی قرآن بنیان هم سازگار باشد از ابتدا همهی اینها را باید داشته باشیم و اگر همهی اینها به لحاظ نظری فراهم شد آنوقت میشود دعوا را آن وزن اصلیش را برد در قدم آخر که اینها در کنار هم و مسیر عملیاتی شدنش را بتواند طی کند.
این قدمهای هشتگانهای بود که من ذکر کردم. یک نوع کار دیگری هم میشود گفت که آن مورد نظر ماها نیست یعنی به اندازهی کافی مفید واقع نمیشود به اندازهی کافی راهگشای عملی قرار نمیگیرد و آن این است که ما بخواهیم تفسیر روانشناسی قرآن را بصورت ترتیبی داشته باشیم یعنی چه؟ یعنی از اول قرآن را باز کنیم و از ابتدای سوره حمد را تفسر کنیم تا به تدریج روزی روزگاری کی مثلا برسیم به سورهی ناس که بله ما یک تفسیر روانشناختیِ قرآن بصورت ترتیبی ارائه کردیم. تفسیر روانشناختی به شکل ترتیبی با اهداف ماها ارتباط نزدیک ندارد. بله اگر کسی بگوید آقا آن مسیری که ترسیم شد جای خود، به صورت مستقل کار خود را انجام دهد ولی عدهای علاقهمند هستند که بحث صرفا علمی باشد مانند تفسیر ادبی، عرفانی، حدیثی که داریم حال میخواهیم تفسیر روانشناختی هم داشته باشیم. همانطور که تفسیر تربیتی داریم از ابتدا شروع شود آیات و خوانده شود و بررسی شود که آیا بحث روانشناختی دارد یا خیر؟ یعنی آیه شریفه محور باشد و ما را به هرجایی برد، برد، و ما به دنبال هدف خاص دیگری نگردیم. خوب این به اندازه کافی الان مورد نیاز ما را پوشش نمیدهد و مساله گزینی ما را پوشش نمیدهد. و این خود یک نوع کار است. من صریحا عرض میکنم که این بحث ما به شکل تفسیر ترتیبی نخواهد بود. بلکه به شکل تفسیر موضوعی خواهد بود، البته در تفسیر موضوعی ممکن است درگیر بررسی واژهشناسی شویم و ببینیم کدام مورد بحث را برای ما مفید پیش میبرد هم از نظر دوستان استفاده میکنیم. هنوز مقدماتی داریم تا اینکه به قدمهای اصلی برسیم. ما به اندازه چند جلسه حرفهای مقدماتی داریم. اصطلاحاتی که اینجا نام بردم هرکدام نیاز به مباحثه دارد. مثلا من جلسهی دیروز (درسی در مورد رشد) خیلی تلاش کردم که قرآن بنیان را توضیح دهم. اگر بخواهیم خود قرآن بنیان بودن را معنا کنیم خودش نیاز به توضیح دارد. من به اختصار عرض میکنم ولی تفصیلش را برای جلسهی بعد.
معنای قرآن بنیان بودن
یعنی روانشناسی در همهی ارکانش الا دو رکن موافق با قرآن باشد. ما عدم مخالفت را کافی نمیدانیم. یعنی همجهت با قرآن باشد، همسوی با قرآن باشد دقیقا گویا ذیل قرآن دارد قدم برمیدارد، زیر چتر قرآن قدم برمیدارد، در همهی ارکان غیر از دو رکن، این دو رکن را استثنا میکنیم، چرا؟ چون نمیخواهیم گرفتار اشتراک لفظی شویم. آن دورکن عبارت است از 1. تعریف روانشناسی؛ 2. موضوع کلان، اهداف نظری روانشناسی که در درون روانشناسی قرار دارد. روانشناسی تعریف بسیار رایجش (با کمی ملاحظه) در فضای بین المللی: یعنی علم بررسی رفتار و تجلیات روانی. البته آنجا راجعبه علم، بررسی، رفتار، تجلیات روانی گفتگو میشود و هرکدام نیاز به بحث دارد. به طور کلی در همهی ارکان غیر از تعریف. ما هم در این جلسه و در این کلاس و در این سیری که خواهیم داشت ما از علم بررسی رفتار و تجلیات روانی گفتگو میکنیم. البته صریحا میگوییم که وقتی گفته میشود علم ما به جای علم میگوییم معارفِ بررسی رفتار، و به تعبیری خودمان را محدود نمیکنیم در علم تجربی، علم تجربی قطعا در اینجا حضور دارد، پرپروبال و پر نشاط، اما هیچگاه منحصر در آن نمیماند. بنابراین در تعریف همراهی میکنیم در روانشناسی معاصر.
در بررسی که چهار ویژگی دارد، و چهار بخش دارد: توصیف، تبیین، پیشبینی و تغییر(کنترل، اصلاح، تنظیم). این کارهایی که میخواهد انجام شود ما هم در روانشناسی قرآن بنیان به دنبال همینها هستیم، ما به دنبال یک چیز ویژهی دیگری نمیگردیم. ما با رفتار و تجلیات روانی کار داریم اما در هرکدام از این کلمات ما یک تغییراتی و مسامحاتی را میبینیم چرا که میخواهیم قرآن بنیان باشد. قرآن بنیان بودنش ما را الزام میکند که بگوییم علم فقط علم تجربی نیست، همچنین ما را الزام میکند که بگوییم این بررسی باید مسالهگزینی آن از جامعهی اسلامی باشد. این آن دو رکنی بود که ما موافقت میکنیم با روانشناسی معاصر اما در ارکان دیگر مانند مبانی، ما به هیچوجه کوتاه نمیآییم و روانشناسی قرآنبنیان باید کاملا مبتنی بر مبانی قرآنی باشد، پیش فرضها باید مبتنی بر پیشفرضهای قرآنی باشد، مفاهیم اساسی آن باید قرآن بنیان باشد. همانطور که هر مکتبی از مکاتب روانشناسی
سوال: جایگاه روایات در روانشناسی قرآن بنیان چیست؟
جواب: آیا ما با روایات کاری داریم یا خیر؟ نخیر ما با روایات هم کار داریم.
زمانی که میگوییم قرآن بنیان یعنی در تمامی ارکان: یعنی، زیرموضوعات، مسائل، مسالهگزینی، پیشفرضها، بنیانها، مبانی، مفاهیم اساسی، و هرچیزی که جزء ارکان یک علم به شمار میآید، میخواهیم قرآن بنیان باشد، و نمیخواهیم کوتاه هم بیاییم که بگوییم عدم مخالفت کافی است. در رویکرد ترمیمی و اصلاحی، عدم مخالفت کفایت میکند که ما باید این را هم توضیح دهیم که رویکرد ترمیمی و اصلاحی چیست. البته برخی دوستان ممکن است این مباحث را بدانند ولی برای عموم دوستان لازم است که این را بیان کنیم. بنابراین ما به عدم مخالفت اکتفا نمیکنیم و موافقت میخواهیم و این را هم در همهی ارکان میخواهیم. نه اینکه کسی بگویید حالا روانشناسی بله ما مبانی را میپذیریم ولی حالا در تمام دنیا روش روش تجربی است و پارادایم روانشناسی تجربی است لذا ما هم باید در همان مسیر سیر کنیم؟ ما میگوییم اگر در این جا کوتاه بیاییم در همان بخش از قرآن بنیان بودن کوتاه آمدهایم چراکه وقتی میخواهد قرآن بنیان باشد، روشش را و روش پژوهشش را محدود به روش تجربی نمیکند، روش تجربی در جای خود محترم است و از آن و دستآوردهایش استفاده میکنیم و ارزشمند است اما اگر قرآن بنیان است یعنی ما روش وحیانی را هم معتبر میشماریم به لحاظ معرفت شناختی، روش شهودی را هم همینطور و روش نقلی را ما آنجایی که توانسته باشیم از حجیتش دفاع کنیم معتبر میدانیم و اینجا از آن استفاده میکنیم. به هرحال قرآن بنیانبودن یکی از اصیلترین ویژگیهایش این است که باید در تمام ارکانش الا آن دورکنی که گفتم(تعریف و موضوع کلان) در بقیه باید کاملا قرآن بنیان باشد. نکتهی دیگری که باید در قرآن بنیان بودن باید ملاحظه شود این است که بله چون تاکیید روی قرآن است و قرآن بنیان هم تعبیر میشود ممکن است به ذهن برخی خطور کند که ما با روایات خیلی کاری نداریم؟ نخیر مقصود این نیست. بلکه مقصود این است که مگر نه اینکه ما در فقهمان هم ما فتوای فقهی نداریم و حق نداریم داشته باشیم که با آیات قرآن ناسازگار باشد، فاضربوه علی الجدار مطرح میشود. مگر نه اینکه ما در مباحث کلامی هم نمیتوانیم یک اعتقادی را استفاده کنیم و بگوییم ما از فلان روایت استفاده کردیم و این اعتقاد کلامی ماست، اگرچه در قرآن آیهای مخالف باشد؟! ما همچنان که در همهی علوم اسلامی دیگرمان از روایات استفاده می کنیم اما مقصود این است که اگر این روایات برخی از آنها با قرآن مخالفت داشت آن را کنار میگزاریم. اینجا هم قرآن بنیان که مطرح میکنیم همین نکته مطرح است یعنی به روایات میپردازیم اما نکتهی سوم اینکه قاعدتا وقتی صحبت از قرآن بنیان میشود معنا ممکن است این تلقی را من بتوانم بپذیرم و به بقیه دوستان هم توصیه کنم، معنای اولیهاش این میشود که خیلی از مباحث در قرآن یک اسکلت اولیهای به ما میدهد و یک چهارچوب کلانی را به ما میدهد و ما خود قرآن را از ابتدا تا انتها راجعبه یک موضوع بررسی کنیم و خود قرآن اینطور نیست که ما از یک آیه یک استفادهای را بکنیم و یک ستونی را مثلا در روانشناسی انگیزش و هیجان بکاریم و بگوییم براساس این ستون ما همهی کارهای دیگرمان را پیش میبریم، نخیر باید کلیت قرآن دیدهشود از ابتدا تا انتها باید دیدهشود و بتوانیم بگوییم حرف قرآن اینگونه است حالا برای فهم حرف قرآن گاهی لازم است که ما به روایات تفسیری نگاه کنیم پس معنایش این شد که وقتی ما میخواهیم به روایات مراجعه کنیم روایات تفسیری در اولویت است
2. اگر روایات تفسیری رادیدیم و مساله جمعبندی شد و توانستیم عبور کنیم حالا یک کسی که میخواهد با روایات خیلی کار کند میتواند این اسکلتی را که در آن تردیدی نیست و نگاه قرآنی آن مسلم شده است، با روایات تفسیری هم انسجام خودش را پیدا کرده اما یک فروعی در روایات میشود برایش پیدا کرد یک شاخههایی در روایات میشود برایش جستجو کرد، چه بسا تکنیکهایی را میشو در روایات برای اینها پیدا کرد. این قدم بعدی است که ما باز دومرتبه به روایات مراجعه میکنیم پس معنای قرآن بنیان بودن فاصلهگرفتن از روایات نیست اما این هست که ابتداء با قرآن صدر و ذیل قرآن همه دیده شود، همراه با روایات تفسیری، اما در قدم بعدی حالا که این اسکلت و این کلی و این ساختار کلان شکل گرفت حالا نوبت این برسد که پروبال بدهیم و این پروبال دادن را از روایات ممکن است خیلی استفاده کنیم.
سوال: در روانشناسی قرآن بنیان یک گروه از مبانی ما مبانی انسانشناختی است انسان شناسی ما مبتنی بر قرآن و رویکرد معصومین به انسان است این رویکرد با بررسی علمی چطور قابل جمع است؟ به عبارتی رویکرد علمی رویکرد کم و ناقصی است اما انسانی که ما میخواهیم مطالعه کنیم یک انسان با ظرفیتهای بسیار وسیعی است؟
جواب: من عرض میکنم که وقتی میگوییم که میخواهد مبانی اسلامی باشد و کوتاه نیاییم مقصود همین است اما به لحاظ منطقی و اگر بخواهیم خطکش بگزاریم بحث ما بسیار گسترده میشود یعنی وقتی بگوییم بررسی علمی ما فقط در بررسی تجربی خلاصه نمیشود بلکه بررسی روش وحیانی را هم دارد بررسی روش عقلی را هم دارد و چهبسا آنجایی که شهود یک حالت اشتراک بین همهی انسانها دارد و از آن یافتههای شهودی هم میتوان استفاده کرد، ما وقتی تعمیم میدهیم روش را، یعنی یکباره یک میدان، به تعبیری اگر بخواهیم این چهار روش را حتی مساوی هم فرض کنند یعنی این چهار روش به لحاظ گستره کاری شان مساوی نیستند یعنی روش عقلی گستره بسیار وسیعی دارد و ما ابتداء روش وحیانی مان را هم از کانال روش عقلی حل میکنیم و بعد وارد روش وحیانی میشویم عقل به ما راه میدهد که وحی را معتبر بشماریم حال فرض میکنیم که این چهار روش کلان هرکدام یک گستره مساوی داشته باشند اما وقتی روانشناسی معاصر میخواهد رفتارو تجلیات روانی انسان را بررسی کند محدود میشود به یک کانال، به یک بزرگراه، آن بزرگراهی که نامش روش تجربی است ما در کنار آن بزرگراه که هیچ گوشهاش را غفلت نمیکنیم، همهش را استفاده میکنیم مگر جایی که منطقی پشت آن نباشد مانند جایی که روش تجربی خودش غلط باشد همچنان که خود این مباحثات در داخل خود علم تجربی شکل میگیرد، ما از همهیآن استفاده میکنیم اما به یکباره میبینیم که پیش روی ما چهار بزرگراه بسیار وسیع دیگر هم پیش روی ما وجود دارد اینجاست که ما معتقد میشویم که روانشناسی قرآن بنیان دامنهاش بسیار وسیع میشود.
یعنی ما یک انسان شناسی عقلی هم میتوانیم داشته باشیم و یک انسانشناسی وحیانی هم میتوانیم داشته باشیم یعنی انسانشناسی ما وحیانی است حال بر اساس این انسانشناسی وحیانی میخواهیم بر اساس آن مباحث روانشناختی را مطرح کنیم میخواهیم شخصیت شناسی کنیم میخواهیم تغییر نگرش را بررسی کنیم یا میخواهیم اسناد به خداوند را بررسی کنیم یا اسناد به خود را بررسی کنیم. پس توضیح کلانش این میشود که روانشناسی معاصر از یک روش استفاده میکند و دستاوردهایش محدود است اما روانشناسی قرآن بنیان از چهار روش استفاده میکند و دستاوردهایش مکمل یکدیگر قرار میگیرد آن مسیری که در روش وحیانی طی میشود با آن مسیری که در روش تجربی طی میشود اینها وقتی میگوییم قرآن بنیان باید باهم متلائم باشد این متلائم بودن کار بسیار جدیای را باید برای ما انجام بدهد ما بعدا جزء پیش نیازهای این حرفها این هست که از روش اجتهادی نام میبریم روش اجتهادی یکی از اصلی ترین ویژگیهایش این است که ما در روش اجتهادی چیزی به نام تعادل و تراجیح داریم. اینجا هم همان بحث را میتوانیم داشته باشیم چیزی به نام تعارض مطرح و حل تعارض مطرح میشود. اگر میخواهد قرآن بنیان باشد شما یک مسیر تجربی را طی کردید به یک نتیجه رسیدید یک مسیر عقلی راهم طی کردید، اگر به همان نتیجه رسیدید هیچ مشکلی نیست و اینها مکل هم هستند و به تعبیر مرحوم علامه ذوالفنون حسنزاده آملی، ایشان در درسهایشان مکرر میفرمودند که قرآن و عرفان و برهان برهم منطبق هستند خوب اگر ما سیرمان به گونهای بود که انطباقشان معلوم بود که خیلی خوب ولی اگر جایی بود که انطباقشان معلوم نبود باید دوباره برگردیم و ببینیم که اینجا اشکال کار ما کجاست؟ در سیر تجربی دوباره نگاه میکنیم که همه متغیرها را دیدهایم یا خیر؟ همه ظرفیتهای یک پژهش تجربی را ملاحظه کردیم یاخیر؟ در مطالعه وحیانی دوباره نگاه میکنیم، ما همه آیات قرآن را در کنار هم دیدهایم یاخیر؟ این دیدگاه قرآنی که ما آوردهایم واقعا دیدگاه قرآنی است که مسلم است یا احتمالا باید یک نگاه اجتهادی و استنباطی دوبارهای به آن شود. یعنی اگر تزاحمی یا تعارضی بود باید دید که چگونه برطرف میشود.