درس تفسیر استاد محمد کاویانی

1400/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع:

مقدمه

یکسری بی‌نظمی‌هایی در کلاس هست ولی به تدریج همه اینها برطرف میشه، امیدواریم که دیگه نه دوستان معطل بشوند، نه سیستم تأخیر داشته باشه، و نه بنده؛ إن شاءالله کارها به خوبی پیش برود.

گفتگوی اصلی ما عنوانش هست، روانشناسی قرآن بنیان، من آنچه را که در جلسه قبل خدمت دوستان عزیز عرض کردم. فهرستی را دوباره عرض می‌کنم برای یادآوری بیشتر.

مروری بر مباحث جلسه قبل

توضیح دادیم که هدف این درس چی می‌خواهد باشه و در بلندمدّت این جلسه و این گفتگو، چه محصول عینی می خواهد داشت باشد؟ می‌خواهد به کجا برسه، ولو اینکه در بلندمدّت ممکنه مدّتها طول بکشه، ولی اینکه دنبال چی می‌گردیم، اینکه چه موضوعاتی رو اینجا مطرح می‌کنیم، و مورد بحث قرار می‌دهیم؟ این هم عنوانی بود که ما توضیحات مختصری دادیم و یک احتمالات هشتگانه‌ای رو بیان کردیم برای ارتباط روانشناسی و قرآن.

بعد از اون اشاره کردیم اینکه مخاطبان این گفتگو چه کسانی می‌توانند باشند و دو و سه گروه رو نام بردیم، که اصلی‌ترین گروه‌ها، دوستانی هستند که هم با روانشناسی مأنوسند هم دغدغه‌های قرآنی و اسلامی را دارند، حالا یا مأنوسند، یا اینکه به لحاظ فرصت آمادگی دارند که در برنامه‌هاشون به صورت جدی‌تر به این مباحث بپردازند؛ یک توضیح مختصری را هم بیان کردیم من مخصوصاً تکرار می‌کنم که مسیر بعدیِ بحث معلوم بشه، معنای «قرآن بنیان» چی هست وقتی گفته میشه روانشناسی روان‌ قرآن بنیان؟ این را هم توضیح دادیم، عنوان اصلی و توضیح اصلی این بود که یعنی در تمام ارکان به جز دو رکن روانشناسی موافق با آموزه‌های با قرآن می‌باشد و تأکید کردیم که عدم مخالفت کفایت نمی‌کند، موافقت لازم است. فقط در تعریف و اهداف نظری (توصیف، تبیین، پیش بینی و کنترل یا تغییر)، از روانشناسی معاصر متابعیت می کنیم تا گرفتار «اشتراک لفظی» نشویم.

 

رز گذاری و تفاوت بین قرائت ما و دیگران از روانشناسی اسلامی و قرآن‌بنیان

ما در این جلسه آنچنان که مقدمات تقریباً از جلسه قبل فراهم شد، به دنبال این می‌گردیم که یک مرزی را مشخص بکنیم بین کارهایی که توی روانشناسی اسلامی در حوزه علمیه قم بیشتر و البته بعضی از وقتها در بعضی از دانشگاه‌ها در این چهار دهه انجام شده است چی بوده، و اگر ما احتمالاً بعضی از جاها میگیم که باید مسیر عوض بشه، و باید متناسب با «گام دوم انقلاب» سخن گفته بشه که ما دقیقاً دنبال چی می‌خواهیم بگردیم، آنچه که در چهار دهه قبل بوده است، و به رسمیت شناخته شده بود و هست و هنوز تا مدتها هم خواهد بود، اینگونه نیست که حالا اگه ما بیانه گام دومی داریم و یک احساس نیازی میشه، یک باره همه لینک بچرخه از اون طرف و همه اساتید و عرض کنم که پژوهش‌ها و آموزشها و اینها این مسیر تغییر بکنه؛ خوب اینگونه هم نیست، اما می شود به تدریج شروع کرد. بدانیم که به آنچه که قبلاً بوده و هست، دقیقاً چطور باید نگاه می‌کنیم و آنچه را که می‌خواهیم باشه، چطور باید بهش نگاه م‌کنیم؟ آنچه که قبلاً بوده من با تعبیر «رویکرد ترمیمی و اصلاحی» ازش یاد کردم، این را توی بعضی از گفتگوهایی که در کلاس های دیگری مثل «رشد قرآن بنیان»، «روش شناسی روانشناسی قرآن بنیان»، یا «روانشناسی اجتماعی قرآن بنیان» داشته ایم تکرار کردیم و گفتیم ممکنه احتمالاً افرادی که صدای ما رو می‌شنوند، مثلاً سه- چهار نفری باشند که این بحث برایشان تکرار بشود؛ من از اون افراد معذرت‌خواهی می‌کنم؛ امّا اکثریت دوستانی که اینجا تشریف دارند و هم بسیاری از دوستان عزیز دیگری که به صورت غیرحضوری صدا را می‌شنوند، آن درس ها را نشنیده اند. پس این تکرار برای اون چند نفر هست و به نوعی دیگه چاره‌ای نیست.

ویژگیهای رویکرد ترمیمی

رویکرد ترمیمی و اصلاحی همینطور که از اسمش معلومه یعنی می‌خواهیم یک دستی به سر و صورتش بکشیم، که خیلی زننده نباشه، و خیلی اشکالات عمده آنهایی که بارز هست، اگر می‌توانیم جلویش رو بگیریم و تعبیر بکنیم که خلاصه یک سایشی بین لایه‌های مختلفش که ممکنه خیلی آزار دهنده باشه به لحاظ فرهنگی و به لحاظ اخلاقی و به لحاظ علمی بعضی از جاها، اینها رو ما می‌خواهیم اصلاح بکنیم . حالا توی این ویژگی‌ها خواهیم گفت که آنچه در آن زمان انجام می شد، به صورت خیلی رسمی و آشکار و خیلی هم بجا بود در زمان خودش؛ گفته میشد که بله ما باید روانشناسی را و اشکالاتش را باید برطرف بکنیم.

ویژگی اول رویکرد ترمیمی

اولین ویژگی این هست نگاه اصیل اون رویکرد به استمرار حیات عملیِ روانشناسی و کلاس های درسی و واحد های درسی در دانشگاه‌ها بود؛ حیات عملی که عرض می‌کنم، منظورم اینکه از تعطیلی خارج بشود؛ خوب، کاملا تعطیل شده بود، به عنوان «انقلاب فرهنگی» دانشگاه تعطیل شده بود، اساتید سردرگم بودند دانشجوها مدت ها رها بودند و بسیاری از علوم، از جمله همه علوم انسانی گرفتار نوعی سردرگمی بود. خوب اون زمان تصمیم خیلی به جایی گرفته شد که اون تعطیلی بسیار مستمر نباشه، خوب آنوقت، درچنان موقعیتی چه کارهایی می‌شد انجام داد؟ یکسری کارهای سریعی باید می شد؛ من تعبیر می‌کنم که تخلف‌های آشکار روانشناسی معاصر با فرهنگ دینی ما گرفته می شد، خودش کار ارزشمندی بود، و گاهی بعضی از قوانین و مقرراتی بود که اون قوانین و مقررات باید به شکلی تغییر پیدا می‌کرد که بشود متن جدیدی را با یک تغییرات ساده‌ای جایگزین کرد، و اون تعطیلی دروس، تبدیل بشه به رایج و جاری بودن درسها.

این اولین ویژگی بسیار ساده‌ای هست که تأثیرش خیلی بسیار زیاد بود، ما الآن که نگاه می‌کنیم بعد از چهار دهه که ممکنه به ذهنمون بیاد که آقا اون هدف، هدف کوچیکی بوده است، ضمن اینکه در موقعیت فعلی خودمون می‌پذیریم و تأیید می‌کنیم این جمله را که اون هدف، هدف کوچکی بوده، و به نسبت اون چیزی که باید باشه، خیلی کوچک است؛ اما اینگونه نیست که اون زمان را تخطه بکنیم نه در زمان خودش خیلی مطلوب بود و خیلی تلاش شده بود و خیلی خصوصاً در رشته‌های علوم انسانی و بعضی از این رشته‌ها، طلابِ قم، دوستان، ظاهراً خوانده اند و شنیده اند آن کارها را؛ اون سابقه بسیار ارزشمندی که مرحوم علامه مصباح هدایتگر آن بودند، و تعدادی زیادی از اساتید دانشگاه را دعوت می‌کردند و تعدادی از اساتید حوزوی بودند، گرد هم جمع می‌شدند؛ اینها مال سال 61 هست؛ حدودا برای آن موقع‌ها هست، خوب محصول اون کارها و جلسات مختلف ایشون که یک مقدار از اساتید دانشگاهی به یک باوری رسیدند. در گفتگوها در طول مثلاً یکی و دو سال، تشخیص دادند که اینجا، در این بحث (مثلا انگیزش، شخصیت، ...) جای سخن گفتن و شنیدن هست، مخصوصاً اینکه حضرت امام (ره) یکی و دو مرتبه اشاره کرده بودند که بروید حوزه، بروید از حوزه استمداد داشته باشید و علوم انسانی رو با اون نگاه بهش بپردازید، خوب این کارها به تدریج شکل گرفت؛ الآن یک تعدادی، حدود ده تا دوازده تا جزوه‌های قطور و بزرگ که البته تایپ شدة که تایپشون جدید هست، توی پژوهشگاه و دانشگاه در کتابخانه هنوز موجوده، اساتید حوزه و دانشگاه کنار هم جمع شده بودند و مباحثه کرده بودند، گاهی راجع به شخصیت و گاهی راجع به رشد، گاهی راجع به روانشناسی انگیزش و هیجان و امثال اینها؛ الآن جزوه‌هایش موجود است؛ اون نقطه شروع بسیار خوب و مثبتی بود، برای اون زمان این بسیار مفید بود، ولی الآن ما چی می‌خواهیم بگوییم، حالا دو تا سه جمله الآن میگم، بعد در بحث از ویژگی‌های رویکردهای تأسیسی، بیشتر درباره‌اش توضیح می‌دهم، الآن می‌خواهیم بگوییم که ببنید با خودمون یک مقدار این صداقت‌های درونی رو به زبان بیاوریم و رو کنیم، ما چهار دهه از انقلابمون گذشته و چهار دهه هم تلاشمون بر این بوده که علوم انسانی ـ اسلامی را بشناسیم و باور کنیم، و به همدیگر بباورانیم، تلاش بکنیم که: بله، می‌شود با نگاه قرآنی و با نگاه اسلامی و آموزه‌های دقیق اسلامی به این فضاها وارد شد، نه تنها می‌شود بلکه برای جامعه ما ضرورت داره، خوب این را اگر خیلی راحت بخواهیم باورش بکنیم، من یک سوال می کنم و آن را در قالب یک سؤال طرحش می‌کنم.

آیا در طول چهار دهه بعد از انقلاب، سبک زندگی‌ ما اسلامی شده است یا خیر؟

ما در طول این چهار دهه زندگی‌هامون، ابعاد مختلف مون، چه زندگی در خانواده و فضاهای فردی و چه آنچه که مربوط به اجتماع و نهادهای اجتماعی و حکومت و ارتباطات بین‌الملل با هم، اسلامی هست یا نه؟ چه مقدار اینها توانسته اسلامی بشه، ما یک تأملی بکنیم، راحت می‌پذیریم که کم است؛ کم است؛ یعنی شما همین الآن ممکنه توی ذهنتون مرور بکنید که خیلی از آموزه‌های اسلامی توی زندگی ما جایگاه واقعی خودش رو نداره، مثلا فرض بفرمایید که صبح به صبح قرآن را تلاوت می‌کنید، هنگام قرآن خواندن، مثل اینکه یک فضای ایده‌آل در ذهنمان ترسیم می شه، خیلی دوست‌داشتنیه، اگه قصص قرآن می‌خوانیم، اگه عرض کنم که آیات احکامش را بهش می‌رسید، اگه آیاتِ مربوط به نگاه اخلاقی را که هست می خوانید، می‌بینید که بله خیلی خوب است؛ ما داریم قرآن می‌خوانیم، خیلی هم مطلوب هست و خیلی هم دوست ‌داشتنیه، ولی همین که قرآن رو می‌بندیم، و بلند می‌شیم و می‌آیم توی زندگی روزمره، می‌آیم این طرف مثلاً صبحانه بخوریم، یا می‌آییم سوار ماشینمون می‌شیم، ترافیک رو نگاه بکنیم، یا می‌آییم توی بازار یه چیزی بخریم، نگاهی که توی بازار فروشنده و مشتری بهم دارند و هر جایی که قدم بگذاریم وقتی ما نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که با اون نگاه قرآنی که ما از آیات قرآن برداشت می‌کنیم، حالا حالا فاصله داریم، اینها چیزهایی نیست که نگفتنش شیرین باشه، نبودنش شیرینه؛ منظورم اینه که اگه هست، باید بگوییم و باید به دنبال رفع آسیب باشیم دیگه، یعنی نمی‌خواهیم اشکالات جامعه خودمون رو بولدش کنیم. می‌خواهیم مورد توجه خودمون باشه تا ضرورتِ مسیری را که باید طی بشه بیشتر معلوم بشه، حالا من یک اشاره کردم که در حیطه‌های مختلفی این نیاز وجود داره.

هنوز دارم ویژگی اوّل را توضیح می‌دهم، یک رویکردی قالب است که اگر می‌خواهیم جامعه ما، درست بشود، اسلامی بشود و جامعه اسلامی داشته باشیم، آیا مسیر همین مسیری که تا حالا طی شده است؟ اون محتوا بود که اشاره کردم، این مسیر هست که می‌خواهم عرض بکنم، مسیر همون مسیر هست، یعنی چی، یعنی اسلامی شدن جامعه، از کانال علوم اسلامی و علوم انسانی از کانال دانشگاه‌ها، و کلاس‌های درس و مقاطع تحصیلی و فارغ التحصیل شدن افراد از این مسیر می‌گذرد، ما بدون اینکه کل این مسیر را بخواهیم، اصلش را بگوییم مفید نیست، اما می‌خواهم یک دخل و تصرف جدی درش بکنیم، ببنید الآن مجموعه‌های مختلفی دارند کار پژوهشی انجام می‌دهد توی روانشناسی اسلامی؛ بعضی‌هایی که هستند که می‌شناسید، کارهای آموزشی روانشناسی اسلامی انجام میدهند و انجام می‌دهیم، به چه امیدی؟ وقتی برویم با اون مسئولین و تصمیم ‌گیرنده‌ها و با اداره‌ کننده‌های این برنامه ها، گفت‌وگو کنیم، می‌گویند که بله ما دانش‌پژوهانی داریم و پژوهشگرانی داریم، هدف نهایی این هست که این افراد می‌شوند استاد در نهایت کار؛ این متنهایی که ما می نویسیم می‌شود متن درسی توی دانشگاه‌ها...، این منتهای آمال آنها است؛ اما حالا دقت کنید که این منتهای آمال، چگونه دارد شکل می گیرد؟ آن استادی که ما تربیت می کنیم، چگونه استادی خواهد بود؟ با چه توانائی خواهد بود؟ متن درسی ما چطوری داره شکل می‌گیرد که می‌خواهد برود توی دانشگاه‌؟ این متن وقتی برود توی دانشگاه، چقدر مفید واقع می شود؟ من و شما و امثال ماها، می‌نشینیم، از آموزه‌های روانشناسی معاصر، از کتاب های روانشناسی موجود، و از آموزه‌های دینی در متون دینی محتواهایی را استخراج می کنیم؛ یا در بعضی مواقع در بعضی از موضوعات یک کار میدانی و عینی و بیرونی نیز انجام می دهیم؛ حالا گاهی این کارها را که انجام می‌دهیم، محصولش می‌شود، چند تا کتاب، چند تا استاد؛ در خوشبینانه‌ترین وجه و وجهه‌اش، این حاصل می شود.

آیا با وضعیت موجود می توان به وضعیت مطلوب رسید؟

کتابهای ما من، محل کار خودم را مثال می‌زنم، بیش از پانصد تا کتاب داره، همه کتابهایش هم به لحاظ علمی ارزشمند هست، حالا همه که بگوییم یه مقدار مبالغه هست؛ ولی چون از اون طرف می‌خواهم نقدش کنم، حالا می گویم، همه‌اش هم به لحاظ علمی ارزشمند هست؛ ولی من از شما و از خودم و دیگران می پرسم که چه مقدار این آثار، متن درسیِ دانشگاهی شده است؟ شاید حدود یک دهم از آنها هم رفته متن درسی دانشگاهی شده است؛ حالا فرض کنیم که مثلاً یک پنجاه- شصت تا کتاب های آنجا، در رشته های مختلف علوم انسانی، کتاب درسی شده؛ یک تعداد کتاب دیگر هم در مجموعه‌های دیگری که پژوهش می‌شود و کارهایی انجام می‌شود تبدیل شده است به متن درسی، و اساتیدی نیز تربیت می‌شوند که شما دارید می‌بینید، و داریم می بینیم؛ چه تعداد افرادی داریم که الآن آمادگی تدریس روانشناسی اسلامی داشته باشند به گونه‌ای که آثار آن، توی جامعه و زندگی روزمره پیدا بشه؟ چون ما هدف اصلی‌مان این است که می‌خواهیم جامعه‌سازی اسلامی کنیم و به جامعه اسلامی برسیم؛ پایه و اساسِ اینکه حوزه های علمیه وارد این مباحث شده، هم همین است؛ اینگونه نبوده که هدف، علم نظری صرف، بوده باشد، بحث نظری صرف بوده باشه؛ بالاخره یک اهدافِ عملی هم پشت آن بوده است و هست؛ ما چقدر به آن اهداف عملی نزدیک شده ایم؟ چقدر آن اهداف را حاصل کرده ایم؟ چقدر این علوم انسانی (و در بحث ما، این روانشناسی)، توانسته اند در زندگی ما تأثیر مثبت دینی داشته باشند؟ این تشبیه بسیار ساده‌ای را احتمالا شنیده اید؛ یک قالب یخ را در یک طرف صف در یک صف طولانی، به دست افراد آن صف بدهند و بخواهند دست به دست بشود تا به آن طرف صف برسد، یک صف طولانی بخواهد طی بشود، خوب بایست دست به دست بگرده، حالا تا هر کدام از این افراد یک بررسی و یک تصرفی هم در آن بکنند، و یک استفاده ای از آن بکنند و چیزی از آن بردارند، خوب ببینند، آیا این یخ وقتی به آن آخر صف می رسد، چیزی از آن باقی می ماند؟ دیگه، چیزی به آخری میرسه یا نمیرسه؟ این مثال رو من می‌خواهم استفاده بکنم برای این مطلب که ما پذیرفتیم که کتابی می‌نویسیم، خوب یا استاد تربیت می‌کنیم. این استاد و این متنِ ما، در حکم آن قالب یخ است و مسیری که این استاد و این متن، باید طی کنند تا اثری در جامعه اسلامی داشته باشند، همان صف است؛ ببینید آیا در انتهای این صف، چیزی از آموزه های اسلامی ما که به آن استاد و آن متن تحویل داده ایم، باقی می ماند؟ ببینید آیا این مسیر می تواند کمکی به اسلامی سازی جامعه ما بکند؟ آیا علوم انسانی که ما آنها را در این مسیر اسلامی کرده ایم، فایده قابل توجهی در «جامعه سازی اسلامی» و «تمدن سازی اسلامی» دارد؟ این را توضیحی می دهم تا مراحلی که این یخ مورد نظر ما طی می کند معلوم بشود؛ و معلوم بشود که در هر مرحله، چگونه و چه مقدار از آن آب می شود و چه مقدار از آن به دست بعدی و مرحله بعدی منتقل می شود؟ در هر مرحله، چه کمبودهائی داریم؟

یک. به لحاظ درصد نیاز کتاب، اون کتابها و اون استادهایی که دانشگاه ها لازم دارند، آیا حاصل میشه؟ ما با این سِیری که داریم، چه مقدار استاد و کتاب تولید می کنیم؟ درصدش خیلی کم هست، نسبت به آنچه نیاز است، خیلی کم هست؛ این پنجاه- شصت تا که گفتم همش مال روانشناسی نیست، اینها ممکنه مثلاً ده تایش برای روانشناسی باشه؛ ما الآن داریم راجع به روانشناسی صحبت می‌کنیم ما چه تعداد کتابهایی داریم که در معرفی و ارائه گوشه هائی از روانشناسی اسلامی در دانشگاه ایفای نقش می کنند؟ ها توی دانشگاه متن درسی بشوند؟ کم است؛

دو. حالا این اشکال را نادیده می انگاریم؛ شما فرض بکنید که کتاب زیاد و به اندازه کافی دارید، این ده- پانزده تا کتاب می‌خواهد برود برای دانشگاه‌ها تدریس بشود، متن درسی بشود، استادش همه جا نیست؛ توی حوزه علمیه اگه چند تا استاد هست، حالا همین حوزه توی قم و توی تهران، بعضی از دانشگاه‌ها این کتاب می‌رود، استادش وجود داره که تدریس بکنه یا نه؟ این چالش دوم و سایش دوم است؛

سه. این چالش را هم نادیده می انگاریم و جلو تر می رویم؛ فرض می‌کنیم که، هم این کتابها مناسب جامعه ما و جامعه‌سازی ما هست، هم اساتیدی که این کتاب ها را بداند و انگیزه داشته باشد و در دانشگاه ها تدریس کند، فراوان است و با خوشبینانه ترین وجه، این اساتید، این کتاب ها را تدریس می کنند؛

چهار. قدم بعدی این است که: خوب حالا یک تعداد دانشجو این محتواها را در کنار انبوهی از محتواهای دیگری که در کتاب های دیگرشان هست، می خوانند و یاد می گیرند و دوره کارشناسی‌ شان را طی می‌کنند؛

پنج. سوال این است که چند درصد از این دانشجویان، ارشدشون را هم طی می‌کنند؟ و در انتهای دوره ارشد، چند درصد از محتواهای روانشناسی اسلامی در چنبره فکریِ آنها باقی مانده است؟ و به مقطع دکتری می رسند، هر قدر به مقاطع بالاتری برویم، توی مقاطع بالایی و بالاتر این ظرفیت‌ها کمتر میشه، تا می‌رسند به دکتری؛ توی هر مرحله یک ریزش‌هایی داره و یک کمبودهایی داره و یک جهت‌هایی و جهت‌گیری‌های ویژه‌ای داره، و اساتیدی می‌خواهند که در سطح بالاتری کار بکنند؛ متن های پیشرفته تری را نیاز دارند؛ این امکانات وجود نداره، استاد و متنِ کافی برای مقاطع بالاتر وجود ندارد؛ آمادگی قبلی‌اش رو ندارند.

شش. فارغ التحصیلان دکتری از این کانال که ورودش کارشناسی بود، انتهایش هم دکتری، فارغ التحصیل می‌شوند، حالا اونهایی که فارغ التحصیل شدند، چه تعدادشون وارد فضاهایی مدیریتی در این علوم می شوند؟ که بتوانند استفاده درسی بکنند و یک تأثیری روی جامعه بگذارند؟

اون مثالی که زدم، مثال یخ، حالا بیشتر معلوم می شود. این روانشناسیِ اسلامیِ ما هم، از این کانالی که داریم عبور می‌کنیم، یک همینطور چیزی هست، و قطعاً چهار دهه گذشته، اگر به این صورت بگذرد، چندین دهه دیگر هم که بگذاره، ما امیدی نداریم و کسی هم وعده‌ای نداده است که ما بتوانیم علوم انسانی را مثلاً تا چند دهه بعد، به گونه ای و به اندازه‌ داشته باشیم که شکل‌دهندة جامعه اسلامی و تمدن اسلامی باشند؛

البته از هر رشته علمی، در حد ایفای نقش خودش به عنوان یک علم، باید انتظار داشت، نه بیشتر؛ نباید انتظار داشت که مثلا، روانشناسی ‌بخواهد کل کارهای جامعه سازی را انجام بدهد؛ بله البته، کل علوم انسانی باید به قدری تغییر بکند که بتوانند عمق جامعه را مورد تغییر قرار بدهد؛ با این ملاحظاتی که انجام شد، اگر حساب دو دو تا چهارتا بکنیم، تقریباً روشن هست که این سِیر، ما را به سوی جامعه سازی اسلامی رهنمون نخواهد شد؛ حالا اون تغییری که باید ایجاد بشه چی هست، این توضیحاتی که دادم زمینه را فراهم کرد برای حرفی که بعداً می‌خواهم بزنم و راجع به جامعه‌سازی و جامعه اسلامی گفت‌وگو بکنیم؛

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo