درس تفسیر استاد محمد کاویانی
1400/08/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
راهکار تغییر رویکرد جامعه علمی کشور
رویکرد دقیقتر و صحیحتر و مفیدترش، حداقل در مقام این گفت و شنودی که فعلا داریم و این فکر و مباحثه ای که میکنیم، این هست که اینگونه امید نداشته باشیم که «دانشگاه اصلاح بشه» و بعد «دانشگاه اسلامی شده، جامعه را اسلامی کند»؛ انتظار نداشته باشیم که آقا ما دانشگاه رو اصلاح میکنیم، و بعد از آن، جامعه را هم اصلاح میکنیم؛ این کلام خیلی کلی هست، به جایی اینکه بخواهیم دانشگاه رو اصلاح بکنیم و دانشگاه بیاید جامعه رو اصلاح بکنه، باید خودمون را دغدغهمندان دانشگاهی را توی روانشناسی ـ روانشناسی اسلامی و علوم اسلامی انسانی و همه این تلاشهایی که داره انجام میشه، یک تغییر جهت عمده بدهیم؛ این مسیر را تأکید کردن و تکرار کردن و بر آن پافشاری کردن، یک خطای راهبردی بسیار جدی هست؛ اینکه معتقد باشیم باید دانشگاه اصلاح بشه بعد که دانشگاه اصلاح شد بیاید خودش جامعه رو اصلاح بکنه، این یک خطای راهبردی هست، یک خطای استراتژیک هست.
جامعه سازی اسلامی نقطهی عزیمت روانشناسی قرآن بنیان
مسیر درست چی هست؟ مسیر درست اینکه همه امکانات و ظرفیتها را و دغدغهمندی و علاقهمندیها را برگردانیم به مسیری دیگر؛ آن مسیر دیگر این است که «نقطه شروع اسلامی سازی علوم انسانی»، را به جای تأکید اولیه و کامل بر دانشگاه، تغییر دهیم به «جامعه سازی اسلامی»؛ یعنی نقطه عزیمتش بشه جامعه اسلامی و جامعه سازی اسلامی؛ یعنی اگه میخواهیم مقاله بنویسیم، مقالهمان دقیقاً یک مسئله ریز و درشت، کوچیک یا بزرگ حالا بستگی به اون حجم کاری که میخواهیم انجام بدهیم، و پژوهشی که میخواهیم انجام بدهیم، دقیقاً مسئلهای از مسائلی باشد که مختصّ به همین جامعه خودی باشه؛ قبلا می گفتم که هر دانشمند و صاحب نظری از علوم انسانی که دغدغه «جامعه اسلامی» را دارد، وقتی صبح از خونه میآید بیرون و شب برگردیم، ببینید که چه اشکالات و آسیب هایی را مشاهده می کند؟ فرد روانشناس باید ببیند که روانشناسی اینجا چکاره هست؟ یعنی اگه میخواهید موضوعات پژوهشی شناسایی بکنیم به همین سادگی همین ها رو شناسایی بکنید؛ مسئله گزینی از این جامعه شروع بشود؛ محصول مقاله اش بشود یک راه حل پیشنهادی برای یک مسئله (حتی اگر بسار کوچک و پیش پا افتاده باشد). محصول این کارهای اولیه و ساده،ا بشود یکی، دو تا، ده تا، صد تا، هزار تا، هزارتا موضوع پژوهشیِ کوچک و بزرگ روانشناختی داشته باشیم که مربوط به مسائلِ همین جامعه است؛ این موضوعات پژوهشی، بشود خوراک پژوهشیِ دورههای آموزشی ما؛ دورههای آموزشی دایر مدار این مسائل باشه؛ من بیانم این هست که در این صورت، بعد از پنج سال و ده سال، کمتر یا بیشتر، اگر این رویکرد حاکم شد و همه عالمان، عالمان علوم انسانی و عالمان علوم اسلامی و همینطور عالمان علوم انسانی اسلامی، همه دغدغهها به این طرف برود که آقا ما فعلاً غصه اصلیمون این نباشه که حالا فعلاً میخواهیم توی دانشگاه یک متنی تدریس بکنیم، پس باید سریعا یک متنی آماده بکنیم بدهیم آنجا تدریس بشه؛ این کفایت نمیکنه؛ پس چکار بکنیم؟ متنمان رو چطوری تهیه بکنیم؟ متنمون رو با این پژوهشهای کوچک و بزرگی که مربوط به مسائل جامعة خودمون هست تهیه کنیم؛ اینها مسائل را و نتایج این پژوهش ها را تبدیل بکنیم به مقاله؛ این مقالهها بشود چند تا مجله، مجلهها در طول زمان بشود چند تا کتاب؛ در این صورت، هر مسئلهای که بخواهد حل بشه، مسائل مقدمی و حاشیه ایِ خودش را مطرح میکنه؛ پس دقیقاً به صورت عینی و abjetic در جامعه خودمون سیر می کنیم؛ یک جا ممکنه، من یک باره ببنیم (منظورم من نوعی هست) که
و یک باره ببنم در جائی، فقر نظریه داریم، در این صورت اگر به دنبال نظریه پردازی بروم، کاملا مسئله محور کار کرده ام؛ چرا؟ چون وقتی یک نظریه بسازم، اگه یک نظریه ساختم، خوب اینکه آخر کار نیست، نظریه باید اجرا بشه، تا بتواند به محک آزمایش بیاید؛ این نظریه سازی، عین «تلاش علمیِ کاربردی» است؛ اما دیگر اسیر این نمی شوم که در هر فضای خام و مبهم و غیر مفید، مشغول نظریه پردازی بشوم. نظریه ای که معلوم نیست، آیا روزی، روزگاری، کاربرد و فایده ای برای ما خواهد داشت یا نه؟ نه اینکه هی ده تا نظریه بسازیم و هی تلمبار بکنیم و دلخوش باشیم که داریم بحث علمی میکنیم؛ فرض کنید که شما آمدید یک مدل مفهومی دقیقی راجع به مهد کودک اسلامی را ترسیم کردید؛ این مهد کودک باید تثبیت بشه، به میدان عمل کشیده بشود، معایبش معلوم بشود، نظریه کامل بشود. منظور این است که حتی نظریه پردازی هم باید ناظر به میدان و نیازهای میدان باشد، ناظر به جامعه اسلامی باشد؛ خوب اگه اینطور شد، شما فرض کنید توی همه علوم انسانی از جمله در روانشناسی این سیر اینطوری مسیرش عوض بشه.
مثلاً ما یک مهدکودک اسلامی رو ترسیم کردیم که مربی باید چه ویژگیهایی داشته باشه، چه محتواهایی رو باید به لحاظ روانشناختی و ظرفیت هایِ شناختی و عاطفی و ... که کودک دارد میشود به کودک ارائه داد؟ به لحاظ عاطفی باید چیکار کرد؟ فضای ظاهری یک مهدکودک باید چطور باشه؟ اون محتواهایی که ما از آیات و روایاتی میتوانیم به دست بیاوریم، آنها برای کودک کدام مناسب هست؟ و چه محتوای رو باید به کودک بدهیم که در آیندهها برایش به کار میآید؟ فرض میکنیم که اینها رو باید حل کردیم، و در یک مدلِ مفهومیِ کاملاً پاسخگویِ اولیه شکلش دادیم.
حالا این رو خوب اگه یک جا هم اجرا کردیم و یا دو جا اجرا کردیم، آسیبهایش معلوم میشه؛ یعنی در تعامل با میدان و در تعامل با اجرا ما اگه خواستیم بعداً «روانشناسی رشد» داشته باشیم و راجع به دوران کودکی گفتگو بکنیم، این حرفی که اینجا بزنیم این حرفِ خودی هست، اینگونه نیست که یه حرفی مربوط به نیازهای جوامع دیگه باشه؛ باید به مسائل خودی بپردازیم و خیلی هم به این وضع افتخار بکنیم که من مقالهام، مقالة عرض کنم آی. اس. آی. شد؛ البته آنها هم موضوعات مورد علاقه خودشان را میپذیرند؛ معیار ما باید این باشد که مسئله ای از مسائل جامعه اسلامی را حل کنیم، نه اینکه پذیرش آی.اس.آی. بگیریم.
آغاز اصلاح از نیازهای جامعه اسلامی
بنابراین حرف اصلی این هست که ما برگردیم به نیازهای جامعه خودمون؛ این نیازهای جامعه خودمون اصل است و مهم است. ما در کلاس های دیگر، یک مواردی را، یعنی یک مسیر را طی کردیم، واژههایی را از قرآن و روانشناسی قرآنی در یکی و دو تا دوره دوستانِ دکتری قرآن و روانشناسی با هم مباحثه کردیم، و برای این واژهها، موضوعات پژوهشی متعددی هم به عنوان پایة کار ترسیم شد؛ این کار توسط همه دوستان ملاحظه می شد و آن حالت مباحثهای که وجود داشت، مفید بود؛ خوب الآن حدود شاید مثلاً بیش از صد تا موضوع پژوهشی که روی هر کدام از اینها حداقل شش و هفت نفر از دانشجویان دکتری روانشناسی که بیشتر طلبهها هستند، هم متون دینی رو میشناسند، و هر کدوم از این موضوع ها، ظرفیتِ خوبی برای پژوهش شدن دارند؛ حالا بعضی از اینها ظرفیت یک رساله شدن رو داره، و بعضی از اینها ظرفیت چند تا رساله شدن رو داره، بعضیها ظرفیت یک پایاننامة ارشد رو داره، بعضیهایش میتواند یک پژوهش میدانیِ مثلاً یک مقالهای باشه، بعضیهایش هم نخیر، میتواند پژوهشی باشه که اصولاً محتوایش هم محرمانه هست و باید بماند استفاده عملیاتی و اجرایی بشه، و برای مسئولینش راه گشا باشد؛ خوب این کار یک قدم رو به جلو هستش، اگه ما مثلاً صد تا موضوع پژوهشی داریم، صد تا موضوع پژوهشی در اختیار افراد قرار میگیرد، و افراد اینها رو انتخاب میکنند، فرض کنید که این صد تا دو سال دیگر و سه سال دیگر، مثلاً صد و شصت و هفتاد تا شده باشه، پژوهش انجام شده، حالا یه مقدار خوشبینانه داریم میگوییم، شاید به این سرعت انجام نشه، چون کسانی که میخواهند انجام بدهند خیلی تعدادشون زیاد نیست، ولی در عین حال...( بله بعضی از دوستان عرقشون رو پاک میکنند، گویا خجالت کشیدند، اشکالی نداره)، ولی واقعیت اینطوری دیگه، اما دیر یا زود وقتی کار به پژوهش برسه، و محصولش حاصل بشه، این محصول دیگه محصول روانشناسیِ اسلامی، مال این جامعه هست، و مربوط به این جامعه هست، منظورمان از «این جامعه»، نه فقط جامعه ایران است، بلکه هر جامعه اسلامی است؛ یعنی یه جامعه اسلامی که میخواهد اسلامی زندگی بکنه، و میخواهد ابعاد مختلف خودش رو اسلامی، بنا بکنه.
ویژگی دوم رویکرد ترمیمی
بحث ما ویژگیهای رویکرد ترمیمی بود، یکی از این ویژگیها رو بیان کردیم، ویژگی دومی که میخواهیم بیان بکنیم، این هست که رویکرد ترمیمی به لحاظ چهارچوبهای کلانش، به لحاظ پارادایم جریانی اش، همان روانشناسی معاصر هست، روانشناسی اسلامی با رویکرد ترمیمی، پارادایمش همون پارادایم روانشناسی معاصر هست.
سوال: سؤال رو اینجوری مطرح کنم، در جلسه قبل شما فرمودید که دو نوع مدل پکیج احتمالات هشتگانه که شما مطرح کردید، و اوّلش رو من نرسیدم، فرمودید که بعد از واژهیابیهایی که میتوانیم انجام بدهیم این موضوعات تطبیقی انجام میدهیم، بعد اینها خودشون یواش یواش منظومهسازی رو رقم میزنند، مثل رشد، مثل شخصیت، اینها تقریباً سامان پیدا میکنه، و توی مرحله بعد، بعد از منظومهسازی، روانشناسی قرآن بنیان، به عنوان یک مطلب میتواند شکل بگیرد و بعد اون بحث سیستم جامعه مفهومی رو که شما فرمودید، آن مدلی که توی جلسه قبل گفتید و بودنِ آن مدل را ضروری دانستید؛ در بیان آن مدل، بیانتان حالتِ کتابخانهای داشتید، توی بیان امروزتون شما مسئلهگزینی رو مطرح کردید؛ با توجه به تأکیدی که این جلسه بر جامعهسازی اسلامی داشتید، و مسئلهگزینی بردید به کف جامعه؛ یعنی اینکه، گویا یا دو مسیر برای مسئلهیابی مطرح کرده اید؛ یا دو مسیر داریم برای منظومههای کلان، یا دو تا آبشخور دارد یا یکیاش کف جامعه و نیازهای مطلب موجود هست، یا اینکه شما عدول کردید و نظرتان عوض شد و تغییر مسیر دادید؟ میشه در این زمینه توضیحی بدهید؟
پاسخ استاد کاویانی: نه، عدول نکردیم، نظرمان عوض نشد، بلکه دو تا هست، خیلی صریح من سؤال رو تکرار میکنم اگر دوستانی که به صورت مجازی صدا رو میشنوند، دقت بیشتری کنند. سؤال این بود که این سیر کلی که برای کار ترسیم میکنید، آیا مسئلهگزینی رو آنچنان که جلسه قبل گفتید میخواهید فقط از متون دینی به دست آوردید؟ به لحاظ مفهومی ـ نظری؟ یا آنچنان که الآن گفتید میخواهید از کف جامعه به دست بیاورید. من دو تا اصطلاح رو معمولاً یادآوری میکنم، این دو را گاهی کنار هم و گاهی به صورت جدای از هم به کار می برم؛ یکی «جامعه اسلامی»، و دوم، «جامعهسازی اسلامی» است.
مراد از «جامعه اسلامی» و «جامعهسازی اسلامی»
«جامعه اسلامی» یعنی جامعهای که موجود هست، و «جامعهسازی اسلامی» یعنی جامعة مطلوبی که چه بسا، ما باید خیلی از بنیانهایش رو همین الآن به تدریج پایهریزی بکنیم، و به صورت تغییرات بین نسلی اقدام کنیم تا آرام آرام به جامعهسازی و جامعه مطلوب بتوانیم برسیم؛ در هر صورت ما توی «جامعه اسلامیِ موجود» وقتی نگاه میکنیم متوجه می شویم که خیلی از مفاهیمی که توی قرآن وجود داره، و توی جامعه قرآنی و توی جامعه مطلوب ما وجود داره، توی این جامعه موجود، حضور ندارد؛ من معمولاً یک مثالی اینطوری میزنم، ببینید الآن توی جامعه ما بخاطر دفاع مقدس خیلی از مفاهیمِ نظامیِ قرآن جایگاه واقعی خودش رو پیدا کرده، مثل جهاد، شهادت، ایثار، حتی هجرت، و اینها مفاهیمی هست که خوب جوامع مسلمانِ دیگر، که با این موضوعات مواجهه نبودند، به اندازه کافی مثل جامعه ما این مفاهیم رو نمیشناسند یا یک موضوع دیگری که فرض کنید که شما اعتکاف رو ببنید چند سال است توی جامعه ما آمده؟ خیلی وقت نیست شما مثلاً حالا ده یا دوازده سال من دقیق یادم نیست، و قبل از آن چه بسا اگر توی رسانهها عمومی هم کلمه «اعتکاف» میآمد، توده مردم نمی دانستند چیست؛ و مردم بیشتر باید میپرسیدند که اعتکاف چه هست و ما آشنا نیستیم، چه بسا بعضی از مجموعههای علمی و آموزشی هم بهش خیلی نمیپرداختند. خوب، از اینگونه مفاهیمی که ما توی قرآن داریم، امّا توی جامعه عینی ما موجود نیست.
بنابراین میخواهم برگردم، و پاسخ سؤال رو جمعش بکنم، ما یک تعداد موضوعات رو باید از کف این جامعه بگیریم، بخاطر اینکه مورد نیاز فعلی ماست، اینها ممکن است هیچ واژه و اصطلاح قرآنی هم نداشته باشد، بلکه کاملا مستحدثه باشد، لکن الآن باید بهش پاسخگو بدهیم، زندگیمون مبتنی بر این هاهست، و مورد نیاز هست، یکسری مسائل رو باید اینجا بگیریم. مثلا در روانشناسی، ریلاکس تراپی؛ هیپنوتیزم، و ...، از این مقولات است. منتها سؤالی را که از اینجا گرفتیم، از جامعه گرفتیم، پاسخش رو که باید برویم با متون دینی کار کنیم، و مدل مفهومی یا مدل اجرائی را به کار بگیریم تا پاسخ معلوم شود. سؤال رو از جامعه گرفتیم، حالا مسیرش پاسخ یابی اش رو باید به صورت فنی، درست طی بکنیم؛ و گاهی ممکنه نخیر، این جامعه، خیلی سؤالها رو به ما نمیدهد، و خیلی از مسائل رو به ما نمیدهد، باید برویم سراغ آیات و روایات، آنجا ببنیم که توی آیات و روایات چه تعداد مفاهیمی داریم که اصلاً توی جامعه حضور پیدا نکرده، هیچ کسی بهش نپرداخته، ولی وقتی داریم با قرآن کار میکنیم، و مفاهیمی که توی جامعه اسلامیِ مطلوب باید وجود داشته باشه، خوب اون هم میشه بخشی از مسئله ما، پس پاسخ این شد که بله بخشی از مسائل از متون دینی به دست میآید، آنهایی که اصلاً ممکن که توی جامعه نباشه، بخشی از مسائل نیز از جامعه عینی خودمان بدست میآید که برای پاسخش باز دو مرتبه باید برویم سراغ از متون دینی بگیریم.
شنونده: ما دو دسته مسئله و ضرورتی داریم که باید بهش پاسخ داده بشه، یعنی روانشناسی اسلامی باید بهش پاسخ بدهد.
استاد کاویانی: بله.
شنونده: یکی مسائل اثباتی هست، که توی کف جامعه موجود هست، یکسری نیازهای ثبوتی هستند که قرآن گفته که عالمان چی گفتند، این باید باشه.
استاد کاویانی: بله.
شنونده: امکان داره صد سال دیگه، یک هزار سال بعد، و دو هزار سال بعد به این مسئله که برمیگردیم، که مثلاً کلمه «ایثار» داریم؛ شاید خود آدمها نرسند، اما اینها جزء مؤلفه ای اصلی باید باشند، در واقع نیازها دو دسته هستند، نیازهایی که باید روانشناسی اسلامی پاسخ بدهد، یکسری نیازهای و ضروریات مورد نیاز جامعه اسلامی هست و امور درونی هستند که مربوط به جامعه اسلامی هستند، و یکسری نیازها هستند که مبتنی بر جامعهسازی اسلامی هستند، که این دو تا دو تا مفهوم هستند.
استاد کاویانی: بله، همینطور هست، متنها شما یک قیدی رو زدید که میخواهم آن را بردارم؛ قید خیلی خوبی نبود.
وقتی که ما رفتیم سراغ قرآن، و در قرآن یک مفهومی بود، یک سری مفاهیم متعددی بود، این مفاهیم، کوچک و بزرگ دارند، کلی و جزئی دارند، کل و جزء دارند، اهم و مهم دارند، ما در مسیر «جامعه سازی اسلامی»، قاعدتا، باید به مفاهیم مهم تر، کلی تر، بزرگ تر و ...، بپردازیم، به عبارت دیگر، در اینجا هم نوعی اولویت بندی وجود دارد. ما در ابتدای کار نمی رویم سراغ مفاهیمی که در مورد آنها سؤالی مطرح نمیشه، ضرورتی احساس نمیشه؛ به بررسی یک چیزی که روزی روزگاری نمیدونم در یک نذری ممکنه نیاز باشد، نمی پردازیم؛ نه، ما توی متون دینی که میرویم عنایتمون این هست که میخواهیم برگردیم به جامعه، یعنی با سؤال میرویم سراغ قرآن، که ای قرآن مقدس، ما میخواهیم زندگیمون زندگی اسلامی باشه، حالا سؤالاتمون ممکنه که طبقهبندی به لحاظ اولویتش داشته باشه، یا کلی و جزئی یا کل و یا جز، یا اهم و مهم، همه اینها ممکنه که باشه، میخواهم بگویم که یک جوری نباشه که برویم سراغ قرآن، و هر مفهومی و هر چیزی که ممکن هست که روزی و روزگاری یک جایی، لازم بشود به آن بپردازیم. توی قرآن که میرویم باز هم نگاهمون اینکه میخواهیم جامعه درست باشه، آنی که اولویت داره ما زودتر بهش میپردازیم؛ ممکنه مسائلی که از قرآن استخراج میکنیم، یک مسئله کلان باشه، ذیلش چهار تا مسئله ریزتر باشه، ذیل آنها ده تا مسئله کوچکتر باشه، ما نمیآییم مسائل اون کف مخروط رو هم عرض با خود اون کلمه اول قرار بدهیم، توجه میفرمایید، حالا اگه صحبت از ایثار هست، خوب ایثار جان، مال و آبرو.
حالا ایثار جان، با موقعیتهای مختلف و شرایطش چی هست، امر به معروف و نهی از منکر، یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر چی هست، یعنی ما وقتی میخواهیم، از قرآن استفاده بکنیم، برای حل مسائل جامعه، تازه زمانی که کلیت ایثار رو یک بررسی نکردیم، یا مسلَّماتش رو به خُورد جامعه ندهیم، خیلی نمیرویم توی اون تقسیمات مثلاً چهار طبقه بعدش، چهار رده بعدش، پنج رده بعدش، اون هم لازمه بله لازمهها، اما در جای خودش.
اگر خود ایثار جا افتاد، ما به اون مراحل بعدی هم به موقع میرسیم، میخواهم بگوییم همواره، این دغدغه باید باشد که ما میخواهیم زندگیهامون اسلامی باشه، جامعهمون اسلامی باشه، حکومتمون اسلامی باشه، حاکمیتمون کلاً اسلامی باشه، ما به دنبال این میگردیم، همه این علوم انسانی رو برای همین میخواهیم، ما نیامدیم، این بزرگان ما کسانی که الآن سلسله جنبان بحث روانشناسی اسلامی بودند و هستند، از جمله علامه مصباح که مرحوم شدند اینها هدفشون این نبوده فقط که مباحثات علمی راه بیافته، مباحثات علمی مقدمه هست، باید به گونهای شکل بگیرد که جامعه رو اصلاح بکنه.
حضرت آقا هم مباحثات سبک زندگی رو مطرح میکنند، اشکال رو و آسیبهای سبک زندگی رو مطرح میکنند، منظورشان این نیست که ما برویم توی دانشگاهها مختلف و یا توی حوزه و یا توی دبیرستان، نمیدانم واحد درسی سبک زندگی ایجاد بکنیم، دوره سبک زندگی ایجاد بکنیم، اینها لازمه، اما فقط اینها نیست، اینها قدمهای اول هست که باید سریع عبور بکنیم که آقا اون مشکلاتی که زمین مانده، آنها چی هست، آنها رو میتوانیم حلش بکنیم، اینجا هم بحث همینه.
خوب پس این هم، ویژگی دوم هست.