درس تفسیر استاد محمد کاویانی
1400/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
چهارچوب و پارادایم رویکرد ترمیمی
چهارچوب و پارادایم رویکرد ترمیمی، همون چهارچوب و رویکرد روانشناسی معاصر هست، یعنی اینکه اگر صحبت از روش میشود همون هست؛ من اینجا چند تا مثال رو مشخص کردم، وقتی میگوییم که پارادایم یعنی زیربناهای شکلی، چه بسا آن تکنیکها و فرآیندهایی که بخواهد تغییر ایجاد بکنه، اون اهداف، اون مسئله، و مسئلهگزینی که میخواهد داشته باشه، اینها همه گویا مطابق با اون روانشناسی معاصر هست، اگر کسی بفرماید نه، من میگوییم خوب شما نمونههایش رو بیاورید، بله نمیگوییم که هیچ نمونهای نداره، چون خیلی از کارهای که خودمون انجام دادیم و دوستانمون انجام دادند و اساتیدمون انجام دادند، رنگ و بوی تأسیسی داشته است، ناظر به نیاز جامعه بوده است؛ ما هیچ ابایی نداریم که بگوئیم بعضی از کارهایمان ترمیمی و اصلاحی بوده است، اما فرض کنید که الآن دوستی میپرسید، راجع به روانشناسی و تبلیغات، حالا یک کاری هست که من در زمان خودش انجام دادم و من مدعی بودم که میخواهد یک گوشه ای از نیاز این جامعه رو بررسی بکنه.
دیگه اسیر اون فضای پارادایم روانشناسی معاصر نبودیم، نوع نگاهش هم معلومه، یا مثلاً فرض بفرمایید که حالا این کار سبک زندگی که من انجام دادم؛ یا کار مطالعات خانواده که بعضی از دوستان دارند انجام میدهند و دادند اینها مواردی هست که ناظر به جامعه ما هست، ولی اونی که من دارم نفی اش میکنم، من میگویم که کارهای ترمیمی، به اندازه کافی دیگه مفید نیست؛ کارهایی هم که مسئله گزینی اش از جامعه خودی بوده است، یک اشارههایی شده یک حرکتهایی شده، این ها هم کافی نیست، وقتی ما میگیم پارادایم باید تغییر بکنه، منظورمان پارادایمی است که تلاش می کنیم و می خواهیم که به تدریج ایجاد بشه. اکنون، در مباحث اسلامی، به جای پارادایم، اسمش رو میگذاریم رهیافت؛ به واسطه اینکه هنوز موجود نیست، آن را رهیافت می نامیم؛ اما میخواهیم آن بار معنایی نسبتاً جامعی رو داشته باشه که در پارادایم هست، و برای اولین بار گمان میکنم این تعبیر رو دکتر حسنی در کتابهای علمی خودشان مطرح کردند؛ منظور از رهیافت قرآنی، و علوم انسانی با رهیافت قرآنی، که علوم انسانی که دوست داریم به تدریج ایجاد بشه، تا مثلاً ده سال دیگه، پانزده سال دیگه، تبدیل شده باشه به پارادایم به اصطلاح امروزی؛ یعنی دیگه کل اسکلت و ریزه کاریها و نمیدانم کارهای کلانش همه، همدیگر رو تأیید بکنه و به یک سو حرکت بکنه، وقتی هم که گفته میشه روانشناسی اسلامی یا مثلاً اقتصاد اسلامی، همونها به ذهن متبادر بشود. به قدری رواج پیدا کرده باشه که همونها به ذهن بیاید، وقتی میگویم پارادایم. ببین مثال الآن اگر گفته بشه «روانشناسی رشد»، دوستانی که روانشناسی خوانده اند و تحصیلات روانشناسی داشته اند، خیلی فوری ذهنشون متوجه مثلاً پیاژه میشه.
متوجه ویگوتسکی میشه، متوجه مراحل رشد شناختی میشه؛ یعنی اگر یک خورده غفلت بکنیم، یک برچسبی رو زدند، و به خورد ما دادند، و همین کافیه که ما یک کمی به لحاظ فکری، تسلیم باشیم، کنجکاو نباشیم، تفکر انتقادی نداشته باشیم؛ در این صورت، خیلی راحت می پذیریم که بحثهایی که گفتند در روانشناسی رشد، همین ها است دیگه؛ روانشناسی رشد شناختی همین است که پیاژه گفته و جز این نیست. این حالتِ تسلیم و عدم تفکر انتقادی، مطلوب ما نیست.
اگر گفته شود «روانشناسی رشد شناختی»، و «روانشناسی رشد اخلاقی» باز مصداق خاص خودش میآید، وقتی میگوییم «پارادایم» یک سیر اینجوری در مثالهایش هم داره؛ حالا غیر از اون حرف کلان که گفتیم، حرف کلان در چهارچوبها و جهتگیریها و یک مسیر خاصی رو داره، توی مثالها هم همینطوریه، وقتی گفته بشه که ما چیزی به نام «رشد متعالی» رو بخواهیم مطرح بکنیم، حتّی بسیاری از دوستان طلبه روانشناسی خوانده ما هم می گویند، آقای کاویانی رشد متعالی رو از کجا آوردی، این در کتاب ها نیست، این نبود، ما که کتابهای روانشناسی رو باهاش آشنا هستیم، همه رو خواندیم، اهل دقّت و مطالعه هم هستیم، این نیست؛ من می گویم، خوب حالا درسته این نبوده و نیست، ولی باید برای همیشه نباشه؟ یا نه می تواند باشد؟
آقا شما از پارادایم روانشناسی خارج شدید، چرا؟ چون «روانشناسی متعالی» علاوه بر این فضای طبیعی به یک فضای ماورایی هم توجه داره، به یک عوامل ماورایی هم توجه داره، خوب اونها توی روانشناسی نبوده است؛ پس شما از پارادایم خارج شدید، میخواهم بگوییم اینها رو باید دیگر عبور بکنیم؛ باید این ترس رو دور بریزیم؛ دیگران میخواهند اخم بکنند، اشکالی نداره، ما باید ببینیم که به صورت منطقی، اون خم وارد هست یا نه؟ اگه وارد هست، خوب با کمال میل استفاده میکنیم، و کارمون تقویت میشه، اگه هم وارد نیست، خوب با خندهرویی تمام، یا توضیح میدهیم و یا توضیح نداده عبور میکنیم، وقتی میگوییم «پارادایمِ اون روانشناسی ترمیمی نگاهش اینطور مباحث نبوده»، یعنی توی همون پارادایم روانشناسی معاصر سیر کرده است؛ یا مثلاً کسی مثالهای مختلف بیاورد؛ مثلا ما توی عوامل انگیزش این چیزی به نام «شیطان» رو آوردیم؛ حالا چه کسی هست که با قرآن آشناست، اما بگوید که شیطان توی رفتارهای ما و در تصمیمگیریهای ما و تصمیمسازیهای ما معنا نداره، حضوری نداره، توی انگیزههای ما حضوری نداره، اگر کسی با قرآن آشناست این رو نمیگوید، فقط کلمه «شیطان» رو توی فایل وردی قرآن تایپ کنید، ببنید که چه تعداد این کلمات هست، حالا پنج تا، ده تا آیهاش رو در لحظه مطالعه کنید؛ اینکه قرآن خیلی صریح و آشکار و محکم میگوید که شیطان داره در انگیزههای ما دخل و تصرف میکند. حالا اینکه مکانیزم دخل و تصرفش چی هست، بله اون را باید توضیح بدهیم که معلوم باشه؛ دیگری که با قرآن آشنا نیست ممکن است به درستی دریافتی نداشته باشه؛ ولی ما باید این کار رو بکنیم؛ میخواهم بگویم که خروج از پارادایم رو این رویکرد ترمیمی برنمیتابد، ولی اونی که نیاز داریم این است که بربتابد، باید بپذیرد، نه که فقط پذیرید، بلکه به دنبالش باشه، چون که میخواهیم زندگیمون، زندگی قرآنی باشه.
شنونده: یک سؤالی که اینجا پیش میآید این است که اون اصطلاح که میخواهد جایگزین پارادایم بشود، «واژه رهیافت»، آیا میخواهد تکمیل و ترمیم پارادایم روانشناسی معاصر رو به عهده بگیرد یا نه؟ آیا یک چیزی ورای آن است و یا برای کار دیگر هست؟ تأسیسی هست؟ یا آن چیزی که قرآن داره میگوید و ما میخواهیم اجرایش کنیم، اون پارادایم رو ببوس و بزارش کنار یا نه؟
استاد کاویانی: ببینید تأسیسی رو ما الآن میرسیم ویژگیهایش رو میگویم، من مرتب تکرار میکنم، که میخواهیم رویکرد تأسیسی داشته باشیم، ولی رویکرد تأسیسی که ما ازش دفاع میکنیم، به هیچ وجه این نیست که ما روانشناسی معاصر رو و آموزههایش رو و یافتههایش رو میبوسیم و میگذاریمش کنار، به هیچ وجه این معنا نداره اصلاً.
شنونده: روانشناسی معاصر درست، آن چیزی که به عنوان اصل موضوع هست اون نمیزاریمش کنار و قبول میکنیم و نواقص رو رفع میکنیم، آیا اون پارادایم را میزاریمش کنار و یک چیزی به نام رهیافت داریم؟ اینه منظورم استاد عزیز.
استاد کاویانی: نه، ما از تعبیر «تعمیم» استفاده می کنیم؛ جلسه قبل هم گفتم، توی کلاسهای دیگر هم من مرتب تکرار میکردم، «روانشناسی اسلامی» چه به لحاظ مسائلش چه به لحاظ موضوعاتش و چه به لحاظ روشهایش و چه به لحاظ پیشفرضهایش تعمیم می یابد؛ ما چند تا تعمیم داریم، «تعمیم» کل رهیافت ما رو میسازد، اما محصول نهایی که بگوییم «رهیافت روانشناسی قرآنبنیان» خواهد بود، این محصول نهایی، چیزی از روانشناسی معاصر کم نداره؛ ببینید شما اگه بگویید این پارادایم از اون پارادایم متفاوت میشه، بله تفاوت به این معنا که این پاردایم جاری به یک محدوده ی کوچکی نگاه میکنه، اما اون رهیافت به محدودههای بزرگتری نگاه میکنه، یعنی عام و خاص حالا با مسامحه بگویم، عام و خاص مطلقه؛ یعنی اگه گفته بشود که روانشناسی معاصر در یک پارادایمی سیر میکند که مطالعات کمی و مطالعات تجربی و پژوهشهای تجربی اصل هست، و مورد توجه زیادی قرار میگیرد، ما به هیچ وجه نمیخواهیم این ورق رو بچرخونیم، اینکه دیگه تجربی وجود نداشته باشه؛ نه، جلسه قبل هم میگفتم ما میخواهیم اون روش تجربی سرجای خودش محکم و استوار باشه، البته آنجایی که به لحاظ فنی قابل دفاع هست، اما در کنارش، ما سه تا بزرگراه دیگر هم داریم، حالا شما این رو میفرمایید که این رهیافت که به لحاظ روشی، مشتمل شد بر چهار تا بزرگراه، دارای چهار تا بزرگراه روشی است، با اون پارادایمی که غلبهاش با یک بزرگراه بود، بزرگراه تجربی بود، آیا یکی است؟ حالا اینجا شما هر چی میخواهید تعبیر بکنید، بگویید که آقا اصلاً پارادایم عوض شد و یا میخواهید بگویید که نه پارادایم بزرگ شد، کامل شد، این به لحاظ روشش هست، به لحاظ مبانیاش هم همین است؛ به لحاظ پیشفرضهایش هم همین رو میگوییم، که به لحاظ مفاهیم اساسی خاص خودمون و مفاهیم خاص قرآن و مفاهیم دینی خودمون رو داریم؛ بنابراین ما از پارادایم جاری روانشناسی، اون انحصارهایش رو می کَنیم میاندازیم دور؛ میگوییم بیخود انحصاری اش کردید، انحصار معنایی نداره، و راه رو باز کنید، گمرگی هم نگیرید، بزارید همه روش ها وارد شوند؛ عرض کنم که واردات حرفهای خوب و درست توی روانشناسی اسلامی، باید جایگاه خودش رو داشته باشه؛ حالا اگه زمینه ورود باز شد، و میدانش فراهم آمد، یکباره میبینیم که اوه چه چیزهایی اینجا هست که آنجا نبود، بله بفرمایید.
شنونده: ببخشید، غرب اگه کاری کرده توی حوزه روانشناسی، توی مقام فلسفی خودش کار کرده، ما اگه کار فلسفی انجام بدهیم، اون ذهنیتی که از روانشناسی غربی داریم، اون بزرگترین مانع در مورد کار تأسیسی هست؛ مثلاً اضطراب رو میخواهیم بررسی کنیم، اون اولین ذهنیتی که داریم مثل نگاه غرب از اضطراب است؛ این از اول از آنجا آمده است؛ یا بقیه اختلالات هم همینطور، و دیگر مباحث روانشناختی دیگر هم همین طور است؛ یعنی ما چون خودمون از پایه و مبنا شروع نکردیم، یک ذهنیتی داریم و گویا اون ذهنیت برایمان راه را باز نمی کند که به طور کامل و در حقیقتِ اسلامی به قضیه نگاه کنیم؛ این ذهنیت اولیه ای را که ما داریم باید چکار کنیم؟ آیا ما مبانی و فلسفه خودمون رو داریم؟ اما یک ذهنیت بیماری داریم گویا ذهن ما بیمار شده است؟ و این چیزی که غرب به ما داده، آیا او ذهن و دید رو، اول باید اصلاح کنیم؟ اول باید با اون کنار بیایم؟ بیشتر مواقع این اتفاق میافتد، مثلاً یک روایتی که میبینیم که روایت روانشناختی هست، تا نگاهش میکنیم اولین چیزی که به یادمان میآید آن چیزی هست که به ما گفتند، خوب این رو چطوری میتوان ازش درآورد و چطور میشود بهش وصلهاش کرد.
استاد کاویانی: خوب این ویژگیِ آن پارادایم هست؛ ببنید، ولی پارادایم یک قفلِ بسته منطقی محکم نیست که ما ازش بترسیم، پارادایم، یعنی چیزی که (به تعبیرات حوزوی و اصولی فقهیِ خودمون یک مقدار بگوییم)، به «وضع تَعَیُّنی» به تدریج به مرور زمان، در مکاتب مختلف روانشناسی، شکل گرفته و به نوعی، آن چیزی که تکرار شده است و اون وضع تعینی حاصل شده است، و تبدیل شده به پارادایم شده است؛ خوب حالا توجه میکنید که آیا ما باید عالماً عامداً در آن دخل و تصرف بکنیم؟، بله همینطور است؛ باید دخل و تصرف کنیم.
استاد کاویانی: یعنی یادمون باشه که الآن این مثالی که میزنم اینجا، ببنید توی این سطری که در این پاورپوینت به شما نشون میدهم، در این بحث، اگر کسی متفاوت با طبقهبندی تشخیصی اختلالات روانیDSM-5 سخن بگوید، خیلی زود برچسب میخورد که آقا شما از پارادایم روانشناسی معاصر خارج شدید؛ ما میگوییم که اشکالی نداره، ما آنچه را که این طبقهبندی تشخیصی مطرح کرده، و موافقت با قرآن ما داره، ما آن را روی چشممان میگذاریم، اما اگر با نگاه دینی و نگاه اسلامی، ما بتوانیم یک طبقهبندی متفاوتی داشته باشیم که درصد زیادش با این متفاوت باشه، آن وقت دیگه نمیگوییم که این رو اصلاح کردیم، میگوییم که ما یک طبقهبندی درست کردیم، این طبقهبندیDSM هم داخل آن جا داره، آنهایی که قابل قبوله؛ من می گوییم که هم، نباید بترسیم و هم، باید عالماً و عامداً تلاش بکنیم، اما از منطق فاصله نگیریم؛ از یک روششناسی دقیقی که بتوانیم خودمون رو راضی بکنیم، و بعد دیگران رو راضی بکنیم، از اون فاصله نگیریم؛ یعنی حالت شعاری و فریادی، و عجلهای، معنایی نداره، مرتب این رو تکرار میکنم، چون این احساسِ خطر رو میبینم، حتی خیلی از دوستان خودم، این ظرفیت رو دارند که اعتراض کن ند که این همه شعار برای چی میدهید؟ ما تلاش میکنیم که حرفی رو که میزنیم حد و حدودش معلوم باشه، و قابلیت دفاع رو داشته باشه، اینجا هم همین رو میخواهیم بگوییم؛ یعنی بله، آنی که فارغ التحصیل کارشناسی و کارشناسی ارشد روانشناسی توی دانشگاه هست، مخصوصاً اگر آموزههای اسلامی هم خیلی بلد نباشه، حالا طلبهها ممکنه یه مقدار فنیتر در بعضی از مباحث اسلامی باشند، راحتتر بتوانند گلیمشان را از آب بکشند، ولی برای اون دانشجوی دانشگاهی سختتر هست؛ مسلمان هست و دغدغه اسلامی داره، به دنبال این هم هست که ما میخواهیم زندگیهامون اسلامی باشه، و علممون اسلامی باشه، و به دنبال این هم هست؛ اما تحت تأثیر بودنش، خیلی جدیتر هست، بیشتر تحت تأثیر روانشناسی معاصر قرار می گیرد؛ چه بسا خیلی وقتها بگوییم که غافلاند، بگوییم به صورت ناخودآگاه یا بگوییم به صورت ناهشیار اثر می پذیرند؛ اما به محض اینکه در یک جمعی قرار بگیرد، کسانی باشند و مباحثهای بشود و تلنگری زده بشود، که آقا اینکه وحی منزل نیست، ما میخواهیم بحث روانشناسی بکنیم، روانشناسی بودن رو محفوظ نگاه میداریم، ولی به حواشیاش که ملزم نیستیم، و وقتی میخواهیم در آیات و روایات سیر بکنیم، اون ریزهکاریها رو ممکنه یا یک جایی ببینیم که اصلاً یک استوانه و یک ستون جدیدی رو باید اینجا بکاریم توی فضاهای دینی اینها رو با این ادله نگاه میکنیم.
خوب، پس این ویژگی دومی هست که رویکرد ترمیمی نگاهش، نگاهِ همین پارادایم جاری بوده، و اصلاحات و ترمیمهایش، ترمیمهایی بوده که توی همون چهارچوب میگنجیده، نه بیشتر؛ چیزی بیشتر از این نبوده است.
ویژگی سوم رویکرد ترمیمی(ناسازگاری روانشناسی با شاخههای دیگر علوم اسلامی)
ویژگی سوم اینکه اگر میخواهیم روانشناسی روان بنیان داشته باشیم، اون هم با رویکرد تأسیسی باید این روانشناسی ما با شاخههای دیگر علوم اسلامی سر جنگ نداشته باشه، دعوا نداشته باشه، تداوم داشته باشه، یعنی نمیتوانیم بگوییم که بابا روانشناسی اسلامی داریم و یا روانشناسی قرآن بنیان داریم، اما این روانشناسی روان بنیان یک طوری داره سیر میکند که شما یه وقتی توی آیات قرآن به آیات مثلاً احباط و تکفیر و امثال اینها میرسید، نمیتواند این رو بیان کنه، حالا یا ندیده میگیرد و یا مسامحه میکنه و یا نفیاش میکنه؛ ما روانشناسی قرآن بنیانی میخواهیم که با همه یافتههای اسلامی سرسازگاری داشته باشه، این یک جمله چیزی روشنی هست؛ با همه یافتههای اسلامی سرسازگاری داشته باشه، حالا سرسازگاری داشته باشه؛ برای این سازگاری، یک جایی ممکنه خود این روانشناسی معاصر، باید یک سایشی در آن ایجاد بشه، خوب این سایش رو انجام میدهیم، لازمه قرآن بنیان بودن این هست، لازمه اسلامی بودن این هست، اگر یک قاعده کلامی داریم که آن قاعده کلامیِ ما مسلَّم هست و در آن تردیدی نداریم، از آیات و روایات ما به دست میآید، اما توی مثلاً فرض بفرمایید مشاوره روانشناختیِ ما یک تکنیکهایی وجود داره و یک نظریهای وجود داره که اون قاعده کلامی ما رو نادیده میگیرد، خوب ما خیلی راحت میگیم که اون قاعده کلامی بالا دست هست و بالا دست روانشناسی ما هست، و ما از خیرِ این تکنیک روانشناختی گذشتیم و آن را نخواستیم؛ ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان؛ توی شاخههای دیگر هم همینطور است؛ خیلی تکثیر مثال نکنم که به نظرم وقت خیلی کم میاریم؛ ما باید روانشناسی قرآن بنیانمان با شاخههای علوم انسانی، حالا من خیلی کلی گفتم، سر همراهی داشته باشه، و سر توافق داشته باشه، اگر بعضی از امور اسلامی، بالادست هست و تلقی میشوند، باید روانشناسی اسلامی سرتسلیم فرود بیاورد، اگر بعضی از شاخهها، مخصوصاً شاخههایی که هم عرض خودشان هستند، فرض کنید که جامعهشناسی اسلامی ایجاد شده، و تربیت اسلامی ایجاد شده، یا بفرمایید که اخلاق اسلامی، حقوق اسلامی، سیاست اسلامی، اقتصاد اسلامی اینها رو اگر بفرمایید ایجاد شد، اینها نباید با روانشناسی اسلامی ناسازگاری داشته باشند؛ همچنان که بین خودشان در دو شاخهای از علوم انسانی نباید با هم ناسازگاری داشته باشند؛ پس بنابراین، این انسجامبخشی که من به شکلهای مختلفی آن را گاهی بیان میکنم، ضرورت دارد؛ به عبارت دیگر می شود گفت که «باید تمام مفاهیم اسلامی رو به صورت یک سیستم جامع مفهومی نگاه بکنیم».
ویژگیهای سیستم جامع مفهومی اسلام
«سیستم جامع مفهومی اسلام» از همین تعبیرهایی است که بهتون میگفتم، سیستم هست، جامعیت داره، همه ابعاد رو در کنار هم شامل می شود؛ خود روانشناسی اسلامی رو هم وقتی نگاه سیستمی شد، به عنوان یک زیر سیستم ذیل خود دارد؛ روانشناسی اسلامی هم یک خرد سیستم تلقی میشه که ذیل آن سیستم جا می گیرد؛ این را باید به رسمیت بشناسیم که روانشناسی یک خرد سیستم هست از کل آن سیستم مفهومی اسلام؛ خوب این رویکرد سیستمی در روانشناسی اسلامی با رویکرد ترمیمی وجود نداره؛ اصلا مطرح نبوده، هیچ کس توی ترمیمی مدعی نشده که باید با این نگاه سیستمی مطالعه کرد و مباحثه کرد، و باید متن درسی نوشت؛ چه بسا وقتی مطرح میشه، خیلیها هنوز هم برنمی تابند؛ می گویند آقا این حرفها رو نزنید؛ اینها خیال بافی است؛ ما همین دیروز یک جلسهای و برنامهای داشتیم، و توی جلسه دفاع، یک استاد معظم داور بود، و بعضی از این کلمات آنجا آمده بود، من دیدم خیلی مثل اینکه یک استبعادی هست که اینها کجا بود و این چی هست؟ گفتم که اینجا که خیلی وقتش نیست که بخواهیم توضیح بدهیم، ولی حداقل میشود ارجاع داد به یکی و دو تا مقاله، یا یک فصلی از یک کتاب و یک اشارهای که به آن شده است؛ اما حالا در اینجا، آن مقدار رو میشه، میخواهم عرض بکنم که دارم ویژگیهای رویکرد ترمیمی رو بیان میکنم، این ویژگیهای ترمیمی یکیاش این هست که این نگاه درش نبوده، و قاعدتاً توی روانشناسی تأسیسی میخواهیم بگوییم که این نگاه ضرورت داره و باید باشه؛ اینها هم بعضی از مثالهایی هست که من گفتم،
ویژگی چهارم اینکه رویکرد ترمیمی اینکه توجه میفرمایید، قبلاً مباحثه می شد که روانشناسی اسلامی با آن روانشناسی معاصر چه تفاوتها و چه شباهتهای دیگری رو داره، اون رو ازش گذشتیم ما و راجع به آن گفتگو نمیکنیم و یک دعوای درون گروهی خودمون رو بررسی میکنیم؛ یعنی در روانشناسی اسلامی یک رویکرد ترمیمی قابل طرح هست که موجود بوده و هست، و به زودی هم برچیده نمیشه و امیدوارم هرچه زودتر البته جایش رو به رویکرد تأسیسی بدهد، اینکه رویکرد تأسیسی هست یا نیست؟ این یک دعوای درون گروهی هست بین کسانی که به روانشناسی اسلامی معتقدند و در آن تلاش می کنند؛ حالا میخواهم بگویم آنها هم روانشناسی اسلامی تلقی میشه؛ دیگر از اون مرحلهای که روانشناسی اسلامی رو با روانشناسی معاصر مقایسه بکنیم، عبور کردیم، ولی بین خودمون هم داریم خودمون رو تکمیل میکنیم، داریم خودمون رو اصلاح میکنیم، داریم با یک دعوای درون گروهی، میخواهیم یک قدمهایی بلندتری رو برداریم؛ ببنیم راه باز هست یا نه؟ دنبال این داریم میگردیم.
ویژگی چهارم رویکرد ترمیمی
ویژگی چهارم این هست که به لحاظ روشی، و به لحاظ دستآوردها، باز هم با روانشناسی معاصر خیلی تفاوتی نداره، یعنی در طول این چهار دهه، تصور غالب دوستان ما و همکاران ما و اساتید ما و همه مجموعهها، غالبش این بوده است که روانشناسی یک روانشناسی تجربی است؛ رویکرد ترمیمی هم یک رویکرد تجربی هست، همینطور دستآوردهایش هم دیگه خیلی متفاوت نشده است؛ یعنی متفاوت نشده؛ یعنی چی، یعنی موضوعاتی که توی ژورنالهای روانشناختی بیناللمی و بسیاری از آن موضوعاتی که در آن مجلات داخلی ما میآید، پژوهشهایی است که روانشناسان معاصر در کشور دیگر دارند انجام میدهند؛ بسیاری از آن موضوعات را اساتید ما توی اون دانشگاهها بیشتر بهش علاقهمند هستند، و میشناسند، و میآیند توی کشور خودمون و جامعه خودمون عرض کنم که نمونهسازی میکنند و مثل آن رو دوباره پیادهسازی میکنند؛ خیلی هم که هنر کنیم، برمیداریم و مثلاً یک آزمونش رو اینجا نورم و هنجاریابی می کنیم؛ و می گوئیم که ما بازبینی کردیم؛ مثلاً در این فرهنگ پاسخ می دهد؛ ولی این بازبینی براساس این فرهنگ، این یک حرف هست، و اینکه شما بگویید من میخواهم یک آزمونی بسازم، مربوطه به همینجا و همین جامعه، و تفاوتش زیاد هست، ما نیاز به همین ها داریم، این هم تفاوت چهارم، و ویژگی چهارمی که ذکر کردیم.
شنونده: روانشناسی اسلامی فقط برای جامعه اسلامی کاربرد داره؟ این روانشناسی که داریم برای ما راه داره که درمان کند اختلالات جامه ما را؟ خیلی ها میگویند که مشکلات و اختلالات ما رو حل میکند، ما اینجا ادعا میکنیم که مثلاً مشکلات ما رو حل نمیکنه، این روانشناسی اسلامی باید تأسیس بشه، به هرحال برای جامعه اسلامی و مسلمین هست و به هر حال امام زمان(عج) دخیل هستش.
استاد کاویانی: بله، گاهی من تردید می کنم که مثلاً این فرمایشات شما رو برگردیم به تفصیل جواب بدهم، یا بگویم که قبلاً اینها رو نوشتیم، قبلاً گفتیم و توی بعضی از کلاسها مباحثه کردیم؟ چون میدانم الآن تکرارش بکنم، ممکنه برای بعضی از دوستانی که الآن تشریف دارند،999- اینها جدید باشه، و من هم بیان میکنم، به لحاظ همین ضرورتی که وجود داره، اما ساده بخواهم بگویم، تقریباً از این مراحل عبور کرده ایم؛ ببینید بله، ما روانشناسی اسلامی رو در سیر خودش در دو جایگاه و یا سه جایگاه میتوانیم ببینیم؛ یک جایگاه اینکه توی جامعهسازی اسلامی وقتی بخواهیم استفاده بکنیم و ما با متون دینی داریم کار میکنیم؛ و در متون دینی، قبلاً هم میگفتم؛ بعداً هم به تفصیل میخواهم بگویم، ما پیشفرضمون این هست که قرآن رو برای زندگی روزمره میخواهیم نه برای افتخار کردن و بوسیدن و عرض کنم گذشتن روی تاقچه منزل؛ اگر اینطور باشه، ما در یک مرحله میپذیریم که یافتههای نظری و مفهومی ما بخاطر اینکه ما آموزههای قرآنی رو دارای اعتبار معرفت شناختی می دانیم، قابل عمل کردن است؛ منظورم آن دلالت هائی است که مسلَّم هستند؛ به لحاظ سندی هم که همه اش مسلَّم است؛ به لحاظ دلالتش آن چیزی که مسلم هست، ما آموزههای قرآنی را هم به عنوان مقدمهای که حجیت معرفتشناختی دارد میپذیریم، و آن را وارد مباحثات خودمون میکنیم؛ آن وقت گفته می شود که این که شد «روانشناسی درون گروهی» میگوییم بله، اینجا، تا این لحظهاش درون گروهی هست، اولاً، اشکال هم نداره، بخاطر اینکه بیش از یک چهارم جمعیت دنیا مسلمانها هستند و می توانند از همین یافته های قرآنی استفاده کنند. مگر اشکالی دارد؟ چرا ما باید برای مسلمانها و برای خودمون و برای جوامع خودمون آن رویکردهای نظری و مفهومی قرآنی خودمون رو استخراج نکرده باشیم و استفاده عملی از آنها نکنیم؟ این قدم اوّل و قدم دوم اینکه ما به این قدم اکتفا نمیکنیم، بلکه ما آنچه را که از آیات و روایات و آموزههای اسلامی به دست آورد ه ایم، تبدیل شد به یک نظریه یا تبدیل شد به یک مدل مفهومی یا تبدیل شد به یک بسته آموزشی یا تبدیل شد به یک آزمونی که میخواهد توی جامعه کار بکند، ما همه اینها رو میخواهیم برای عمل، و برای حضور یک جامعه؛ حالا که حضور در یک جامعه پیدا کرد، و به اجرا درآمد، با محک تجربه سنجیده می شوند؛ هرجایی که اگر با یک اشکالی مواجهه شدیم، خودمون اصلاحش میکنیم، با کمال میل و رغبت؛ هیچ ابایی نداریم، میخواهیم مفید باشه و کار کنه، و اگر ما آن موانع اولیه را با حضور در میدان و حضور در جامعه برطرف کردیم، آنگاه با همه روشهای مختلف و پژوهشی که وجود داره، هر کدام را در جای خودش به کار میگیریم؛ نتیجه بعدی که حاصل میشه، آن دیگر درون گروهی نیست، آن دیگه قابلیت اجرا رو در همه جوامع و همه ادیان داره؛ همچنان که همان بحث اختلال که شما مثال میزدید، اگه ما فرض کنید که یک اختلال جدیدی رو گفتیم آقا توی متون دینی یک گروه از اختلالات جدیدی رو ما شناسایی کردیم، و توانستیم برایش آنچه را که برای اختلالات هست بیان بکنیم، نشانهشناسیهایش این هست، آسیبشناسیایش اینه، شیوه درمانیاش این هست، فرضیههای اولیهای که میشود باهاش مواجهه شد، اینها هست، یعنی توانستیم در چهارچوبِ یک عملیات مفید بهش جا بدهیم، آن هم می شود عمومی؛ بعد از آنکه آن رو به میدان عمل آوردیم، و آن هم تجربه شد، دیگه چه ابایی داریم از ارائه عمومی آن؟ چه ضرورتی داره و چه الزامی هست که آن را درون گروهی بدانیم؟ برای همه هست دیگه، یعنی هرکسی که این طبقهبندی رو میخواهد درش کار بکنه، با اون سیری که ما درش داریم کار میکنیم، همین قابل استفاده هست، مثل همین آزمونهایی که الآن بعضی از دوستان ساختند، اینها توی جوامع دیگر قابل استفاده هست، یعنی میشه روانشناسی تجربی و روانشناسی قابل ارائه به همه دنیا، خوب این هم شد ویژگی چهارمی که ذکر کردیم.
شنونده: استاد خسته نباشید.
استاد کاویانی: متشکرم، منظورتان این است که زمان گذشت؟ زمان چه زود میگذرد، من فکر میکردم که در این جلسه، احتمالاً آن ویژگیهای رویکرد تأسیسی رو هم به تفصیل مباحثه میکنیم، ولی خوب حالا نشد،
شنونده: عجلهای نیست اینها وقت هست توی روانشناسی مباحثه در آن زیاد مهم نیست.
استاد وقتی کسی که توی سیستم و فضای مجازی داره، گوش میدهد، سؤال میکند، شاید امکان پاسخش برایتان فراهم نیست.
حاج آقا شورورزی: منظورشون مجازیهاست، که فقط یک نفر سؤالات رو بهش پاسخ بدهد و هماهنگ بکنه.
استاد کاویانی: من این لپتاپ، لپتاپ خودم نیست، و مقدمات رو از قبل فراهم نکردم؛ اینجا که میآیم هر مقداری که این دوستان آن امکان رو فراهم بکنند، ما میتوانیم استفاده بکنیم، اگر آن امکان فراهم باشه، میتوانیم پاسخ بدهیم؛ فوقش این هست که مثلاً من این فایل رو روی یک سیستم کوچولو دیگه جلوی دستم میگذارم که البته شما شاید آن موقع نبینید، شاید هم بشود ببینید، خیلی مشکلی نداره؛ ولی فعلاً آن تعریف رو برای ما باز نکردند، هنوز، اما باید هم انجام بشود.
شنونده: الآن جاهای دیگه داره روی آن کار میشه.
استاد کاویانی: بله، همه جا انجام میشه، بله ما هم توی کلاسهای دیگر انجام میدهیم، الآن هم دارم توی کلاسهایم انجام میدهم. اینجا هم انشاء الله فراهم شود.
شنونده: الآن من اولین بار این واژهها رو میشنوم، و بحثهای اساسی هستش و خیلی اشخاص سابقه ذهنی دارند، وقت قرآن و روانشناسی، و ما هم آن وقت رو نداشتیم، و اطلاعات ما ضعیف بوده و سطح سواد رو نداشتیم.
استاد کاویانی: بله ببینید، مباحث بنیادی و بنیانی در این مسیر هست؛ ولی من هم یک کمی نگران این نکته هستم که اگر خیلی به این مباحث بنیادی، میدان بدهیم، بعد آروم آروم، خیلی احساس بشود که آقا قرار بود که بحث قرآنی بشود اینجا، ولی الآن همش داره بحث فلسفی میشه، و فلسفهبافی میشه؛ من میخواهم به بحثهای قرآنی هم برسیم، ولی حتّی اگر عبور هم بکنیم، من اینگونه مباحث رو وسط بحثهای قرآنی هم بنا باشه که برگردیم و گریزی بزنیم، و تکراری بشه، و اصلاحی بشه، و مباحثی شکل بگیره، این را انجام می دهم؛ اینگونه مباحث رو من ضروری میدانم، یعنی اینکه من اول باید من در فضای ذهنی با شما هماهنگ باشم، بدانیم که اگر حال فرض کنید که بحث احساس و ادراک است، و ما آمدیم از ادارکهای فراحسی هم میخواهیم بحث بکنیم؛ خوب خود ادراک های فراحسی می آید چندین جلسه وقت ما رو میگیرد؛ بحث قرآنیاش شیرینه، و لذت خودش را هم داره، ولی اگه کسی، این مسائل برایش حل نشده باشه، و خیلی هم دقیق نباشه، اون وقت ممکنه که سرنخ مباحث را گم کند؛ حالا امکان داره کسی اینطور فکر کنده که، بله این آقایون، طلبه ها از بحث قرآنی لذّت می برند، اسم روانشناسی هم روی آن گذاشتند؛ خوب باشد ولی ....؛ من ابا دارم از اینکه چنین تصوری بشه، من میخواهم دقیقاً مرتب تکرار بکنیم و مرتب هم معلوم باشه، چه برای دوستانی که اینجا تشریف دارند، و چه برای دوستانی که به صورت مجازی صدا رو میشنوند یا صدا ضبط شده رو ممکنه بعداً بشنوند، ما میخواهیم اینگونه مسئله نداشته باشیم؛ فلذا همینکه، هر لحظه احساس بکنم که به ظاهر همون اشباع اولیه حاصل شد، زود ازش عبور میکنم، و اگر لازم دانستید هرجایی توقف بزارید، من هم برمیگردم، و گفتگو میکنیم؛ چون نمیخواهم این مسائل را به صورت خام و نپخته پشت سر بگذاریم و ازش عبور بکنیم.