درس تفسیر استاد محمد کاویانی
1400/08/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
مقدمه
در این گفتگوی روانشناسی قرآن بنیان، نوع مباحث تازه است و ما پیشینه زیادی برای این مباحث نداریم؛ گاهی در بعضی مراکز علمی به این مباحث به صورت محدود پرداخته شده است (در قالب: مجله، کتاب، مقاله) ولی با یک فراخوان وسیع و اعلان عمومی تر و یک گفتگو در سطح ملی یا فراملی مثل دوستان المصطفی، پرداخته نشده است. بنابراین ضرورت دارد که برخی از گفتگوهای مقدماتی را توجه کنیم (هرچند نباید آنقدر تفصیلی شود که ملال آور باشد). این مباحث مقدماتی که در جلسات اولیه داریم بیان می کنیم، برای ما یک چهارچوبی را درست میکند. ما هنوز وارد آیات قرآن نشده ایم ولی شاید شما از خودتان بپرسید که «روانشناسی و قرآن» کیفیت ارتباطشان (با توقعی که ما داریم) چگونه باید باشد؟ ما برای اینکه بصورت منطقی و قابل دریافت و قابل مباحثه و ارائه به دیگران، وارد بحث شویم، کیفیت ارتباط قرآن و روانشناسی را نیاز داریم که به تفصیل به آن بپردازیم؛ البته وقتی که میخواهید وارد هریک از گرایشهای روانشناسی بشوید، ممکن است نوع ارتباطشان متفاوت باشد؛ وقتی وارد روانشناسی رشد میشوید نوع ارتباط آن با مباحث قرآنی ممکن است ما را به سمت یک تفسیر موضوعی ببرد، با موضوعاتی ویژه؛ البته ما در تمام این فرآیند باید متوجه باشیم که به دنبال چه چیزی هستیم.
مروری بر جلسات قبل
ویژگیهای رویکرد ترمیمی را بیان کردیم که حدود 5 الی 6 ویژگی بود و بعد از آن قرار شد که وارد ویژگی های رویکرد تاسیسی شویم. البته از رویکرد ترمیمی برخی ویژگی های باقی مانده است که به آنها اشارهای می کنیم.
به لحاظ روشی و دستآوردهایش تفاوتی با روانشناسی معاصر ندارد و در همان پارادایم حرکت می کند.
ویژگی دیگر آن این است که «اسلامی بودن» آن هم در حد اصلاح و ترمیم روانشناسی معاصر است. یعنی همانطوری که روانشناسی معاصر خود را ترمیم و تکمیل میکند، و مکاتب مختلف با یکدیگر مباحثات علمی دارند و یکدیگر را نقد و تکمیل میکنند (مثلا مانند اینکه دیدگاههای فروید در مورد هشیار و ناهشیار جزء مسلمات تلقی میشود ولی دیدگاه او در مورد برخی از مباحث بُعد جنسی انسان، بطلان آن مسلم شده است و همچنین برخی از مکانیزم های دفاعی او. در شاخههای دیگر روانشناسی نیز از این ترمیمهای علمی وجود دارد) روانشناسی اسلامی با رویکرد ترمیمی نیز به همان شکل عمل میکند. ما وقتی در جامعه خودمان در 4 دهه گذشته نگاه می کنیم، ترمیم هایی که ما انجام داده ایم، آن ترمیمها (به لحاظ ماهیت)، خیلی تفاوت ویژهای ایجاد نکرده است؛ مثلا ما گفتهایم که در روانشناسی اجتماعی در جاذبهی میان فردی یک راهها و روشهای خاصی وجود دارد که ممکن است روانشناسی معاصر به آن توجهی نکرده باشد، در صورتی که ما در آیات و روایات این موارد را یافته ایم؛ یا در فرهنگ اسلامی خودمان این را داریم؛ یا برخی از تجلیات ارتباط بین فردی ما با کشورهای دیگر متفاوت باشد. مقصود این است که وقتی ما صحبت از ترمیم میکنیم اگرچه به لحاظ حجم ممکن است زیاد باشد ولی به لحاظ ماهیت، تفاوتی با روانشناسی معاصر ندارد و نتوانسته است که یک تغییر و یک تاثیر ویژهای را در جامعهی ما گذاشته باشد، در صورتی که ما به دنبال چنین چیزی هستیم. اینها ویژگیهایی بود که برای رویکرد ترمیمی ذکر کردیم و زمانی که به رویکرد تاسیسی بپردازیم خواهیم دید که برخی از آن ویژگی ها با رویکرد ترمیمی مرتبط است. و ممکن است یک شِبهِ تکراری در این مباحث پیش بیاید. دوستان تلاش کنید سوالات مرتبط با بحث را مطرح کنید و سوالاتی که پاسخ آن مربوط به دو سه جلسه آینده است را مدیریت کنید تا مباحث پیش برود. و اگر سوالی مطرح شد که مربوط به آینده باشد، من در آینده به آن خواهم پرداخت.
ویژگیهای علوم انسانی قرآن بنیان با رویکرد تاسیسی
اگرچه رشتهی بنده روانشناسی است ولی این صحبت هایی که می خواهم عرض کنم را چون در همایشها و جلسات و کنفرانسهای مختلف مطرح کردهایم و یک حالت عمومیت دارد، میشود در ارتباط با کلیه علوم انسانی مطرح کرد. بنابراین اشکال ندارد به جای علوم انسانی روانشناسی را قرار بدهید (یعنی عنوان اینگونه بشود: ویژگی های روانشناسی قرآن بنیان با رویکرد تاسیسی).
ویژگی اول روانشناسی قرآن بنیان با رویکرد تاسیسی
روانشناسی قرآن بنیان مبتنی بر یک رویکرد سیستمی است. علوم انسانی وقتی قرار است قرآن بنیان باشد مبتنی بر رویکرد سیستمی است. رویکرد سیستمی، چهار ویژگی خیلی آشکار دارد که در هر سیستمی حضور دارد. سیستمهای عینی خیلی آشکار این موارد را در خودش نشان میدهد. آنچه که ما میخواهیم تعمیم دهیم (البته این اتفاق قبلا هم رخ داده است) این است که بگوئیم این رویکرد سیستمی در مفاهیم هم حضور دارد. من زمانی که میخواهم سیستم را توضیح دهم به کتاب آقای برتالانفی ارجاع میدهم (کتاب نگرش سیستمی) که در آنجا مفصل توضیح داده است. و این کتاب در دسترس است و در کتابخانههای پژوهشگاه و کتابخانه موسسه امام خمینی (ره) وجود دارد و از جاهای دیگر خبری ندارم. البته ممکن است با استفاده از مقالات و کتابهای الکترونیک هم به این محتوا دسترسی پیدا کنید. من در نگاه سیستمی برای اینکه با قرابت خوبی بتوانیم مطلب را به شما انتقال دهیم شما را ارجاع میدهم به این نکته که کل نظام هستی به عنوان یک سیستم بزرگ است. همچنین میشود ارجاع داد به نظم و برهان نظم در عالم. و نیز میشود به این ارجاع داد به نظم و انضباط، یا نظام احسن بودن عالم و اینکه همه چیز در جای خویش است و با نبودن آن نظم، همه چیز به هم می خورد. اینها همه نمونه های کلان از سیستم های عینی هستند؛ در مفاهیم هم اینگونه است یعنی وقتی که میبینید انسان دریافت مختلفی از مفاهیم ساده و عینی دارد تا چه رسد به مفاهیم پیچیده و سخت. انسان در وجود خودش نمیتواند تحمل کند که یک ناهماهنگی بین این مفاهیم وجود داشته باشد. ما در روانشناسی یک تعبیر خیلی روشنی داریم به نام ناهماهنگی شناختی که انسان آن را تحمل نمیکند. در شناخت، ناهماهنگی شناختی قابل تحمل نیست. در عواطف ناهماهنگی عاطفی قابل تحمل نیست. در رفتارها و تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای روزمره مخالف بودن رفتارهای یک فرد، (رفتار الف و رفتار ب در وجود یک فرد) قابل تحمل نیست. این قابل تحمل نبودن به معنای رخ ندادن نیست؛ بلکه به این معنا است که مطلوب یک انسان سالم نیست که این ناهماهنگیها وجود داشته باشد. لذا روانشناسی در شاخههای مختلف تلاش میکند که این ناهماهنگیها را از بین ببرد و انسان را به تعادل برساند. اساسا روانشناسی به دنبال این است که انسان در یک تعادل قابل قبولی باشد که نهایتا منجر به پیشرفت، خودشکوفایی و تکامل (در حدی که روانشناسی آن را ترسیم میکند) میشود. یعنی این نکته را توضیح میدهم که مفاهیمی که در هستیشناسی، در روششناسی و در زندگی روزمره (از بازار رفتن، خرید و فروش و ...) بکار میرود باید در ارتباط با هم باشند. در این سیستم مفهومی اسلام که ما از آن سخن میگوییم بالاترین مفهوم خداشناسی است. حال اگر این مفهوم ابتدایی (مانند توحید) در تمامی مراحل بعدی نیز حضور داشت، میگوییم این مفاهیم با یکدیگر ارتباط سیستماتیک دارند؛ به یک مثال توجه کنید؛ مثلا وقتی میخواهید بروید بازار و هدیهای را برای کسی که فرزند تازه متولد شده دارد تهیه کنید، میروید و کفش نوزادی تهیه میکنید تا صدای خاصی تولید کند تا اون دوست شما یا نوزادش خوشحال شود. در این فرایند خدایی گرایی که از ابتدا مطرح بود حضور دارد. اینکه میخواهید به دیدن دوستتان که تازه صاحب فرزند شده است بروید، از کجا آمده؟ اینکه میخواهید او خوشحال شود از کجا آمده است؟ اینکه می خواهید یک هدیهای برای او ببرید از کجا آمده؟ اینکه حالا این هدیه باید یک حالت دوست داشتنی باشه درش باشد، از کجا آمده؟ اینکه این کفش باید رنگی داشته باشد که بچه آن را دوست داشته باشد از کجا آمده؟ من این کار را مستقیم به بالاترین مفهوم (خدا) نمیچسبانم. ولی در ردهی بالاترش آن منظومههای علوم انسانی که فضای ذهن شما را شکل میدهد و شما را به این رفتارهای سوق می دهد، خودش تحت تأثیر آن بالاترین مفهوم، یعنی مفهوم خداشناسی و خداگرائی است. در رده بالاترش، خود علوم انسانی با نگاه مفهومیِ آن، در یک رده بالاتر از علوم انسانی، آن علوم رفتاریِ دینی، مثل اخلاق، فقه، حقوق،...، به عنوان علوم رفتاری در اسلام میبینیم. و در بالاتر از آن، شاخههای علوم اسلامی مانند: فلسفه، کلام، عرفان و مباحث عقلی خاص و هم عرض با آن یا بالادست آن، آنچه از آموزههای حدیثی و قرآنی وجود دارد (خود آیات و روایات که مواد خام کار ما بودند) و در ردههای بالاتر باهم مرتبط هستند. بین این مفاهیم یک پپردازشی ایجاد میشود تا شما آن مفاهیم را بصورت درونی شده، یا هنجار اجتماعی یا بصورت عادت (در روانشناسی بگوییم internalize، در اخلاق بگوییم عادت در جامعهشناسی بگوییم هنجار یا نهادینه شده و ...) در یابید. اگر درست طی شده باشد در ریز ترین رفتارها خودش را نشان میدهد. در نوع نشستن ما در نوع تعامل ما. گاهی در مهمانی هستید و گاهی در خانه هستید و اینها تعیین میکند که به چه شکلی بنشینید؛ مثلا وقتی بچه پیش شما میآید رفتار بچهگانه داشته باشید و ... . اینها همه از آن اصل ناشی میشود. بنابراین در نگرش سیستمی، من برای شما در دو حیطه مثال زدم: 1. در سیستمهای عینی(کل هستی) و 2. در سیستمهای مفهومی(کل مفاهیم). حال یک مقدار، اگر ریزتر کنیم میگوییم ساعت مچی شما یک سیستم ساده است. و نیز یک ماهوارهبر که باید دقت های خاصی در آن اعمال شود، یک سیستم است (البته پیچیدهتر) و از همه اینها بالاتر و پیچدهتر کل نظام هستی است. ویژگی های یک سسیستم عبارت است از: 1. هر سیستمی اجزاء مختلفی دارد، 2. این اجزاء باهم مرتبط هستند، عقربهها، چرخ دندهها، مکانیزمی که انرژی را ذخیره میکند خواه باطری باشد یا با انرژی مکانیکی کار کند، 3. مجموع یک سیستم چیزی فراتر از حاصل جمع سادهی اجزاء است. (اگر شما اجزاء ساعت مچی تان را از هم باز کنید و درون یک ظرف قرار بدهید، یک ساعت نخواهد بود، بلکه ساعت چیزی فراتر از اجزاء است). هرچند مثال ما، در مورد یک ساعت است ولی باید توجه کنید که این تحلیل در تمامی سیستمها جریان دارد حتی در حوزه مفاهیم هم این روابط و قوانین جاری است. حال یا از باب تقریب به ذهن قبول کنید یا به عنوان پیشفرض که: کل اسلام به منزلهی یک سیستم جامع مفهومی است. البته این بیان را در جایی من مفصل بیان کردهام. ظاهرا در کتاب «سبک زندگی و ابزار سنجش آن».
بنابراین، اینکه میگوییم سیستم جامع مفهومی اسلام، اجزائی دارد (ویژگی اول سیستم) روشن است؛ ولی اینکه باهم مرتبط هستند (ویژگی دوم) البته نیاز به کمی توضیح دارد. اینکه میگوییم این اجزاء وقتی که کلیت آن کنار هم قرار بگیرند چیزی فراتر از جمع جبری آن خواهد بود (ویژگی سوم) به این معنا است که مثلا اسلام یعنی اخلاق و اخلاق را ببرید در فیلد جدایی و نگاهی به کلام نداشته باشید و اگر سراغ کلام میروید بدون ارتباط با اخلاق نمیتوانید در نظر بگیرید. یعنی نمیشود شما یک مجموعهی منفصلی را در نظر بگیرید به عنوان اخلاق (بدون ارتباط با دیگر آموزهها) و مجموعهی منفصل دیگری را در نظر بگیرید به عنوان کلام (بدون ارتباط با اخلاق و فقه) و ... . بنابراین یک نفر نمیتواند از عقاید، اخلاق و احکام بصورت سه بخش بیارتباط با یکدیگر تحت عنوان اسلام نام ببرد. بلکه این سه حوزه از معارف (که یک تقسیمبندی رایج است) را نمیشود منفک و جدای از یکدیگر تصور کرد و مراد از سیستمی بودن نظام مفاهیم اسلام همین معنا است. اینها زمانی که با یکدیگر رابطهی دقیق و تعریف شدهای نداشته باشند، کامل نیستند و قابلیت دفاع پیدا نمی کنند.
بنابراین اسلام یک سیستم جامع مفهومی است و باید تمام اجزاء این سیستم را در کنار یکدیگر دید. اینکه شما می بینید مثلا مراجع معظم تقلید یا اساتید خارج فقه یا جایی که میخواهند فقه استدلالی بنویسند، یا حتی در مواردی فقه عملی و رسالههای عملی را مینویسند، به هیچوجه برایشان قابل قبول نیست که چیزی را بنویسد که با دیدگاه کلامی خودش مخالف باشد، ناشی از همین مطلب است؛ بله اگر متوجه شود که خلاف است خوب اصلاح میکند ولی نمیتواند بگوید من این را در فقه گفتهام و آن مطلب را در کلام گفتهام!!. این نوع نگاه یعنی همان نگاه سیستمی. اینکه من یک نگاه قرآنی یا برهانی و یا عرفانی داشته باشم که از هم جدا باشد پذیرفته نیست بلکه عالمان عرفان، کسانی مانند مرحوم علامه حسنزاده آملی این سه حوزه را یکی میبینند؛ این یک نگاه سیستمی است. من گاهی از عنوان «هندسه معرفتی اسلام» نیز یاد میکنم (جایی که چهارچوب کلی و جایگاه علوم میخواهد بیان شود) و گاهی تحت عنوان «سیستم جامع مفهومی اسلام» تعبیر میکنم (جایی که پوستهی علوم و مرزبندی علوم را کاری نداریم و بلکه کل مفاهیم را می خواهیم بگوییم با هم مرتبط هستند). در هندسه معرفتی اسلام، روانشناسی اسلامی جایگاه خاص خودش را دارد. این هندسه معرفتی رویکردش سیستمی است؛ و هستیشناسی و خداشناسیاش در علوم قرآنی و حدیثیاش حضور دارد و آنها در علوم اولیهی اسلامی حضور دارند، آن علوم اولیه در شاخههای مختلف علوم انسانی امروزی باید حضور داشته باشد (اینکه تعبیر می کنم «باید»، به این دلیل است که هنوز علوم انسانی اسلامی شکل نگرفته است و این تکلیف شماست) تا برسد به اهداف رفتاری ریز. اینها، همه همان نگاه سیستمی است. حال من باید هرشاخهی علمی را بتوانم بر اساس یک منطقی (که آن منطق قابل بیان و مباحثه است) در این سیستم جامع مفهومی، به آن جای بدهم. البته فعلا هدف ما ترسیم جایگاه روانشناسی اسلامی است. اگر از روانشناسی شروع کنیم، در ردههای سوم است (از پایین این سیستم). ذیل روانشناسی، منظومههای رفتاری را داریم، که محصول ترکیبی است. البته در طبقه و جایگاهی که روانشناسی اسلامی قرار دارد (بصورت همعرض) تمامی علوم انسانی اسلامی قرار دارد. یعنی جامعهشناسی اسلامی، همعرض روانشناسی اسلامی است. اقتصاد اسلامی، همعرض روانشناسی اسلامی است و ... . بنابراین در این طبقه، این علوم انسانی اسلامی برای ما یک منظومههای رفتاریِ «باید و نبایدی» و «توصیفی» را ایجاد میکنند که چون در ردههای بالاتر تحت تاثیر متون دینی بودهاست، بایدها و نبایدهایش هم تحت تاثیر آنهاست. این بایدها و نبایدها در ردههای بعدیِ خودِ علوم انسانی (البته با رویکرد، روشها، مکانیزم ها و فرآیندهایش) یکسری منظومهها را ایجاد میکند. به عنوان مثال، میگوییم خود روانشناسی به لحاظ عملیاتی کردن مفاهیم و آموزههای دینی چه کمکی میتواند بکند؟ در پاسخ میگوییم: روانشناسی یادگیری به نوعی کمک میکند، روانشناسی رشد به نوعی دیگر، و روانشناسی اجتماعی یک نوع دیگری از کمک را دارد؛ هرکدام ممکن است یکسری تکنیک هایی رو پیشنهاد کنند، ممکن است یک نظریههای خاصی را برای ما ایجاد کنند، و اگر این نظریهها قابل دفاع بود کل زندگی ما را شاید جهت بدهند و مسیر را مشخص کنند.
حال اینکه بگوییم روانشناسی اسلامی مبتنی بر رویکرد سیستمی است، منظور این است. نگرش سیستمی یعنی این. هم به لحاظ عینی و هم به لحاظ مفهومی، روانشناسی جایگاه خاص خودش را دارد و از جایگاه خودش نه میتواند بالاتر برود و نه پایینتر. روابط طولی و عرضی خاص خود را دارد و البته منطق خاص خودش را هم دارد. حال اگر در جایگاه خودش قرار گرفت شما به من ایراد نخواهید گرفت که: روانشناسی در یک پارادایم (به لحاظ روشی) تجربی است و با یک رویکرد علمی سیر میکند و شما میخواهید این روانشناسی را ایدئولوژیک کنید[1] . خوب، البته ما آشکارا میخواهیم آن را ایدئولوژیک کنیم!! روانشناسی اسلامی باید ذیل کلام اسلامی جای بگیرد و اگر ذیل کلام اسلامی جای نگرفت، به هر مقداری که از کلام فاصله بگیرد به همان میزان از اسلامی بودن فاصله خواهد گرفت. در نگاه ترمیمی این نگاه را نداریم و در طول 4 دهه، این گونه به این مسائل نگاه نکردهایم. حالا می خواهیم بگوییم که مسیر تا به اینجا خوب و ضروری، ولی از آنجا که «گام دوم انقلاب» شروع شده است و ما می خواهیم به دنبال مسائلی مثل «جامعهی اسلامی» و در بلند مدت به دنبال مفاهمی مانند «تمدن اسلامی» باشیم، با آن رویکرد ترمیمی، ما به این سمت سیر نخواهیم کرد.
ویژگی دوم رویکرد تاسیسی
زمانی که شما نگاه سیستمی داشته باشید روانشناسی را باید بتوانید ذیل هندسه معرفتی اسلام جای بدهید اگر در این هندسه جای نگیرد، و با هرکدام از علوم اسلامی تخالف داشته باشد ما آن را به عنوان روانشناسی اسلامی بصورت کامل نخواهیم پذیرفت و فرقی ندارد که با علوم بالادستی آن بسنجیم (مانند کلام، فقه، فلسفه یا عرفان) یا با علوم پایین دستی. مثلا ما اگر عرفان درستی داشته باشیم که با مفاهیم قرآنی در تعارض نباشد و با برهان نیز در تعارض نباشد، آن را بالادستی میدانیم. حتی بالاتر از اینها (آیات و روایات) هم بالادستی محسوب میشوند و نباید روانشناسی اسلامی با این موارد هم در تعارض باشد. بنابراین روانشناسی اسلامی هم باید نسبت خود را با علوم و طبقات بالادستی حفظ کند و هم باید نسبت خود را با علوم هم عرض خود حفظ کند. در غیر این صورت روانشناسی اسلامی، نمیتواند سیری جداگانه داشته باشد و اقتصاد اسلامی سیری دیگر؛ لازم است این علومِ هم عرض، همانند چرخدندههای آن ساعت که مثال زدیم با یکدیگر هماهنگ باشند. نگاه سیستمی باید در آن وجود داشته باشد و این علوم انسانی وقتی کنار هم قرار میگیرند باید نتیجهی آن فراتر از تک تک این علوم باشد. وقتی میگوییم «علوم انسانی اسلامی»، معنایش این نخواهد بود که مثلا روانشناسی اسلامی علمی است که در گوشهای عدهای مشغول بافتن مفاهیمی هستند که قابل نقد و بررسی هم نیست! و یا اگر هنر کنند قابل نقد هم باشد. در گوشهی دیگر هم عدهای مشغول تنظیم علوم اقتصاد اسلامی هستند ولی در میدان عمل باهم هماهنگ نیستند (یعنی روانشناسی اسلامی و اقتصاد اسلامی، باهم هماهنگ عمل نمیکنند) اگر این ناهماهنگی وجود داشته باشد به همین نسبت از اسلامی بودن آن کاسته میشود. در هندسه معرفتی، این علوم با زیردست خود نیز باید هماهنگ و متناسب عمل کند، یعنی اگر اهدافی که از بالادستِ خود گرفته است، (مقصود اهداف کاربردی است چرا که اهداف نظری هر شاخه علمی مربوط به خود آن است و تعیین کننده مرز علمی آن دانش خواهد بود، لذا مرز علوم با اهداف نظری مشخص میشود) ولی اهداف کاربردیِ کلانِ این سیستم جامع مفهومی، باید در همهجای این هندسه معرفتی حضور داشته باشد. یعنی اگر شما در بالای این سیستم جامع مفهومی، گفتید که در این سیستم یکی از اهداف عملی یا کاربردی اش این است که «همهی انسانها باید به سوی خداگرایی میل کنند»، میگوییم بله درست است و این جزء اهداف کاربردیِ کلان به شمار میآید و این تعبیر با کل این سیستمِ جامع مفهومی سازگار است؛ و اگر اینطور بود، حالا بگوییم این معنا تا ردهی چهارم و پنجم در هندسهی معرفتی پیش آمده است و به روانشناسی اسلامی و علوم انسانی اسلامی رسیده است؛ ولی اینجا (علوم انسانی اسلامی) به منزلهی یک سدّ و ترمز شده است! و آن هدف عملیاتی که در بالا حضور داشته است، از همه مراحل عبور کرده و به اینجا رسیده است؛ ولی حالا به اینجا که رسیده است مثلا «روانشناسی اسلامی» تکلیف خودش را انجام نمیدهد! یعنی آن هدف عملیاتی را به ردههای بعدی خود ارائه نمیکند! آنجایی که قرار است یک منظومهی رفتاریِ مناسب را شکل بدهد و به جامه ارائه کند، روانشناسی اسلامی یا خواب است! یا روانشناسان خیلی همت نمیکنند، یا به هر تعبیر دیگر این کار تعطیل می ماند. بنابراین وقتی میگوییم روانشناسی اسلامی در هندسه معرفتی، جایگاه خاصی دارد به این معنا است که هم تاثیر پذیری از ردههای بالایی دارد و هم منسجم بودن و مکمل بودن با علوم همعرض و هم تاثیر گذاری در درههای بعد از خودش، همه باید در جای خودش باشد و اگر این بود، میگوییم روانشناسی اسلامی و اگر یک گوشهای از این ناقص بود نمیگوییم اصلا اسلامی نیست ولی میگوییم روانشناسی اسلامی به همان نسبت که از این الزامات فاصله گرفته است به همان مقدار از اسلامیت آن کاسته خواهد شد. بنابراین همهی ما (من و شما و استاد روانشناسی دانشگاهی و دانشجوی تحصیلات تکمیلی با وجود همه گرایشها و ... که انشاء الله در همهی این شاخههای روانشناسی ورود خواهیم کرد و حرف های مناسب با همین رویکرد را بیان خواهیم کرد) هم اگر نگاهمان اینگونه باشد، در انتخاب موضوع مان متفاوت خواهیم شد، در تلاش های عینی بیرونی متفاوت خواهیم شد، در اینکه روانشناسی را و روانشناسی اسلامی را چگونه ببینمی و چگونه به کار بگیریم متفاوت خواهیم شد؛ این تفاوت ها همان چیزی است که ما به دنبال آن هستیم و این مطلب در رویکرد ترمیمی وجود نداشته است و نیاز داریم که وجود داشته باشد، بنابر این به رویکرد تأسیسی روی می آوریم.
سوال: آیا در رویکرد تاسیسی مباحث روانشناسی اسلامی در عین حالی که یک بحث روانشناختی است، آیا اخلاقی هم هست؟ آیا اجتماعی هم هست؟ آیا عینا توحید هم هست؟
جواب استاد: به عقیده ما روانشناسی نمیتواند با آنها بیگانه باشد و یا تخالف داشته باشد ولی من از بکاربردن عینیت إباء دارم؛ چرا که هر شاخه علمی با یک زاویه خاصی به آن نگاه میشود، شما وقتی به لحاظ اخلاقی به یک روایت نگاه کنید، زاویه دید خاصی است و اگر با نگاه روانشناختی به آن نگاه کنید زاویه دید متفاوتی خواهد بود و اگر یک جامعهشناس به آن روایت نگاه کند، یک زاویه دید سومی خواهد بود. قطعا باید موافقت با دیگر علوم از جمله اخلاق و ... داشته باشد، اما سخن از عینیت نمی شود گفت. برخی ممکن است بگویند این چیزی که شما توصیف میکنید همان معارف است؛ بله ما با صراحت میگوییم معارف است، اشکالی ندارد، اما در این معارف اولا باید رنگ و بو و زاویه دید خاصی را لحاظ کنید (چرا که ما نگاه روانشناختی داریم) و در قدم های بعدی تلاش می کنیم تا این مباحث را به میدان عمل و کاربرد برسانیم و در قدم نهایی یک علم روانشناختی خواهد بود که البته مقدماتش از معارف روانشناختی شروع شده و معارف روانشناختی را هم در خود دارد.