درس تفسیر استاد محمد کاویانی

1400/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع:

وجود یک حلقه مفقوده:

مرحله چهارم؛ ظاهراً آنچه که گفتیم، احتمالاً این بود که فرض کنیم، «مدل های مفهومی» رو شما توی گروه های پژوهشی و توی پژوهشگاه هاتون، انجام دادید و مدلهای مفهومی را ساختید؛ این مدل های مفهومی، باید تبدیل بشه به «مدل های اجرایی»؛ یه بخشی از کار «یک حلقه مفقوده» که جلسه قبل عرض کردم، همین است که وقتی میخواد این مدل اجرایی و عملیاتی بشود، خیلی مسائل مطرح می شود؛ اینجا با این «حلقه مفقوده» به صورت خیلی جدی مواجه هستیم؛ این است که الان هیچ کسی مسئول آن نیست، هیچکس متکفل آن نیست، هیچ کسی؛ نه مدعیان علوم اسلامی انسانی به معنای کلانش، نه مدعیان علوم انسانی تک تک ش، مثل روانشناسی اسلامی، جامعه شناسی اسلامی، هیچکدام شون متکفل این بخش نیستند؛ مجریانی که مدیر کل هستند، استاندار هستند، وزیر هستند، نماینده مجلس هستند، تصمیم ساز و تصمیم گیر هستند، اونها هم متکفل این کار نیستند؛ چرا نیستند به دو علت:

یا اصلاً متفتن به این قضیه «حلقه مفقوده» نیستند، اصلا احساس نیاز نمی کنند، توی آموزش ها شون، توی کلاس ها و آموزش هایی که از علوم انسانی ترجمه های گرفته اند، خیال می‌کنند که راه رو بلدند؛ خیال می کنند که راه را دارند طی می کنند؛ الان ما در جامعه مون با این گونه افراد مواجه هستیم؛ درصد زیاد، حالا من نمی خوام بگم همه؛ چون «تعبیر مطلق»، تند و بداخلاقی آن است؛ اما اکثریت دست اندر کاران، متفتن به این ضرورت نیستند؛ عده دیگری هم هستند که ضرورتش رو می فهمند؛ می دانند که باید مدل های مفهومی از دانشگاه ها و حوزه های علمیه و گروه های پژوهشی استخراج بشه؛ قابلیت دفاع پیدا بکند؛ نظریه مفهومی اش حاصل بشه، بعد از اون، بیاد در موقعیت اجرا قرار بگیره؛ اما می گویند که برای ما اینها تعریف نشده؛ توی وظیفه سازمانی ما نیست؛ برای این بودجه ای نمی گیریم؛ نیروی نداریم؛ جاخالی می ماند؛ به این دلیل است که مطالعاتی که در گذشته انجام شده، می‌توانسته مدل های مفهومی مختصری، حال در روانشناسی من خبر دارم شکل گرفته، به هیچ وجه قدمی برای اجرا، پیدا نکرده؛ چرا؟ چون کسی نبود که این وظیفه را و این دغدغه را داشته باشه و بلد باشه این کار را انجام بده؛ هم دغدغه هم بلد بودن آن؛ این حلقه مفقوده است،

سوال و جواب:

بلاخره ممکن است شما بفرمایید که آقا اگر نهایتاً ادعای شما درست باشه یک روانشناسی اسلامی درست می شود؛ روانشناسی اسلامی درست شدن کجا؟ و جامعه اسلامی شکل گرفتن کجا؟:

پاسخ من اینه که من یک روانشناس مسلمان هستم و روانشناسی رو می خوام برای «ایفای نقش در جامعه اسلامی»، الان می بینم که جای این حلقه خالیه، حالا شما بگید چیکار کنم؟ برمی گردونم این سوال رو به شما، به کل مخاطبینی که دانشگاهی و حوزوی و روانشناسی خوانده هستند، و همه متکفل آن علوم انسانی و همه مسئولین اجرایی وبه همه، این سوال را مطرح می کنم؛ شما بگید چیکار کنیم؟ شما می‌خواهید اسلام جاری بشه دیگه؟ تو زندگی ها، در جامعه امروزی، همه باید بدنبال اون پاسخ بگردند؛ وقتی به دنبال پاسخ بگردیم، اذهان مون به همدیگه نزدیک میشه؛ راحت تر می تونیم تصمیم بگیریم؛ حالا این مدل های اجرایی و عملیاتی که من مطرح کردم، الان به تناسب فضای روانشناختی، برای اجرائی شدنش، اینجا چند تا تعبیر رو نام بردم؛ مثلاً مدل مفهومی باید تبدیل بشود به «بسته های آموزشی»؛ بسته های آموزشی که بتواند در آن مثال هایی که زده بودیم حضور پیدا کند و موثر باشد؛ مثلاً در شکل گیریِ عینی و بیرونیِ یک مهد کودک موثر باشه، در ورزشی که، آموزش و پرورش می خواد کلاس های ورزش را جهت‌دار بکنه، هدفدار بکند، مفید باشه، یه بخشش اینه «بسته های آموزشی» طراحی بشه؛ که البته در روانشناسی، روانشناسیِ جامعه ما، بیشتر میره سراغ بالینی، سراغ درمان، سراغ آموزش مشاور، امثال اینها را مقداری بهش می پردازد و به اجرا هم می کشاند؛ ولی در روانشناسی، البته معلوم است که اینها هم لازمه؛ اما بالینی، فقط بخشی از کاره؛ اون همه کار نیست؛ همه روانشناسی نیست. یک اشکال جدی در روانشناسی در جامعه فعلی ما این است که چسبیده ایم به روانشناسی بالینی و بقیه را رها کرده ایم!!!!.

مرحله چهارم: شکل گیری مدل های اجرائی:

با این حرف ها، وارد مرحله چهارم شدیم. یک مورد دیگر، از اون «مدل های اجرایی»، «آزمونهای روانسنجی» است؛ در این جهت دوستان ما کارهای بیشتری انجام دادند؛ ما الان در حوزه علمیه، اساتید و دانشجویان تحصیلات تکمیلی، در حوزه و دانشگاه هایی که این دغدغه را داشتند، من تقریباً می توانم با اطمینان بگم که بیش از حدود ۳۰ مورد آزمون ساخته شده است؛ آزمون هایی که شرایط روانسنجی را دارند و قابلیت ارائه به جامعه علمی را دارند و خیلی از آنها ارائه شده و مورد استفاده قرار گرفته است؛ اینها مربوط می شود به همین مرحله «مدل اجرائی»؛ کارهای بسیار دیگری نیز می شود در اسن مسیر انجام داد. یعنی باید «آزمون های روان سنجی» ساخته بشه و این ها قابلیت سنجش پیدا بکنه؛ همین طور باید «پروتکل های درمانی» پیدا بکنیم؛ این پروتکل ها، از ابتدا تا انتهای یک فرایند درمان را پوشش می دهد، این که چگونه نشنانه شناسی بشود؟ چگونه فرضیه های درمانی شکل بگیره؟ فرضیه ها را چگونه باید بسنجیم؟ چگونه به تشخیص برسیم؟ بر اساس آن تشخیص، چگونه باید مسیر درمان رو طی بکنیم؟ در مسیر درمان مون چه تکنیک هایی را باید به کار بگیریم؟ تا موفق بودنش یا نبودنش معلوم بشه؟ اون مکانیزم هایی که توی جلسه درمان، خودش را نشان می دهد، اینها قابلیت استمرار دارند یا ندارند؟ این ها، همه، حرف هایی است که اینجا مطرح میشه؛ برنامه های آموزشی و پژوهشی که باید برای جاهایی مطرح بشه. این مرحله چهارم است که ما هنوز در مرحله چهارم و حتی مرحله پنجم ای که می خواهیم گفت و گو کنیم، ما در مباحث مون، اعتراف می کنیم که مباحث، درون دینی است؛ مباحث درون گروهی است؛ حتی در مواردی هم که مدل اجرائی اش ساخته شده باشد، مباحثی است که اگر کسی بگوید شما مسلمان ها برای خودتون روانشناسی درست می کنید، ما شاید پاسخی نداشته باشیم. تا اینجاش اشکال نداره؛ ما این را می پذیریم؛ ما اِبایی نداریم از اینکه بگوئیم این برای مسلمانان است؛ مگر خود جوامع اسلامی، جامعه کوچکی است؟ مگر خودمون کم شخصیت هستیم؟ اگر جایگاهی که اسلام به ما می دهد، کم جایگاهی است؟ چرا آن را نادیده بپگنداریم و بخواهیم از آن عبور کنیم؟ و دست مان پیش دیگران دراز باشه؟ بله، ما به عنوان مسلمان، به عنوان «جامعه اسلامی» به عنوان «یک چهارم کل جمعیت دنیا» می خوایم بگیم که بله ما روانشناسی اسلامی هم داریم؛ و همه این حرف هایی که داریم می زنیم برای خودمون هست. تا اینجا مربوط بود به قدم چهارم، یعنی شکل دهی «مدل های اجرائی» در تمام مباحث و شاخه های روانشناسی، متناسب با نیازهای جامعه خودمان و متناسب با «مسئله گزینی، از جامعه اسلامی». که تا اینجا درون دینی است. اما حالا نوبت می رسد به مرحله پنجم، که به سوی برون دینی شدن و عمومی شدن پیش می رویم.

قدم پنجم؛ اون «مدل اجرایی» هنوز مدل است، حتی به فرض اینکه تمام شرایط لازم را داشته باشد، هنوز یک مدل است؛ این مدل اجرایی باید الزاماتش، لوازم ش، باز هم در مقام «فکر و مفهوم و نظر» ملاحظه بشه؛ یعنی این یک مدل روانشناختی است؛ حالا باید کسانی بیایند و ابعاد دیگرش را بسنجند؛ متخصص مدیریت بنشیند، متخصص جامعه شناسی بنشیند، متخصص علوم تربیتی بنشیند، اینها و متخصصان دیگر دور هم بنشینند و این مدلی را که شما مطرح کرد هاید، بررسی کنند و بگویند که از نظر تربیتی هم قابلیت اجرا دارد یا ندارد؟ الزامات جامعه شناختی هم آن را تأیید می کند یا نه؟و همینطور تخصص های دیگر؛ وقتی می گوئیم «مدل اجرائی»، منظور این است؛ یعنی از اون حیطه محدود روانشناختی بیرون می بریمش و همه لوازمش را می خواهیم لحاظ بکنیم؛ متخصص اقتصادی باید بگه؛ متخصصان قانون، مجریانی که در جامعه هستند، به لحاظ واقعیت های بیرونی، مثل بودجه، مثل شاخه های فیزیکی، و امثال اینها، این ها باید دیده بشه؛ این رو بهش میگن «مدل اجرایی»؛ یعنی اگر شما یک «مدل مفهومی» ساختید، بعد به خودتون بگم «آقا این رو تبدیلش کن به مدل اجرایی»، هنوز معنایش این نیست که شما می خواهید مجری بشید؛ نه، معناش اینه که می خواهید با محیط اجرا، این رو ملموسش کنیم، این رو ارتباطش بدیم، و در فضای ذهنی تون بگید که، بله، اگر می خواهید اجرا بشه، لازمه اش اینها است؛ یک، دو، سه،... ؛این لازمه ها رو باید داشته باشه؛

مرحله پنجم: ارزیابی مدل های اجرائی در میدان عمل:

اما قدم بعدی اینه که اگر اینها رعایت شد، آنگاه به اجرا گذاشته بشود؛ و بازخورد به جامعه به دیگران به کسانی که متکفل این کارها هستند داده بشه. این بازخورد گرفتن و معلوم کردن نقاط قوت و ضعف قدم بعدی است؛ آرام آرام داریم به طرفی سوق پیدا می‌کنیم که به غیرمسلمانان هم بگید این کارها کار مفیدی است، کاری است که مثمر ثمر بوده در زندگی روزمره؛ و قابلیت ارائه به دیگران را هم داره. خوب حالا اگر ما خواستیم چنین کاری را انجام بدیم، شروع بکنیم، این حرف هایی که گفتیم همان است، ما با مجموعه های بیرونی باید مرتبط بشویم؛ در مقام اجرا، تاسیس یعنی همین؛

«روانشناسی اسلامی به عنوان یک مکتب»

اگر شما مخاطبان من، روانشناسی رو بیشتر بشناسید، من راحت تر می تونم بگم که بله مدعی مکتب روانشنتاسی اسلامی هستیم. بله مدعی هستیم؛ مقاله نوشتم، و جاهای مختلف حرف زدم، که «روانشناسی اسلامی به عنوان یک مکتب»، یعنی یک مکتب جدید در عرض مکاتب روانشناسی؛ که اگر خواستیم به تفصیل گفتگو بکنیم، می گیم مکتبی که همه مکاتب را ذیل چترخودش جا می دهد؛ این مکتب روانشناختی است؛ این معنا از «مکتب» غیراز «مکتبی» است که مرحوم شهید صدر مطرح می کند؛ به عبارت دیگر، «مکتب روانشناسی اسلامی» به هر دو معنا «مکتب» است؛ هم مکتب روانشناختی است؛ مکتب به معنای سیستم؛ به معنای مجموعه منسجم از مباحث روانشناختی؛ تعبیر «مکاتب روانشناسی» ترجمه ای است از عبارت «The Systems of Psychology». هم به این معنا مکتب است؛ هم به آن معنا که شهید صدر می فرمود؛ یعنی مجموعه ای از ارزش ها و رویکردهای کلان و باورهای اصیل فلسفی که بنیان های یک رشته علمی را شکل می دهند؛ روانشناسی اسلامی، به این معنا هم مکتب است و این دو با هم تنافی ندارد؛ بلکه مکمل هم هستند.

هم به لحاظ اینکه ارزش های زیرین و بنیان های زیرین از اسلام گرفته شده است، که همون فرمایش شهید صدر است؛ هم به لحاظ اینکه یک سیستم است؛ مکاتب روانشناسی رو «سیستم آف سایکولوژی» معرفی می کنند؛ سیستم اینجا معنای مکتب است؛ ما اینجا سیستم آف سایکولوژی رو می خواهیم مطرح کنیم؛ و آرام آرام می خواهیم بگیم که بله ابایی از این جمله نداریم؛ آقا می خواهید انقلابی در روانشناسی ایجاد بکنید؟ بله، در حد ادعا که مشکلی نیست؛ ما ادعا می کنیم و استدلال می آوریم، شما هم اگر قبول ندارید، استدلال بیاورید و ردش کنید؛! البته معلوم است، ما نمی گوئیم مکتب روانشناسی اسلامی اکنون حاصل شده است؛ بلکه ما می گوئیم، نقشه راه این است؛ به تدریج هم حرفامون رو می زنیم؛ به تدریج هم انشاالله، افراد زیادی متوجه می شن که همه از این حرفا، قابل قبول است؛ حرف های درستی است؛ بعضی هاش حرف هایی است که به لحاظ منطقی، الزامی است؛ الزاماً باید اینگونه فکر بکنیم، اگر آن پیشفرض های ما را قبول دارند، تأیید می کنند که الزاما باید اینگونه فکر کنیم و اینگونه باید عمل کنیم؛ ما به واسطه مسلمان بودن مان، اسلامی بودن مان، به واسطه این که روانشناس مسلمان هستیم، باید الزاما اینگونه فکر کنیم؛ بله، من از گفتن این جمله ابایی ندارم؛ ولی همین جمله، یکباره، یک بازخورد مثبت برای من بود؛ این که دوستان دارند متوجه میشند که ما داریم کجا رو می زنیم، کجا را نشانه گرفته ایم؛ و ابایی از این نداریم که داریم که به ما بگویند، دارید ساختار شکنی میکنید. و به صورت جدی بیان موضع گیری کنند؛ این حرف ها، به صورت طبیعی، بایداون منتقدین رو به صورت جدی تر تحریک کند؛ باید در مقابل عرایض این حقیر تحریک کند؛ و بعد میدان مباحثه و گفتگوی بیشتر فراهم بشه؛ شما که در این کلاس هستید، آن سختی را ندارید؛ به خاطر اینکه اذهان مون به هم خیلی نزدیکه؛ اینطور نیست که برگردید و اخم کنید و تند باشید و با کلمات تند موضع بگیرید؛ و بگید آقا اینها درست نیست؛ تا بعدش هم من با آرامش جواب بدم که همینطور است؛ شما اعتراض کنید که نه، این فرمایش که شما می گید نمی چسبه؛ اما بیرون از اینجا، داریم افرادی را که من از آنها استقبال می کنم، اظهار خشنودی می کنم، این که معلوم می شه که شنیده اند؛ یعنی این حرف ها، از ادراک حسی، فراتر رفته است و به ادراک عقلی رسیده است؛ معلوم می شه که یک گفتگوی واقعی رخ داده است؛ معلوم می شه که توی ذهن خودشون یه جایی برای این حرف ها باز کرده اند؛ اینا خیلی مطلوب هست.

مرحله ششم: رساندنِ قوانین و نظریه های روانشناختی، به رسمیت قانونی در جامعه:

مرحله ششم این است ما فرض می کنیم که هر کدام از مدل های اجرائی مان رو بردیم اجرا کردیم؛ برای اجرا کردن این ها هم حالا به لحاظ زمانی، زمان لازم دارد؛ اگر هم خیلی زمان نخواهد، یک حد اقلّ زمانی را می خواد؛ بعضی از این موارد وقتی می خواد تبدیل به یک قانون روانشناختی بشه، بعد تبدیل به یک نظریه روانشناختی بشه، بعد برای اجرای کلان، در تمام جامعه، تبدیل به قانون بشه، باید بره توی مجلس تبدیل به قانون بشه، خود مجلس ممکن است اصلاً توی این باغ ها نباشه؛ ممکن است یک دوره مجلس بگذرعه و نگاهی به این طرح یا لایحه نکند؛ به اینها نپردازد؛ یا براش حل نشده باشه؛ که این مسئله چیه؟ یعنی چند سال اونجا توی نوبت بمونه؛ اینها را می گویم که بدانید، خیلی خوش خیال نیستیم؛ بلکه آنچه مهم است و باید بر آن تأکید شود، این است که «راه همین است»؛ تا مسئله گزینی مان از جامعه خودی شروع نشود؛ و پاسخ یابی مان از کانال، مدل مفهومی، مدل اجرائی، ارزیابی میدانی، بازخورد گرفتن؛ تبدیل به نظریه شدن، تبدیل به قانون کلان شدن و ... عبور نکند؛ به به سوی «جامعه اسلامی» و «جامعه سازی اسلامی» پیش نخواهیم رفت. ما باید تلاش کنیم؛ منظورم از «ما»، کسانی است که این دغدغه را داریم؛ که آقا باید این حرفا رو بگیم، باید بشنویم این حرفارو، باید تبدیل به قانون بکنیم؛ قانون باید تبدیل به اجرا بشه؛ حتی اگر به مجلس هم رفت و مجلس هم قانونی اش کرد؛ چه بسا یک دولتی ظرفیتش رو نداشته باشه که اجرا کند؛ ممکن است بگه نیرو ندارم؛ این آمادگی رو ندارم؛ ما داریم این حرف ها را می زنیم، حرف جامعه سازی اسلامی را می زنیم که اولا، یک شروعی باشد؛ نه یک پایان و نه یک نتیجه نهائی؛ اینها از باب این است که پیش فرض های قدیمی رو می خوام یادمون باشه؛ می‌خواهیم که اسلام عملیاتی بشود.

ثانیا، برای اینکه عملیاتی شدنش (یعنی رفتن به سوی جامعه سازی اسلامی)، حتماً و حتماً از کانال علوم انسانی باید عبور بکنه؛ راهی غیر از این نداریم؛ این جمله رو ممکنه کسی بر نتابه؛ ولی یک توجه کوچک و ساده، این راه حلش می کنه؛ غیر از «علوم انسانی موجود» ما مسیر دیگری به سوی «جامعه سازی اسلامی» نداریم؛ یعنی چی؟ یعنی اینکه، به محض اینکه خودمون هم بخواهیم یک مدلی درست کنیم، فوری داخل همون علوم انسانی جا می گیره؛ مدل های رقیب براش پیدا میشه؛ مدل های رقیب میاد به مبارزه؛ شما باید وارد اون مبارزه بشید؛ این «مدلِ اجراییِ رقیب» میاد وارد مبارزه با شما می شه. شما هم باید وارد مدل اجرایی رقیب بشید، باید آن را به نقد بکشید؛ باید مثلا بگید که آقا این مدلِ سکولار که شما دارید، اینگونه جواب داده است، این اشکالات را داشته است؛ یا مثلا می خواید بگید که این طوری شما عمل کردید یا پیشنهاد داده اید، این مدل مربوط به «لیبرال دموکراسی» است و بااهداف اسلامی ما سازگار نیست، با «جامعه سازی اسلامی» نمی سازد؛ ولی این مدل که ما داریم و می خواهیم که اجرا بشود، این مدل مربوط به اسلام است؛ یعنی می خوام بگم که اون مبارزه جدی وجود داره؛ و در هر صورت باید از کانال علوم انسانی عبور بکنیم.

ما ابایی از این نداریم که رسما اعلام کنیم که آقا اینجا جای مبارزه علمی است؛ تمام قرآنِ ما، اسلامِ ما، همه باورهای دینیِ ما، که گاهی از زبان مبارک رهبر معظم انقلاب، امام خامنه ای، به خوبی بیان میشه و صادر میشه و ما متأسفانه عمل نمی کنیم و وارد یک مبارزه علمیِ جدی نمی شویم؛ حوزه علمیه باید تلاش بکنه برای عملیاتی شدن قرآن، حکومت اسلامی باید تلاش بکنه برای عملیاتی شدن قرآن؛ آنهم نه به صورت روزمره و باری به هر جهت؛ بلکه به صورت برنامه ریزی شده و تعیین راهبردها و راهکارهای عملیاتیِ بلند مدت و میان مدت و کوتاه مدت؛ اینا اصله؛ اگر این پیش فرض ها رو، این فصول رو، ما همواره در ذهنمان داشته باشیم و دغدغه اش رو داشته باشیم؛ اونوقت، راه به تدریج، خودش رو نشان می ده؛ راه پیدا می شه؛ بازبینی و اصلاح و آماده سازی دوباره و ...، همه اینها باید باشه؛ اما همه اینها فرض بر این است که حرکتی شروع شده باشد؛ اگر حرکتی شروع نشده باشد، دعوای علمی هم نخواهد شد، بازبینی و اصلاح و تکمیل هم نخواهد شد. برای اجرا برای سایر جامعه و مصرف کنندگان این مرحله ششم هست

مرحله هفتم: رسیدن به نظریه.

مرحله هفتم تبدیل شدن تدریجیِ مدل های مفهومی و مدل های اجرایی به «نظریه» است؛ یادتون هست در اسلاید اول می گفتم «به سوی نظریه»؟ «به سوی نظریه» یعنی همین؛ یعنی از شکل گیری «مدل مفهومی»، از مطالعه مفاهیم منفرد، از این کارها، شروع می کنیم؛ از این کارا که شروع کردیم و به تدریج به این مرحله که رسیدیم این میشه مدل مفهومی؛ اگر اجرا شد، بازخورد گرفتیم، اصلاح کردیم، مدل اجرائی را کامل کردیم، نقاط قوت و نقاط ضعفش رو شناختیم، بر اساس آنها بازسازی اش کردیم، حالا این می شود «نظریه روانشناختی»؛ نظریه وقتی شد، این دیگه از مرحله «درون دینی» عبور کرده و نظریه روان شناختی میشه؛ اون موقع اگر با هماهنگیِ اقتصاددان اسلامی بود، اقتصاد اسلامی هم ازش دفاع می کنه؛ اگر با هماهنگیِ جامعه شناس اسلامی بود، جامعه شناس اسلامی هم ازش دفاع میکنه؛ وهمین طور همه علوم انسانیِ دیگر؛ این میشه یک نظریه ای که توی حیطه «جامعه اسلامی» و «جامعه سازی اسلامی» و حکومت اسلامی، به حاکمیت اسلامی کاربرد پیدا می کند؛ مناسبت پیدا می کند؛ توی این ها حضور خودش رو پیدا می کنه؛ به عبارت دیگر، وقتی که حضرت امام رحمت الله علیه «نظریه ولایت فقیه» را مطرح می کردند، پسِ ذهنشون، اینها بود؛ پسِ ذهنشون مثل ما نبود که اسیر چند تا کتابی باشد که خوانده ایم؛ بله، ممکن بعضی از ماها که مثلاً تعدادی کتاب های حوزوی رو خونده بودیم، و خیلی دل به بیرون از این کتابها نداده بودیم، این رویکرد حضرت امام خمینی را نفهمیم؛ حضرت امام رحمت الله علیه، فضای ذهنی شان این نبود، وقتی می خواد نظریه ولایت فقیه را ارائه بکنه، و توی فرمایشات شون، بعداً هم گه گاه بوده که ارجاع می دهند به حوزه علمیه، ارجاع می دهند به متخصصانِ دانشگاهی؛ یعنی اینکه هدف آن است، اما مسیر را شما پیدا کنید؛ این مسیر، مسیری است که باید طی بشود؛ راهی غیر از این وجود نداره؛ اگر رسید به «تجربه» و مدل های مفهومی تقویت شد و اشکالاتش برطرف شد، اینها می شند «نظریات اجرا شده موفق». نکته این است که این اجرا شده که اینجا عرض می کنیم اختصاص به فقط اجرای میدانی ندارد؛ ببینید، بعضی چیزها، بعضی از مدل های مفهومی، اجرایی شدنش به اجرای میدانی نیست؛ شما رو سوق بدم به اینکه مثلا، یک «نظریه فلسفی» را مطرح کنید؛ خوب، این نظریه فلسفی، اگر قابل دفاع شد، اونوقت می شود زیربنای بسیاری از حرف های دیگری که می خواهیم در علوم انسانی مطرح بشود؛ ولی خود اون «دیدگاه فلسفی» را اگر شما بخواهید بگید اجرایی شد یا نشد، چگونه باید اثبات کنید؟ خوب اینکه ماهیتش فلسفی است، اجرائی شدنش به چیست؟؛ اینجا یک تفاوت وجود دارد، بین این گونه نظریه ها با بعضی نظریه های روانشناختی که ماهیتِ عملیاتی و اجرائی دارند؛ منظور از اجرائی شدن این نظریه فلسفی، این نیست که این دیدگاه بیاد همه این مراحل رو طی بکنه؛ خیر منظور اینه که اون بحثِ فلسفی، با فیلسوفان مختلف با دیدگاه های فلسفیِ مختلف، بتواند مقابل شود و موفق بیرون بیاید؛ اونجا باید دعوا علمی و عقلیِ خودش رو داشته باشه؛ مثلا باید معلوم شود که لوازم این دیدگاه به کجا منتهی میشه؟ لوازم اون دیدگاه به کجا منتهی میشه؟ ماهیتش ماهیت نظری و مفهومی است؛ اونجایی که ماهیتش مفهومیه، ما مدعی نمی شیم که آقا، اگر به اجرا نرسید، این «نظریه» نمیشه؛ نخیر، ما خیلی صریح می گیم که علامه طباطبایی رحمة الله علیه «نظریه فلسفی» داشتند، خیلی از دیگران مطالعه می کردند و بر اساس آن، سخنان دیگرشان را بنا می کردند؛ در حالی که آن «نظریه فلسفی»، اجرا هم نشده بود؛ یا بعضی از بزرگان دیگرِ ما، مثلاً آیت الله مصباح رحمت الله علیه، دیدگاه فلسفی ویژه‌ای داشتند، حال آنکه به اجرا نرسیده بود؛ اما در این مباحثات، وقتی می گیم «نظریه»، الزاماً این نیست که به اجرا رسیده باشند؛ به تناسب ماهیتِ اون مفهوم، باید موفقیت خودش را نشان دهد؛ یعنی «تجربه شدن و اجرایی شدنِ کلٌ بحسبه».

فرض کنید که مطلب جدیدی آمده، حالا، بله، اگر یک مقاله شد، و این مقاله عده ای را برانگیخت که لَه و علیهِ اون، موضع بگیرند؛ اگر این مطلب جدید در فضای علمیِ روز مطرح شد، چند تا نشست علمی سنگین در داخل و خارج را پوشش داد، و مطرح شد توی فضای مجازی، «فضای مجازی» را می گم، به خاطر اینکه در این فضا، زودتر بین المللی می شه؛ همه آن را دیدند، «همه»، یعنی کسانی که متخصصین مباحث هستند، اگر آنها، ببینند، بفهمند که شما آمدید به جنگِ علمی با آنها؛ در نتیجه، آنوقت، آنها هم خط بکشند جلوی شما، و با شما مبارزه بکنند، و شما توی این مبارزه پیروز باشید، خوب این یک موفقیت است؛ البته نمی خوایم مسئله را کوچیک کنیم؛ یعنی بله شخصی مقاله ای نوشت، و این مقاله حالا تو این مجله معتبری هم چاپ شد؛ البته این کفایت نمی کنه؛ نه خیر اجرایی شدنِ آن هم به حسبه است؛ باز هم در یک وسعت دیگری که ظرفیتِ مفهومی و نظری خودش رو پر بکنه، با دیگران به مباحثه و چالش، عرض اندام بکند، بتواند از اندام بکند، خوب این هم مرحله هفتم بود؛ ما وقتی صحبت از اجرا می کنیم، بهترین جملات که می گفتم، یک بخشش به همین برمی گشت؛ وقتی صحبت از اجرا می کنیم، نمی خواهیم اذهان رو سوق بدیم به اینکه آقا روانشناسی اسلامی، فقط هم تجربیه؛ بل، بخشی از آن تجربیه، به خاطر ماهیتی که داره، باید تجربی باشه؛ یعنی امکان و قابلیت تجربه شدن رو داره وقتی تجربه شد، دیگه عمومیت پیدا می کنه؛ برای غیرمسلمان ها هم معتبر می شه؛ ولی بخشی دیگر هم، نخیر، مثلاً توی فضای روشی، اگر «روش تجربه»، یک بزرگراه تلقی شود، که ما هم اون را می بوسیم و روی سرمون می گذاریم و ازش استفاده می کنیم؛ اگر اشکالی چیزی هم داشته باشه به همه اعلام می کنیم؛ لکن توجه می دهیم که بزرگراه های دیگرِ روشی، هم در کنارش مطرح می شه؛ وقتی خواستیم بگیم که «روانشناسی قران بنیان»، قرآن بنیان بودن اقتضا میکنه که روش وحیانی هم معتبره؛ عقلانی هم معتبره؛ این ها هم برای خودشون می شوند بزرگراه؛ حالا، اون بحث روانشناختی که در «بزرگراه وحیانی»، پرورش پیدا کرده، این مطلب روان شناختی که در «بزرگراه عقلی فلسفی» پرورش پیدا کرده، اگر ماهیتش فقط و فقط فلسفی و عقلی باشد، ما دیگه دنبال اون نمی گردیم که بگیم آقا، این اگر تجربه نشه، دیگه روانشناسی نیست؛ آن وقت، اگر اون منتقدینِ برون دینی، اشکال بگیرند، ما آنها را به چالش می کشیم؛ می گیم که «بخواهی یا نخواهی»، خودتان هم در دیدگاه هاتون، مبناهای شناختی داشته اید؛ ما هم بر اساسِ مشیِ خودمان، سیر می کنیم؛ شما هم یکم مبناهای روش شناختی داشتید؛ از آن هم دفاع می کنید؛ ما هم بر اساس مباحث روش شناختی خودمون، داریم کار می کنیم؛ این‌ها اگر اعتراض کردند که آقا، شما می فرمایید اینها روانشناسی اسلامیه! اما اینها دیگر به تجربه در نیامده؛ به تجربه در نمیاد؛ ماهیتش هم این نیست که به تجربه در بیاد؛! ما می گیم بله، ما بخشی از روانشناسی مون، بخشی از روانشناسی اسلامی مون، از این نوع است؛ هیچ ترسی هم نداریم؛ اینکه بعضی از دوستان خودمون، بعضی از اساتید روانشناسی که روحانی هم هستند، ممکن است این نکته رو بر‌نتابند؛ علتش این است که، گویا مایل نیستند از آن پارادایم جاری، بیرون بیاند؛ یعنی مایل نیستند به اینکه «روانشناسی اسلامی»، چیزهایی اضافه بر روانشناسی تجربی هم داشته باشد؛ این را مایل نیستند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo