درس تفسیر استاد محمد کاویانی

1400/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع:

مرحله هشتم: ارائه مطالب به صورت عمومی به همه مجامع علمی.

مرحله هشتم این است که همین «نظریه های اجرا شده موفق»، اینها به فضای علمیِ بین المللی، ارائه بشه؛ ارائه شدنش هم یک دنیا کار است؛ حالا اینطور نیست که شما شروع کردید، بعد بخواهید ارائه بکنید؛ نخیر، تازه اون موقع، نیاز به یک اعتماد به نفس اجتماعی است؛ اون موقع، در تمام این مراحل، باید خود جامعه اسلامی، خود حکومت اسلامی، خود صاحب نظران مسلمان، صاحب نظران علوم انسانی اسلامی، خودشون قدم های اجتماعیِ این حرفها رو رفته باشند؛ دیگه تردیدی نداشته باشند؛ ایرادات را برطرف کرده باشند؛ حالا تازه وقتی می خواهند دعوای نظریه بکنند، باید از اول شروع می کنند؛ چون در دعوای بین المللی، (حالا البته ما نمی خواهیم رتبه بندی زمانی بکنیم، تاکید زمانی براش بیان بکنیم)، ولی می خوام بگم ارائه بین المللی هم چه بسا باید شما در این مرحله، مدت ها و به شکل های مختلفی کالر بکنید؛ مباحثه بکنید که آقا «قرآن بنیان بودن» یا «اسلامی بودن به معنای واقعی اش»، یک لوازمی دارد؛ لوازم رو شما که مسلمان نیستید شاید نمی فهمید؛ بلکه قطعا نمی فهمید؛ کسی که مطالعه نکرده باشه اسلام رو، چطور می خواد بفهمه؟ حالا که آن مبناها را نمی فهمید، یا وارد این مباحث نشید، وارد این مبارزه نشید، یا اینکه اگر وارد می شوید، حرف ما را بشنوید؛ و سعی کنید بفهمید که ما چی می خوایم بگیم؛ اگر کسی بگه که من با این زیربناهاش کاری ندارم،

می گیم خوب است؛ پس ببینید که نتایج عملی اش چه بوده است؟ می بینید که مفید بوده، پس آن را بپذیرید و استفاده کنید؛ من الان یک مثال خیلی ساده بزنم؛ ما ابزار سنجش سبک زندگی اسلامی ساختیم، حالا ظاهراً خیلب بیشتز از صد مرتبه اجزا شده است، دو سه مرتبه هم بازبینی شده، ورژن های جدیدی در بعضی از بخش هاش، مثل «نوجوانی» ایجاد شده است؛ً راجع به سبک زندگی در مقطع نوجوانی کار شده و قطعاً بگم بیش از ۱۰۰ مورد اجرا شده است؛ این ۱۰۰ مورد که می گویم مربوط به 4-5 سال پیش است، اجرا شده است؛ در پایان نامه ها، در مقالات، در مجله ها؛ خوب، این آزمون سبک زندگی اسلامی را اگر ببرند آنرا در یک جامعه غیر مسلمان هم اجرا کنند، بعد به من بگند که آقا، غیر مسلمان ها از این آزمون، نمره میانگین چهل از صد گرفتند؛ خوب معنایش این است که شما می گید، آنها تا ۴۰ درصدِ آن ها مسلمان هستند؟ می گیم بله، ۴۰ درصد از سبک زندگی انها، زندگی مسلمان هاست؛ هیچ نگرانی از این نداریم؛ حالا ممکنه معلوم بشه که اون ۴۰ درصد، ۴۰ درصدی است که ویژگی مشترک «انسان به ماهو انسان» است. آزمون این را داره می سنجه و نمره داده است؛ اسلام که بخش زیادش یا بگویم همه اش مبتنی بر این است که انسان اینگونه رفتار کند؛ ظرفیت های انسانی و آن قابلیت های انسانی که خداوند آن‌ها را در این موجود قرار داده، آنها را به رسمیت بشناسیم؛ و بر اساس آنها عمل بکنیم؛ اگر بردنش در یک جایی که در آنجا تبلیغ ضداسلامی هم می کنند، بردند در یک گروهی، مثلاً ببرند فرض کنید توی دانشکده های اسرائیل که زبان آموزیِ فارسی می کنند، برای اینکه بیاند بر ضد اسلام تبلیغ بکنند؛ این آزمون را ببرند آنجا، ولی به آنها نگند که این آزمون، سبک زندگی اسلامی است؛ بلکه فقط بگند این یک آزمون سبک زندگی است که در جاهای دیگر هم قابل استفاده است؛ این را شما پاسخ بدید؛ البته به شرط اینکه آنها در اجرا، درست اجرا کنند، مراحلش درست طی بشود؛ یعنی پاسخ واقعی بدهند، سوگیرانه نباشه، اگر پاسخ واقعی بدهند، معلوم میشه که آنها مثلاً چند درصد از این ویژگی های شناخته شده را دارند؟ یا ندارند؟ قطعاً بدانید که به صفر نمی رسه؛ قطعاً بدانید که در حد ۱۰ نیست؛ بالاتره؛ چرا؟ به خاطر اینکه سبک زندگی اسلامی، در صد بسیار زیادش، ویژگی هایِ درستِ انسانی است؛ و این ویژگی های درست انسانی، اختصاص به مسلمانان ندارد؛ غیر مسلمان ها هم، خیلی وقت ها آن را دارند؛ مرحله هشتم به اینجا رسید.

باچه بحثی شروع کنیم و وارد روانشناسی بشویم؟

حالا برگردیم سراغ بعضی از جملاتی که اول جلسه گفتیم اظهار شده بود که فعلا، کاری به خیلی از سوال و جواب ها نداشته باشید؛ ما الان مقدماتی را گفتیم در طی این چند جلسه که گذشت؛ ما مقدماتی را گفتیم، بر اساس این مقدمات، به دنبال چی می گردیم؟ به چه شکلی باید فکر کنیم؟ تا کجا اگر پیش بریم موفقیتِ نهایی حاصل شده است؟ یه اشاره کردیم؛ حالا می خوام یه قدم نزدیک تر بشیم که وارد قرآن بشیم؛ خوب روانشناسی اسمش رو گذاشتیم «روانشناسی قرآن بنیان»؛ روانشناسی شاخه های مختلف دارد؛ راه ورودهای مختلف دارد؛ از کدام دریچه ورودِ روانشناسی، وارد بشیم؟ مثال میزدم، روانشناسی رشد؟ روانشناسی انگیزش و هیجان؟ احساس و ادراک؟ روانشناسی شخصیت؟ از کجا وارد بشویم؟ و چرا؟ به چه منطقی؟ بعضی از این دریچه های ورود، مطلوب هستند؛ کدامشان با چه منطقی تقدم دارند؟ مثلاً فرض کنید که از طریق «روش شناسی» می خواهیم وارد بشیم، فرض کنید که تا سال آینده این موقع می خواهم انواع و اقسام روانشناختی قرآن را شروع کنیم؛ از روش های پژوهش های روانشناختی در قرآن گفتگو کنیم؛ قطعاً اگر هفته ای یک جلسه بیشتر نباشه، حد اقل یک سال طول می کشه.

«روش شناسی» یا «روانشناسی شخصیت»؟ چرا؟

واقعیت‌های موجود، این را بر می تابه؟ واقعیت های موجود، یکی اش این است که شما باید بدانید این درس، به اسم قران است؛ مرکز شما، این را «تفسیر قرآن» نامیده است؛ اینجا که ما این کلاس ها را داریم، دارالقرآن حضرت علامه است؛ منزل علامه طباطبائی است؛ کلاس درس دانشگاهی نیست؛ کلاس درس روانشناسی نیست؛ باید زودتر با قرآن موانست بکنیم؛ و در محضر قرآن زانو بزنیم و آنجا دست گدایی دراز بکنیم؛ «روش شناسی» یا «روانشناسی شخصیت» ممکن است هر کدام از یک جهت اولویت داشته باشند؛ اینکه روانشناسی شخصیت، قله است توی روانشناسی؛ ما ذیل «روانشناسی شخصیت» اگر توانستیم درست و عمیق عرض اندام بکنیم، و دریافت درستی از قرآن داشته باشیم، و نظریه شخصیت قرآن بنیان ارائه بکنیم، آنوقت دیگه بر اساس اون، کارهای بعدی را شکل می دهیم؛ مثل این است که راه زیادی رو رفته ایم؛ در شاخه های بعدی هم خط روشن می شود؛ چرا؟ چون شاخه های بعدیِ ما، الزاماً باید ذیل اون نظریه شخصیت جای بگیرد؛ اگر ذیل نظریه شخصیت جای نگیرد، معنایش این است که یا باید این نظریه را تجدید نظر بکنیم، یا باید اینجا در این گرایش، دخل و تصرفی بکنیم تا سازگار بشه؛ این هم برای نظریه شخصیت.

روانشناسی اجتماعی؟ چرا؟

یک رویکرد دیگری هم می توانیم داشته باشیم؛ که من فعلاً فضای ذهنی ام این است که این رویکرد مناسب تر است؛ اون «روانشناسی اجتماعی» است؛ روانشناسی اجتماعی، وجه ترجیحش این است که موضوعات و مفاهیمی را ارائه می کنه که با «جامعه سازی اسلامی» و «جامعه اسلامی» قرابت بیشتری دارد؛ با اهدافی که ما در این فضا داریم و می خواهیم آن را تشریح کنیم، قرابت بیشتری دارد؛ یعنی ما اگر صحبت می کنیم از اینکه «می خواهد روانشناسی قران بنیان در جامعه اسلامی و در جامعه سازی اسلامی ایفای نقش کند و جایگاه خودش رو تصاحب کنه»، این با «روانشناسی اجتماعی» سازگار تره؛ با موضوعات روانشناسی اجتماعی سازگار تره؛ من بعضی از مفردات قرآنی رو همین جا یک اشاره کردم؛ حالا تویِ خودِ «روانشناسی اجتماعی» اگر مجموعه اش را نگاه بکنید، می بینیم که با این «جامعه سازی اسلامی» ما قرابت بیشتری داره؛ فلذا، من فعلا اینجوری دارم فکر می کنم؛ تا جلسه فکری بکنید؛ احتمالاً همین را ادامه بدیم؛ یا اینکه از طریق آن گروهِ ایتائی که داریم، یا به صورت حضوری، شما آنقدر قوی استدلال بکنید که من نظرم عوض بشه؛ به جای «روانشناسی اجتماعی»، مثلا بگن «روش شناسی» یا «روانشناسی شخصیت» بقیه اش رو در اولویت نمی بینیم؛ این سه تا هر کدام شون، ممکن استا یک وجه ترجیحی داشته باشه؛

ترجیح، به این معنا؛ و ترتیب، به این معنا؛ بله ترجیح هست؛ ولی اون ترتُّب، ترتب یک روز و یک جلسه و یک واحد درسی نیست؛

اهمیت روانشناسی اجتماعی:

جمله دومی که راجع به روانشناسی اجتماعی می شود گفت، این است که اسلام هم می خواهد فرد را بسازد، هم می خواهد جامعه و نهاد های اجتماعی و ...، را بسازد؛ شاخه های بنیادیِ روانشناسی، مثل رشد، انگیزش و هیجان، احساس و ادراک، و ...، قانونمندی های روانشناختیِ فرد را شناسائی و ارائه می کند؛ آنجایی که فرد رو اسلام می خواد بسازه، قرآن می خواد فرد رو بسازه؛ اما حتی ذیل همونم، مباحث روانشناسی اجتماعی را میاریم؛ اینجا هم روانشناسی اجتماعی را نیاز داریم؛ اینجا سراغ از مباحث نگرش می گیریم؛ صحبت از اِسناد میشه؛ صحبت از جاذبه های بین فردی می شود؛ اینها مفهوم روانشناسی اجتماعی است وقتی صحبت از امت می شود مفهوم مفهوم های روانشناسی اجتماعی است؛ ولی برای اینکه به این مفاهیم، به اندازه کافی رسیدگی بشود، ما همان مبانیِ فردی را، اشاره می کنیم؛ به این صورت که یک جایی هست که شخص و فرد رو مستقلاً و بریده از جامعه می خواهید نگاه کنید؛ اینجا اسمش «روانشناسی اجتماعی» نیست؛ یک وقت است که می خواهید فرد را مطالعه کنید، اما متناسب با ارتباطِ این فرد با جامعه، با گروه و با دیگران را می خواهید بررسی کنید؛ مطلبی رو می خواستم بعد بگم، ولی الان که مطلب به اینجا منتهی شد، بگم؛ روانشناسی اجتماعی، از یک طرف با روانشناسی مرتبط است؛ روانشناسی، «فرد بماهو فرد» رو مطالعه می کنه؛ در شاخه های مختلفش اینطور است؛ جامعه شناسی هم «جامعه بما هو جامعه» رو مطالعه می کنه؛ «گروه بما هو گروه» را مطالعه می کند؛ جامعه را و گروه را در آن ساختارهای کلانِ اجتماعی اش، در آن نگاه کلان نهادی اش، آنها را بررسی می کنه؛ اما «روانشناسی اجتماعی» که مدت ها توی بعضی از دانشگاه هامون دعوا بود، که این مربوط به کدام است؟ مربوط به دانشکده روانشناسی است؟ یا مربوط به دانشکده جامعه شناسی است؟ و سر همین، اختلاف ‌نظرها بوده؛ الان هم هست؛ توی دانشگاه‌های ما رشته روانشناسی اجتماعی خیلی شکل نگرفته است؛ در دانشگاه تهران یادم است که چند سال پیش مطرح شد؛ و الان یک چارچوب داریم؛ اون موقع ها، مرحوم دکتر کاردان، پیگیر آن بودند و بعد از آن هم موسسه رو ایجاد کردند و نگاهش، بیشتر روانشناسی اجتماعی بود؛ بعضی از اساتید هم، حالا پیگیر این کارها هستند؛ من تو ذهنم اینطوری مونده؛ ولی اگر اون هم نباشه، خوب، دیگر هیچ رشته روانشناسی اجتماعی در دانشگاه را نمی شناسیم؛ احتمالاً می شه اینطور گفت که «اگر بود اطلاعاتش به یک شکلی به ما می رسید» ولی چون اطلاعات به ما نرسیده، فکر می کنیم که نیست؛ به عنوان یک رشته آموزشیِ رسمی نیست.

منظورم این نبود که با روانشناسی، غیر روان شناسی اجتماعی، کاری نداریم؛ و آنها را در ضمن روانشناسی اجتماعی می پردازیم؛ نه منظور ما این نیست؛ بلکه منظور ما این است که می‌خواهیم یک ترتیبی را اتخاذ کنیم؛ و الا قطعاً و مسلماً، انشاالله به توفیق الهی، اگر زمینه ها فراهم باشه و استمرار حیاتی باشه، به همه اینها می پردازیم؛

بحث جامعه اسلامی و جامعه سازی اسلامی جز اصلی ترین اهداف ماست وقتی اهداف را شمارش می کردیم، یکیش همین بود، جامعه سازی بشه، منظومه سازی بشود؛ اینها در خدمت ایفای نقش در جامعه اسلامی قرار بگیرند؛ چون شما به عنوان روانشناسان حوزه علمیه، باید جهت داشته باشید دیگه؛ نصب العین باید داشته باشید؛ شما علم را فقط برای علم نمی خواهید؛ نصب العین ما، ایفای نقش در جامعه اسلامی و در جامعه سازی اسلامی است؛ بذارید من آب پاکی را روی دست شما بریزم؛ اگر وارد بحث شخصیت بشیم، اون طوری که من حالا دارم نگاه می کنم، من می خواهم بحث بکنم، مطمئن بدانید که با این «هفته ای یک روز بحث»، آنهم به صورت مباحثه در کلاس، و گفتگوی عمومی، در این صورت، «بحث شخصیت»، ما رو حداقل دو سال پوشش میده؛ من این دوسال رو یک کمی غنیمت می شمارم؛ برای اینکه این موقعیتی که فضای بیرونی ما، فضای جامعه ما، احتمالاً یک کمی گوش شنوایی در مورد «جامعه سازی» حاصل شده است؛ من آن را من ترجیح می دهم؛ بله از جهت «ضرورت»؛ یعنی امکانش بیشتر است؛ احتمالش بیشتر است؛ به احتمال بیشتری آن را می توانیم کاربردی کنیم؛ این «کاربردی» را باید اطمینان بدیم به خودمون؛ به مخاطب مون؛ به اینکه جاهایی که نیاز است بپردتایم؛ نه در یک سری مباحث علمی که شاید در یک نذری، مربوط به یک شخصی، در یک موقعیتِ نادری، ممکن است کاربرد داشته باشد؛ اگر بخواهیم به کاربرد نزدیک تر باشد، بهتر است که از «روانشناسی اجتماعی» شروع کنیم؛ من تعبیر «روانشناسی فردی» نمی کنم؛ «روانشناسی فردی» در مقابل «روانشناسی اجتماعی» یک تعبیر عمومی است که ما می گیم؛ ممکن است که این تعبیر در عرف مردم، قابل قبول باشه ولی اصطلاح «روانشناسی فردی» اصطلاح و نامِ یک مکتب روانشناسی خاصی است که منسوب به آدلر است؛ بنابر این بهتر است بگوئیم «روان شناسی» و «روانشناسی اجتماعی»؛ اگر بگوییم «روانشناسی فردی» ممکن است آن مکتب به ذهن بیاد؛ روانشناسی آدلر هم بخشی از کلّ روانشناسی است که مورد نظر شماست.

سوال و جواب: آیا این درس خارج است؟

سوال: ویژگی درس خارج رانمی دانم این کلاس دارد یا ندارد؟ حالا اینجا ما دنبال این نام باشیم یا نباشیم؟ این مورد نظر من است که چنین اسمی را خیلی مهم نمی دانیم، مگر از باب لوازم آن؛ یکی از این لوازم این است که شما طلبه ها که در این درس می آیید، فرصت بیشتری را صرف کنید، مطالعه و مباحثه کنید، در بسیاری از مباحث، به کمک من بیائید؛ اگر حوزه این را برای شما به رسمیت بشناسد، شما می توانید بیشتر و جدی تر به این مباحث بپردازید؛ من هم می توانم از شما کار بخواهم و وقت و کار شما را مدیریت کنم؛ ولی اگر رسمیت نداشته باشد، شما فرصت کمتری می گذارید، من هم امکان مدیریت کار شما را ندارم. یکی از ویژگی های مهم درس خارج این است که راه برای سوال و جواب باز است؛ باید کار تا حدی پیش برود که به یک جای نسبتا خوب برسد؛ خوب حالا، ما هم در این کلاس، راه رو باز می گذاریم تا بگیم و بشنویم، مباحثه بکنیم، منعی نداشته باشیم از اینکه یک جلسه اینطور شد، وقت گذشت، جلسه بعد، بحث دیگری بود و به طوری دیگر وقت گذشت؛ نگران این نباشیم؛ بلکه نگران این باشیم که «مسئله مان چه بود؟» و «به چه پاسخی برای آن مسئله رسیده ایم؟»؛ بله به این لحاظ این کلاس، یک درسی خارج است.

اما به این لحاظ که خوب حالا درس خارج اختصاص به فقه داشته، و یک چارچوب های خاص خودش را هم داره، نمی دونم، حالا اینگونه درس ها را می شود درس خارج گفت یا نه؟ البته نمونه هائی از اینگونه درس ها را دیدم که در در فقه معاصر مطرح شده است؛ نمونه هاش رو دیدم که به رسمیت شناخته شده است؛ ما گفتیم کار خودمان را بکنیم، مقداری که پیش رفت، می شود پرسید و اقدام کرد که این درس هم در آنجا به رسمیت شناخته بشود؛ ولی فعلا، گفتیم کار خودمان را می کنیم؛ پیش میرویم آرام آرام؛ ببینیم اگر دیگران چنین تصوری داشتند، انشاالله به رسمیت شناخته می شود؛ به رسمیت شناخته می شود معناش این است که مرکز تخصصی امام علی علیه السلام، راجع به سطح سه و سطح چهار، اقدام کرده و مجوز رسمی گرفته است؛ برای این درس ها هم مجوز گرفته اند؛ جناب دکتر رضایی اصفهانی می گفتند که ما مجوز درس خارج هم گرفته ایم؛ من نمی دانم که اون مجوز به صورت سازمانی و به عنوان درس خارج رسمی بوده است؟ یا اینکه، نه مقدماتی است که داره طی می شود تا ببینیم بعدا چه می شود؟ فعلا در اینجا، به عنوان خارج تلقی می شود؛ خوب اگر این باشه، مطلوب ما حاصل می شود؛ به این جهت که من امکانِ «کار خواستن» از دوستان رو پیدا می کنم؛ این «کار خواستن»ها مهم و موثر است؛ این طور کارها، به صورت فردی پیش نمی رود؛ بعضی از دوستان می دانند که من یه جاهایی، تلاش علمی را تحمیل می کنم به طلبه های کلاس؛ بعضی از گزارش ها رو توی کلاس های درس من شنیده اید؛ این هم بحثی است که من تنهایی نمی توانم همه مطالعات را انجام بدهم؛ اگر انشالله این باشد، اگر امکان کمک گرفتن از شما فراهم بشود، گمان می کنم مطلوب نهایی فی الجمله حاصل است؛ آن چیزی که برای درس خارج «قرآن و روانشناسی» می تواند مهم باشه؛ همین است. خوب، پی ما با روانشناسی اجتماعی راه اندازی می کنیم مباحث مان را؛ آن‌ بحث هائی که مربوط به حوزه است، مربوط به جامعه است؛

آیا به دنبال «نظریه روانشناسی اجتماعیِ قرآن بنیان» هستیم؟

من صحبت هایی این روزها شنیدم؛ چند جمله رو عرض می کنم؛ روانشناسی اجتماعی؟ روش شناسی؟ روانشناسی شخصیت؟ روانشناسی رشد؟ اینها را اسم بردیم؛ یکی از اینها، یک تفاوت عمده با بقیه داره؛ تفاوت عمده اش، این است که «روانشناسی اجتماعی»، یک ظرف است؛ اونا، خودشون مظروف اند؛ این طور می تونم عرض بکنم که «نظریه شخصیت قرآن بنیان» می‌شود گفت؛ اما «نظریه روانشناسی اجتماعی قرآن بنیان» نمی شود گفت؛ یعنی نظریه روانشناسی اجتماعی رو قطعاً باید ریز بکنیم؛ جزء جزء کنیم در مسائل کوچک؛ و در هر کدام از آنها ممکن است نظریه ای قرآن بنیان داشته باشیم؛ اما به دنبال این نیستیم که یک نظریه داشته باشیم، به عنوان «نظریه روانشناسی اجتماعی قرآن بنیان»؛ حالا باید ببینیم تعریف اجمالی ای که من توضیح دادم که روانشناسی اجتماعی، که می خواهد فرد و نقش فرد در گروه را مطالعه بکنه، و بررسی بکنه، این ارتباط فرد با گروه، با جامعه را، می خواهد مطالعه بکند، این موضوعات مختلفی در خودش داره؛ هر کدام از موضوعات آن نیز بحث های مختلفی داره؛ موضوعاتش باز در خودش ریز می شه؛ مثلا، بله، در روشِ روانشناسی اجتماعتی، ما ممکن است یک حرف ویژه ای داشته باشیم و به عنوان یک نظریه مطرح کنیم؛ ولی وقتی می خواهیم در «روانشناسی اجتماعی» وارد بشیم، خودش خیلی گسترده است؛ ما باید به موضوعات آن به صورت تک تک بپردازیم؛ مثلاً ما راجع به اِسناد چه جوری داریم فکر می کنیم؟ الان اسنادها در جامعه ما چطوریه؟ راهکارهای اصلاح این اسنادها چیه؟ یا مثلا، در روانشناسی اجتماعیِ معاصر، «جاذبه های بین فردی» را دارند می بینند و تبلیغ می کنند؛ مقدمات فراهم می کنند؛ انواع و اقسام هنر و ترفندهای مختلفی را که دارند به کار می گیرند، تا آن «جاذبه ها» را به همان شکلی که می خواهند، رواج ‌دهند؛ آیا اینها با جامعه ما، با آن مدل مفهومی ما، سازگاری دارد یا ندارد؟ اگر سازگاری ندارد، مبنای ما چی هست؟ این برای خودش یک موضوع مستقلی است؛ یکی از موضوعاتی که در این ظرف بزرگ روانشناسی اجتماعیِ اسلامی جا می گیرد؛ به عبارت دیگر، تکرار بکنم، «روانشناسی شخصیت» یک مجموعه است که خودش حال و هوای محتوایی دارد؛ فقط ظرف نیست؛ «روانشناسی رشد» رو هم حتی می توان گفت که این هم یک ظرف است؛ اگر شما بگید آقا، «یک نظریه رشد قرآن بنیان داریم»، کسانی که روانشناسی خوندن، خیلی زود متوجه نمیشند که شما چی می خواید بگید؛ نظریه رشد قرآن بنیان؟ یعنی چی؟ کدام رشد؟ کجاش؟ چه جوری؟ شما ممکنه بعدا توضیح دهید که منظور من ملا «رشد شناختی» است؛ خوب شما اگر این رو از اول بگوی «نظریه رشد» معنا پیدا نمیکنه؛ باید بگی «نظریه رشد شناختی قرآن بنیان»؛ یا باید بگیم که «نظریه رشد اخلاقی قرآن بنیان»؛ اگر این را گفتی، این معنا پیدا میکند؛ ولی در «شخصیت» اینطور نیست؛ شخصیت قبل از اینکه بخواهیم به زیر مجموعه هاش برسیم، خودش ماهیت دارد، هویت دارد؛ باید دعواهای جدی سر خود بحث «شخصیت» بشود؛ ما شخصیت رو تفسیر می کنیم، بعد از اینکه این دعواهاانجام می شود و «نظریه شخصیتِ شما» در کلیتش ترسیم می شه، آن وقت می رسید به اینکه، خوب حالا تیپ های شخصیتی کدام است؟ حالا انواع ارتباطات بین شخصیت ها؟ چطوری شکل می گیره؟ تحولات شخصیت چطوری هست؟ این ها به اونجا برمی گرده.

 

موضوع بحث مان مرتب داره ریزتر و تخصصی تر می شه.

اما «روانشناسی اجتماعی» بستگی به این داره؛ حالا ما مرتب داریم می گیم که «جامعه اسلامی» و «جامعه سازی اسلامی»؛ باید تازه اگر فرض کنیم که وارد بحث «روانشناسی اجتماعی» خواستیم بشیم، من باید به اندازه حداقل یک جلسه بگم که «روانشناسی اجتماعی» موافق این هاست؛ بعد به شما کتاب معرفی می کنم؛ بعضی کتاب ها رو اینجا در گروه ایتا، به نمایش بگذارم، نگاه کنید؛ مباحث اهم و مهم آن را یک طوری مباحثه بکنیم و انتخاب کنیم؛ به عبارت دیگه ما مرتب ما داریم اون «گستره بزرگی» را که در فضای ذهنی ما است، هی داریم کوچکش می کنیم؛ راهی غیر از این نداریم؛ وقتی می خواهیم به صورت ویژه راه رو جلو بریم، باید مرتب تخصصی تر سخن بگوئیم؛ اول گفتم «روانشناسی قرآن بنیان» حالا باید بگیم که مثلاً «روانشناسی شخصیت قرآن بنیان» یا «روانشناسی اجتماعی قرآن بنیان»؛ بعد، باید در هر کدام از اینها که وارد شدیم، آن را ریزتر و تخصصی تر بررسی کنیم.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo