درس تفسیر استاد محمد کاویانی
1400/11/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: «تفسیر روانشناختی قرآن»؟ یا «روانشناسی قرآن بنیان»؟، اشاره ای به تفسیر استنطاقی
ما فعلاً، وارد روش نمیخواهیم بشویم؛ انتظار این اشکال رو داشتم؛ انتظار داشتم که این در واقع اشکال به ذهن بیاید؛ چون این چند موردی که بنده عرض کردم، ناظر به روش بود؛ الآن هم تفسیر استنطاقی رو چند جمله میخواهم بیان بکنم؛ این هم ناظر به روش هست؛ ولی همه اینها رو من در طی یک نیم جلسه میخواهم جمع بکنم؛ تا بعد بگویم حالا ما میخواهیم چکار بکنیم؛ آیا ما میخواهیم مفسِّر باشیم؟ یا اگر میخواهیم مفسر باشیم، ظرفیتهایش حاصل هست یا حاصل نیست؟ یا اصلاً نیازی به مفسر بودن داریم؟ در این نوع نیازهایی که داریم مطرح میکنیم، وقتی میخواهیم به مسائل جامعه بپردازیم، به نیازهای فرهنگی ـ اجتماعی ـ سیاسی جامعه خودمان بپردازیم، که توی قالب روانشناسی اجتماعی مطرح می شود، یا در قالب روانشناسی رشد مطرح می شود و امثال اینها، آیا باید رویکرد تفسیری دقیق داشته باشیم یا نه؟ احتمالاً قبل از تفسیر، ما از ظواهر آیات، استفادههای فراوانی میتوانیم بکنیم و بدهیم؛ بسیاری استفاده ها از ظواهر آیات هم بر زمین مانده است؛ کسی از ظواهر هم، همان استفادهها رو نکرده است که به بسیاری از سوالات پاسخ بدهد؛ به تعبیری، اصلاً این گونه سؤال ها، مطرح نشده است تا کسی به دنبال پاسخش از قرآن باشد؛ بنابر این، باید نوع سوالاتمان را توجه کنیم؛ بعد ببینیم ظواهر آیات برای پاسخ به این سوالات، کفایت میکند یا کفایت نمیکند؟ آیا باید برویم داخل تفاسیر یا نباید برویم؟ میخواهم عرض بکنم که خیلی از نیازهای یک گفتوگوهائی مثل این گفتوگوی ما از این نوع هست؛ یعنی ما باید ببینیم که اگر نیاز به تفسیر عمیق است و نیاز به ورود در بطون قرآن است، خودمون رو فریب ندهیم؛ اینطور نشود که وارد قرآن بشویم و در یک بحث، آنقدر تشقیق شقوق کنیم و آنقدر تفرع فروع کنیم که یک بار متوجه بشویم که غرق شده ایم در مباحث مفهومی ای که فعلا مورد نظر ما نبوده است؛ ما می خواسته ایم، به مسائل کاربردیِ زندگیِ روزمره بپردازیم؛ یک وقت یک طوری نشود که احتمالاً، آرام آرام بوی «علم برای علم» بدهد، بوی «تفسیر برای تفسیر» بدهد؛ این مورد نظر ما نیست؛ آن را در جای خودش، کسانی هستند که زحمتی میکشند، و نگاههای بنیادی رو درست میکنند؛ ارزش خاص خودش را هم داره؛ اما سِیرِ این گفتوگو آن نیست؛ وقتی گفته میشود روانشناسی قرآنبنیان، منظور آن نیست که بخواهیم یک «تفسیر روانشناختی قرآن» ارائه بکنیم؛ «تفسیر روانشناختی قران»، با ارائه «روانشناسی قرآنبنیان» متفاوت هست.
«تفسیر روانشناختی»، یعنی تک تک آیات رو، یا هر موضوعی را که وارد میشویم، بتوانیم با تفسیر کامل پیش ببریم و هر چه سخنِ تفسیری، وجود داره و محتمل است، یا دیگران گفته اند، همه و همه را مورد بررسی قرار دهیم؛ بهش بپردازیم؛ اما «روانشناسی قرآنبنیان» خیلی از جاها، نیاز به آن ندارد؛ بیشترین حدی که روانشناسی قرآنبنیان نیاز دارد، این است که ما به صورت موضوعی و تفسیر موضوعی، وارد قرآن بشویم؛ ما نیاز داریم که به دنبال پاسخ قرآن بگردیم برای سوال پژوهش مان؛ ما با سوال مشخص وارد قرآن می شویم؛ گاهی ممکن است پاسخ آن پرسش زودتر و راحت تر یافت شود؛ و گاهی ممکن است که نیاز به تلاش بسیار بیشتری داشته باشد؛
اشاره ای به تفسیر استنطاقی.
من نمیدانم دوستان آن مراحل و سطوح هشتگانه که قبلاً گفته شده بود، حضور ذهن دارند یا ملاحظه فرمودند یا نه؟ در کانال ایتائی مربوط به کلاس، وجود داره؛ آنها را اگه دوستان ندیدند آنجا ببینند؛ از مراحل هشتگانه، ما تا مرحلة پنجم تا ششم، یعنی از اول تا مرحله پنجم تا ششم رو قطعاً نیاز داریم؛ و مرحلة پنجم و ششم؛ ما را به تفسیر موضوعی میکشاند؛ «تفسیر موضوعی»، خوب اسمش روی آن هست؛ با یک موضوع مشخص، و با یک سؤال مشخص، و با یک هدف مشخص، و چه بسا با روشهای مشخصی ما وارد قرآن میشویم؛ من آرام آرام، حرفی که میخواستم بگویم، گفتم؛ ولی بعد بیشتر تقویتش میکنم و توضیحش می دهم؛ چیزی به نام «تفسیر استنطاقی» که تعبیر بسیار رایج، معروف، و شناخته شدهای هست؛ در کتاب های تفسیری و کتاب های روش تفسیری ازش نام برده می شود؛ در بعضی از مقالهها و مجلههای علوم انسانی هم، نام برده شده است؛ هفت و هشت منبع رو من معرفی میکنم؛ میخواهم عرض بکنم که ما نیاز نهایی مان عبارت است از تفسیر استنطاقی قرآن؛ و روش تفسیر استنطاقی، سخنان خاص خودش را دارد؛ اما معنایش این نیست که خود تفسیر استنطاقی، کار کمی باشه؛ خود روش استنطاقی، و اون وقت، اون زیرمجموعههایی که گفتم، اون چند روش کیفی هم که نام بردم، آن روشهای پژوهشی کیفی هم، زیرمجموعه همین روش استنطاقی هستند؛ ذیل آن قرار میگیرند؛ اگه کسی بخواهد فرض بفرمایید که با روش «میدان معنایی» در محضر قرآن حضور پیدا بکنه، اون یک نوع و یک مصداق و یا یک روش از روش های استنطاقی محسوب می شه؛ اگه کسی بخواهد از «تحلیل محتوا» استفاده بکنه، باز هم از مصادیق روش استنطاقی محسوب می شه؛ بعضی از ویژگیهای مهم از روشهای استنطاقی، مواردی هست که توی این منابعی که بعداً معرفی و بحث می شود، آمده و قابل مطالعه و مباحثه هست و دوستان میتوانند مراجعه بکنند و آنها رو مطالعه بکنند. اینهائی است که در اسلاید آمده است.
تفسیر استنطاقی، در تفسیر موضوعی جای میگیرد، خوب چیز روشنی هست، یعنی تفسیر ترتیبی نیست که از اولین آیه شریفه، شروع کنیم و تا آخرین آیه شریفه پیش برویم؛ حالا از ابتدای قرآن، یا از ابتدای یک سوره، و آیه به آیه پیش برویم؛ منظور این نیست؛ مفسِّر در تفسیر استنطاقی، کار خودش رو از نص آغاز نمیکنه، یعنی چی؟ یعنی اینکه نمیگوید من نمیخواهم آرام آرام، قرآن را تفسیر کنم؛ وارد قرآن میشوم، ببینم چی به ذهنم میآید؛ این برای تفسیر استنطاقی نیست؛ تفسیر استنطاقی، یعنی اینکه شخص پر از سؤال هست؛ یا حالا نگوییم پُر است از سوال؛ یعنی سؤال داره، ابهام داره، یا نیاز علمی و کاربردی داره، میخواهد الآن تصمیمی بگیره؛ فردی ـ اجتماعی، حکومتی در سطوح مختلف، میخواهد تصمیمی گرفته بشود؛ میخواهد ببیند که تصمیمی که میخواهیم بگیریم اگر با قرآن وارد گفتگو بشویم، قرآن به ما چه پاسخی میدهد؟ اصلش درست هست یا نیست؟ فروعش و روشهایش و جزئیاتش و موقیعت زمانی و مکانیاش و همه ریزکاریهایی که ما برای تصمیمگیری داریم، ممکن است بتوانیم از قرآن استفاده بکنیم؛ بنابر این، مفسر، ابتداً از نصِّ قرآن شروع نمیکنه؛ ابتداً از واقعیتهای زندگی روزمره خودش شروع می کنه؛ یعنی از اون نیازش و از اون مسئله اش شروع می کند.
یادتون هست، اون نموداری که من کشیده بودم و از کتاب «روانشناسی و تبلیغات» آورده بودم، و جلسات قبل، یک مرور مختصری داشتیم؟ در مقاله «مدل اسلامی تبلیغات» هم آمده بود؛ آنجا هم همین رو توضیح داده ام؛ یعنی نقطه شروع «جامعه» هست؛ «نیازهای جامعه» هست و «کارهای زمین مانده جامعه» هست.
سوال و جواب:
حالا وقتی وارد بعضی از کارها میشویم، این روش استنطاقی به اندازه کافی ازش استفاده نشده؛ به اندازه کافی مورد استفاده قرار نگرفته است؛ به اندازه کافی مصداقیابی در مسائل جامعه نشده است؛ یعنی کاربست های متعدد و زیادی از این روش رو ما نداریم؛ الآن هم وقتی بگردیم، در پژوهش هایی که در جامعه ما و توی مجلات و در فضای پژوهشی انجام می شه، پژوهش های با این روش خیلی فراوان نیست؛ در حالی که نیاز ما و جامعه ما، به این روش خیلی زیاد هست؛ شهید صدر، عنوان «گفتگو با قرآن» رو یک تعبیر زیبا و رسایی میشمارد؛ «گفتوگو با قرآن»؛ معنایش این است که وقتی میگوییم «روش استنطاقی»، معنایش این است که «من یک سؤال دارم»، این سؤال را میآورم، و می خواهم پاسخش را از قرآن بفهمم؛ این من محقق هستم که می خواهم جواب بگیرم؛ داد وستدِ ماشینی نیست؛ مثل هوش مصنوعیِ امروزی نیست؛ اینگونه نیست که یک نرمافزاری داشته باشیم و آن را با یک نرم افزار دیگر، لینک کنیم و منتظر بمانیم ببینیم چه نتیجه ای حاصل می شود؟ این نیست؛
یعنی گفتوگو هستش؛ یعنی لحظه به لحظه دادوستد هست؛ من «تصمیمگیری» رو مثال میزدم، که در اون «تصمیمگیری»، ابعاد مختلفی وجود داره؛ زمانش، مکانش، اصولش، فروعش،...، عرض کنم که نوع ارتباطاتش با مسائل مختلف، همه اینها رو ما از قرآن پاسخ می خواهیم؛ وقتی میخواهیم «قرآن بنیان» باشیم، اینها رو نیاز داریم که مطابق با قرآن اقدام کنیم؛ پس، بنابراین، تعبیر «گفتوگو با قرآن»، زیبا و رساست، همچنان که شهید صدر فرمودند.
سوال و جواب:
شاگرد: توی این حکمت 183نهج البلاغه دیدم که فرمودند قرآن را استنطاق کنید؛ خطبه 183 درباره فضیلت قرآن فرمودند هذا كتابُ الله الصامِت وَاَنَا كِتابِ الله الناطِق؛ صامت هست، ناطق هم هست این کتاب؛ یعنی نطق هم می کند؛ ولی یک جایی دیگر میگوید که این قرآن را ما باید به حرف در بیاوریم؛
استاد: بله، اون کلام حضرت امیر (ع)، یکی از اصلیترین کلماتی هست که معمولاً در بحث از استنطاق مطرح می شود؛ کسانی که صحبت از معرفی استنطاقی میکنند، به اون کلام امام (ع) استناد میکنند؛ و توی این مقالاتی که من الآن اینجا آدرس دادم برای شما، اینجا آمده است؛ شش یا هفت مورد هست که در دو و سه موردش به این فرمایش حضرت امیر(ع) استناد کردند؛ و معنای اون فرمایش هم این هست که [حالا البته یه مقدار مباحثه داره]، قرآن رو استنطاق بکنید؛ نتیجه صحیح آن، همین است که نیازهایمان رو برداریم، و با دستِ پُر سؤال، برویم به محضر قرآن.
اما بعضیها خواستند که استفاده بکنند از قبلش و از بعدش، که قرآن اصولاً خودش هیچ گونه نطقی نداره، الآن وارد اون بحث نمیخواهیم بشویم؛ فقط میخواهیم بگوییم که ماهیت اصلی این «استنطاق» این است که ما با نیاز و با سؤال و با درخواستِ پاسخ، به محضر قرآن حاضر میشویم.
سوال و جواب:
شاگرد: کسی که با نص شروع نمیکنه، نباید تسلط بر نص داشته باشه؟
یعنی فردی میتواند بر موضوعی کار بکنه که فرضاً به طور کلی آشنایی با کل قرآن داشته باشه؟ حالا میخواهد موضوعی را، نیازی را که به وجود آمده، این نیاز رو عرضه بکند به قرآن؛ این قرآن چه جوابی میهد به این نیازها؟
و به این شکل نباشد باشه؟
استاد: چرا باید تسلط بر نصّ داشته باشد؛ اون که می گوئیم که از نص شروع نمیکنه، معنایش این هست که هدف اولیه اش، و دغدغه اولیه اش، بحث علمی در باب آیات شریفه نیست؛ هر کسی می خواهد وارد قرآن شود، باید قرآن را بشناسد؛ کسی که خودش نص قرآن رو نمیشناسد، اون که دیگه معنا نداره که بخواهد با قرآن گفتگو کند؛
ببینید، وارد کار تفسیر شدن، از هر نوعش که باشد، از جمله تفسیر استنطاقی، ما رو به اینجا میرساند که آن محقق مدعی است که من قرآن رو میشناسم، اطلاعات اولیه برای گفتگو با قرآن را دارم؛ پیشنیازها رو فراهم کرده ام؛ میخواهم براساس اون پیشنیازها، الآن از این آیات شریفه استفاده بکنم و ببنیم که این آیه محتوایش چی هست؟ و اگر از نصّ بخواهم شروع بکنم، معنایش این هست که مقدمات رو دارم، حالا میخواهم وارد کار شوم؛ مثل اون قوه اجتهاد که میگفتیم یک فقیه و یک مجتهد، «قوه اجتهاد رو داره»، ولی ممکن که بسیاری از موضوعات رو وارد نشده باشه و استنباط نکرده باشد و فتوای بالفعل نداشته باشد؛ اینجا هم همینطور هست؛ شخصی که میخواهد وارد قرآن بشه و از روش استنطاقی استفاده بکنه، ظرفیتها و مقدمات رو و اون پیشنیازها رو برای خودش باید فراهم کرده باشد؛ ولی حالا که میخواهد وارد قرآن بشه و از آیات قرآن استفاده بکند دو جور ممکنه وارد بشود.
یک جور ممکن است که بگوید آی مستعمین، آی مخاطبین، بیایید میخواهیم مثلاً فرض کنیم که سوره لقمان رو تفسیر بکنیم؛ مثلاً، سوره هود را تفسیر کنیم؛ یا هر سوره دیگری را، یا مثلا از ابتدای قرآن را می خواهیم تفسیر بکنیم؛ یک معنا هست که همون «آغاز کردن از نصّ» است؛ جور دیگرش این است که یک وقت میبینیم که نه. می گه که من قصدم این نیست که یکی یکی آیات رو ببینم که چه استفادهای از آیات میشه؛ من سؤال دارم؛ حالا که سؤال دارم، بنابر این نمیتوانم ممحض روی یک آیه بشوم، و روی یک سوره بشوم، روی حتی یک واژه بشوم؛ سؤال من پاسخی میطلبد که باید «کلیت قرآن» در آنجا مطرح بشود و معنا پیدا بکند؛ و حضور پیدا بکنه؛ سؤال من ممکن است که ابعاد مختلفی داشته باشه، که هر بُعدش را با بعضی از آیات باید پاسخ بیابم؛ پس شروعش از نص نشده است؛ اگه نص باشه، به تعبیری هدفش اینکه من میخواهم ببینم این آیه شریفه تفسیرش چی هست؛ بحثم به هرجایی هم منتهی بشود، مهم نیست؛ به هر مقدار از فروع و حواشی هم برود و برگردد، اشکال ندارد؛ همّت محقق نهایتاً به این میخواهد برسد که این آیه شریفه چه تفسیری داره؟ مفردات چگونه هست؟ ادبیاتش چگونه هست؟ شأن نزولش چگونه هست؟ مفسران چه فرموده اند؟ در مقام بیانِ چه محتواهایی بوده هست خداوند متعال؟ و ...؟ او می خواهد محکمات و متشبهات را توجه کند؛ آیا فرض بفرمایید، اگر ناسخ و منسوخی وجود دارد، ملاحظه بشود؛ و همینطور، همه علوم قرآنی که وجود داره، همه رو میخواهد در خدمت بگیرد که ببینه که «این آیه شریفه چطوری تفسیر میشه؟»، ولی در «تفسیر استنطاقی» اینطوری نیست که بخواهد ببنید که این آیه چطوری تفسیر میشه؛ نه، هدفش این هست که پاسخ سؤال من چی هست؟ حالا پاسخ قرآن، قرآن ممکن است که شما رو در جاهای مختلفی بپذیرد؛ در سورههای مختلف و آیات مختلف، در محضر قرآن قرار بگیرید؛ اگر صحبت شأن نزول می شود، محقق زمانی به شأن نزول ها می پردازد که در پاسخ سوالش، دخالتی داشته باشد؛
شاگرد: من فرمایش امام علی(ع) را پیدا کردم؛ توی خطبه 158 فرمایش حضرت این است: أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ؛ فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ النُّورِ الْمُقْتَدَى بِهِ؛ ذَلِكَ الْقُرْآنُ، فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ. لَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ.
استاد: بله، این محتواهایی که در فرمایشات حضرت امیر(ع) هست، و شما الآن قرائت فرمودید اینها به این معنا، هم، مستندِ این روش استنطاقی میشه که یعنی «دواة دائکم» هست، و پاسخ نیازهای جامعه شما هست؛ یعنی باید همراه با سؤال باشیم؛ اگه کسی خواست مطالعه بکنه، یک مقاله این هست، «ضرورت و ماهیت و روش استنطاق».
یک مقاله دیگر هم هست؛ «استنطاق قرآن»؛ مقاله سومی هم هست «مقدمات، فی التفسیر الموضوعی القرآن».
مقاله چهارم این است: «خوانش انتقادی استنطاق»؛ این مخصوصاً خوانش انتقادی استنطاق، با بحث ما خیلی همسو هست. یعنی ایشون، نویسنده این مقاله چهارم، میخواهند این رو بفرمایند که آنطور که باید به کار میگرفتیم به کار نگرفتیم، به اندازه کافی استفاده نکرده ایم؛ و دیگر اینکه می خواهند بفرمایند که «استنطاق» در فرآیند تفسیر، همه فرآیند نیست، بلکه فقط بخشی از فرآیند تفسیر رو تشکیل میدهد؛ به عبارت دیگر، حرف درست این است که «استنطاق» یک معنای هستهای داره، اگر بخواهد آن معنای هستهای اش در کار حاصل بشه، پیشنیازها و پسنیازهایی داره که آنها باید برآورده بشه؛ تا نهایتاً ما بتوانیم به اون پاسخ مون رسیده باشیم، و بگوییم ما استنطاق از قرآن رو انجام دادیم؛ باز منبع دیگری هست، «تحلیل مبنا و رویکرد شهید صدر و تفسیر موضوعی»؛ این کتاب هست و مقاله نیست؛ اینها مواردی هست که دوستان می توانند استفاده بکنند.
خوب حالا ما این حرفها رو تا اینجا گفتیم؛ گفتیم که حضرت علامه آن ویژگیهای تفسیری رو داشتند، گفتیم که روش استنطاقی یک روشی هست مهم و این مختصر توضیح را راجع بهش دادیم؛ نقطه شروع و عزیمتش، جامعه و نیازهای جامعه هست.