درس تفسیر استاد محمد کاویانی

1400/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: موضوعات و مفاهیم متعدد قرآنی، فرایند ارزش، هنجار، رفتار

 

من قرآن را یکبار از ابتدا تا انتها مرور کردم و در فایل وردی، جلوی تعدادی از آیات، جمله ای برای خودم نوشتم؛ در واقع کدگذاری اولیه ای انجام دادم؛ آنچه را که ذیل «روانشناسی اجتماعی» بود انتخاب کردم؛ آنگاه همان آیات را باز در زیر رده هایش کدگذاری کردم؛ و معلوم ساختم که مثلا این آیه، مربوط می شود به «نگرش»؛ و تا رده سوم هم پیش رفتم؛ مثلا آنچه را که مربوط بود به «نگرش»، معلوم کردم که مربوط می شود به «تغییر نگرش» یا «تکوین نگرش» یا ...؛ و همین طور در دیگر موضوعات «روانشناسی اجتماعی»؛ مثلا به «گروه» و بعد در مباحث زیرینِ آن، به مباحث مربوط به مثلا قاعده «رهبر – پیرو»؛ و بعد مربوط به «ویژگی های مهم رهبریِ گروه» و ...؛ اینگونه مطالعه کردن، نشان می دهد که چقدر مطالبی را که ما، در جامعه مان نیاز داریم، در آیات شریفه وجود دارد و ما غافلیم؛ آیاتی که ما وقتی که به صورت معمولی تلاوت می کنیم و عبور می‌کنیم، با فضای معنوی و اخلاقی، دینیِ خودمان، خیلی متفتن به اینگونه مباحثش نمی شویم؛ می خوانیم و یک لذت معنوی می بریم و عبور می کنیم؛ من بارها گفته ام و تکرار می‌کنم؛ که اینگونه مطالعات، از بس انجام نشده و گفته نشده است، و از بس قرآن با این نگاه ها مورد مطالعه قرار نگرفته است؛ چه بسا در نقل قولش و در مباحثاتش، اینگونه مطالعه کردن، روشی جدید به حساب بیاید!! به واقع اینها جدید نیست؛ بلکه اینها حرف های قدیمیِ سنتی و ثابت و استوار و همیشگیر در قرآن است؛ و در قصص قرآن هم آمده است؛ در نوع بیان خداوند به شکل های مختلفی آمده است؛ ولی ما از بس نگفته ایم، الان وقتی گفته بشود، یک عده خیال می کنند که حرف جدیدی به میدان آورده شده است؛ نه هیچ حرف جدیدی را به میدان نیاورده ایم؛ در آن فایل، این را عرض کردم؛ من وقتی مطالعه می کردم، ما راجع به روانشناسی اجتماعی، مباحث بسیار متعدد و متکثری را داریم؛ باید به تدریج وارد این مباحث بشویم و بتوانیم یک استفاده کاربردی امروزی را داشته باشیم.

این اسلاید را که ملاحظه می فرمایید، ذیل عنوان «ساختار قصه های قرآن»، از قول یک مقاله، من اینجا آورده ام؛ آقای دکتر شجاع پوریان، که از مقاله‌اش من برداشت خیلی صریحی داشتم؛ و اینجا بدون توضیحات، بدون توضیحات زیاد، برای شما ذکرش کردم؛ درستی گزاره ها اینجا قطعی است؛ در هر قصه غیر قرآنی، این درستی گزاره ها وجود ندارد، ولی در قرآن وجود دارد؛ واقعی بودنش، فشردگی قصه های قرآن، اینها مورد نظر است؛ خداوند وقتی می خواهد قصه بگوید، بخش های مختلف زندگی یک پیامبر را یا یک قوم را گزینش می کند؛ حضرت موسی(ع) را گزینش می کند؛ آنجایی را که مورد نظرش است و می خواهد به خورد ما بدهد، به ذهن ما وارد بکند، آن را گزینش می کند؛ و بیانش می کند؛ اینگونه نیست که شروع شده باشد، مثل یک رُمانی که ما مایلیم که حجم اش هم زیاد باشد، از ابتدا با یک هیجانی و با یک گستردگی فراوان، که مثلا اگر این رُمان پنج جلد شود، بهتر است از اینکه 4 جلد باشد؛ ما فضای ذهنی مان ممکن است اینگونه باشد؛ ولی قصص قرآن اینگونه نیست.

ما به دنبال این هستیم که جاذبه اش را داشته باشد؛ ممکن است برای جذّاب بودن، مطالب غیرواقعی را هم با آن قاطی کنیم؛ به نظر مان می رسد که هر چه هم مفصل باشد اشکال ندارد؛ اما خداوند، نگاهش به قصص قرآن، اینگونه نبوده است؛ کاملاً گزینشی است؛ از آیاتی که مشاهده کردید این حالت به خوبی مشاهده می شود؛ زمانی «شکسته شدن وحدت» را نشانه می رود؛ و به طور مستقیم، قصص مربوط به آن را می گوید و پیامدها و آثار منفی اش را بیان می کند؛ زمانی این را می خواهد بیان بکند؛ خوب، من فقط عنوانش را آوردم و مثال زدم؛ اما در اجزاء قصه هم همینطور است؛ ماهیت قصص قرآن، هماهنگ است؛ آنجایی که مربوط به قصه حضرت آدم می شود؛ آنجایی که مربوط به قصه حضرت نوح می‌شود؛ آنجایی که مربوط به قصه حضرت خاتم صلوات الله علیه و آله و سلم می شود؛ اینها ماهیتش یکی است؛ یک چارچوب دارد؛ گوینده قصه یکی است؛ هدف قصه گویی یکی است؛ نوع بیانش یکی است؛ اهدافی که از این قصه گویی مورد نظر قرار می‌گیرد، برای خداوند یکی است؛ وقتی که «شکسته شدن وحدت» را نشانه می رود، در تمام قصه ها، با آن هماهنگ است؛ در هیچ قصه ای مطلبی مخالفِ آن یافت نمی شود. قرآن در تمام شاخه ها و گرایش های روانشناسی، در فصول مختلف روانشناسی و در زیر فصل های آنها، حد اقلّ، تا دو سه رده، قابل ریز شدن است و مطالب بسیار زیادی را دارد؛ ولی ما غافل هستیم و اقدام نمی کنیم.

در قرآن تکنیک هائی را می توان در بیان مطالب دریافت کرد؛ باید نوع بیان قرآن را بشناسیم.

ما در هر بحث که وارد می شویم، باید مطالعات دقیق و کدگذاری های دقیق خودمان را داشته باشیم و در نهایت، به یک پردازش یک پارچه و جامع برسیم و دیدگاه قرآن در آن موضوع را بیان کنیم؛ مثلا فرض کنید می خواهیم به دیدگاه «قرآنی – روانشناختی» در باب «مسائل جنسی» بپردازیم؛ همین مسیر را اگر طی کنیم، به شرط اینکه در حین مطالعه اولیه، حوصله لازم را به خرج دهیم؛ دقت های لازم را داشته باشیم و درست و دقیق کدگذاری کنیم؛ (البته کدگذاری کامل و صحیح هم، متوقف بر این است که شخصی که کدگذاری می کند، اطلاعاتِ علمی و عمومی در باب مسئله مورد بحث را داشته باشد)؛ ما باید یاد بگیریم که از قرآن چگونه باید استفاده کنیم؛ باید بدانیم که چه مطالب علمی را می توانیم خودمان یاد بگیریم؟ و چه مطالبی را حتماً باید از طرف خداوند به ما برساند؟ خود قرآن هم به نوعی این ها را بیان می کند؛ در قرآن می شود تکنیک هائی را هم شناسائی کرد؛ مثلا، گاهی گره افکنی و مبهم گویی است تا بعدا پاسخ اش معلوم بشود؛ و یک نوع حساسیتی را برای افراد ایجاد بکند؛ گاهی تکرار و مکرر گویی است؛ اینهم هدف و فایده خودش را دارد؛ دوستانی که قرآن را مکرر تلاوت می کنند، متوجه هستند ما مثلاً قصه حضرت موسی را من دقیقاً شمارش نکردم؛ ولی قطعا می توانم بگویم در بیش از ۱۰ مورد به صورت جداگانه، تکه تکه قصه های حضرت موسی آمده است؛ و خیلی از مواردش تکرار هم دارد؛ و در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام هم در یک جا پشت سرِهم، قصه نیامده است؛ بلکه در جاهای مختلف به تناسب آموزش هایی که خداوند خواسته است بدهد، بیان کرده است؛ و تکرار هم در آن وجود دارد.

گاهی داستان در داستان دارد؛ مثلا داستان فرزندان آدم را بیان می‌کند؛ لابلای آن، داستان یک کلاغ را بیان می‌کنند؛ و همین طور به شکل های مختلفی که، نمونه‌های داستان در داستان را فراوان داریم؛ یعنی حداقل چهار تا پنج موردش من الان در ذهنم مرور می کنم هست.

تنوع و تفنن، در داستان‌پردازی؛ این در حدی که خداوند می‌خواهد قصه بگوید هست این تنوع و تفنن یعنی در همان ابعاد مختلفی که مورد توجه ما هست. طرح ناگهانی یک قصه، خودش یک نوع تفنن است؛ در جائی که مطالب دیگری مطرح است و سیرِ سخن، به موضوعاتی دیگر است، ناگهان یک قصه را شروع می کند؛

پرده پوشی وعفیف گویی، که خیلی آشکار است در قصص قرآن؛ یعنی چه بسا عبارت هایی که اگر ما با زبان متعارف خودمان بخواهیم بیان بکنیم، خیلی با سختی بیان می کنیم؛ مثلاً اگر درس فقه نکاح هست یک استادی نیاز دارد که مسائل نکاح را به تفصیل بیان بکند، آنجا ده مرتبه معذرت خواهی می کند که اینها مفاهیمی است که باید بیان بکنیم؛ آن وقت بعضی از کلمات را به زبان بیاورد؛ مثلا در بحث طهارت می خواهد «استبراء» را بیان کند با کلی معذرت خواهی، و بعد با دو سه کلمه، نهایتا کلمه استبراء را بگوید. اما قرآن با صراحت، اما در قالبی عفیفانه مطالب را بیان می کند، به گونه ای که کسی احساس نمی کند که قرآن کلمات «بی ادبانه ای» را به کار برده است؛

قرآن این را به ما یاد داده؛ یعنی سنگین ترین مفاهیم را به شکلی بیان می کند که هیچ گونه احساس قبحی حاصل نمی‌شود به صریح ترین وجهی آنها را بیان می کند.

حضور حداقلی زن در قصه های قرآن؛ این هم یک نکته ای است؛ حالا شما توجه بفرمایید که این حضور حداقلیِ زن را، بعضی ها از آن سوء استفاده می کنند؛ اما معنای واقعی اش به این برمی گردد که هویت زن و حرمت زن و جایگاه زن، جایگاهی است که همیشه محفوظ است؛ و در یک جای بالایی قرار دارد و مسئولیت اصیل اش، پرورش انسان و تولید نسل و رساندن انسان به اهدافی که خداوند در قرآن بیان می کند. در قصه های قرآن، کم نیست که صحبت از زن ها به میان آمده؛ ولی اگر بخواهیم نسبت سنجی بکنیم، نسبت کمتر است؛ بیشترِ قصه ها مربوط به مردان است.

 

فرایند ارزش، هنجار، رفتار

اینجا ما هنوز هیچ سخنی که وارد قصه ها شده باشیم، نگفته ایم؛ تا حالا همه اش، مقدمات را فراهم کردیم و سخن هایی را گفتیم که می خواهیم به تدریج وارد این حرف ها بشویم؛ ما می‌خواهیم از قصص قرآن استفاده کنیم؛ چگونه؟ این سوالی است که در جلسه قبل در این اسلاید نوشته بودم و از شما پرسیدم؛ و خواستم که ایجاد سوال بشود در ذهن افراد؛ چگونه می خواهم از قصه ها استفاده کنیم؟ و چرا قصه ها مهم است؟ اینکه چرا قصه ها مهم هست، این را این جلسه یک مقدار توضیح دادم؛ آن گستردگی که دارد؛ آن موضوعات مختلفی که در قصه ها مطرح می شود، آن نگاهِ فرآیندی که در قصه ها وجود دارد، و از آن نگاه فرایندی خیلی از مطالب زندگی را می شود برداشت کرد؛ اگر به دنبال این باشیم که از روانشناسان اجتماعی، یا جامعه شناسان، یک مسیری را بپرسیم، آن مسیر را در قصه های قرآن ما راحت می‌توانیم پیدا بکنیم؛ مسیری که فرایندی است؛ همین جا بگویم اشکال ندارد؛ جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعی هم نگاه شان در جامعه سازی فرایندی است؛ در فضای جامعه سازی غربی را عرض می کنم؛ آنها هم اینگونه عمل می کنند؛ موفق هم شده اند؛ جامعه هایشان را به همان سوئی که می خواسته اند، برده اند؛ علتش این است که به این سِیر و این فرآیند، عمل کرده اند؛ به این نتیجه رسیدند که باید فرایندی و در طول زمان و بدون عجله و به صورت برنامه ریزی شده، کار کنند؛ و به آن پایبند بوده اند و بر اساس آن عمل کرده اند؛ و عمل می کنند؛ البته وقتی می خواهیم این مسیر را طی بکنیم، ما محدودیت‌های خاص خودمان را داریم؛ اما علاوه بر محدودیت ها، خوب، سستی و بی توجهیِ خودمان هم بوده است؛ آن مسیر این است که، ما ارزش های اجتماعی را که می خواهیم حاکم باشد، اینها را باید اول شناسایی بکنیم؛ الان صاحب نظرانِ غربی، قبل از این که به رفتارها برسند، و یکی یکی، تک تک رفتارها را مورد اشاره قرار بدهند، که ما چگونه این رفتار را بپسندیم یا نپسندیم؟ این خوب است یا خوب نیست؟ قبل از اینها، با خودشان مباحثه می کنند؛ در اتاق‌های فکرشان می گویند که «ارزش هایی که ما می‌خواهیم حاکم باشند کدامند؟»؛ آن ارزش‌ها را شمارش می کنند؛ مثلاً در فضای اومانیسم، وقتی نگاه بکنیم، چند تا ارزش خیلی آشکاری وجود دارد که پای آن ارزش ها محکم ایستاده اند.

ما وقتی که نگاه دینی می خواهیم بکنیم، به آنها معتقد نیستیم؛ اما پای آن اعتقادهای خودمان هم در عمل و با استحکام نایستاده ایم؛ آنها می‌خواهند بگویند که «انسان خودش» است؛ و خودش نوعی حاکمیت بر خودش دارد؛ خودش باید ببافد و بدوزد و بپوشد؛ و یا دو مرتبه آن را خراب کند و هر کاری که بکند خودش است؛ و این را محکم پایش ایستاده اند؛ دیگر برایشان سئوال هم نمی شود که مکاتب دیگر چه می گویند؟ ادیان آسمانی چه می گویند؟ برای رسیدن به همین هدف، می‌آیند مسیر بعدی را طی می‌کنند؛

متخصصان علوم انسانیِ ما غیبند؛ کاری با جامعه سازی ندارند.

ما در کنار ارزش ها، برای اینکه ارزش ها را به میدان عمل بخواهیم برسانیم، باید اینها را تبدیل به هنجار کنیم؛ برای هنجارسازی، مکانیزم های خاص خودش وجود دارد؛ که تعداد این مکانیزم ها خیلی زیاد است؛ آنها عمل می کنند، ما عمل نمی کنیم؛ ما عمل نمی کنیم، یعنی اینکه ما نمی دانیم؛ در جامعه، این حرف ها نیست؛ در جامعه علمیِ ما هم اینها دانسته نیست؛ چرا؟ چون جامعه شناس های ما به دنبال این حرف ها نبودند؛ روانشناسان اجتماعی ما به دنبال این حرف ها نبودند؛ شما، کل چهاردهه گذشته انقلاب ما را برگردید و مرور بکنید؛ بیشترین سخنان در مورد جامعه اسلامی و جامعه سازی اسلامی را از زبان مقام معظم رهبری می بینید. اما متخصصان کجایند؟ غایبند!! زنده اند؟؟ ...؟؟؟!!!

یعنی آن کلامی که ایشان می فرمایند، که باید عالمانِ علوم انسانی، مردانه پشتش بایستند و آن را عملیاتی بکنند، به جای مردانه ایستادن؛ زنانه فرار می کنیم و مخفی می شویم.!! به جای اینکه مردانه بایستیم و ببینیم مشکل کجاست؟ و کجا باید این آسیب را برطرف کنیم؟ کجا باید یک سازمانی را ایجاد کنیم؟ و کجا باید یک نهاد جدیدی را بسازیم؟ کجا باید انسان سازی به شکل ویژه ای انجام بدهیم؟ تشکیلاتی داشته باشیم؟ به جای اینکه اینها را مسئله خودمان قرار بدهیم، اینها مسائلِ مظلومِ زندان شده در اذهانِ بعضی از افراد و در بعضی از کتاب ها است؛ که در میدان عمل نیامده است؛ آن مسیری که می خواستم تکرار بکنم، این است که اول باید ارزش ها را شناسایی بکنیم؛ که چه ارزش هایی می‌خواهد حاکم باشند؟ آن ارزش ها باید تبدیل به هنجارها بشود؛ اینها تعریف هر کدام باید جداگانه بیان بشود.

این ارزش ها باید تبدیل به هنجار بشود؛ و آن هنجارها، اگر حاصل شد، میدان برای عملیاتی شدن و رفتاری شدن این ها باز می شود؛ مسیر این هست؛ ما اگر از آن متخصصان هم بپرسیم که چگونه باید جامعه سازی بکنیم؟ به ما می گویند که باید یک بزرگراه کلان وجود دارد، باید آن را طی کنیم؛ و غیر این هم راهی وجود ندارد؛ و آن عبارت است از حاکمیتِ ارزش های مورد نظر، و بعد از آن، هنجار سازی های لازم، و بعد از آن شکل دهی های رفتاری؛ این بزرگراه است؛ و البته صدها، راه های ورود و خروج فرعی هم به اینها وصل می شود؛ به این سادگی که در قالب چند جمله بیان شد، نخواهد بود؛

قرآن به ارزش ها و هنجارها و رفتارهای اجتماعی، توجه می دهد.

ما اگر از قرآن هم بپرسیم؛ قرآن با ما اخم می‌کند که، این مطلب را که من بارها گفته بودم برای شما؛ من که ارزش‌های اصیل شما را شمردم؛!! من که هنجارهای مورد نیاز شما را برایتان بررسی کردم؛!! من که رفتارهای ناشی از هنجارها را یکی یکی برای شما شمارش کردم؛!! اگر بپرسیم در کجا؟ می گوید، این همه قصه که گفتم بیکار نبودم؛ در این قصه ها، به خوبی و به شیرینیِ تمام، ارزش ها را مشخص کردم، هنجارهای اجتماعیِ اقوام و مللِ مختلف را نشان دادم؛ علاوه بر قصه ها، بله بعضی جاها هم هست که صریحا و مستقیماً بدون اینکه در یک بافت قصه مانندی باشد، به ارزش ها اشاره کرده ام؛ گاهی، خداوند یک ارزش را به صورت مستقیم، بیان می‌کند؛ اینجوری هم زیاد داریم البته؛ اما بیشترین سهم را ما در این قصه ها داریم.

اگر از شما بپرسند، من خودم شخصا تجربه کردم؛ من در کلاس های درس، با دانشجویان دکتری «قرآن و روانشناسی» به کرات، حداقل با سه چهار گروه، این را تجربه کردم؛ وقتی یک قصه ای را از ابتدا تا انتهایش، یک نگاه کلان می کنیم، یک مرور می کنیم، از طلبه ها می پرسم که، حالا شما یک ارزش اجتماعی را که در قالب این قصه می بینید، بیان کنید؛ بله البته قرآن نیامده با کلمه «ارزش اجتماعی»، یا «هنجار اجتماعی»، یا ...، مسائلی را بیان بکند؛ اما وقتی که مرور می‌کنیم، می‌بینیم، بله در این قصه ارزش هائی وجود دارد؛ مثلا ارزش «صداقت» در این قصه خیلی پررنگ بود؛ خداوند کلمه «صداقت» را هم ممکن است نیآورده باشد؛ اما نوع بیانش، از ابتدا تا انتها، این است که می خواهد بگوید شما صداقت داشته باشید؛ صادقانه وارد کارها بشوید؛ می پرسیم آیا هنجارهای اجتماعی وجود دارد؟ می گویند، بله وجود دارد؛ هنجارهای متعددی وجود دارند؛ یک تعداد هنجار را هم باید از آن ارزش ها استنباط کنیم و اخذ کنیم؛ پس بنابراین، سوال این بود: چرا قصه مهم است؟ که با این توضیحات، تقریبا روشن شد.

الان یک توضیحی دادم چگونه یعنی ما آن سیری که باید داشته باشیم که می خواهیم نگاه بکنیم به ارزشها و هنجارها به رفتارهای اجتماعی و بعد از آن هم رفتارهای اجتماعی ما قانونمندی های رفتار اجتماعی را استخراج کنیم این یک بخشی از آن چگونگی است.

قرآن مفاهیمی دارد که در جامعه سازی بسیار موثر و تعیین کننده اند:

یک بخش دیگر از آن چگونگیِ جامعه سازی قرآنی، مربوط است به مفاهیمی که خود خداوند، آشکارا، در قرآن برای ما بیان کرده است؛ که ما این مفاهیم را متأسفانه، خیلی ساده از کنارش گذشته ایم.

مثلاً فرض بفرمایید که (امت) یک مفهوم است؛ (ملت) را حالا با معنای خاص خودش یک مفهوم است؛ در قرآن، «مستضعفین» یک مفهوم است؛ «مستکبرین» یک مفهوم است؛ حالا بعضی از این واژه ها در ادبیات ما آمده است، ولی به صورت خیلی سطحی و فقط در نگاه علوم سیاسی؛ اما این که کافی نیست. اینها و امثال اینها باید در تمام علوم انسانیِ اسلامی جای بیابند و در جامعه سازی اسلامی، ایفای نقش کنند؛

مثلاً فرض بفرمایید، این انواع گروه هایی که در قرآن از آن نام برده می‌شود، مثل کفار، مومنین، منافقین،...، اینها هم «گروه اجتماعی» تلقی می شوند؛ هم به یک معنای دیگری «تیپ شخصیتی» تلقی می‌شوند. یا «صادقین»، یا آنهایی که عرض کردم، مخلصین، منفقین و ...، که به تعبیرهای مختلفی آمده است؛ اینها تعداد خیلی زیاد است؛ هر کدام از اینها را ما یک بررسی قرآنی روانشناختی کامل بکنیم؛ تحلیلِ روانشناختی اینها می تواند در جامعه اسلامی و جامعه سازی اسلامی، کاربرد داشته باشد در جامعه؛ ما این آیات را از آن جایگاه عرشی خودش تحلیل بکنیم، ریز بکنیم؛ از اجمال خارج کنیم، به تفصل بکشانیم، یافته های عملیاتی اش را پیدا بکنیم؛ و بگوییم برای عملیاتی شدنِ این آیه شریفه، این رفتارها باید انجام شود؛ اگر این کارها را بکنیم، ما به جامعه سازی اسلامی، نزدیک می شویم؛ پس بنابر این، من این چگونگی را در دو، سه جمله بیان کردم می خواهم جمع بندی بکنم:

    1. آن سیر «ارزش- هنجار- رفتار»؛ این را از قالب رفتار قصص قرآن راحت به دست می آوریم.

    2. آن مفاهیم و واژه ها و اصطلاحاتی که مربوط به روانشناسی اجتماعی است؛ خود آن مفاهیم را یکی یکی باید بررسی بکنیم و به تفصیل به آن بپردازیم.

    3. اینکه گاهی می شود یک «اصطلاح» نیست یک «واژه» نیست؛ اما یک «مفهوم» است؛ مفاهیمی که در رده های دوم و سومِ بررسی، می توانند جای بگیرند؛ عرض می کردم که مقداری از اینها را کدگذاری کردم.

مثلا بگوییم اینجا مربوط به «اسناد به خداوند» است؛ اینجا اسناد به خود فرد است؛ اینجا مربوط به نگرش هاست؛ این رده بندی ها، که گاه تا سه، چهار رده ریز می شود؛

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo