درس تفسیر استاد محمد کاویانی

1400/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: جامعه سازي از طريق قرآن

 

مفسِّر باید پر سوال باشد؛ آنهم از نوع جامعه سازی.

اینها بستگی دارد به اینکه، ذهن کسی که قرآن را مطالعه می کند، چه مقدار با مفاهیم روانشناسی اجتماعی و با مفاهیم مورد نیاز در جامعه شناسی، خوی گرفته باشد؛ می‌تواند پُر سئوال باشد و با سئوالات متعدد و متکثر به محضر قرآن وارد بشود و پاسخ بگیرد.

اما کسی که آن مفاهیم را در ذهنش ندارد، و آن دغدغه جامعه سازی اسلامی را ندارد، سئوال هم قاعدتا ندارد؛ کما اینکه شما، بسیاری از تفاسیر متعددی را که جزء سرمایه های اصیل ما است، راجع به قرآن، تفسیر انجام شده است؛ اما چون این داده ها نبوده است، و این سئوال ها نبوده است، و آن سئوال ها وارد قرآن نشده اند، مفسرین، پاسخ های مورد نیاز را به دست نیاورده اند؛ اگر «جامع التفاسیر» را باز کنیم، آنجایی که مفسرین مختلف را دارد، یکی یکی اسامی شان را بیان می‌کند؛ و در یک ستون دیگر، نوع تفسیرشان را بیان می‌کند؛ جهت گیری تفسیرشان را بیان می کند؛ آنجا تفسیر عرفانی داریم؛ تفسیر روایی داریم؛ تفسیر ادبی داریم؛ تفسیر تاریخی داریم؛ تفسیر فلسفی عقلی داریم؛ انواع و اقسام تفسیر داریم؛ تفسیر تربیتی داریم؛ تفسیر اخلاقی داریم؛ اما لابه لای همه اینها وقتی بگردی، که تعدادش خیلی زیاد است، و نزدیک به ۲۰۰ مورد آن کتاب های تفسیری هست؛ چند مورد را می توانید پیدا بکنید که تعبیر «اجتماعی» درش آمده باشد؟ من نگاه کردم؛ حالا ممکن است نگاهم سریع بوده؛ ولی پنج، شش مورد، بیشتر ندیده ام؛ آن پنج ، شش مورد هم مربوط به «اجتماعی» زمان ما نبوده است؛ مربوط به زمان خودشان بوده است؛ زمانی که حاکمیتی در کار نبوده است؛ حکومت اسلامی نبوده است؛ قصد «جامعه سازی اسلامی»، به این معنا وجود نداشته است؛ اما خواستم بگویم که قرآن، اینگونه مفاهیم را هم دارد؛ و در نگاه «اجتماعی» و در نگاه «جامعه سازی»، اینها به کار ما می آید؛ اینها آن سوال «چگونه؟» را که عرض کردم، فی الجمله پاسخ می دهد.

مسیر را تقسیم کردیم؛ هر کدام از این مسیرها، حرف های متعدد و متکثر خودش را دارد؛ ما چون می‌خواهیم با موارد عینی، در زندگی های روزمره اشاره بکنیم، نیاز به قصه های قرآنی داریم؛ چون می خواهیم «جامعه سازی» بکنیم و قصه های قرآن مربوط به «جامعه» و «عینیت های جامعه» و «نیازهای روزمره» بوده است، نیاز به آنها داریم؛ اما فرض کنیم که آرام آرام می خواهیم وارد مباحث یه مقدار از نگاه ستادی برویم به خود آیات و وارد آن مباحث بشویم، باز این سوال وجود دارد که آن رده های آخر، که اگر می خواهید جامعه سازی کنید، یک لوازمی وجود دارد؛ آن لوازم را کِی؟، کجا؟ چه مقدار؟ با چه ویژگی هایی؟ با چه شرایطی؟ می خواهیم به آن بپردازیم؟

آیا واقعا می شود از قرآن برای «جامعه سازی» استفاده کرد؟

آیا می توانیم، آیا باور داریم؟ اینجا آن نقطه عطفِ سنگینی است که بسیاری از افراد ممکن است، در پسِ ذهن شان این نباشد؛ ممکن است این نباشد که بله، می توانیم؛ می شود از قرآن می شود استفاده کرد برای جامعه سازی امروزی؛ خیلی از امثال ما طلبه ها هم، پس ذهنمان این نیست؛ حالا نگفتم که نقیض اش است نعوذ بالله؛ نگفتم که کسانی با همین لباس طلبگی، و با سابقه تحصیل چند دهه در حوزه علمیه، معتقدند که نمی شود؛ عرضم این است که حتی، اگر از روی غفلت هم بوده باشد، باز هم نوعی جفا به قرآن است؛ اگر اینطور باشد که به همه روش ها و مکانیزم ها و علوم روز و صاحب نظرانِ امروزی و ...، متمسک بشویم و انتظار داشته باشیم، اما به قرآن مراجعه نکنیم، این جفای به قرآن است.

 

سوال: شما باید اول انسان سازی بکنید، بعد جامعه سازی:

پاسخ: من منکر اینها نیستم؛ من می دانم این مطالب را؛ همین اخیرا به من بعضی افراد می‌گویند که چه دارید می گویید؟! «جامعه سازی» فرع بر «انسان سازی» است؛ «انسان سازی» هم الان نیست؛ انجام نمی شود؛ ببینید ما هرجا که نگاه می کنیم یک نقایص و نواقصی را می بینیم؛! علتش این است که انسان سازی انجام نمی شود؛ اگر در دولتها، این خرابکاری ها انجام می شود، آنها از همین مردم بودند و رفتند مسئول شدند؛ اگر در بعضی از نمایندگان بد اخلاقی وجود دارد، آنها از همین مردم هستند؛ همین مردم آنها را پسندیده اند؛ اگر در بازار زد و خوردِ کلامی و فکری وجود دارد؛ اگر بد اخلاقی وجود دارد؛ اگر هر کسی، به هر ترتیب بتواند به طرف خودش می کِشد؛ اگر چیزی به نام حلال و حرام کمرنگ شده است؛ اینها از همین مردم هستند؛ همین مردم هستند که جامعه را می سازند؛

 

پاسخ اول: بله انسان سازی لازم است، اما این درس، فعلا به آن نمی پردازد.

یک پاسخ من این است که راست می گویید؛ از همین مردم است؛ اینها که از کره مریخ نیامده اند؛ اینها از ترکیه هم نیامده اند؛ اینها ایرانی ان؛د اینها از آمریکا هم نیامده اند؛ اینها مسلمانان خودمان هستند؛ مسلمان هایی که نماز می خوانند؛ روزه می گیرند؛ اگر جنگ شود، به جبهه هم می روند؛ اما در هر صورت، ما مسلمانی را رده بندی می کنیم؛ من به تفصیل گفته ام؛ پیوستار اسلام و ایمان را و ویژگی هایی که در هر جای این پیوستار وجود دارد را گفته ام.

یک کسی در منتها الیه این پیوستار، در طرف مثبت، نزدیک صد قرار دارد؛ که مثبت، مثبت است؛ ممکن به لحاظ ایمان، نزدیک ترین افراد به معصومین(ع) باشد؛ حالا با این بیان گفتیم که معقول باشد بد اخلاقی نباشد؛ یک کسی هم ممکن است این طرف پیوستار باشد؛ بگونه ای که تنه به منافقین بزند؛ تنها ابولبابه بزند؛ تنه به مسعود رجبی بزند؛ همه اینها را داریم؛ این پیوستار است؛ پس در همین جامعه خودمان، افراد می توانند خیلی موثر باشند؛ و اگر افراد به اندازه کافی مسلمان باشند، خیلی از امور درست می شود؛ اما به اندازه کافی خوب نیستیم؛ به اندازه کافی، مسلمان نیستیم؛ این اشکال وجود دارد.

پاسخ دوم: نیاز به شبکه سازی نخبگانی داریم.

جواب دیگر من این است که «انسان سازی»، فقط یکی از لوازم و پیش نیاز های «جامعه سازی» است، نه همه آن؛ و ما این را هیچ گونه انکاری در آن نداریم و لابلای حرف هایی که بناست گفته بشود در روانشناسی اجتماعی، آیات مختلفی که قرار است خوانده بشود، پیش‌فرض‌هایی وجود دارد؛ این پیش فرض ها، مربوط به انسان سازی هم می شود؛ آنها را ما معمولا بیان می کنیم؛ در طول زمان، ولی تکلیفِ این درس و تکلیف «روانشناسی اجتماعی»، فعلا این نیست؛ ما این را تایید می کنیم؛ سر جای خودش، استوار هست؛ اما قرار نیست که عنوان این درس را تغییر بدهیم به «انسان سازی قرآنی»؛ بله به محض اینکه «جامعه سازی قرآنی» مطرح شود، «انسان سازی» هم در آن هست؛ ولی حالا حرف های دیگری می خواهیم بزنیم.

برای جامعه سازی اسلامی، شبکه نخبگانی لازم است؛ غیر از آن جهاد اکبر، و غیر از آن انسان سازی، که برای همه مردم دربخش های مختلف جامعه مورد نیاز است و باید باشد؛ یک شبکه نخبگانی هم لازم است؛ ممکن است، انسان های خوب، فراوان باشند، اما شبکه نخبگانی شکل نگرفته باشد؛ این مهم است؛ اگر این شبکه نخبگانی وجود نداشته باشد، کمبود و نقصانِ کوچکی نیست؛ حضرت امام رحمت الله تعالی علیه، در حدّ به پیروزی رساندنِ انقلاب، در طول زمانِ تبعیدشان، و تقریرهایشان و اعلامیه هاشان، و تلاشی که داشتند، به تدریج و در یک حدِّ نسبتا قابل قبول، شبکه های نخبگانی را حاصل کردند؛ اما این شبکه نخبگانی، در این حدّ، حاصل شد که انقلاب به پیروزی برسد؛ و در طول زمان و در زمان حیاتشان بعد از انقلاب، این مسیر ادامه داشته باشد تا حالا که در آغاز دهه پنجم انقلاب هستیم؛ اما اکنون، بعد از پشت سر گذاشتنِ امواج خروشانِ همه خصومت ها از زمین و آسمان، و انواع و اقسام موانع که با قدری مسامحه می توان گفت که بیشتر از نوع «سخت افزاری» بودند؛ اکنون که نوبت به هجوم های نرم افزاریِ بسیار شدید رسیده است؛ متناسب با این مبارزه نرم افزاری، آن شبکه نخبگانی، به اندازه کافی فعال نیست؛ و شاید به اندازه کافی موجود نیست؛ این بحث را در مباحث قرآنی می توان دنبال کرد.

پاسخ سوم: نهادهای اجتماعیِ متناسب با جامعه سازیِ اسلامی باید داشته باشیم.

برای جامعه سازی اسلامی، علاوه بر اینکه انسان ها باید خوب بشوند، اسلامی بشوند، در تراز «اسلام» و «انقلاب اسلامی» رشد پیدا بکنند، و علاوه بر اینکه نیاز به «شبکه های انسان نخبگانی» نیاز داریم، علاوه بر این دو قدم مهم، به «نهاد سازیِ مناسب» نیز نیاز داریم؛ این را هم از قصص قرآن، از روانشناسی اجتماعی قرآنی می توانی انتظار داشته باشیم که قرآن به راه نشان بدهد؛ برای ایجاد بعضی از نهادها، که به نظر می رسید باید باشند، بای اقدام کرد، علاوه بر نهادهائی که متناسب با آن مرحله «مبارزات سخت افزاری» شکل گرفته بود، اکنون نیاز با نهادسازی هائی متناسب با «مبارزات نرم افزاری»، و متناسب با «بیانیه گام دوم انقلاب» نیاز داریم؛ این نهادها را ساخته نشده اند؛ ایجاد تشکُّل ها و شبکه‌های نخبگانیِ مورد نیاز، از جنس دستورالعملی نیست، که مثلا حضرت آقا دستور بفرمایند اینطور عمل شود؛ بلکه از درون باید بجوشد؛ این کار باید انجام بشود؛ اما یک جوشش از درون است؛ اسمش روی آن هست؛ «نخبگانی» است؛ این همان تعبیری است که حضرت آقا، مرتب حرص آن را می خورند و با تعبیرهای مختلف بیانش می کنند.

این نخبگان، خودشان باید همدیگر را بیابند؛ نخبه بودنشان به خاطر همین ادراک است؛ خودشان را خودشان درک بکنند. اقدام درونیِ سازمان یافته، برای «جامعه سازی» را باید از درون خودشان داشته باشند؛ اینها الان موجود نیست؛ وقتی اینها وجود ندارد، شما الان ببینید در دانشگاه های ما، آیا تشکل نخبگانی می بینید؟ در جهت نظام‌سازی اسلامی جامعه سازی اسلامی؟ در هیئت های مذهبی ما تشکل نخبگانی می بینید؟ بله اصطلاح «هیئت اندیشه ورز» معنای خاص خودش را دارد؛ اما آیا هیئت اندیشه ورز به معنای واقعی اش داریم؟ که پای کار ایستاده باشد؟ که در این مسائل حضور داشته باشند؟ یا مثلاً در یک جاهایی «بسیج اساتید» چه در حوزه های علمیه و چه در دانشگاه ها، ممکن است نقشی در این فضا ها داشته باشد؛ چه در دانشگاه ها چه در حوزه های علمیه؛ یا اینکه «بسیج دانشجویی» ممکن است ایفای نقشی بکند؛ یا «بسیج طلبه ها» ممکن است ایفای نقشی بکند؛ اینها هم، به معنای واقعیِ آن، تشکل نیست؛ چرا نیست؟ به خاطر اینکه این تشکل‌ها، سازمان است؛ سازمان پشت سر کار ایستاده است؛ بسیج اساتید اسمش روی اش است؛ بسیج هم زیرمجموعه سپاه پاسداران و سپاه پاسداران، تشکُّلِ حاصل شده است. متناسب با «مبارزات سخت افزاری» شکل گرفته است؛ آیا اکنون متناسب با «مبارزات نرم افزاری»، آمادگی دارد؟ از زمان حضرت امام است؛ اینها هنوز از همان جاست؛ ولی وقتی گفته می‌شود «تشکل نخبگانی» یعنی آن دغدغه ای، که بیاید و آنها را به هم وصل کند؛ و در مسیر «مبارزات نرم افزاری» پیش ببرد، به گونه ای که از حالت تدافعی خارج شده و حالتِ تهاجمی به خود بگیرد؛ ویژگیِ مهم مبارزات نرم افزاری این است که نباید تدافعی باشد؛ بلکه باید تهاجمی باشد؛ آیا چنین چیزی هست؟ خوب ما در این مباحث قرآنی، می خواهیم به این نهادسازی هم اشاره کنیم؛ می خواهیم، رهنمودهای قرآن را دریافت کنیم؛ می خواهیم مصادیق قرآنیِ آن را شناسائی کرده و به جامعه معرفی کنیم؛ اینها، فعلا به اندازه کافی، موجود نیست؛ خوب حالا، با این وصف، وقتی تشکل نخبگانی نداریم، وقتی نهادسازی برای مبارزه نرم افزاری نداریم، چه کار باید بکنیم؟ هر قدر حضرت آقا حرص بخورد، کارها آنطور که مطلوب است جلو نمی رود.

این تشکل نخبگانی و این نهاد سازی، چطور باید حاصل بشود؟ این در همین گفتگوهای جهت دار؛ ما خیلی هنر کرده ایم؛ کارِ خیلی خوبی انجام شده است به لطف خداوند؛ الحمدالله؛ امیدواریم و خوشحالیم که مثلا در حوزه علمیه، در کنار حوزه علمیه، یک موسسه ایجاد شده که حالا می خواهد به مسائل سبک زندگی بپردازد؛ ولی آنچه مورد نیاز ما است، ده ها برابر این موسسه است؛ این موسسه هم به هر دلیلی (؟؟؟)، از حالت نخبگانی فاصله گرفته است؛ برای جهت دهی به سبک زندگی، به اندازه انتظار، موثر نیست؛ بله اینهاست که وجود ندارد؛ ده‌ها برابر آن فعالیت هائی که در باب «سبک زندگی اسلامی» انجام می‌شود، باید در این فضاهای نخبگانی و در مسیرِ نهادسازی و تشکُّل سازی، انجام بشود؛ این آمادگی‌ها، برای جامعه سازی باید حاصل باشد؛ ما اگر الان در حوزه علمیه، چند تا مجموعه آموزشی داشته باشیم به عنوان «جامعه سازی اسلامی»، اگررداشته باشیم، یک قدم رو به جلو هستیم؛ اگر فرض بفرمایید پژوهشگاه و پژوهشکده هایی داشته باشیم که برای «جامعه سازی اسلامی»، پژوهش و اقدام کنند، این یک قدم جدی و رو به رشد خواهد بود؛ ولی اینها که نیست؛ اینها را که نداریم؛ وقتی که نیست، چار دهه از انقلاب گذشته است؛ یک یا دو یا سه ده دیگر هم بگذرد، آیا جامعه ما به خودیِ خود، اسلامی می شود؟ به ویژه با این هجوم نرم افزاریِ بسیار شدیدی که دشمنان، به سوی این انقلاب و این جامعه دارند، هرچه یک دهه، بلکه هرچه یک سال بگذرد، ما اگر در یک جمله بخواهم بگویم، باید نگران این نکته باشیم که مبادا، انقلاب، از درون خالی شود؟!!.

تشکیل شبکه نخبگانی باید باشد؛ من دیدم بعضی افراد این کلمات را می گویند؛ خیلی خوب است؛ این کلمات آنقدر باید گفته بشود تا دغدغه خاطرِ عمومی بشود؛ تا نهادسازی بشود؛ نهادسازی مال زمانی است که مراحل اولیه انقلاب اسلامی، در بُعد حاکمیت، روابط در بُعد سیاسی، در بُعد اقتصادی، در بُعد اجتماعی، اینها به شکل های مختلفی انجام شده است؛ قدرت هست؛ یعنی قدرت، موجود است؛ الان می خواهد نهادسازی بکند؛ ما نهادهای مورد نیاز یک جامعه اسلامی را به اندازه کافی نداریم؛ یک سازمان تبلیغات راه اندازی شده، الان خیلی کارها ممکن است، با این کلمه «سازمان تبلیغات» تجانس و مناسبت داشته باشد؛ اما در بافتش، در مقرراتش، در اذهان مسئولانش، این کارها وجود ندارد؛ خیلی از مفاهیم ممکن است در کلمه «دفتر تبلیغات اسلامی» مورد انتظار باشد؛ اما در بافت اش و در برنامه ها و مقرراتش و مهم تر از همه، در اذهانِ متولیانِ آن، این ماموریت شاید وجود نداشته باشد؛ اقداماتِ روشنی به چشم نمی آید؛ ارزش ها و هنجارهای اسلامی، در رده‌های بعدی است؛ که باید شناسایی شده باشد؛ الان بروید جستجو کنید، راجع به ارزش‌های اسلامی، یک مقدار بیشتر جستجو کنید؛ چون هر چه کلی تر باشد، سخن گفتن راجع به آن، راحت تر است؛ ارزش ها، کلیات است؛ «صداقت» یک ارزش است؛ «ایمان» یک ارزش است؛ «علم» یک ارزش است؛ «مال» فی نفسه یک ارزش است؛ جدا از اینکه چگونه مصرف کنید؛ «تقوا» یک ارزش است؛ در مورد ارزش ها، اگر بخواهیم صحبت بکنیم، خیلی سخت نیست؛ شما بروید کتاب «مهجه البیضاء» را باز کنید؛ هشت جلد است؛ کتاب قطوری است؛ آن را، یا حتی فهرست آن را نگاه بکنید؛ آنجا «ارزش ها» را در فهرستی، برای شما شمارش کرده است؛

جامعه سازی اسلامی، کار آسانی نیست.

اما این کافی نیست؛ آنجا که می خواهیم تبدیل به هنجاربشود، نیازمند مکانیزم ها و فرآیندها هستیم؛ و اینجا نیست؛ آن مکانیزم ها و فرایندها، در این کتاب ها نیست؛ وقتی نداریم انتظار دارید، حالا که یک دهه گذشت، به خودی خود، معجزه وار، همه نیازهایی که ما داریم در جامعه حاصل بشود؟ خوب معلوم است که نمی شود؛ تشکیلات و ساختار حکومتی می خواهند؛ حکومت داریم؛ تشکیلات حکومتی داریم؛ اما ساختار حکومتیِ ما، قطعا مناسب با «جامعه سازی اسلامی» و «نهادها سازی اسلام» و «تمدن اسلامی» نیست؛ یا ممکن است قابل تأمل باشد؛

بعضی جاها، سئوال می کنند؛ من سوال آنها را به عنوان یک «استفهام حقیقی» بیان می کنم؛ تا شما هم تأمل کنید؛ وقتی می بینیم که تا حالا نشده است؛ وقتی می بینیم که حالا هم افراد زیادی از این حرف ها نمی زنند؛ آیا ما باید راجع به همه این ها حرف بزنیم؟؛ آیا واقعا باید امیدوار باشیم که اینها تأثیر داشته باشد؟ بله؛ من معتقدم که تأثیر دارد؛ حالا در اینجا، یک بحثی درست شده است به نام «قرآن و روانشناسی»؛ یک آقایی حرف هایی می زند؛ می گوید که می خواهیم، در جهت «جامعه سازی اسلامی» فکر کنیم، مطالعه کنیم، پژوهش کنیم و اقدام بکنیم؛ حالا گویا خیال کرده اند که «جامعه سازی اسلامی» خیلی آسان است؛ پاسخ من و تصور تثبیت شده من، این است که بله، ما این حرف ها را مطمئناً، می دانیم؛ می دانیم که کار بزرگ است و اقدام ما کوچک است؛ می دانیم که یک نقطه ای از یک کهکشان حرف است؛ اما سخن ما این است که این سخن کوچک، این سخنِ در حدّ یک نقطه، تا زمانی که کلید زده نشود، نشده است؛ در حد یک نقطه نیست؛ ولی اگر گفته شد و اقدامی شد؛ احتمال پی گیری آن توسط دیگران، مقداری تقویت می شود؛ در حد یک جمله سخن گفتن درباب «جامعه سازی اسلامی مبتنی بر قرآن» و مبتنی بر آموزه های اسلامی، این کاری است زمین مانده؛ این کارها چون زمین مانده است، یک مقدار هم عجیب به نظر می آید.

مظلومیت انقلاب و امام ورهبر

ولی در هر صورت باید شروع بشود؛ باید گفته بشود و در واقع شکل بگیرد، تا زمینه ها فراهم بشود؛ من آرام آرام، گهگاهی، به مظلومیت حضرت امام(ره)، دلم می گیرد؛ آن همّت و حمیَّتی که ایشان داشتند؛ با آن اهداف بلندی که ایشان داشتند، حالا با درجات خیلی بالا به نتیجه رسید؛ الحمد لله؛ الان در کل جهان، آثارش مشهود است؛ اما آن نهایتش رها نشود؟؟!! بی متولی نماند؟؟!! و همین طور به مظلومیت مقام معظم رهبری (دام ظله الوارف)؛ ایشان هم همین طور است؛ در هر بُعدی که نگاه بکنیم، قطعا از روشنفکرهای جامعه، حدّ اقلّ، بیست سال جلوتر هستند ایشان؛ راجع به حوزه علمیه، چه مطالب پیشرفته ای را فرموده اند؛ خیلی قبل از سفرشان به قم، مطالب مهمی را فرموده اند؛ در سفرشان به قم و تشرّف به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها، و مشرَّف شدنِ مردم قم، به حضور مبارک ایشان، در آن سفر، خیلی محتواها بود برای حوزه علمیه؛ همه این سخنانی که راجع به حوزه علمیه داشته اند، چقدر مترقی است!! چقدر می تواند موثر باشد!! و راجع به دانشگاها هم همینطور.

«جامعه اسلامی» یا «جامعه سازی اسلامی»؛ این دوتا تعبیر را گاهی من مطرح می‌کنم؛ ظاهرا، قبلاً گفتم منظور چه است؛ منظور من از «جامعه سازی اسلامی» چی بوده است؟ «جامعه اسلامی»، یعنی اینکه ما در این جامعه داریم زندگی می کنیم، خانه و زندگی، بازار، کوچه و خیابان و مدرسه و مهدکودک و دانشگاه و حکومت و نهادها و استانداری و زیر مجموعه هایش؛ و همه اینها را در آن نمودار، نشان دادیم که «مصرف کننده ها» هستند؛ همه آنها به عنوان «جامعه اسلامی» است؛ الان ما به عنوان روانشناس مسلمان تکالیفی داریم؛ می توانیم تکالیف را انجام بدهیم؛ اگر همت کنیم و اگر بخواهیم؛ اما آن هم زمین مانده است؛ چرا زمین مانده است؟ به خاطر کم توجهی، به خاطر غفلت، به خاطر کمبود نیرو، کمبود انسان هایی که به این مسائل بپردازند؛ پس بنابر این، یک بخش زیادی از کار است که مربوط به «جامعه اسلامی» است، که همان «روانشناسی معاصر» که در کل دنیا دارد تدریس می شود، متکفل آن است؛

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo