درس تفسیر استاد محمد کاویانی

1400/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: ادامه مباحث جامعه سازي

 

روانشناسی شاخه های مختلف دارد؛ منحصر به یک یا دو گرایش نیست.

من فایلی را در کانال گذاشتم؛ فایلی که شاخه های مختلف روانشناسی، در آن آمده بود؛ نزدیک به شصت شاخه، برای روانشناسی شمارش شده است؛ و در جامعه ما و کشور ما، دو سه تا از آن، بیشتر شناخته شده نیست؛ از آن دو سه تا هم، یک موردش، موردِ استفاده همه است؛ یعنی حتی ما اینجا که گفتگو شروع کردیم، بعضی ها نظرشان، این بود که ما می خواهیم در مورد آن یک شخه سخن بگوئیم؛ بگوئیم که «پیشگیری» از دیدگاه قرآن اینطور است؛ «درمان» از دیدگاه قرآن، این طوری است؛ «تشخیص» از دیدگاه قرآن اینطوری است؛ در حلی که «روانشناسی بالینی» که به اختلالات و درمان و ...، می پردازد، فقط یک شاخ از شاخه های روانشناسی است؛ این یک بخش از کار روانشناسی قرآن است؛ همه اش که نیست؛ بنابراین کارهای انجام نشده، خیلی زیاد است؛ وقتی انجام نشده است، ما می توانیم اگر تخصص روانشناسی اش را داشته باشیم، مثلا اگر تخصص «روانشناسی ورزش» را داشته باشیم، می توانیم آن تخصص را بیاوریم در همین جامعه خودمان، راجع به «اسلامی شدنش» سخن بگوئیم، پژوهش بکنیم؛ راجع به آن در آیات و روایت جستجو کنیم؛ و بعد هم به تدریج، آن «مدل مفهومی» را که می گفتیم، پی گیری کنیم تا حاصل بشود؛ و در کنار این «مدل مفهومی»، «مدل اجرایی» اش هم قرار بگیرد؛ در کنار مدل اجراییِ آن، رفت و برگشت های نظری و عملی قرار بگیرد، یا حتی، اگر به آنجا هم نرسیدیم، لا اقلّ، یک صحبت از اصلاح و ترمیم ورزش بشود؛ همان «روانشناسی ورزش» را با یک اصلاح و ترمیمِ فوری، می توان در این جامعه به کار گرفت؛ و روانشناسی صنعتی را با یک نگاه اصلاح و ترمیمِ فوری، می توان در روانشناسی به کار گرفت؛ «روانشناسی ارتباطات» جهان را می شود، با یک نگاهِ کلان، در این جامعه آورد و از آن استفاده کرد؛ ما از آن استفاده نمی کنیم؛ نه در «جامعه اسلامی» ایفای نقش می کنیم؛ و نه در «جامعه سازی اسلامی»، بنای یک سِیر و یک حرکتی را می گذاریم؛ اینها هر دوتا خالی مانده است؛ منظور ما چیست؟ منظور ما هر دو تای اینهاست؛ ما گفتیم که هشت نوع کار، بین قرآن و روانشناسی متصور است؛ آن هشت، نه تا، چهار نوعش، در این سِیری که ما می‌خواهیم داشته باشیم، جایگاه دارد؛ آخرین مرحله اش، تفسیر موضوعی بود؛ یا موضوع را از جامعه می گیریم؛ یا موضوع را از اسلام و قرآن کریم می گیریم؛ هر دو، به عنوان تفسیر موضوعی مطرح می شود؛ اینها اینجا، در بحث ها ما، حضور دارد؛ ما در آن «جامعه اسلامی» و «جامعه سازی اسلامی» از آن استفاده می کنیم؛ منظور ما همه اینها هست؛

کارهای زمین مانده، خیلی زیاد است.

حالا اگر آن انواع هشتگانه را یا بعضی مواردش را کنار بگذاریم و بگوئیم مثل شش موردش در بحث های «جامعه سازی اسلامی» و «جامعه اسلامی» حضور دارند؛ حالا یک ضرب بکنید، ببینید چقدر کار زمین مانده وجود دارد؛ که به تدریج باید انجام بشود.

«جامعه سازی اسلامی» وقتی گفته می‌شود، بیشتر ناظر به «کاربردی کردن و مراحل و مکانیزم های عملیاتی» است؛ و در ابتدای جلسه سئوالی فرمودید که من یک پاسخی دادم؛ گفتم تعداد اندکی مقاله داریم در خصوص جامعه اسلامی؛ و راجع به «جامعه سازی اسلامی»، بسیار اندک است؛ از آن هم کمتر است؛ من وقتی ذهنم درگیر و مشغول می شود به این کارهای زمین مانده، هیجانی می شوم؛ متاسفانه، ایجاد هیجان منفی شکل می گیرد در وجودم؛ از باب آن نیازهای زمین مانده ای که پژوهشکده های روانشناسی را می شناسم و اقدامی در این امور نمی شود؛ و به محض اینکه یک قدم کسی بخواهد قدمی بردارد، یا سخنی بگوید، اعضاء و افرادشان، از آن فضای تعریف شده کوچک و خیلی محدود، فاصله بگیرند، اخم می کنند که چه حرف های عجیب و غریبی می زنید؛ و حال آنکه، گفتم اگر پژوهشکده بزرگِ پُر پروبال و امکانات با نیرو داشته باشیم، مدت ها طول می کشد تا بگوییم مقدمات پژوهشیِ «جامعه اسلامی» و «جامعه سازی اسلامی» و قرآن بنیان به جایی رسیده است؛ و یک مقدماتی فراهم شده است؛ یک مدل مفهومی جامع فراهم شده است؛ تک تک مفاهیم را گفتیم، حالا بگوییم یک «مدل مفهومی جامع» برای همه آن مفاهیم، حاصل شده است؛ مدتها کار می خواهد؛ کارهای مفصلِ علمی و گاهی رساندنِ آن به میدان عمل.

تشیه جامعه به یک ارگانیزم زنده

جامعه را تشبیه می‌کنند؛ و این تشبیه، تشبیه نسبتاً به جایی است؛ تشبیه می کنند به موجود زنده و ارگانیزم زنده؛ من این تشبیه «جامعه» به «ارگانیزم موجود زنده» را در کتاب «روانشناسی و تبلیغات»، در آنجا مورد اشاره قرار داده ام؛ و تشبیه های مختلفی را آورده ام؛ اگر یک «انسان»، مثلا فرض بفرمایید، که یک سری «نیازهای زیستی» دارند؛ یک «جامعه» نیز متناظر با آن، نیازهای زیستی خاص خودش را دارد؛ اگر یک انسان یک «قوه سامعه ای» دارد، «جامعه» نیز همان سامعه را دارد؛ و اگر اختلالی به سامعه انسان وارد می شود، به سامعه جامعه، نیز همان اختلال وارد می شود؛ اگر یک بینایی وجود دارد در شخص انسان؛ در جامعه هم می گویند وجود دارد؛ مخصوصا اگر بخواهیم «جامعه اسلامی» داشته باشیم؛ و سخن از «جامعه سازی اسلامی» بگوئیم؛ ما مدلی که می شناسیم برای «جامعه سازی اسلامی»، مدل «خود انسان مسلمان» است؛ یک انسان مسلمان، چطور می‌تواند آن پیوستاری را که گفتم طی کند و در رده های بالای ایمان قرار بگیرد؛ یا سستی کند و گرفتار غفلت و تنبلی و نادانی بشود و در رده‌های پایین باشد، یک «جامعه اسلامی» هم، همین حالت را دارد؛ این تشبیه به یک «ارگانیزم»، در خیلی از موارد، می تواند کارساز باشد؛ در آن کتاب ده، پانزده مورد از تکنیک های روانشناختی را که می شود برای تبلیغات به کار گرفت و از همین تشبیه جامعه به ارگانیزم زنده ناشی می شود، نام برده و مثال زده ایم؛ بنا بر این، همان طور که یک انسان، باید سامعه اش باشد، متولیان جامعه هم باید مواظب «سامعه جامعه» باشند؛ همان طور که مواظب خودمان هستیم، باید مواظب جامعه مان نیز باشیم؛ حالا، البته کیفیت مواظب بودنش، متفاوت است که اینجا جای بحث آن نیست.

مفاهیم روانشناختی اجتماعی، و آیاتی که در بردارنده مفاهیم روانشناختی اجتماعی هستند، در قرآن بسیار زیاد است؛ یک تعداد را به تدریج نام بردم؛ در جلسات بعد با تفصیلِ بیشتر، آن مفاهیم را نام می برم؛ بعد وارد بعضی از این مفاهیم خواهیم شد.

ورود به بحث گروه.

یکی از این مفاهیم، «گروه» است؛ گروه را به عنوان یکی از مفاهیم روانشناسی اجتماعی در نظر می گیریم و آرام آرام وارد مباحث قرآنی مربوط به آن می شویم.

من بحث «قصص» را مثل «یک مخزن» مطرح کردم؛ مثل یک بانک مرکزی، که هر موقع نیاز داشتیم، برویم و از آنجا استقراض و استمداد بکنیم؛ باید قوانین را از آنجا بگیریم مثل یک مخزن در هر چیزی.

مثلا اگر صحبت از «گروه» می کنیم؛ به محض اینکه بخواهیم «گروه ها» را بررسی کنیم، وارد قصه ها می شویم؛ در یک قصه و در یک جریان قرآنی، باید «گروه» را ببینیم؛ و «ویژگی های گروه» را بینیم که آیا در آن قصه و در آن جمع وجود دارد؟ یا ندارد؟ آیا صدق گروه می کند؟ یا نمی کند؟ آنجا باز یادآوری می کنیم که این یک قصه است؛ از ابتدا تا انتهایش این طوری آمده است؛ چون این ویژگی‌ها را دارد، و در روانشناسی اجتماعی، این ویژگی ها برای «گروه» شمارش شده است؛ پس، ما این را یک «گروه» مورد نظر «روانشناسی اجتماعی» تلقی می کنیم؛ وقتی که منسوبش می کنیم به «روانشناسی اجتماعی»، و این نسبت دادن، اگر درست باشد و با دقت باشد، آنگاه، معنایش این است که آن ادبیات و مباحثی که پشت سر «گروه» و «روانشناسی اجتماعی» وجود دارد، ما از آن ادبیات می توانیم در اینجا نیز استفاده کنیم؛ آنجا اگر که گفته بشود مثلا «شیوه رقابت ایجاد کردن بین گروه‌ها، اینگونه است»، ما از آن شیوه می توانیم در مباحث قرآنی خودمان و جامعه سازی خودمان نیز به این مباحث بپردازیم؛ البته به شرط اینکه، به لحاظ علمی، قابل دفاع باشد؛ در این صورت، در محضر قرآن حاضر می شویم، با سوال و استنطاق راجع به آن مطالب؛ ممکن است قرآن خیلی راحت به ما بگوید این غلط است؛ به ما بیان بکند که این درست است؛ ممکن است حضور در محضر قرآن، خیلی راحت به این نتیجه برساند که خودش فی نفسه درست است، اما چون با یک قانون بالادستیِ اخلاقی ناسازگار است، فاضربوه علی الجدار؛ همین که با یک مخالفت اخلاقی مواجه است؛ با یک مخالفات کلامی مواجه است؛ با یک مخالفت فقهی مواجه است؛ ما دیگر، آن را کنار می‌گذاریم؛ ما موارد متعددی هم داریم که وقتی با آنها، به محضر قرآن بیایم، قرآن نفی نمی‌کند؛ اما داخلِ خود قرآن، مکانیزم‌ها و روش ها و فرایندهای نیز معرفی می شود؛

دو نوع مواجهه با قصه های قرآن.

غرض این است که، فعلا، دیگر به قصه ها نمی پردازیم؛ منظور این بود؛ دو جور می شود کار کرد؛ ولی ما این مسیر را انتخاب کردیم؛ آن دوجور، اینگونه است؛ یکی اش این است که بله، قصه ای را شروع بکنیم و مفاهیم آن قصه را استخراج کنیم و قانون مندی های آن قصه را استخراج کنیم؛ یکی این است؛ یک نوع کار هم، این است که ما مفاهیم مورد نیازمان را که مربوط به «جامعه سازی» است و در قرآن آمده است، و در قصص قرآن، فراوان هم آمده است؛ آنها را اصل قرار بدهیم و هر کدام از آنها را که بررسی می کنیم، نگاهی به قصص قرآن بکنیم؛ ما این نوع دوم را انتخاب می کنیم؛ مثلا «گروه» یا مفهوم روانشناسی اجتماعی است؛ وقتی می خواهیم آن را در قرآن مورد بررسی قرار بدهیم، به دنبال مصادیق گروه، در قصه ها می گردیم.

 

سوال و جواب (نظامواره؟):

سوال: آیا آن کدگذاری شما در باب روانشناسی اجتماعی در قرآن، یک نظامواره است؟

جواب: «نظام واره» خودش یک سخن کلان است؛ من عرض کردم که باید یک مخزن داشته باشیم؛ کاری که من الان عرض کردم، فایل وردی قرآن را جلویم گذاشتم، از ابتدا تا انتها، یک سِیری کردم؛ هر آیه ای را که به نظرم می رسید که این آیه شریفه، بعد روانشناختی اجتماعی دارد، را آنجا یادداشت کردم؛ یعنی همان جا یک کد دادم؛ در قدم بعد، دقت کردم که این مفهومی که از این آیه برداشت می شود، مربوط به کدام شاخه روانشناسی اجتماعی است؟ اینجا یادداشت کردم؛ تا سه رده، جمع آوری کردم؛ حالا اسمش را می توانم بگذارم «مخزنِ مطالب روانشناسی اجتماعی»؛ ولی «نظام واره»، یک مجموعه منسجم از ابتدا تا انتها را می گوییم؛ که کل اش، هم هدفِ مشخص دارد؛ مسیر مشخص دارد؛ ابتدا تا انتها دارد؛ انسجام درونی دارد؛ به سئوال ها می تواند پاسخ بدهد؛ معمولا در ادبیات مفهومیِ ما، صحبت از «نظام واره»، درسطح کلان است؛ در آن حد، با تعبیر نظام و نظام واره از آنها یاد می‌شود؛ محتوایش همان است که ما گفتیم؛ ما می‌خواهیم «مدل مفهومی» ایجاد بکنیم؛ مثلا «مدل مفهومی پرخاشگری» داشته باشیم؛ بعد ببینیم، این پرخاشگری در این «مدل مفهومی»، حالا «مدل اجرایی اش» با رویکرد قرآنی چگونه باید باشد؟؛ خیلی جاها متفاوت می شود؛ مدل اجرایی اش، بقیه رشته ها را هم به کمک می گیرد؛ مدیریت و اقتصاد و سیاست و... را هم به کمک می گیرد؛ همه را به کمک می گیرد؛ تا بشود یک «مدل اجرایی»؛ اینها را ما اسمش را مدل می‌ گذاریم؛ مدل مفهومی، اما به لحاظ هویتش، همان «نظام واره» است؛ ممکن است بعضی از این مفاهیم را، بقیه کار کرده باشند؛ مثلاً بگوییم راجع به این مفهوم این آقا ادعا کرده است که من مدل مفهومی اش را به دست آورده ام؛ مثلا در قالب یک «رساله دکتری» یک «رساله سطح چهار حوزه»؛ ممکن است بگوید من این کار را انجام دادم؛ یا یک مفهوم را کسی بگوید من این را به اجرا هم رساندم؛ تبدیل اش کردم به یک بسته آموزشی؛ و به صورت آزمایشی و پایلوت، این را اجرا کردم؛ بازخوردهایی گرفتم؛ خوب در یک «مفهوم»، ممکن است انجام شده باشد؛ این را می دانیم و استفاده هم می کنیم؛ ولی در یک «سطح کلان»، مدل مفهومی کلان نداشته ایم؛ نظامواره نداشته ایم؛ نبوده است.

«گروه»، یک تعبیر عام است؛ ما تعداد زیادی از مفاهیم قرآنی را می توانیم را ذیل این تعبیر عام ببینیم؛ آنهایی که گفتم مستضعفین، مستکبرین، منافقین، کفار، مومنین، و گروه های مختلف دیگری که در قرآن هست؛ اینها را ذیل گروه می توانیم ببینیم. ویژگی های «گروه» را دارند؛ اما خیلی تعیین کننده نیست؛ اگر پیشنهاد دیگری هم هست می توانید مطرح کنید؛ فعلا با مفهوم «گروه»شروع کنیم در جلسه بعد.

 

مروری بر مباحث جلسات گذشته:

در جلسات قبل گفت و گوی ما به اینجا رسید که در بین این گرایش‌های مختلف روان‌شناسی با روان‌شناسی اجتماعی شروع کردیم. یک مختصر، در حد ترسیم تصویری از راه دور، گویا «روانشناسی اجتماعی» را توضیحی دادیم که خیلی مبهم نباشد. گفتیم که موضوعات مختلف و مباحث مختلفی در روانشناسی اجتماعی، قابل طرح است. ما از بین آنها «گروه» را فعلاً شروع کردیم و شروع می‌کنیم. خیلی هم وجه خاصی ندارد. می شد روی موضوعات دیگری هم شروع کرد؛ ولی خب حالا گروه، یک ویژگی‌اش این است که اصطلاحات قرآنی متعددی را به بهانهٔ گروه می‌شود شروع کرد، ولو اینکه بعضی از این اصطلاحات را بگوییم اینها مصداق گروه به معنای اصطلاحی، نیستند و چرا نیستند و مباحثهٔ ... بهانه‌ای می‌شود که آنها را هم مباحث کنیم.

خیلی از مباحث دیگر، به نوعی پیوند با گروه پیدا می‌کند. ما در گروه کمی جلو برویم، مشخص می‌شود مفاهیم متعددی که حضور دارند، تقریباً راه را برای ما باز می‌کنند که برای بحث‌های مختلف روانشناسی اجتماعی، یک دریچه ورودی را داشته باشیم.

مباحث مختلف روان شناسی:

ما آنچه در مباحث مختلف رواشناسی اجتماعی می‌آید، قاعدتا باید به تدریج بپردازیم و یک گفت و گوهایی داشته باشیم، ولی گاهی می‌شود به شوخی بگوییم که یک نوع مسامحه ای را باید بالاجبار داشته باشیم که مرغ و تخم مرغ است. الان ما روانشناسی اجتماعی را باید بگوییم که مفاهیم مختلفی دارد. یکی از آنها گروه است. اگر بخواهیم به آنها بپردازیم، از یک بحث مستقل قرآنی، فاصله ما از لحاظ زمانی زیاد می شود و اگر بخواهیم به گروه بپردازیم، گویا یک پیش نیازهایی از مباحث رواشناسی اجتماعی دارد. در هر صورت ما در اینجا با بحث گروه شروع می کنیم و امیدوارم به لطف خدا کارها نسبتاً خوب انجام شود.

تعریف گروه و ویژگی های گروه:

ما یک تصور عرف عام از گروه داریم. همه مردم وقتی گروه گفته شود، تقریبا یک تصور مشابهی به ذهن شان می آید، ولی آن تصوری که در تصور همه مردم هست، با این اصطلاح خاص روانشناسی اجتماعی، یک مقدار یک تفاوت هایی دارد، یک ویژگی هایی اینجا ما می بینیم که بر اساس آنها باید بگوییم که اینجا گروه است یا نیست. بعضی از این ویژگی ها را ما مرور می کنیم؛ آن وقت ببینید با آن نگاهِ عموم مردم، تفاوت ایجاد می شود یا نه.

وقتی صحبت از گروه می‌شود در روانشناسی اجتماعی، به حداقل دو نفر که البته این ویژگی های بعدی را داشته باشد. معمولاً ممکن است دو نفر بعضی از این ویژگی ها در آن باشد یا نباشد، ولی به لحاظ تعریف، حداقل دو نفر تا تعداد خیلی زیادی که مثلاً ما می رسیم به جایی که قم مصداق یک گروه و طایفه مصداق یک گروه است. آنجا می خواهیم برسیم که این مقدار تفاوت، وجود دارد.

ویژگی های گروه:

یکی از این ویژگی ها، «کنش متقابل» است. یعنی اگر دو نفر پنج نفر ده نفر همیشه با هم زندگی می کنند، اما امورشان مرتبط با همدیگر نیست، کنش متقابل ندارند. صحبت این نیست که با هم دیگر می خواهند غذا بخورند؛ اقدام کاری انجام دهند؛ یک فعالیت فرهنگی- سیاسی انجام دهند؛ اینها «کنش متقابل» نیست. در کنار هم به یک مناسبی قرار گرفته اند. معمولاً افرادی که کنار هم قرار می گیرند؛ کم پیش می آید که هیچ کنش متقابلی نداشته باشند. الان در اطراف خودمان بچرخیم، فرض کنید یک کلاس درس، خب گفته می شود که اینها دانش آموز هستند و سر کلاس آمده اند و خودشان با هم دیگر، به موازات هم آمده اند؛ عضوی از این کلاس هستند؛ ولی در طول زمان، ارتباطاتی که ایجاد می‌شود، اینکه مثلاً من کجا باید بنشینم، من قدم بلندتر است، باید عقب بشینم، من قدم کوتاه تر است، باید جلو بشینم یا اینکه معلم به افراد چه مسولیت هایی می دهد؛ تقسیم کاری را انجام می دهد؛ حضور و غیابی که انجام می شود؛ اینها آرام آرام، کنش های متقابل را شکل می دهد؛ و به همان نسبت، گروه بودن، شکل پیدا می کند. «هدف های مشترک» را یک گروه دنبال می کند. یعنی اعضای مختلف یک گروه؛ در این جهت، مشترک هستند؛ که به دنبال برطرف کردن یک نیاز هستند. «رابطه نسبتا ثابت» دارند. وقتی می گوییم گروه، اینطور نیست که حالا یک جلسه است و کنار هم هستند، گروه باشند، ولی بعد که به صورت فیزیکی، پراکنده شدند، دیگر گروه نباشند؛ به مناسبت آن یک یا چند جلسه، شاید گروه نباشند. یک رابطه نسبتا ثابتی دارند. اینها را در مصادیق باید بیشتر توجه کنیم. حالا فعلا ذهنمان را یک مقدار آشنا کنیم و عبور کنیم و نوعی «وابستگی متقابل» را اینها دارند. وابستگی یعنی اگر گروه است، با نبودن یک نفر یا چند نفر، مثل اینکه بعضی از تکالیف، زمین می ماند، یک تقسیم کاری هست، یک جایگاهی و نقشی برای افراد هست. هر کدام اگر نباشند، بقیه کارها، گویا با مشکلی مواجه می شود. دقیقا همان مفهوم وابستگی است. من در پرانتز بگویم؛ دلبستگی، حرف دیگری است؛ که ممکن است در بعضی گروه ها حاصل شود؛ اما از شرایط گروه بودن نیست. معمولاً در خیلی از گروه ها هم دلبستگی ایجاد می شود؛ وقتی گروه های طولانی مدتی باشد، اما اگر دلبستگی هم نباشد، مضر به حال گروه بودن، نمی شود؛ به خاطر اینکه خیلی از گروه ها هستند دقیقا محاسبه شده و با یک حسابگری خیلی دقیق در مسائل سیاسی و اقتصادی و زندگی که می خواهند تصمیم گیری کنند. یارکشی، لابی گری های قبل و بعد، اینها همه معامله گری است؛ بعضی از گروه ها! اینطور نیست که اینها از درون و از اعماق وجودشان با همدیگر مرتبط باشند. اینها وابستگی می آورد، ولی نه الزاماً دلبستگی. این هم از ویژگی هایی است که در گروه بودن باید به دنبالش باشیم. اینکه خود افراد هم، خودشان را عضو گروه بدانند. یعنی چی؟ یعنی اگر مصاحبه ای کرد و گفت من عضو آن گروهی هستم، که اعضای دیگرش اینها هستند؛ ولی اگر غیر مستقیم اهداف آن گروه معلوم شود، بگوید من هم این اهداف را دارم. اگر غیرمستقیم معلوم شود؛ مثلاً دشمن آن گروه چه کسانی هستند و دشمنان تو چه کسانی هستند؛ می گوید نه، دشمن ما مشترک است. اگر بگوید با این افرادی که اینجا هستند، شما مشابهتی داری؟ دوست داری مشابه آنها تلقی بشی؟ یا نه؟ می گوید بله، اینکه خودش را عضو آن گروه بداند، نه به معنای رسمیِ خشکِ اداری؛ بله، آن یک مجموعه ای است، من هم عضو آنجا هستم، اسم من هم وارد آن لیست شده یا نشده یا باید بشه؛ اینطور منظور نیست. وقتی گروه می گوییم، به لحاظ دریافت درونی خودشان، خودشان را یک مجموعه در کنار هم می دانند. گروه ها کوچک و بزرگ دارند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo